eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6001263738622051381.mp3
7.86M
13 💫 باید از یه جایی محبت دریافت کنی، تا بتونی بی توقع به پای دیگران بریزیش! سیمِ قلبت رو مستقیم به خـــدا وصل کن؛ تا مُدام شارژش کنی... 👆👆 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌺 غرب تهاجم فرهنگی اش را از تو شروع ڪرده... پـس چادرت این جبهه است ۸سال مردها مان جنگیدند وامروز دست شماست بجنگید! تاپای❣جـان❣ ✌️نَصرُ من الله.. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
📝 🌷 دلم برای بهانه می گیرد😔 در دلــم همیشه یادتان روشنــی بخش لحظــه های تاریک زندگــی ست،🎆 💥 اما امروز بیشتر از همیشه دلتنگتانم...😞 🌱شما را به لبخند ؛ در قهقهه ی مستانه تان😄، بیادمان باشید و دستگیرمان....! 🌱که ما را هر لحظـه بیــمِ گم شدن هست 😰در این دنیــای فانـی 🌱همیشــه به حـالِ شما غبطـه میخــورم ... 😢 🌱به حالِ شمایـی که سبب تبســم مــولای غریبــم بودید و هستیــد ...👌 ⚡️راستـی میشود برای دلـ♥️ـم دعا کنید!؟ ❣ " " ❣ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 1⃣1⃣ #قسمت_یازدهم بے حال وارد ڪوچہ شدم، عادت ڪردہ بودم چادر 😕سر
❣﷽❣ 📚 •← ... 2⃣1⃣ ماشین 🚖سرخیابون ایستاد،رو بہ بنیامین گفتم: _ممنون خدافظے! ☺️ دستم رو گرفت،عادت ڪردہ بودم! _فردا بیام دنبالت باهم بریم دانشگاہ؟ 😍 بے حس دستم رو از دستش ڪشیدم بیرون. _با،بابا میرم باے! 😉 مثل بچہ ها گفت: _دلم تنگ میشہ خب! ☹️ حسے بهش نداشتم منتظر فرصت بودم تا باهاش بهم بزنم! بہ لبخند ڪم رنگے اڪتفا ڪردم و پیادہ شدم! بوق زد،نفسم رو با حرص دادم بیرون،برگشتم سمتش و براش دست تڪون دادم،با لبخند😀 دستش رو برد بالا و رفت! آخیشے گفتم، با دستمال ڪاغذے برق لبم💄 رو پاڪ ڪردم و راہ افتادم سمت خونہ، جدے رو بہ روم، رو نگاہ میڪردم و محڪم قدم برمیداشتم!😏 مریم همونطور ڪہ داشت چادرش رو مرتب میڪرد بہ سمتم مے اومد، نگاهم ڪرد،با لبخند گفت: _سلام هانیہ خوبے؟😊 دستم رو بہ سمتش دراز ڪردم و گفتم: _سلام ممنون تو خوبے؟😊 همونطور ڪہ دستم رو میگرفت گفت: _قوربونت. سرڪوچہ رو نگاہ ڪرد و گفت: _امین اومد من برم!😉 دیگہ برام مهم نبود، 😌دیدن مریم و امین زیاد اذیتم نمے ڪرد، فقط رد زخم حماقتم بودن، 😣 ازش خداحافظے ڪردم و وارد خونہ شدم،مادرم داشت حیاط رو میشست آروم سلام ڪردم 😊✋و وارد پذیرایے شدم! مادرم پشت سرم اومد داخل _هانیہ! 😊 برگشتم سمتش. _بلہ مامان! 😊 نشست روی مبل،بہ مبل ڪناریش اشارہ ڪرد. _بیا بشین! بے حرف ڪنارش نشستم. با غصہ نگاهم ڪرد. _قرارہ برات خواستگار بیاد! 🙂 پام رو انداختم رو پام. _مامان جان من تازہ هیجدہ سال رو تموم ڪردم،تازہ دارم میرم دانشگاہ رو دستتون موندم؟ با اخم نگاهم ڪرد: _نہ خیر!ولے بسہ این حالت!شدے عین یہ تیڪہ یخ،دوسالہ فقط ازت سلام،صبح بہ خیر،شب بہ خیر،خستہ نباشے،خداحافظ میشنویم!هانیہ چرا این ڪار رو با خودت میڪنے؟😠 بے حوصلہ گفتم: _نمیدونم!روانشناس هایے ڪہ میرے پیششون میگن شوڪہ! 😕 با عصبانیت نگاهم ڪرد: _بس نیست این شوڪ؟!هانیہ یادت بیارم ڪہ سال سوم همہ درس ها رو بہ زور قبول شدے؟یادت بیارم بہ زور ڪنڪور قبول شدے ڪجا؟! دانشگاہ آزاد قم رشتہ حسابدارے،خانم مهندس!بہ خودت بیا! 😠 از رو مبل بلند شدم. _چشم بہ خودم میام،بہ در و دیوار ڪہ نمیام! 🙁 همونطور ڪہ میرفتم سمت اتاقم گفتم: _خواستگار بیاد فقط سنگ رو یخ میشید من از این اتاق تڪون نمیخورم! 😐 _شهریار چرا باید پاے تو بسوزہ؟! 😠 با تعجب 😳برگشتم سمتش! _مگہ شهریار رو چے ڪار ڪردم؟! جدے نگاهم ڪرد. _شهریار عاطفہ رو دوست دارہ بخاطرہ تو....😐 نذاشتم ادامہ بدہ سریع اما با خونسردے گفتم: _میدونم مامان جان اما لطفا ڪسے براے من فداڪارے نڪنہ!نگران نباشید عاطفہ رو ترور نمیڪنم،قرار خواستگارے رو بذار! 😐 در اتاق رو بستم،بدون اینڪہ لباس هام رو عوض ڪنم نشستم روے تختم و بہ حیاطمون خیرہ شدم، 👀 دوسال پیش اولین ڪارے ڪہ ڪردم اتاقم رو با شهریار عوض ڪردم! .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
4_199560102015927186.mp3
7.46M
💢همه سهمیه‌ها مال شما 🍂 #بابای قشنگمو بهم بدین 💢تا منم سر روی #شونش بزارم 🍂دیگه چیزی نمیخوام فقط #همین😭 👈تقدیم به #فرزندان_شهدا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✨🍃✨🍃✨ ★مبادا دیر کنی تمام جانِ من❣ به همین دیدارهای بسته است رویا هایی که هر شب⭐️ می بینم تا بمانم ... 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌸«امروز» بگو‌ میان قُنوتٺ🤲 به صد نیاز ☘عَجّل علی ظُهورکَ 🌸 هردم بگوبه اشڪ روان 😭 روبه آسمان ☘عَجّل علی ظُهورکَ 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
با هر تپش ثانیه آمیختـه است که به آونـگ ِ ❤️ آویخته است هر ، دست ِ دعا از جانب ما رنگ خـورشید☀️ به شما ریخته است😍 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی_آنلاین_توقع_حضرت_علی_از_شیعیان.mp3
4.72M
♨️توقع حضرت علی علیه السلام از شیعیان 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در گذر ِ مرگ ِ ســ❣ـرخ هر که #تو را دید، گفت: برگ ِ گل ِسرخ🌷 را  #باد کجا می‌برد؟! پ.ن: امروز ۱۰ ا
🌷شهید حاج امینی در دست‌نوشته‌ای✍ که در /10/19 نوشته است درخواست‌هایی را خطاب به مردم و رهروان مطرح کرده است. نوشته است: 📝از شما خواهش می‌کنم و می‌خواهم چند موضوع را مد نظر داشته باشید: ↵ دروغ نگویید ↵زود قضاوت نکنید❌ ↵گذشت و داشته باشید ↵خوشرو و خوش برخورد🙂 باشید ↵و اینکه ها را پر نگه دارید✊ ⭕️خدایا ما را ببخش و بیامرز! ✿خدایا بگردان! ⭕️خدایا ما را به خودمان وا مگذار! ✿خدایا شناخت به ما عطا کن! ⭕️خدایا عزیزو بزرگوارمان راحفظ بفرما! یا رب العالمین بنده حقیر امیر حاج امینی 🗓تاریخ 65/10/19 ⏰ساعت 12:30 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🚩 #شهادت یعنی، متفاوت به آخر #برسیم و گرنه، #مرگ پایان همه قصه‌هاست … #شهید_حامد_کوچک_زاده🌷 🍃🌹🍃🌹
🔻دوست شهید: 💢یک بار موتورش🏍 را دزدیدند. ملامتش کردم که آخر مرد حسابی، چرا یک درست و درمان نمی بندی به بدنه این زبان بسته⁉️ می گفت: ! 💢صبح ها که می خواست سر کار برود، با جثه لاغرش، موتور🏍 به آن سنگینی را میداد و می برد تا سر خیابان. که نکند صدای روشن شدن موتور، را از خواب بیدار کند📛 💢 همسایه بودیم🏘به آداب همسایگی کاملا مسلط بود! همه چیز را می کرد. از تفکیک زباله های تر و خشک گرفته، تا سر وقت⏱ زباله ها را به دم در آوردن و نیروهای شهرداری دادن. 💢آدم ها را باید از زندگی شان شناخت. اعتقادم این است حامد قبل از عزیمت به و دفاع از حرم عقیله بنی هاشم، خاص بود👌 و خاص زیست و برای ، انتخاب شد✅ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#استوری عجیب دلتنگیم سردار😭 حاج #قاسم_سلیمانی عزیز .. ♥️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🎤سردارسلیمانی: ✍| هر کدام از شما یک را دوست خود بگیرید و سیره عملی و زندگی او را بکار ببندید ببینید چطور رنگ و بوی را به خود می گیرید و خدا به شما میکند. |🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 2⃣1⃣ #قسمت_دوازدهم ماشین 🚖سرخیابون ایستاد،رو بہ بنیامین گفتم: _مم
❣﷽❣ 📚 •← ... 3⃣1⃣ وارد ڪافے شاپ🍹 شدم، بنیامین از دور برام دست تڪون داد،👋 هم ڪلاسے دانشگاهم، حدود چهارماہ بود باهم در ارتباط بودیم، رفتم سمتش، بلند شد ایستاد. _سلام خانم خانما! دستش رو بہ سمتم دراز ڪرد، باهاش دست دادم و نشستم. _چے میخورے؟ نگاہ سرسرے بہ منو انداختم و گفتم: _فعلا هیچے! 😕 +چہ عجب حرف زدے!😊 بے حوصلہ گفتم: _ڪش ندہ باید زود برم! 😐 بدون توجہ بہ من رو بہ گارسون گفت: _دوتا قهوہ ترڪ لطفا! ☕️☕️ دوبارہ برگشت سمتم،دستم رو گرفت هے دستم رو فشار میداد! دستم رو از تو دستش ڪشیدم بیرون. _صد دفعہ نگفتم خوشم نمیاد اینطورے نڪن؟!😠 _نخوردمت ڪہ! 😄 با عصبانیت گفتم: _نہ بیا بخور!😠 لبخند دندون نمایے زد و گفت:😁 _اتفاقا مامان و بابام چند روز خونہ نیستن! پوزخند زدم و بلند شدم. _دیگہ بہ من زنگ نزن! سریع بلند شد! _هانیہ!خب توام!! شوخے ڪردم.😕 ڪیفم👜 رو انداختم روے دوشم. _برو این شوخے ها رو با عمہ ت ڪن! با اخم نگاهم ڪرد. _گفتم شوخے ڪردم دیگہ ڪش ندہ!😐 همونطور ڪہ میرفتم سمت خروجے گفتم: _برو بابا دیگہ دور و بر من نباش! +حرف آخرتہ دیگہ؟! 😕 _حرف اول و آخر! 😠 با لبخند بدے نگاهم ڪرد _باشہ ببینم بابا و داداشت چے میگن! 😏 آب دهنم رو قورت دادم😧 ولے حرڪتے از خودم نشون ندادم ڪہ بفهمہ ترسیدم! دوبارہ حرڪت ڪردم سمت خروجے، دو تا از دخترهاے مذهبے ڪلاس داشتن نگاهم میڪردن و حرف میزدن! با خودم گفتم ڪارت بہ حراست نڪشہ! از ڪافے شاپ خارج شدم، حضور ڪسے رو پشت سرم احساسم ڪردم،برگشتم، بنیامین بود.😬 _شنیدے چے گفتم؟!😏 بیخیال گفتم: +آرہ،ڪر ڪہ نیستم! 😏 دخترهاے ڪلاس از ڪافے شاپ اومدن بیرون یڪے شون گفت: _خانم هدایتے مشڪلے پیش اومدہ؟😟 بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم،با شڪ راہ افتادن سمت دانشگاہ، 🏫 خواستم برم ڪہ بنیامین بازوم رو ڪشید با عصبانیت گفتم: _چتہ وحشے؟!برو تا ملتو سرت نریختم!😡 انگشت اشارہ ش رو بہ نشونہ تهدید سمتم گرفت:👈🙎 _ببین من دست بردار نیستم.😏 نگاہ چندش آورے بهم انداخت و گفت: _چیزے ڪہ ازت بهم نرسید! دیگہ نتونستم طاقت بیارم محڪم بهش سیلے زدم😡👋 خواست ڪارے ڪنہ ڪہ پشیمون شد! چندتا از طلبہ هاے👳👳 دانشگاہ ڪہ بہ معرفے استادها براے واحدهاے دینے مے اومدن، بہ سمتمون اومدن، حتما ڪار دخترها بود! یڪے شون با لحن ملایمے گفت: _سلام اتفاقے افتادہ؟ 😐 بنیامین با عصبانیت گفت: _بہ تو چہ ریشو؟! 😠 با لبخند زل زد بہ بنیامین:😊 +چہ دل پرے از ریش من دارے! سریع گفتم: _این آقا مزاحمم شدہ!😏 پسر بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ گفت: _شما بفرمایید ما حلش میڪنیم! 😏 توقع داشتم اخم ڪنہ😕 و با عصبانیت بتوپہ بہ بنیامین بہ من هم بگہ خواهرم چادرت ڪو؟! 🙁 با تعجب راہ افتادم سمت دانشگاہ، پشت سرم رو نگاہ ڪردم، داشت با لبخند با بنیامین حرف میزد! .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
برای دختران مظلوم شهدای مدافع حرم | حاج میثم مطیعی - @MeysamMotiee_ir.mp3
3.16M
✨پدر ها به شوق تو اي مولا ✨تو ميدان كمر بسته اند ✨ببين دختران شهيدان را ✨كه چشم انتظار پدر هستند 🔻با نوای حاج 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
‍ 🌼★🌼★🌼 آنقدر دارم بنویسم که نگو..تو کجایی پدرم ..⁉️ آنقدر حسرت دیدار تو دارم که نگو .. بس که تنگ💔 تو ام، از سر شب🌙 تا حالا آنقدر بوسه به تــ✨ـــو دادم 🍁که نگو 🌷 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ سلام بر تو♥️ ای مولایی که بیرق به یمن وجود برافراشته است و سینه ات 💗 مالامال از است ... 💕السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ💕 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
•🍃♥️🍃• تمام هایم را نذر کرده ام تا تــ🌷ــو همان باشی که صبـ☀️ـح یکی از روزهای خدا عطر ام رابه باد🍃می سپارد ... 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - مهمترین علت گرفتاری در برزخ - استاد رفیعی.mp3
3.28M
♨️مهمترین علت گرفتاری در برزخ 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺🍃 🌷چند سالی بود که با محمدحسن #هم_سرویس بودم و چون مسافت محل سکونت ما تا محل کار تقریبا زیاد بو
🔰باران نرم نرمک به تن شهر میزند و جان درختان را جلا میدهد. گوش کن! چه عاشقانه در گوش مردم این شهر میکند. میشنوی⁉️ پیغام آسمانیان را برایمان آورده. هر قطره اش دنیایی از حرف های ناگفته با خود دارد❣ 🔰اولین قطره ای💧 که روی دستم میچکد پیکی ست که خبر از آورده از اولین های هفت سال پیش. آن موقع که هیاهوی گوش زمانه را کر کرده بود، کفتار ها به گرد زوزه می‌کشیدند زمان غرش شیران حیدری بود🌹 🔰اولین هایی که رفتند و صدای شان آهسته در این حوالی پیچید خبر پروازشان هم آهسته به گوش بعضی ها رسید. کوچ ابوخلیل نیز آهسته رخ داد، در پاییز🍂 آن زمان که صدای پای به گوش می‌رسید😔 🔰قطره های دیگر خبر از شقایق های دیگر می‌آورند ولی من هنوز گوش سپردم به نوای همان قطره اول. بوی پیچیده در این حوالی، بوی . 🔰قطره میخواهد آخرین گفته هایش را هم بر دلم حک کند که میگوید: تا نباشی شهید نمی‌شوی‌. دنباله اش هم مرا بیتی مینوشاند: منزل وصل پس از رد شدن از است. وصل اگر می‌طلبی روی خودت پا بگذار😓 🔰همه ‌معادلاتم را همین یک بیت بهم می‌ریزد کسی آهسته در گوش دلم نجوا میکند: رسول زمین...آقا رسول صدایمان را داری؟ اینجا زمین‌گیر شدیم کاری بکن، میشنوی چه میگوییم؟ از نبودت گذشته و امسال هفتمین پاییزی ست که در یادها شدی❤ ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هی نگاهت بڪنم! گم بشوم در گم شدن در شبِ پیـــدا شـدن اسـت ...😍 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh