🍃🌺🍃🌺
✍روش جالبِ شهید میثمی در امر به معروف کردن
عبدالله باز هم انگشترش رو بخشیده بود. ازش پرسیدم: این یکی رو به کی دادی؟ گفت: یه بنده خدا انگشترِ طلا دستش بود، و نمیدونست طلا برای مرد حرامه. وقتی انگشترِ طلا رو از دستش در آورد، انگشترِ خودم رو بهش دادم...
#شهید_عبدالله_میثمی🌷
📚یادگاران۵ « کتاب شهید میثمی»
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
8⃣5⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 #روسريهاى_رنگى
🌷آن زمان من خیلی جوان بودم و برایم باعث تعجب بود که می دیدم دختران و پسران ٢٠ ساله به عشق #فتح ایران و تهران با شعار الله اکبر به جبهه آمده بودند ولی #اسلحه هایشان را به سمت رزمندگان ایران گرفته و بدون تفکر به #اعتقاداتشان با ما می جنگیدند.
🌷آنقدر منافقین مغز این جوانها را #شستشو داده بودند که حتی وقتی خود را در محاصره ما می دیدند و راه فرار نداشتند #سیانور می خوردند تا زنده اسیر نشوند. دختران منافق با #روسریهای_رنگی و لباسهای کماندویی به عشق فتح تهران با ما می جنگیدند. به آنها گفته بودند در تمامی شهرهای ایران نیروهای #منافق مستقر شده و از آنها حمایت می کنند در حالیکه اینها همه دروغ و رویا بود.
🌷عملیات #مرصاد در اواخر دوران دفاع مقدس رخ داد و جبهه ها کم کم از نیروهای رزمنده خالی شده بود ولی پس از فرمان #امام تمام نیروهای #مردمی بسیج شدند و با اطاعت از فرمان ولی فقیه و با روحیه شهادت طلبانه ای که داشتند؛ توانستند بر دشمن منافق پیروز شوند.
راوى: رزمنده محمود مظفر كه سه تن از برادرانش در عمليات مرصاد شهيد شدند.
#یادشان_باصلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| #ڪلیپ صوت :اذان
🌷شهید #حامد_بافنده🌷
در حرم مطهر حضرت رقیه (سلام الله علیها )
🌷مدافعان حریم ولایت🌷
کانال شهید نظرزاده🌹↙️
@shahidNazarzadeh
🌾یاد آنها بخیر....
🔰 یاد #کانالها بخیر
که گنداب خودنمایی در آن جریان نداشت.
🔰 یاد #مینها بخیر
که سکوی پرواز 🕊بود.
🔰 یاد #گلوله ها بخیر
که قاصد وصال💞 بودند.
🔰 یاد #خمپاره بخیر
که پیمانه وصل همراه داشت.
🔰 یاد #منورها بخیر
که دیدار چهره های نورانی می آمدند و سرانجام شدت حادت چراغ عمرشان 💡خاموش می شد و آخرین خود را می انداختند.
🔰 یاد #لباسهایی بخیر
که از بس عزیز بودند خدا زمین🌏 را به رنگ آنها آفرید.
🔰 یاد #فانسخه هایی بخیر
که کمرهای زرین جهادگران را محکم می کرد و حلقه های #اسارت_دنیا را نه یکی پس از دیگری که همه را به هم می گسست.
🔰 یاد #قمقمه ها بخیر
که آب حیات💧 از آنها می جوشید و پایان نداشت.
🌾 ياد آنها بخير
🌾 ياد #شهدا بخير....🍃🍂🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#بازی_های_پدرانه 🌷شهید محمدتقی سالخورده🌷 بافرزند دلبندش زینب خانم 📎شهدای کربلای خان طومان 🌹🍃🌹🍃 @s
همسر #شهید_محمد_تقی_سالخورده 🔻
محمدم خیلی دوست داشت زینب حافظ قرآن شود.
چند روزقبل از رفتنش زینب خیلی شیرینزبانی میکرد.
محمد به من گفت: زینب کم کم همه چیز را تکرار میکند. میتوانی قرآن یادش بدهی؟!
محمدم وصیتهایش را برای دخترمان روی عکسهای یادگاری که با هم داشتند نوشت تا برای همیشه بماند.!
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
یـــــڪ 👌تلنگـــــ❗️ــــــر
✍این روزها ...
👌ســـــعے ڪن
مـــــدافع قـــــ❤️ـــــلبت باشے
ازنـــــفوذ شـــــیطان
✅شاید سخت تر از مدافع حـــــرم بودن
مدافع قـــــــلب شدن باشد
" الْقَـــــلْبُ حـــــَرَمُ اللَّه "ِ
قـــــلب،حرم خـــــ❣ـــــداوند متعال است
پس درحـــــرم او
غیر او را ســـــاڪن نڪن‼️
#الا_بذڪر_الله_تطمئن_القــلوب
#آرامش_الهی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
در #طلاییه سه شهید🕊 پیدا کردیم .
پاهایشان با سیم تلفن☎️ کلاف شده بود و دستهایشان از پشت بسته شده بود . خاک ها را کنار زدند متوجه شدند استخوانهای سینه و جمجمه این بچه ها روی زمین کتاب شده است😔
بعد معلوم شد که دست✋ و پای👣 این شهدای عزیز را قبل از شهادت بستند کنار هم خواباندند با شنی تانک از روی سینه و جمجمه بچه ها رد شدند 😰.
👈این نوع جان کندن؛ آسان است که انسان تقاضای بازگشت کند.
اینجا سِری در کار است⚡️ که چنین جان کندنِ بسیار سخت و دشوار دوباره طلب می شود .وقتی رفتیم در اون مسجد و در اون حسینیه در مراغه خوابیدیم💤 ، من از صبح دیدم #شهید_جعفر_احمدی میانجی خیلی منقلبه
_ جعفر چته ؟
هیچی نگفت ؛هیچی نگفت 🙁
بعداً از زیر زبونش کشیدم گفت : دیدم #امام_زمان(عج) رو 😍 . اومد داخل مسجد و داشت پتو رو بچه ها می انداخت یخ نکنن .
پس : بچه ها!!! یه کار کنید آقا بیاد ! 😭
🎤روایتگر: #حاج_حسین_یکتا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_مهدوی
در هرزمان باید امام زمانت رو بشناسی
#استاد_رائفی_پور
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لولیک الفَرَج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣2⃣ #در_محضر_شهید🌷 می گفت:خود را زیر #ذره_بین معیارهای #اسلام قرار دهید و در #ڪارها و #دیدگاه هایت
7⃣2⃣ #در_محضر_شهید🌷
اگر از دست کسی ناراحت هستید
دو رکعت نماز بخونید و بگویید:👇
🍃خدایا! این بنده تو حواسش نبود
من ازش #گذشتم؛ تو هم بگذر...
#شهید_حسن_باقری 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#جـانـــــا ❤️ دلـــی ڪه پیـش تو ره یافتــــ بـاز پَــس نـرود ...! هــوایِ گرفتـه یِ عشــــــقِ تو
9⃣5⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_حامد_بافنده ❤️🕊
✍راوی:همسـر شهید
🔰حامد هدیه امام رضا به من بود.
🔸برای زیارت اومده بودیم مشهد، جهت اقامه نماز مرتب به #حرم میرفتیم و زیارت و دعا میخواندیم و برمیگشتیم، اما یکبار که با تعدادی از اعضای #خانواده و دوستانم به حرم رفتیم، وقتی که زیارت و دعا و مناجاتها را خواندیم و شب زندهداری کردیم، تصمیم گرفتیم که تا #صبح در حرم بمانیم، صبح زود فهمیدیم که #گلهای حرم را تا چند دقیقه دیگر عوض میکنند، به همین دلیل در حرم ماندیم، خیلی شلوغ بود و در همان شلوغی 2 تا #تاج_گل بزرگ آوردند، من یک غنچه #گل_رز از وسط یک تاج گل بیرون کشیدم، دوستانم گفتند «اتفاق خوب و خاصی برای من میافتد». همان روز خانواده «حامد» به #خواستگاری من در مشهد آمدند.
🔹«حامد» به همراه مادر و عمههای خود در مشهد به خواستگاریم آمد، این قضیه در همان گیر و دار #بیماری و درمان پدرم اتفاق افتاد. پدرم خیلی اصولی و #منطقی قبول نکرد و دلایل خود را تفاوتهای فرهنگی و نوع آداب و رسوم در #ازدواج و سبک زندگی را عنوان کرد و نیز حتی این نکته را بیان کرد که نحوه #مهریه دخترها در شهر ما ملک، آب و خانه است و نتیجه گرفت که دختر من به شما نمیخورد.
🔸بعد از مدتی که گذشت، «حامد» از مشهد به #رفسنجان آمد و پیش برادرم وتمام مواردی را که لازم بود را به #برادرم گفت و تأکید کرد که میخواهم با خواهر شما زندگی کنم و حتی گفت که حاضرم در رفسنجان زندگی کنم.
🔹 وقتی برادرم مسئله را مجددا به پدرم مطرح کرد، پدرم هم یک مهریه سنگینی را طبق آداب و رسوم منطقه خودمان تعیین کرد، تعدادی سکه، سه دانگ خانه، #حج تمتع و سفر #کربلا، چند هزار شاخه گل و مبلغی پول که درست یادم نیست، حق سکونت در رفسنجان را نیز پدرم شرط ازدواج ما قرار داده بود و حامد همه را پذیرفت.
🔸در حقیقت پدرم کاری کرد که اگر حامد فقط به یک دلبستگی ظاهری اقدام کرده است پشیمان شود و برود، غافل از آن که مردان خدایی دل در گرو حق دارند و بیخودی پا در میدان نمیگذارند. اراده آنها #مصمم و پای در راهی که میگذارند استوار است و هرگز نمیلغزند.
#شهید_مدافع_حرم_حامد_بافنده🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
عاشقے دردسرے بود...
نمےدانستیمـ💔
#حـاصلشـ❣خون جگرے بود...
نمیےدانستیمـ😞
پَرگرفتیم ولے باز
به #دام افتادیم...
شرط بی بال وپرے
بود نمی دانستیم💔😔
#شـهـیدهـادےذوالـفقارے♥️🕊
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران 0⃣2⃣ 💠 جای او را به آسانی نمیشود پر کرد 📌خاطره ای از #شهید_آیت_الله_محلاتی🌷 👆عکس باز
🌷 #یاد_یاران 1⃣2⃣
💠 خراش کوچیک!
📌خاطره ای از
#شهید_حاج_حسین_خرازی🌷
👆عکس باز شود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃🍂 یادش بخیر
تو جبهه، هر رزمنده یه دفتر کوچیک📔 جیبی داشت که در هر فرصتی یه صفحه سفید از اونو باز می کرد و مي داد دست دوست یا فرمانده اش که چیزی بعنوان یادگار توش بنویسن و امضاء کنن. ✍
🔅یا #حدیثی بود که نویسنده خود بهش عمل کرده بود
🔅یا #دلنوشته ای بود که از اعماق جان برخاسته بود
🔅یا یک #شوخی کوچیک بود که سوژه ای می شد برای خنده ای شیرین و دلچسب😌
این روزا سنی از این دفترها گذشته،📚 بعضی سی ساله، سی و دو ساله، سی و پنج ساله....
راحت بگم
این دفترچه ها با #صاحبشون ، با هم بزرگ شدن و عزیز❤️
هر چیزی که اکسیر جبهه خورد ، بزرگ شد و جاودانه
و امروز👈 همون دست خط های بچه ها که خیلی هاشون با #شهادت رفتند، 🕊
مُسکِّنی شدن برا دل های بی تاب.💓
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_15951477.mp3
7.86M
🍃🌸 دل دل مکن ای دل من ....
🍃🌹بانوای 📢📢 #میثم_مطیعی
🔺تقدیم به مدافعان حرم😍
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
تا حالا عاشق شدی؟؟؟
💕💖💕💖💕
❤️عـــــشق یعنے :
تو دل شب آروم زمزمه ڪنے "الـــهے العـــفو "
❤️عـــــشق یعنے :
چشماتو ببندے و به "امام زمانت " فڪر ڪنے
❤️عـــــشق یعنے :
شب ڪه همه خوابن تو آروم سر سجاده " اشڪ" بریزے
❤️عـــــشق یعنے :
اعتراف ڪنے "خـــــدایا چقدر ازت دورم"
منو بڪِش سمت خودت ...
❤️عشق یعنے :
یاد "شهرضا " و ڪلے حسرت دیدار با "حاج همت"
❤️عـــــشق یعنے :
یه خیابون به اسم "بین الحـــــرمین "
❤️عـــــشق یعنے :
حسرت یه " زیارت "
❤️عـــــشق یعنے :
آرامش ڪنار مزار یه شـــــهید "گـــــمنام"
❤️عـــــشق یعنے :
"جزیره ے مـــــجنون"
❤️عـــــشق یعنے :
داشتن " آرزوے شـــــ🌷ـــــهادت "
#عاشق_بشیم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
⬆️⬆️
0⃣6⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
شهیدی که امام حسین به او مژده شهادتش را داد.
💠 نترس ! درد نداره ... عزیز من !🔥
خودش می گفت :
دو شب هست که خواب میبینم تکفیری ها روی سینه ام نشستند تا سرم رو جدا کنند...😨
منم فریاد می زدم ، #امام_حسین (علیه السلام) آمدند
و گفتند:
"نترس ! درد نداره ... عزیز من !
#سرتو جدا می کنند 💥اما دردی حس نخواهی کرد چون #فرشتگان از هر طرف تو را در بر خواهند گرفت
چند روز بعد توی #عملیات زخمی شد و داعشی ها اسیرش ⛓کردند . همانطور که توی خواب دیده بود سر از تنش جدا کردند😭 .
" #عز_الدین بی سر فقط هفده سالش !!بود "
🌸 #مدافع_حریم_بانوی_دمشق 🌸
✨ #شهید_ذوالفقار_حسن_عزالدین ✨
📖برگرفته از کتاب #مدافعان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh