eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🕊🌹🇮🇷🕊🌹🇮🇷🕊🌹🇮🇷 🌷ای ! می دانیم که شهید و شهادت🕊 الفاظی هستند که بالاترین مفاهیم ارزشهای و انسانی را در خود نهفته دارد و تو به این مفاهیم دست یافته ای🕊❣ جسم و لباس از ناحیه ی روح تو😇 کسب شرافت کرده که نیازی به غسل و کفن نداری❌ ای این روزها، هوای شهرهامان، ابریست🌩 دیده هایی که بودید؛ اشک می بارند😭 و انوار که از وجود شما در شهرها پیچییده💫 است بر دلهای زنگار گرفته ی ما می بارد🌨 🌷ای شهـــــدا گـــاهــی نگـــــاهی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸این روحانی #خوزستانی که تنها 27 سال از عمرش می‌گذشت، "داوطبانه" به جبهه دفاع از حرم🕌 رفته بود و می‌
من و یک نسبت فامیلی از طرف مادرمان با هم داشتیم ولی قبل از خواستگاری همدیگر را ندیده بودیم❌ بعد از ازدواج تعریف می‌کرد 19 ساله که شده به مادرش می‌گوید قصد ازدواج💍 دارد ولی مادرش مخالفت می‌کند. می‌گفتند الان مصطفی پایین است و اگر چند سال دیگر ازدواج کند خیلی بهتر است. وقتی مادرش مخالفت می‌کند، مصطفی با بزرگ‌ترش که برای تمام مسائل با او مشورت‌ می‌کند موضوع را در میان می‌گذارد و از دلایلش👌 برای ازدواج و اینکه نمی‌خواهد به بیفتد، می‌گوید. وقتی دلایلش را بیان می‌کند برادرش قانع می‌شود که مصطفی یک زندگی را اداره کند آقا مصطفی مدنظرش این بوده که همسر آینده‌اش باشد. من را پیشنهاد می‌دهند که به منزلمان می‌آیند🏘 و مرا می‌‌پسندند. زمانی که برای خواستگاری آمد بود و سال 1388📆 ازدواج کردیم.  در مراسم خواستگاری تمام تکیه و صحبت‌هایشان بر روی مسائل بود. اصلاً طوری نبود که بخواهد درباره مادیات صحبت کند🚫 و بخواهد به من پول و خانه بدهد. گفت من تمام سعی‌ام را می‌کنم شما را کنم😍 ولی هیچ‌وقت به شما قول نمی‌دهم خانه و ماشین آنچنانی بگیرم. تمام تکیه‌اش این بود که (عج) و خدا کمکش می‌کند. هیچ‌وقت انتظار کمک از شخصی را نداشت❌ اصلاً چنین روحیه‌ای نداشت. فقط به خدا♥️ و امام زمان(عج) بود. من هم فقط ملاکم این بود که همسرم کسی باشد که مرا به که مدنظرم بود برساند و در کنار آقا مصطفی💞 به این خواسته‌ام رسیدم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
◀شهـدای گـمـنام دانشـگاه علـمی کاربـردی درس می خواندیم. کنار دانشگاه یک تپه بود که بالای آن چهار ش
🔹"رفیق شهید" ❣محسن با یک ارتباط مستحکم و قوی با نشست و شهید کاظمی او را رهبری کرد و به این مقام رساند. ❣محسن خیلی بود و هر هفته، چند شب یکبار بر سر مزار حاج احمد میرفت و در هر مسئله ای از او میگرفت. ❣میگویند: رفیق شهید، شهیدت میکند محسن با عمق وجودش شهید را کرده بود و من فکر میکنم شهید کاظمی باعث شد که محسن به برسد. 🖌نقل از مدیر موسسه شهید احمد کاظمی 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1 زندگی 🔻به روایت: همسرشهیــد 6⃣1⃣ 🔮به محض این که وارد می شود، بچه ها دورش را می گرفتند و از سر و کولش بالا می رفتند مثل زنبورهای🐝 یک کندو. مصطفی ، دوستشان♥️ و هم بازیشان بود. غاده می دید چشم های مصطفی چطور برق می زند😍 و با شور و حرارت می گوید « ببین این بچه ها چقدر زور دارند. این ها بچه شیرند - با شادیشان شاد بود و با اشکشان بی طاقت. 🔮کمتر پیش می آمد که ماشین وُلوو قراضه را سوار شوند از این ده به آن ده برود و مصطفى وسط راه به خاطر بچه ای که در خاک های کنار جاده نشسته و گریه😭 می کند پیدا نشود، پیاده می شد، بچه را می گرفت. صورتش را با دستمال پاک می کرد و می بوسیدش. آن وقت تازه اشک های خودش سرازیر می شد. دفعه اول غاده فکر کرد بچه را می شناسد، مصطفی گفت: نمی شناسم. مهم این است که این بچه یک شيعه است، این بچه هزار و سیصد سال ظلم را به دوش می کشد و گریه اش نشانه ظلمی است که بر على رفته. 🔮ظلمی که انگار تمامی نداشت و جنگهای داخلی نمونه اش بود. بارها از مصطفی شنیدم که سازمان امل را راه انداخت تا نشان بدهد اسلامی چطور باید باشد. البته مشکلات زیادی با احزاب و گروهها داشت. میگفتند لبنانی نیست و از ما نیست🚫 خیلی ها می رفتند پیش امام موسی صدر از مصطفی بد گویی می کردند. هر چند آقاي صدر به شدت به آن ها حرف می زد. می گفت اصلا اجازه نمی دهم کسی راجع به مصطفی بدگویی کند❌ 🔮ارتباط روحی خاصی بود بین او و مصطفی، طوری که کم تر کسی می توانست درک کند.# اقای_صدر به من می گفت: می دانی مصطفی برای من چی هست؟ او از به من نزدیک تر است، او نفس من، خود من است♥️ الفاظ عجیبی می گفت در باره مصطفی، وقتی داشت صحبت می کرد و مصطفي وارد مي شد همه توجهش به او بود، دیگر کسی را نمی دید، حرکات صورتش تماشایی بود؛ گاهی می خندید😄 و گاهی اشک می ریخت و چه قدر با زیبایی همدیگر را بغل می کردند💞 و اختلاف نظر هم زیاد داشتند، به شدت با هم مباحثه می کردند، اما آن احترام همیشه حتی در اختلافاتشان بود. 🔮اولین باری که امام موسی صدر مرا بعد از ازدواج با مصطفی در دید، خواست تنها با من صحبت کند. گفت: غاده شما می دانید با چه کسی ازدواج کرده اید. خدا به شما بزرگ ترین👌 چیز در عالم را داده. باید قدرش را بدانید. من از حرف آقای صدر تعجب کردم😟گفتم من قدرش می دانم و شروع کردم از مصطفی گفتن. آقای صدر حرف مرا قطع کرد و یک جمله به من گفت. این خلق و خوی مصطفی که شما می بینی تراوش است و نشستن حقیقت سیر و سلوک در کانون دلش. 🔮این همه معاشرت و رفت و آمد مصطفی با ما و دیگران تنازل از مقام او است به عالم صورت و اعتبار. خیلی افسوس می خورد که کسانی می دانند از و بی کس بودنش. امام موسى میگفت: من انتظار دارم شما این مسایل را درک کنيد✅ ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مادر بزرگوار شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری: 💢ای برادر و خواهر شهید شهدا عاشق و معشوق نمی خواهند❌ بلکه شهدا می خواهند.... 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا ♥️ #خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی ↲به روایت همسرشهید 4⃣ #قسمت_چهارم 💟سر #سفره_عقد اونقد ذو
❣﷽❣ 📚 ♥️ ↲به روایت همسرشهید 5⃣ 💟طی یه سالی که از گذشت. روزای شیرین و خوشی رو کنار هم💞 سپری کردیم. طاقت دوری همو نداشتیم، میتونم بگم بهترین روزای زندگیمو اون ایام تجربه کردم وقتی تصمیم گرفتیم شروع کنیم. با آقا مهدی نشستیم واسه تصمیم گیری. نشست روبروم و یه لبخند دلنشین زد خنده م گرفته بود😅 💟پرسیدم: چیزی شده...؟! گفت: موافقی زندگیمونو کنیم…؟ پرسیدم: چطور⁉️گفت: مثلا جای مراسم عروسی و بریز و بپاش یه سفر بریم پابوس آقا (ع) اونقده ذوق کردم که از جا پریدم😃 خیلی خوشحال شده بودم. مدتی که با هم بودیم. معنویت زیبایی رو کنارش تجربه کردم 💟آرزوم این شده بود که شروع زندگیمونم یه سفر باشه. بهم گفت: همش نگرون این بودم که نکنه تو دلت آرزوی یه مجلل و زرق و برق دارو داشته باشی، از اولش از خدا خواستم دلامون اونقد به هم نزدیک بشه💞 که عقایدمون هم شبیه هم باشه خدارو شکر که تو اونقدر خوب و 💟سفر خیلی بیاد موندنی و زیبا بود. استاد خاطره سازی بود. اونم از نوع شیرین و فراموش نشدنی😍 زندگیمون با توسل به امام رضا (ع) شروع شد. خیلی خوشحال بودم که روزای دوریمون تموم شده و دیگه وارد روزای با هم بودنمون میشیم. ذوق زیادی داشتم میدونستم که زندگی باهاش زندگیِ شیرینی میشه👌 💟تموم فامیل به خاطر داشتن آقا مهدی بهم تبریک میگفتن و همیشه از تعریف میکردن منم خدارو شکر میکردم🤲 ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 #افلاکیان_خاکی 18 📖 روستای سابقیه را تازه فتح کرده بودیم. درگیری سنگینی داشتیم. در آن درگیری ها،
🌺کم توفیقی نیست ، چرا که مراقبه میخواهد وظاهر وباطنی ✨ 🎀 هایش تنها مادی نیست❌به قول امیرالمومنین(ع): شدن، مراقبه ی قلبی میخواهد. شاید فکر کنی کم است اما میدانی، قلب آدمی♥️ به سرعت می شود و این وابستگی، سمی است برای متعالی شدن و از فرش به رسیدن، وابستگی به مال، وابستگی به ادم ها💞 به عمر. 🎀آری! اینک شدن برایت سخت میشود. باید عشق ورزید و دوست داشت اما وابسته نشد🚫 چراکه این وابستگی ها تو را به زنجیر میکشند و در ، اسیرت میکند. تنی که به شدن فکر نمیکند، تنی که اگر باب میلش پیش بروی، عاقبتت می شود و سنگدلی، که بر سر کوفیان و ابن سعد آمد😢 💥اما می دانی، گاهی اوقات وابستگی خوب است😍 ⇜اینکه وابسته باشی به واهل بیت ⇜اینکه وابسته شوی به شجاعت💪 و صلابت ⇜وابسته شوی به ⇜اصلا میدانی وابسته شوی به کتاب📕 🎀آخر آدم های وابسته به کتاب هم، کم پیدا می شوند. کم هستند آدم هایی که به همه کتاب هدیه🎁 دهند، حتی برای اولین کادو به . این آدم ها، ارزش کتاب را به خوبی درک میکنند، چرا که کتاب📚 باعث ارتقای آگاهی است و مسبب تمام گمراهی های ما همین ست. 🎀می دانی، باید برای دستیابی به تلاش کرد و راه وابستگی به تمام چیز های خوب را یافت👌 به عبارتی، تنها در پی بود. درست مانند ! 🎊آری باید دل کند و رها شد🕊 🎈 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌴🍃💥🌴🍃🌴💥🍃🌴🍃 💥در گیرو دار کارهای عروسیمان بودیم. مجروحیت #محمد اتفاق غیر منتظره ای بود و درعین حال ب
7⃣8⃣2⃣1⃣ 🌷 💢هر سال در ایام محرم به مناسبت شهادت سرور و سالار ابا عبدالله الحسین در مان مراسم عزاداری برپا میکردیم تا اینکه بنا بر گفته خود محمد : یکی از همان روزها (محرم ۱۳۸۸)، بعد از مراسم خیلی خسته شده بودم 💢آخرشب🌙 بود خوابیدم کمی قبل از اذان صبح بود که در خواب علی چیت سازیان را دیدم، چند نفری هم همراه ایشان بودند که من نشناختم. ایشان رو به من کرد و گفت: 💢حتما به مراسم شما می آیم و به شما سر می زنم.  درحالیکه ☺️قشنگی روی لبانش نقش بسته بود که و نورانیت ✨چهره اش را دو چندان می کرد. دلتنگی شدیدی مرا احاطه کرد و دوست داشتم که با آنان باشم، 💢 موقع خداحافظی گفتم: علی آقا من میخواهم همراه شما بیایم ، گفت: شما هم می آیی اما هنوز وقتش نرسیده است❗️ 💢نزدیک عید سال ۸۵  به راهیان نور رفت و انفجار💥 محمد را گرفت و مجروح شد درحالی که ایام عید هم مراسم عقدش بود. 💢 چهارم عید مجروح شد، از ناحیه سر و کمر موج انفجار گرفته بود، با همان حال نشست سر عقد، برای عروسی اش بعد از یک درگیری در ارومیه، از ناحیه صورت ترکش⚡️ خورد، به عروسی اش هم ۱۰ روز مانده بود. 💢 دو روز به عروسی اش قرار شد که عمل کنند. البته گفته بود به بگویید شاخه خورده، کارتهای عروسی اش هم پخش شده بود، من متوسل به امام جواد( علیه السلا) شدم و عمل لیزری روی صورتش انجام دادند و با صورت پاسمان کرده عروسی اش را گذراند. ✔️ 💢در همدان عروس و دامادها را می آوردند دورتا دور عبدالله و می چرخاندند. محمد نظرش این بود که اطراف امامزاده نباید گناهی انجام شود. به خاطر همین گل🌹 و شیرینی می خرید و می رفت می داد به عروس و دامادها و با آنها صحبت می کرد که حرمت امامزاده را حفظ کنید. 💢و بعد از شهادت محمد یکی از همان عروس و دامادها به ما آمدند و گفتند : پسر شما باعث شده است که ما از زندگی پر از گناه برگردیم و رو به سوی یک زندگی برویم. 💢 یک بار گفتم : محمد شما را می فرستند این ماموریت های سنگین، جانتان هم در خطره، چقدر ماموریت می‌گیرید❓می گفت: روزی ۱۴ تا ۱۵ تومان می‌دهند. 💢 حالا اگر ما به یک کارمند ساده بگویم برو ۱۵ هزار تومان بگیر و ناهار را هم خودمان می دهیم و هیچ خطری هم نمی‌کند، نمی‌رود. 💢همیشه می گفت: من در بین دوستانم اضافه ام. اینها در یک سطح بالایی از تقوا هستند. ولی من به او می‌گفتم یک کاری بکن که اگر اتفاقی برایت افتاد، پیش روسفید باشی.   شب🌟 ۲۱ ماه رمضان سال ۹۰ به همدان آمد، شب احیا بود. 💢من و محمد ساعت یک و نیم رفتیم به مادرم سر زدیم. کمی طول کشید، گفتم : دیر نشود، گفت : مادر احیای من تویی، من به خاطر تو آمدم همدان. تنم لرزید، پیش خودم گفتم : محمدم شهادتش نزدیک است. 🕊💞 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 4⃣1⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨ 🔻 #راه_نجات_از_شیطان🔻 ☝️ قرآن میگه وقتی #شیطان 👹😈 از درگاه الهی رانده
❣﷽❣ 5⃣1⃣ ✨ 🔻 🔻 ✍ ما انسان‌ها یه دشمن زخم خورده داریم به اسم 👿 چون به جدّ ما حضرت آدم سجده نکرده، از درگاه خدا رانده شده. برای همینم از آدم و بچه‌های آدم بدجور کینه داره.😡 ☝️ خدا در چند جای قرآن می‌فرماید حواستون باشه، این 👿 دشمنِ آشکارِ شماست. در سوره یوسف می‌فرماید:👇 🕋 إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ (یوسف/۵) 💢 بدرستیکه ، دشمنِ آشکارِ است! در ۵ آیه‌ی دیگه از قرآن هم می‌فرماید:👇 🕋 "إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ" 💢 او دشمن آشکار شماست! ✍ اونایی که در جنگ شرکت کردند میدونند.. 💣🔫 وقتی به دشمن حمله میکنی و یه منطقه‌ای رو تصرّف میکنی، دشمن تمامِ قدرت و توانش رو جمع میکنه تا با یک حمله‌ی سنگین‌تر اون مناطق رو آزاد کنه، و پس بگیره.😠 به این حمله‌ی سنگین میگن:👈 پاتَک ☝️ در مسائل هم همینطوره. هر کار خوب، و هر که انجام دادی، اگر مقبولِ درگاهِ الهی باشه، پاداشش بهشته🎁. در واقع با هر عملِ خوبی، خودت رو در جا کردی.😇 حالا، حواست باشه☝️ 🔔 هر وقت یه کار خوبی کردی، و خودت رو توی جا کردی، منتظرِ باش، چون این دشمنِ قسم خورده، میخواد رو ازت پس بگیره.☹️ ✔️ اگر یه شب یه خیلی خوب خوندی،👈 منتظر باش که فرداش برات برنامه داره...😰 ✔️ اگر یه شب یه هیات خوبی رفتی و حال خوبی بهت دست داد، خیلی گریه کردی،👈 بعدش منتظر باش، که میخواد مثلاً با یه نگاهِ حرام، همه‌اش رو ازت پس بگیره...😰 ✔️ اگر یه خوب رفتی، یه کربلای خوب رفتی، احساس کردی خیلی متحوّل شدی،👈 منتظر باش که حسابی برات برنامه داره...😰 ✔️ اگر یه خوب رو پشت سر گذاشتی، و یک ماه بندگی خالصانه کردی، و خیلی حالت خوب شد،👈 مطمئن باش که خیلی از دستت عصبانی شده،👿 حسابی برات برنامه داره. میخواد به هر قیمتی شده این بهشتی رو که رفتی ازت پس بگیره...😰 بخاطرِ همین: 📣📣.. خدا در قرآن می‌فرماید مراقب باشید شما رو از بهشت بیرون نکنه.. این ملعون قبلاً پدر و مادر شما رو از بیرون کرده:🙁👇 🕋 یَا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّةِ (اعراف/۲۷) 💢 ای فرزندان آدم! شما را نفریبد، همانگونه که پدر و مادرِ شما را از بیرون کرد. این نکته هم یادت باشه: ✅ اون کارِ خوبی که انجام میدی، هر چقدر بزرگتر و مهمتر باشه، هم سنگین‌تره.😨 📣 مراقبِ و حملاتش باشیم... به لطفِ خدا، ما میتونیم حریفِ بشیم.💪 🕋 إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا (نساء/۷۶) 💢 به درستی که، نقشه‌ی همانند قدرتش ضعیف است. 💯 ... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
‍ ⚜دلم 💕حسابی بود. حال خسته ام را با خودم بردم تا شفا گیرد. پس از خواهر شاه خراسان و دو رکعت نماز، دل آشفته ام پرکشید سوی 🌸. سوار تاکسی شدم و آدرس امامزاده علی بن جعفر را به راننده دادم. 🖇آرام آرام گلزار قدم برداشتم. بطری های کنار درب ورودی، نشان از قرار همیشگی خسته دلانی بود که برای خلوت به این گلزار می آیند. فضای مسقف پیچیده در چپ و راست که متشکل از شهداست و نورهای سبز🍃 و سرخ، که حاصل تابش نور☀️ خورشید به سقف های رنگ شده شیروانی بود حال خاصی را به انسان هدیه می داد. ⚜ناگهان دستور داد و پایم به سمت راست قدم برداشت.تعدادی دور تا دور مزار نشسته بودند.در ظاهر فضا پر از سکوت بود اما، این سکوت شاهد حرف های دلشان با زین الدین بود. 🖇شهید فرمانده لشکر علی بن ابی طالب و برادرش ، فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر علی بن ابی طالب، در کنار هم آرام گرفته بودند.مهدی، فرمانده ای که همیشه خودش اولین نفر بود برای . می گفت: ⚜ «اگر فرمانده نیم خیز راه بره،نیروها سینه خیز راه میرن .اگه تو که بقیه میرن خونه هاشون» آرزوی داشت. عکس دخترش در جیب لباسش بود اما از ترس قرار شد بعد از عملیات آن را ببیند. 🖇به رسم حضرت نمازهای اول وقتش حتی در جاده های جنگ هم ترک نشد. نمازهایش به نیت پیروزی در عملیات ها ،نماز شب هایش، حال خوشش و گریه 😢هایش در باخدا، هنوز هم از خاطرات زیبای به جا مانده در ذهن و رزمنده هاست.خوش به حالش که خدا را شناخت و چه زیبا🌸 او را خرید. ⚜لبانم معطر به خواندن ای، چشمانم خیس از اشکِ حسرت و صدای که مرا به خود آورد و خدایی که در این است... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
تولد داریم امرووووووز چه تولدی 😍 🎉🎊🎈🎉🎊🎈🎉🎊🎈 هرچند تولد اصلی او روزی بود که سرش به پای یار افتاد🕊
‍ ‍ ♡بسم رب الزهرا 🍃کم توفیقی نیست ، چرا که مراقبه میخواهد و ظاهر و . 🍃 هایش تنها مادی نیست، به قول (ع): شدن، مراقبه ی قلبی میخواهد❤️ 🍃شاید فکر کنی کم است اما میدانی، آدمی به سرعت وابسته می شود و این ، سمی است برای متعالی شدن و از فرش به عرش رسیدن، وابستگی به مال، وابستگی به آدم ها، به عمر....آری! اینک شدن برایت سخت میشود. 🍃باید ورزید و دوست داشت اما وابسته نشد. چراکه این وابستگی ها تو را به زنجیر می کشند و در ، اسیرت میکند. 🍃تنی که به شدن فکر نمیکند، تنی که اگر باب میلش پیش بروی، عاقبتت می شود قساوت و ، که بر سر کوفیان و آمد. 🍃اما می دانی، گاهی اوقات وابستگی خوب است، این که وابسته باشی به و ، این که وابسته شوی به شجاعت و صلابت، وابسته شوی به ...🌺 🍃اصلا میدانی وابسته شوی به کتاب. آخر آدم های وابسته به هم، کم پیدا می شوند. کم هستند آدم هایی که به همه کتاب هدیه دهند، حتی برای اولین کادو به همسرشان. این آدم ها، ارزش کتاب را به خوبی درک میکنند، چرا که کتاب باعث ارتقای آگاهی است و مسبب تمام گمراهی های ما همین ست. 🍃می دانی، باید برای دستیابی به تلاش کرد و راه وابستگی به تمام چیز های خوب را یافت. به عبارتی، تنها در پی خدا بود. درست مانند 🙂 آری باید دل کند و رها شد چرا که... _الولیک_الفرج❤️ ✍️نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز تولد شهید 📅تاریخ تولد : 21 تیر 1370 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ 🍃گویا باز هم میتوان رُخ را دید که در زمین می جنگد ولی با این تفاوت که این بار برفراز آسمانها در جنگ بود. 🍃او اوج میگرفت تا روی ابرها و در چشم بر هم زدنی با بالگرد توپ و تانک دشمن را منهدم می کرد. 🍃گویا در وجود تنها چیزی که نمی یافتی ترس از دشمنانش بود. او بی مهابا به دشمن حمله می کرد. 🍃شجاعت او به اندازه ای بود که حتی شنیدن نامش لرزه بر تن دشمن می انداخت و خواب را از چشمانشان فراری میداد. 🍃او چشم پوشی می کرد نسبت به مقام های دنیوی اما با تمام وجود به دنبال مقام های نزد پروردگار می گشت. 🍃گویا او و جنگ بسته بودند که حتی ساعتی هم از جنگ دور نمی ماند، عهدی که با قلبی پاک و با بسته شده بود و هیچ عهد شکنی قدرت این عهد جاوید را نداشت. 🍃و باز هم این خاک های ایران بود که از خون شهدا آلاله هایی پروراند که جای جای ایران را آباد میکرد و یاد واره ای بود برای سرخی خون . 🍃گویا برایش زندانی بود که تنها راه رهایی از پر کشیدن بر فراز و بلندی آسمانها بود. 🍃پر زدن علی اکبر به سوی به ما آموخت، می شود کرد حتی بدون بال،تنها یاد خداست که میتواند هرکسی را از فرش به عرش برساند... ✍️نویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۰ فروردین ۱۳۳۴ 📅تاریخ شهادت : ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ 🥀مزار : گلزار شهدای بالا شیرود 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh