eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
کاش میان این همه #نبودن_هایت گاهی فقط گاهی در #شب هایی که #دلتنگی ذره ذره ما را میکشد تو هم #یاد
6⃣8⃣3⃣ 🌷 🔸من این را به عینه در طول زندگـے و همراهی با دیدم. در بسیارے از مواقع حتی در دوران ☺️ 🔸 وقتی ما به مهمانـی یا مراسمی می‌شدیم، ایشان من را به دلایل کارجهادی یا مسائل فرهنگی یا اردو‌های آموزشی 📝و... همراهی نمی‌کردند🚫. 🔸از محمد می‌شدم😞 و به ایشان اعتراض می‌کردم که♨️ محمد جان در حـال حاضر که ما نداریم و تهدیدی هم نیست، این همه آموزش برای چیست؟🤔 🔸محمد هـم با یک لبخند زیبایی😄 پاسخ می‌داد که (عج) باید همیشه حاضر و آماده باشد👌 تا وقتی صدای🔊 «هل من ناصر ینصرنی» امام زمانش را شنید🎧 لبیک بگوید.✊ 🌸 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#در_محضر_شهید 5⃣3⃣ باور کنید که #جنگ است و جنگ امروز بسے سخت تر از #دفاعِ هشت ساله، #دشمن باتمام قو
6⃣3⃣ ڪارتان را برای خدا نڪنید، برای ڪار ڪنید ... فقط همین است ڪه ممڪن است حسین در باشد و من در حال برای رضای خدا 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⏪با حجم كارى كه از #محمودرضا ديده بودم، #حقوقى كه مى گرفت بقول گفتنى از شير مادر حلال تر بود. با اين
#شهید_محمودرضا_بیضایی خطاب به همسر گرامیشان: نمی‌خواهم حرفهای #آرمانگرایانه بزنم و یا غیر واقعی صحبت بکنم؛ نه! #حقیقتاً در مسیر تحقق #وعده بزرگ الهی قرار گرفته‌ایم. هم من، هم تو. بحمدالله. خدا را باید بخاطر این شرایط و این #توفیق بزرگ شاکر باشیم. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_محمودرضا_بیضایی خطاب به همسر گرامیشان: نمی‌خواهم حرفهای #آرمانگرایانه بزنم و یا غیر واقعی صح
🔔🔔 ✨من یقین دارم که به دنیا آمدیم که در مؤثر باشیم. ✨و این روز ها با احتساب اوضاع دنیا و با گوش دادن به صدای دلـ❤ـم احساس میکنم ،که نوبت رقص ما میانه میدان است ♨️نوبت هم نسلی های من✌ ✨نسل سالهای بعد از سال هاست که منتظریم،که خودی نشان بدهیم 😎و ثابت کنیم پای که زدیم را با جان و دل امضا کرده ایم ! ✍ ✨ احساس میکنم روز های پیش رو داریم.از همان روز های سخت (علیه السلام) بعد از فاطمه(سلام الله)و حسن(علیه السلام) در غربت ✨از همان روز هایی که (علیه السلام) تنها مانده بود در میان انسانیت😔... ✨روزهایی که قرار است تنها و غریب بماند در شلوغی ها👥👥 ✨احساس میکنم نوبت امتحان📝 ماست بچه های ، به دنیا آمده اند👊 برای روز های ... 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از پست های روز
Modafe Haram fainal.mp3
4.57M
🎵 🌴مدافع حرم تا جون دارم منم 🌴اذن شهادت از خدا میگیرم 👈تقدیم به 🌷 👌👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
دلم رفاقتے مےخواهد ڪہ #سربندیازهرایم ببندد ڪہ دلم را #حسینے ڪند ڪہ خاڪے باشد دلم رفاقتے مےخواهد ڪہ #شهیدم ڪند عاقبت بخیرم ڪند رفاقتےتا #بهشت #یافاطمہ_الزهرا_س 🌷 #شهید_مسلم_خیزاب🕊🌹 #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ دفتر #شعرم یکی در میان پر است از صفحه‌های #انتظار بیا و برگ های دفتر شعرم را #وصال کن... 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌺 همچـو گل ڪز دیدنِ #خورشیـد مےخنـدد بہ #صبـح قلب من در هوسِ #خنـده‌ے تـو غرقِ نیاز است #پـدر #شهید_سیدرضا_طاهر #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه1⃣8⃣ 💠إسمــال یـا إزمــال !!! 🔸 می گفت خدا ما را در جنگ و در #اسارت تنها نگذاشت و با ام
🌷 ⃣8⃣ 💠 الحمار 🔸پشت بودم. داشتم با موج ها ور میرفتم.⚡ یهو صدای چند تا عراقی که داشتن صحبت می کردن رو شنیدم. یکم گوش کردم و چیزی نفهمیدم. 🔹شاسی بیسیم رو فشار دادم و به قول خودم خواستم فحششون بدم. گفتم: الحمار....الحمار....! 🗣😝 🔸یکی از برادرای از اون پشت بر وزن "الحمار" گفت "الزهر مار"، خط رو لو دادی .....!😡 🔹اومدم پیش گفتم اگه یکی خط بیسیمو لوبده چی میشه...! 🔸باترس گفت نکنی اینکارو ها😱!! می کنن. 🔹بالاخره نوجوون بودیم و با دستکاری رفته بودیم جنگ😅 و از این شیطنت ها زیاد داشتیم...!😁😁 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
نزدیکِ عملیات💥 بود. می‌دونستم مهدی #زین‌الدین دختردار شده. یه روز دیدم سرِ پاکت از جیبش‌زده بیرون.
شاگرد مغازه بودم حاج آقاگفت مےخوایم بریم سفر🎒 تو شب بیاخونمون بخواب بد زمستونےبود❄️ سرد بود. زود خوابیدم! ساعت حدود دو بود در زدند😶 در رو که بازکردم،دیدم آقا ممهدی و چندتا از دوستاش از جبهه اومدن اونقدرخسته بودند که نرسیده خوابشون برد😴 هوا هنوز تاریک بود که بازصدایےشنیدم انگار کسی ناله مےکرد😢از پنجره که نگاه کردم،دیدم آقا مهدی توی اون سرمای دم صبح، سجاده انداخته توی ایوون و رفته به سجده 🙏
جنازه پسرشونو که آوردند چیزی جز دو سه کیلو #استخوان نبود پدر سرشو بالا گرفت و گفت: «حاج خانوم غصه نخوری ها😊 !!! دقیقا👌 وزن همون روزیه که #خدا بهمون هدیه دادش... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
7⃣8⃣3⃣ 🌷 💠طلبه های خارجی در جبهه 🔰در که بودیم وظیفه داشتم به خطوط مقدم سرکشی و کمک های فرهنگی ارسال شده را در ها تقسیم کنم؛ همچنین اعزام نیز به عهده من بود. 🔰در مناسبت های مختلف همچون روز و شهادت امام حسن(ع) خانواده های 🌷 را دعوت مى کردیم تا برای رزمندگان غذا🍲 درست کنند. 🔰خانواده های شهدا🌷، به ویژه شهدا می آمدند و در آشپزخانه ها برای رزمندگان غذا درست می کردند، این غذا 🌯وقتی به دست رزمندگان می رسید، بر روی خیلی تأثیر می گذاشت. هم غذا، غذای تبرکی بود و هم به دست مادران و خانواده های درست شده بود👌. 🔰دهه آخر ماه سال ٦٣ بود، اعلام کردند طلبه های مدرسه که خارجی هستند، برای بازدید از جبهه ها می آیند. روز بیست و هفتم به جبهه رسیدند🚌 🔰 برایشان سخنرانی🔊 کرده و درباره آزادی و امدادهای غیبی در جریان آزادی خرمشهر گفتم. از حضور شهدا🌷 و کمک های آنان گفتم 🔰 گفتم الان شهدا که باید از دولت خواستار کمک باشند؛ آمده اند برای های فرزندانشان غذا🍜 درست می کنند.بعد از صحبتهایم🎤 آنها را به آشپزخانه برده و از نزدیک شاهد کمک و خانواده های شهدا شدند. 🔰و به خواهران گفتیم چون اینها های خارجی هستند و می خواهند بروند در کشورشان تبلیغ کنند یک شعری یا سرودی🎼 تهیه کنند و بخوانند. 🔰 سرودی تهیه کرده بودند با این مضمون: 🔸خواهرانیم از تهران آمدیم 🔸دیدن سنگرنشینان آمدیم.... طلبه ها که اکثراً بودند به گریه افتادند😭 🔰 یکی از آنها گفت: ما همیشه در این فکر بودیم که چه است که تمام ابرقدرتها در مقابل این ایستاده است👊 و باز هم جمهوری اسلامی پیروز ✌️می شود. 🔰 همین های شهدا و این پشتیبانی ها است. می گفتند: اگر صد سخنرانی🎙 برای ما گذاشته بودید اندازه این که مشاهده کردیم برروی ما اثر نمی گذاشت🚫. راوى: از روحانیان رزمی تبلیغی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌺 پنجشنبه است #فاتحه میخوانم نه برای " تــو " برای " خـــودم " که جاماندم از #شهادتــ بسم الله الرحمن الرحيم الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِين ... #هـدیه_به_شهدا_صلوات #شهید_علی_آقاعبداللهی 🕊❤️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
برای یہ ڪار بزرگ و سخٺ😩 ڪہ ٺوی #فناوری اش مشڪل داشٺیم، انٺخاب شدم حسن گفٺ:اگہ میخوای دراین ڪار #موفق باشی،بچہ های گروه رو جمع ڪن، بعد #دسٺاٺون رو بهم بدید و بگین: خدایا! 🙏ما برای رضای ٺو این ڪار رو می ڪنیم، و همه ی #ثوابش رو ٺقدیم 😇می ڪنیم بہ #حضرٺ_زهرا(س) بچہ ها #خالصانہ بہ حرف حسن عمل ڪردند، و اٺفاقا در کوٺاه ٺرین زمان ممڪن ڪہ ڪسی فڪرش رو نمیڪرد، ڪار انجام شد 🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
2⃣9⃣ به یاد #شهید_مسـلم_خیزاب🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
3⃣9⃣ به یاد #شهید_مجید_قربانخانی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣9⃣ به یاد #شهید_مجید_قربانخانی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣8⃣3⃣🌷 🌷مجید داشت، برای قهوه‌خانه‌اش هم همیشه می‌گرفت تا «مجید بربری» لقب بامزه‌ای باشد که هنوز شنیدنش را یاد بقیه بیندازد.🙂 🌷اخلاقش واقعا بود، بارها هم کنار نانوایی می ایستاد و برای کسانی که می دانست وضعیت مناسبی ندارند. نان و دستشان می رساند. خیلییی بود☺️ 🌷قهوه‌خانه‌ای که به گفته مجید تعداد زیادی از دوستان مجید آنجا رفت‌وآمد داشتند : «یکی از دوستان مجید که بعدها شد در این قهوه‌خانه رفت‌وآمد داشت. 🌷یک‌شب مجید را خودشان ‌برد که اتفاقاً خودش در آنجا بود. بعد آنجا در مورد و ناامنی‌های سوریه و حرم حضرت زینب می‌خوانند و مجید آن‌قدر می‌زند و گریه می‌کند😭 که حالش بد می‌شود. 🌷وقتی بالای سرش می‌روند. می‌گوید: «مگر من که حرم درخطر باشد. من هر طور شده می‌روم.» از همان تصمیم می‌گیرد که برود.»...🌹 .... ۲۱دیماه۹۴ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
لات بود کرد سوریه رفت شد آن هم در پیکرش هم برنگشت چه سعادتی داشتی رفیق...😔 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
گفت: اسكله چه خبر؟ گفتم: «منتظر شماست كه برويد #شهيد🌷شويد.» خنديد😄 ، چند قدم جلو رفت، برگشت نگاهي كرد و دوباره رفت. جسدش را كه آوردند گريه ام گرفت😭. گفتم : من شوخي كردم.» تو چرا #شهيد شدي؟! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#روزشمار_غدیر 🗓8 روز تا روز"رهنمونی به رهنمايان" باقیست 📩 #پیشنهادتبلیغی⬇️ هرکس می تواند با نصب یک
#روزشمار_غدیر 🗓 7 روز تا روز"محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله"باقیست 📩 #پیشنهادتبلیغی⬇️ هرشخص می تواند با #ترویج فرهنگ #عیدی در روز عید غدیر، در میان فامیل نام #غدیر را زنده نگه دارد. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#داستان_صبا 🔺داستان شیعه شدن یک بانوی زرتشتی #قسمت_6⃣ از نظر من وقتی از دیگر ادیان در مورد چیزی
🔺داستان شدن یک دختر زرتشتی ⃣ اون روزها با معدل باور نکردنی ۱۹.۴۳ شیرینی زندگیم بیشتر شد 😍و نگرانی خانوادم بیشتر😨... چون من ناخواسته با نامحرم دست نمی دادم و رفتارهای اسلامی و حرف های عجیب داشتم،😎 (شما بخونید ذکر). حاج آقای علوی از روندم راضی بود😊 و بهم فرصت استراحت داد و گفت آموزش طب سنتی رو شروع کنم دوباره...🤓 من در سال ۹۰ به دستور مقام معظم رهبری❤️ که فرمودند طب سنتی باید احیا بشه طب رو آموختم. اون موقع زرتشتی بودم و الان به صورت تخصصی فعالیت می کنم. استراحت و تابستان خوبی بود، سفر بندر عباس و عکاسیش 📷 مدتهاست از این کار بدم اومده، هر کسی که دوربین داره و شات میزنه عکاس نیس. حرفم اینه تقوای کاری رو که می کنیم باید داشته باشیم، اگر کسی در کار خودش تقوا داشته باشه حداقل نصف مشکلات ما حل میشه...🤓 تقوا... یعنی هر کاری که می کنی از خدا بترس...☺️ آقای علوی بعد از کلاس ها منو نگه می داشت و می نشست قران می خوند. عربیم ضعیف بود🙈 نمی فهمیدم ولی آروم می شدم... مثل لالایی بود...❤ احساس می کردم روحم پر میشد... خلاء دیگه ای وجود نداشت. قرار بود احکام یاد بگیرم ولی خیلی سخت بود، نمیتونستم!😥 و من هر هفته باید به سؤالات احکام جواب می دادم!😐 خیلی اشکال داشتم گاهاً فتوا هم میدادم😅! که باعث میشد حاجی سرشو بیاره بالا با چهارتا چشم نگاهم کنه بگه از کجا اینو دراوردی؟😁! با کدوم منطق جواب دادی؟!😐 عجیب روزهای سختی بود که نمی تونستم یاد بگیرم! ولی حالا کاملاً جا افتاده و قدرت تشخیصم بالا رفته. اما در سیر رفتاریم ضعف دارم❕ با آغاز مهر و سال کنکور کلاً زندگیم به هم ریخت! من فقط باید تهران قبول میشدم چون مادرم نمیتونست دوریمو تحمل کنه.😕 از همون اول لوسم کردند!😐 با شروع تست☑️ و درس📚📝، از خوندن کتابها فاصله گرفتم، و باعث دلخوری حاجی شدم! بین خانوادم و دلم❤️ مونده بودم؛ خیلی سخت بود❗️ دوران احکام بود و نمی شد نخوند. تصمیم گرفتم روزا تست☑️ بزنم و شبها کتاب بخونم📖. تا میان ترم اول همه چی خوب بود تا وقتی که حاجی گفت هرچی یادم داده ازم میپرسه و امتحان میگیره، اگر نمره خوبی نمی گرفتم حاجی دیگه مسؤلیت تربیتمو به عهده نمیگرفت!😨😢 موندم سر دوراهی که چه کنم! شروع کردم به مطالعه📖 کتابها📚، کلاً درسو بیخیال شدم ولی باز با اون حال ترم اولو با معدل بالا قبول شدم... ✳️یه چیزی در مورد مدرسه: من از اول دبستان تا سوم دبیرستان تو مدرسه "میخاییل کارباچیف" بودم و سال آخر دبیرستان رو در مدرسه دولتی.. ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#خاطرات_شهدا ⭕️خبردار شد که دوستش نیازمند پولِ رفت و تموم #پس‌انداز هفت ساله‌ی خودش رو #بخشید بهش
که تمیز کرده بودم را گذاشتم کنار، خوش رویی آمد پیشم، احوال پرسی کرد. سر درد دلم بازشد. گفتم: «پسرم! من اومدم این جا بجنگم میگن تو ،ضعیفی، بمون عقب، تدارکات،امداد..این فرمانده ها منو گذاشتن » کرد تا کارم زودترتمام بشود. وقتی میرفت دست کشید روی شانه هایم، گفت:«پدرجان کاربرای خط مقدم وعقب نداره» و رفت. بعدی که آمد گفت: «حاج چی کارت داشت؟
🔆حجاب مستلزم #حیا است.. با حیا که باشی همچون دختران #شعیب باوقار خواهی بود..👌😊 #ڔيځأنة_أڶنبي 🌸 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh