eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
#مهدی_جان💔 روزها بی تو گذشت و #غیبتت تأیید شد چون #دعای_فرج ما همه با تردید شد بارها #نامه نوشتم که بیا اما حیف #معصیت کرده ایم و غیبت تو #تمدید شد... 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شہدا 🌹 اولین بار براے صحبت کردن زمان #خواستگارے💐 وآخرین بار هـم براے صحبت کردن قبل از اعزا
2⃣5⃣4⃣ 🌷 🌹 🌿 من خیلے مخالف رفتن عباس به بودم☹️ و اصلا اجازه ندادم که بره! ولے با حرف هاش منو کرد...😔 🌿روزی که مےخواست به سوریه بره من بودم و از روزهای قبل هم داشتم نتونستیم زیاد باهم صحبت کنیم و فقط برام یه نوشته بود💌 🌿وقتی اونو خوندم خیلے شدم😰 چون نوشته هاش طوری بود که مشخص می شد آخرین نوشته هاشه خیلی نوشته بود💞😭 🌿نوشته بود رفتم تا نشوم😓 چون مےترسید به دنیویش زیاد وابسته بشه! و نتونه دل بکنه💔 و فراموش کنه که در اون طرف مرزها چہ اتفاقاتی دارد میافته!💚 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#یابن_الحسن💔 هم #چاه سر راه تو باید بکَنیم هم اینکه از #انتظار تو دم بزنیم این #نامه چندم است که میخوانی؟ داریم رکورد #کوفه را می‌شکنیم ❣ اللهم عجل لولیک الفرج ❣ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
گاهی #خلوت می ڪردند دلتنـگ ڪہ می شدند #نامه می نوشتند ... کاش اینک هم نامه‌ای بما می رسید که..... ای #زمینیان کجای کارید ما خود را هم #گم کرده ایم...😔😔 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#رزمندگان گاهی خلوت می کردند دلتنگ💔 که می شدند #نامه می نوشتند📝. این نامه ها💌 امروز مونس خانواده #شهداست. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥فیلم لحظه شهادت شهید عبدالمهدی کاظمی 😭😭😭 لعنت الله علی القوم الظالمین 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💠منتظرت هستم یک روز بعد از #شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود‌. گفتم بروم سراغ آن دفتری که #خاطرات مشترکمان را در آن می نوشتیم. به محض باز کردن دفتر، دیدم برایم یک #نامه با این مضمون نوشته بود: #همسر عزیزم، من به شما افتخار می کنم که مرا سربلند و عاقبت به خیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست #شهدای_کربلا نوشته شود. آن دنیا #منتظرت_هستم .😍❤ #شهید_مدافع_حرم #شهید_عبدالمهدی_کاظمی 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
کف اتاق توی یکی ازخانه های گلی #سوسنگرد نشسته بود سه نفر به #‌زحمت جا می‌شدند هم #نقشه پهن بود جلوش
💠خيلي مواظب برادر كوچكش، احمد، بود. #نامه مي نوشت، تلفن مي كرد، بيش تر باهم بودند. حرف هاش را گوش مي كرد. گردش مي رفتند. در دل مي كردند. هميشه مي گفت « فاصله ي سني بابا و احمد #زياده . احمد بايد بتونه به يكي حرفاشو بزنه .خيلي بايد #حواسمون به درسو كاراش باشه.» 📸 احمدحسین افشردی برادر #شهید_حسن_باقری🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
خيلي مواظب برادر كوچكش، احمد، بود. #نامه مي نوشت، تلفن مي كرد، بيش تر باهم بودند. حرف هاش را گوش مي كرد. گردش مي رفتند. در دل مي كردند. هميشه مي گفت « فاصله ي سني بابا و احمد #زياده . احمد بايد بتونه به يكي حرفاشو بزنه .خيلي بايد #حواسمون به درسو كاراش باشه.» 📸 احمدحسین افشردی برادر #شهید_حسن_باقری🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گم میشوم میان ِ #دلتنگی هایم! و #محو ِ نگاهت ... که مشتاقانه #پرواز را به انتظار نشسته ای... #شهید_
1⃣2⃣9⃣ 🌷 💠 🌷در مورد شدن آقا عبدالمهدی اگر فكری هم به ذهنم خطور می‌كرد، خودم را به كاری می‌كردم تا فراموش كنم. 🌷سه روز قبل از آمدنش دیدم رفتم حرم (سلام الله علیها). عکس همه شهدا به دیوارهای حرم بود. همان طور که نگاه می کردم، دیدم عکس همسرم هم بین آنهاست. از که بهم وارد شد داد زدم «وای عبدالمهدی شهید شد.» 🌷از خواب بالا. دستانم خیلی می‌لرزید. اتفاقا دو، سه ساعت بعدش، زد. ‌خواستم خوابم را تعریف كنم، ولی گفتم نگرانش نكنم. فقط گفتم: عبدالمهدی خوابت را دیدم.گفت: «چه خوابی؟» گفتم:وقتی آمدی، تعریف‌ می کنم.. 🌷آقا عبدالمهدی خیلی دل به دل بچه ها می‌داد و با آنها داشت. انقدر كه بچه‌ها دور پدرشان بودند با من نبودند. اهل با بچه‌ها بود. فاطمه را خیلی به خودش كرده بود. ریحانه هم كه جای خود داشت. همه جا جای خالی‌اش پر شدنی نیست. 🌷بعد از شهادتش، هرشب را می‌بینم. احساس می‌كنم الان هم یک لحظه از من و زندگی ام و بچه‌هایم نیست! اگر زمانی كه آقاعبدالمهدی زنده بود، احساس خوشبختی می‌کردم، الان صدبرابر احساس می‌کنم، چون می‌دانم به رسیده است. 🌷یک داشتم كه خاطراتم با عبدالمهدی را آنجا می‌نوشتم، گاه و بیگاه هم شعرهایم را، به خصوص اوایل زندگی كه هنوز بچه‌دار نشده بودم و بیشتری داشتم. 🌷یک روز بعد از شهادت همسرم، دلم خیلی گرفته بود. گفتم بروم سراغ آن دفتر و را مرور كنم. به محض بازكردن دفتر، دیدم برایم یک نوشته با این مضمون كه «همسر عزیزم! من به شما می‌کنم که مرا سربلند و عاقبت بخیر کردی و باعث شدی اسم من هم در لیست شهدای کربلا نوشته شود. آن دنیا هستم!» راوی:همسر شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
هیئتی که داشتیم بعضی موقع ها #اراذل محل هم‌ میومدن من همیشه ازاین موضوع #ناراحت بودم ولی #حسین حتی
👇👇 🌸یه شب حسین به اومد. جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.مهر دقیقا شبیه مزارش بود. 🌸فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود. حتی متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود. رنگ متنِ پاسدار شهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ بود. 🌸دیدم بعضی ها میدن و حسین همون جا پای نامه ها مهر می زنه. حسین گفت من ها نامه خیلی ها رو مهر می زنم. 🌸همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم. که خیلی هم نبود.داشت می کرد. 🌸از من پرسید شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟ گفتم من هستم. من رو در گرفت و گفت، راستش من خیلی بودم. اصلا اهل دین و مذهب نبودم. یک روز که داشتم در شبکه های مجازی جستجو می کردم، با شهید معز غلامی آشنا شدم. 🌸خیلی منقلب شدم.در مورد شهید کردم. بعدها شهید رو در دیدم.این شهید در زندگی من تاثیر بسیاری گذاشت. 🌸باعث شد روز به روز حجابم بهتر بشه. سالها بود که اصلا نماز . ولی از وقتی که با شهید آشنا شدم نماز خوون شدم.من هم خوابی رو که دیده بودم برای اون خانم تعریف کردم... 😍 📚کتاب سرو قمحانه، ص 132 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
👇👇 🌸یه شب حسین به اومد. جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.مهر دقیقا شبیه مزارش بود. 🌸فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود. حتی متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود. رنگ متنِ پاسدار شهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ بود. 🌸دیدم بعضی ها میدن و حسین همون جا پای نامه ها مهر می زنه. حسین گفت من ها نامه خیلی ها رو مهر می زنم. 🌸همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم. که خیلی هم نبود.داشت می کرد. 🌸از من پرسید شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟ گفتم من هستم. من رو در گرفت و گفت، راستش من خیلی بودم. اصلا اهل دین و مذهب نبودم. یک روز که داشتم در شبکه های مجازی جستجو می کردم، با شهید معز غلامی آشنا شدم. 🌸خیلی منقلب شدم.در مورد شهید کردم. بعدها شهید رو در دیدم.این شهید در زندگی من تاثیر بسیاری گذاشت. 🌸باعث شد روز به روز حجابم بهتر بشه. سالها بود که اصلا نماز . ولی از وقتی که با شهید آشنا شدم نماز خوون شدم.من هم خوابی رو که دیده بودم برای اون خانم تعریف کردم... 😍 📚کتاب سرو قمحانه، ص 132 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠ساده زیستی شهید 🔅از قول همسرش 🔸یادم می آید که در اتاق🚪 کارش روی زمین #می‌نشست و کارهایش را انجام
🌿برای تشکر🌿 ❣زمان جنگ وقتی فرمانده نیروی زمینی بود چند ماه خونه نیومده بود. ☹️ ❣یه روز دیدم در می زنند. رفتم پشت در، دو نفر بودند. یکیشون گفت: «منزل جناب سرهنگ شیرازی همین جاست؟» دلم هرّی ریخت. گفتم حتماً براش اتفاقی افتاده.😰 ❣گفت: «جناب سرهنگ براتون پیغام فرستاده» و بعد یه پاکتی بهم داد. اومدم توی حیاط و پاکت رو باز کردم. هنوز فکر می کردم خبر برام آوردند. 😔 ❣باز کردم دیدم یه توش گذاشته با یه انگشتر . 😶 نوشته بود: «برای از زحمت های تو. همیشه دعایت می کنم». 😇 از خوشحالی اشک توی چشمام جمع شد.😊 🌷 🍀 مقام معظم رهبری: اگر بخواهید همسرتان به شما آن محبتش محفوظ بماند، باید رفتار خودتان را محبت برانگیز کنید. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃 دست از #خدا خداےخودت برنداشتی من دل نـداشتم💗 وتو #دلبر نداشتی گفتی قرار شد که #فداےخدا شویم من
2⃣6⃣1⃣1⃣ 🌷 💌نامه های عاشقانه با پست خیلے پیشتاز 🔰رابطہ عاشقانه و منحصر به فرد با هـمسرش💞 داشت خانم اش را صدا می زد هـم اینکه حالت جهـادی و حالت داشت و هـم این که هـنگام صحبت تلفن☎️ اگر کسی به مکالمه گوش میداد نمی فهمید با چه کسی صحبت می کند. 🔰فکر می‌کردند حامد با کدام فرماندہ در حال صحبت است حامد در نامه نوشتن📝 برای هـمسرش هـم بسیار بود👌 خصوصا ایامی که در ماموریت شمال غرب🗺 بودیم یکی از کارهـای ثابت حامد برای هـمسرش بود 🔰شیوہ فرستادن نامه📩 برای هـمسرش هـم بود مثلا اگر می دید شما دارید به مرخصی می روید نامه را می داد✉️ و می گفت این را سریع برسان به آقای فلانی خیلی مهمه هـا💥!!! خودش میدونه چه کار کنه 🔰شما فکر میکردی این نامه حتما مرگ و زندگی است نامه را سریع به آن آقا می رساندی📨 به او هـم که معمولا از نزدیک اش بود زنگ می زد📞 و می گفت این نامه را برسان به دست همسرم💞 🔰آن بندہ خدا هـم که خیال میکرد حالا چه اتفاقی افتادہ در که نامه را می گرفت به سرعت🏃 خودش را به می‌رساند و نامه را می داد حامد با این شکل از پست هـم سریعتر نامه را به هـمسرش میرساند💌 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 #مجروحیت_وتحمل_درد 🔰دفعه دوم که اومده بود سوریه یه #ترکش خورد تو دستش. همه طبق معمول تو این فکر ب
#حتما_بخوانید👇👇 🌸یه شب حسین به #خوابم اومد. #مُهری جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.مهر دقیقا شبیه #سنگ مزارش بود. 🌸فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود. حتی #رنگ متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود. رنگ متنِ پاسدار شهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ #قرمز بود. 🌸دیدم بعضی ها #نامه میدن و حسین همون جا پای نامه ها مهر می زنه. حسین گفت من #پنجشنبه ها نامه خیلی ها رو مهر می زنم. 🌸همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم. که خیلی هم #محجبه نبود.داشت #گریه می کرد. 🌸از من پرسید شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟ گفتم من #خواهرش هستم. من رو در #آغوش گرفت و گفت، راستش من خیلی #بدحجاب بودم. اصلا اهل دین و مذهب نبودم. یک روز که داشتم در شبکه های مجازی جستجو می کردم، #تصادفا با شهید معز غلامی آشنا شدم. 🌸خیلی منقلب شدم.در مورد شهید #تحقیق کردم. بعدها شهید رو در #خواب دیدم.این شهید در زندگی من تاثیر بسیاری گذاشت. 🌸باعث شد روز به روز حجابم بهتر بشه. سالها بود که اصلا نماز #نمی_خوندم. ولی از وقتی که با شهید آشنا شدم نماز خوون شدم.من هم خوابی رو که دیده بودم برای اون خانم تعریف کردم... #من_پنجشنبه_ها_نامه_خیلیا_رو_مهر_میزنم😍 📚کتاب سرو قمحانه، ص 132 #شهید_حسین_معزغلامی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍀✨🍀✨🍀✨🍀 ♥️برادر باید #اینجوری باشه ♥️هم خودش #شهید بشه،🕊 هم #برادر شو برسونه به #قافله شهدا #شهی
🌾نام و نام : مصطفی بختی نام پدر: محل تولد: مشهد 📆تاریخ تولد : ۶۱ 📅تاریخ شهادت: ۹۴/۴/۲۴ محل : تدمر، سوریه محل دفن: مشهد وصعبت تاهل: متاهل تعداد فرزندان : ۲ دختر 📝زندگی مصطفی بختی از اهالی همراه برادر کوچک ترش با هویت جعلی بعد از چند بار تلاش توانسته بودند به اعزام شوند. آن ها در گروهان تک تیر انداز ها جهاد می کردند. 🌸آنها در جبهه ها بر شرکت در عملیات های نظامی، کارهای دیگری هم انجام می دادند، از آماده کردن سفره و سحر برای همرزمان تا واکس زدن شبانه 🌙کفش هایشان.این دو برادر سر انجام در حلب سوریه حین مبارزه با های تکفیری به رسید و به شهدای مدافع حرم پیوست. 🥀این تنها سه روز بعد از حضورش در سوریه به دوستان# شهیدش پیوست.🕊آنها در جبهه ها علاوه بر شرکت در عملیات های نظامی، کارهای دیگری هم انجام می دادند، از آماده کردن سفره و سحر برای همرزمان تا واکس زدن شبانه 🌟کفش👞 هایشان. 🌼پیکر مطهر این به همراه برادرش روز ۵ شنبه ۲۸ تیر ۹۴ در حرم امام رضا (ع) تشییع و در شهدای بهشت 🌸رضا دفن شدند.💥 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📎💞 🌱عشق های #زمینی همه روزی میروند؛تمام میشوند، 🍃#تنها عشق آسمانی🌫،عشق معبود است که بی فرجام است؛د
﷽ 8⃣5⃣3⃣1⃣🌷 🖇 سردار سید ناصر موسوی نیا (سوری) نام پدر : سید حسن 📆تاریخ شهادت :۶۴/۱۱/۲۸ محل شهادت: فاو نام عملیات: (عملیات والفجر۸) رمز عملیات: یافاطمه الزهرا 📝 فرازی از زندگی شهید : شهید سید ناصر سوری سال1337 در خانواده ای مذهبی در نجفیه چشم به جهان گشود. نامبرده دوران کودکی و نوجوانی را در دامن پاک پدر و مادر خود و با آن ها در کار کشاورزی که آن زمان داشتند طی کرد. 🔰این شهید بزرگوار دوران خود را در سال 1354 الی 1356 همزمان با آخرین دوره خدمت سربازی در رژیم پهلوی  در قبل از انقلاب و همچنین اوج مبارزات مردم مبارز ایران در تهران گذراند، چه در طول خدمت سربازی  و چه در زمان نوجوانی خود لحظه ای از با رژیم ستم شاهی دست برنداشت. 🔰شهید سوری فرمانده ای ، شجاع و توانمند بود و در زهد و پارسایی زبانزد خاص و عام بود و در امر مبارزه و های شبانه🌙 و مبارزه ، طراحی قوی و محکم بود وی همزمان با آغاز جنگ☄ تحمیلی به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و پس از مدتی به استخدام پاسداران انقلاب اسلامی در آمد 🔰و در مدتی که  تا زمان که در این ارگان مقدس حضور داشت ، های مختلف از جمله «مسئول آموزش سپاه و سازماندهی بسیج، مسئول سپاه، مسئول گروه و بهترین تیرانداز در غرب، مسئول محور در کردستان، معاون محور غرب کشور گردان های طرح لبیک،  فرمانده 🔰 گروهان در عملیات پر فتوح رمضان، فرمانده گروهان غواصان در حماسه ساز والفجر8» و در بیشتر مناطق جنگی غرب و جنوب  حضور فعال داشتند. وی برای کسب اطلاعات عملیات بعضاً چند روز به گشت و می رفتند .   🔰و عاقبت در 27 بهمن ماه سال 64در عملیات پیروزمندانه  8 واقع در منطقه عملیاتی فاو دعوت حق را لبیک گفت و به عنوان دومین شهید یک خانواده متدین و انقلابی به دیار باقی شتافت. برادر وی شهید سید واسع سوری نیز در سال 1363 در شرق دجله به درجه رفیع شهادت نائل آمده بود. 🌱 📝بخشی از وصیت نامه شهید:  ..... سلام بر تو ای و سالار شهیدان کربلا ، حسین ابن علی (ع) جان عالم به فدای تو که با اهدای خون خود درس آزادی و آزادگی را به ما آموختی .  ......... ای عزیزان هوشیار باشید اگر ما خانه🏚 و کاشانه خود را رها کرده ایم نه بخاطر کسی یا چیزی بوده است فقط و فقط برای رضای خدا و ادای دین خود به اسلام و قرآن و امام زمان (عج) بوده است ....... 📝 ای برادران و گرامی شما را به خدا قسم می دهم که امام و فقیه زمان را تنها نگذارید ،دسته دسته نشوید و حق جو و حق پرست باشید. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
♥️شب 🌙شد منطقه خیلی #خطرناک واطرافمون #داعش بود و #آزادسازی هنوز انجام نشده بود حسین نظری لوح پستی ن
4⃣6⃣3⃣1⃣🌷 🔰بابک 💞 امام رضا (ع) بود و هر سال آبان‌ ماه خانوادگی به پابوس حضرت علی ‌بن موسی‌الرضا (ع) می‌ رفتند، ولی سال📆 آخر بابک سوریه بود و نتوانست به برود، درست در شب شهادت امام رضا(ع) آسمانی شد. بابک نمازش هیچگاه قضا نمی‌شد، همیشه صبحِ زود از خواب بلند می‌شد، یکروز هم که تا ساعت 10 صبح 🌥خواب مانده بود 🔰 سراسیمه از خواب بلند شد و گفت من نباید عمرم را هدر دهم و این همه را صرف خواب کنم. بابک همیشه در درس 📚خواندن بود و حتی فوق‌لیسانس قبول شد و ثبت نام هم کرد اما گفت: رفتن به و دفاع از حریم آل الله واجب تر از رفتن به دانشگاه است وقتی از آنجا آمدم ادامه تحصیل خواهم داد. 🔰همرزم نوری: دو روز قبل از شهادت بابک بود. شدت درگیری زیاد بود و چون 🐲سالها در ان منطقه حضور داشت پر از تله های انفجاری 💥بود. بچه ها تله ها را پیدا میکردن و خنثی میکردن ولی گاهی هم رخ میداد و شهید تقدیم میکردیم. 🔰شهید صمدی به یکی از این تله ها برخورد کرد و شد. بعد از شهید صمدی دیدم بابک نامه مینویسد.بهش گفتم چیکار میکنی⁉️ گفت: بعد میفهمی.به شوخی گفتم: چیه بابک عاشق💓 شدی؟! یاخبرش میاد یا نامه اش.✉️وقتی بابک شد من پیشش بودم و دیدم داخل جیبش کاغذ هست. بازش کردم، همون نامه بود که روز شهادت شهید صمدی مینوشت. 🔰مضمون نامه:(متن به صورت دقیق نیست و فقط کلیات است) من تا به حال نه شهید دیده ام نه لحظه .هرکس بعد از شهید صمدی به فیض شهادت نائل شود اسمش را داخل این نامه مینویسم.بعد از شهید صمدی، خودبابک به فیض رفیع شهادت رسید و به اسمان 🌫عروج کرد. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh