🌷شهید نظرزاده 🌷
کاش میان این همه #نبودن_هایت گاهی فقط گاهی در #شب هایی که #دلتنگی ذره ذره ما را میکشد تو هم #یاد
6⃣8⃣3⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔸من این را به عینه در طول زندگـے و همراهی با #محـمد دیدم. در بسیارے از مواقع حتی در دوران #نامزدی☺️
🔸 وقتی ما به مهمانـی یا مراسمی #دعوت میشدیم، ایشان من را به دلایل کارجهادی یا مسائل فرهنگی یا اردوهای آموزشی 📝و... همراهی نمیکردند🚫.
🔸از محمد #دلخور میشدم😞 و به ایشان اعتراض میکردم که♨️ محمد جان در حـال حاضر که ما #جنگی نداریم و تهدیدی هم نیست، این همه آموزش برای چیست؟🤔
🔸محمد هـم با یک لبخند زیبایی😄 پاسخ میداد که #سربازامام_زمان (عج) باید همیشه حاضر و آماده باشد👌 تا وقتی صدای🔊 «هل من ناصر ینصرنی» امام زمانش را شنید🎧 لبیک بگوید.✊
#شهید_محمد_اينانلو 🌸
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
جلسه ی اول #خواستگاری بود با همان شرم و #حیای همیشگی، اولین سوال را از من پرسید... آیا حوصله ی #فرز
او همان کسی است که
عاشق مبارزه با صهیونیسم بود
#شهید_مسلم_خیزاب🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#در_محضر_شهید 5⃣3⃣ باور کنید که #جنگ است و جنگ امروز بسے سخت تر از #دفاعِ هشت ساله، #دشمن باتمام قو
#در_محضر_شهید 6⃣3⃣
ڪارتان را برای خدا نڪنید،
برای #خدا ڪار ڪنید ...
#تفاوتش فقط همین است ڪه ممڪن است حسین در #ڪربلا باشد و من در حال #ڪسب_علم برای رضای خدا
#شهید_آوینی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⏪با حجم كارى كه از #محمودرضا ديده بودم، #حقوقى كه مى گرفت بقول گفتنى از شير مادر حلال تر بود. با اين
#شهید_محمودرضا_بیضایی خطاب به همسر گرامیشان:
نمیخواهم حرفهای #آرمانگرایانه بزنم و یا غیر واقعی صحبت بکنم؛
نه!
#حقیقتاً در مسیر تحقق #وعده بزرگ الهی قرار گرفتهایم.
هم من، هم تو.
بحمدالله.
خدا را باید بخاطر این شرایط و این #توفیق بزرگ شاکر باشیم.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_محمودرضا_بیضایی خطاب به همسر گرامیشان: نمیخواهم حرفهای #آرمانگرایانه بزنم و یا غیر واقعی صح
#تلنگــــــــــــر🔔🔔
✨من یقین دارم که #شیعه به دنیا آمدیم
که در #ظهور مؤثر باشیم.
✨و این روز ها با احتساب اوضاع دنیا
و با گوش دادن به صدای دلـ❤ـم احساس میکنم ،که نوبت رقص ما میانه میدان است
♨️نوبت هم نسلی های من✌
✨نسل سالهای بعد از #انقلاب سال هاست که منتظریم،که خودی نشان بدهیم 😎و ثابت کنیم پای #حرفهایی که زدیم را با جان و دل امضا کرده ایم ! ✍
✨ احساس میکنم روز های #سختی پیش رو داریم.از همان روز های سخت #علی(علیه السلام) بعد از فاطمه(سلام الله)و حسن(علیه السلام) در غربت #کوفه
✨از همان روز هایی که #حسین(علیه السلام) تنها مانده بود در میان #مدعیان انسانیت😔...
✨روزهایی که قرار است
#حق تنها و غریب بماند در شلوغی ها👥👥
✨احساس میکنم نوبت امتحان📝 ماست
بچه های #حیدر ، به دنیا آمده اند👊
برای روز های #سخت ...
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از پست های روز
Modafe Haram fainal.mp3
4.57M
🎵 #صوت_شهدایی
🌴مدافع حرم تا جون دارم منم
🌴اذن شهادت از خدا میگیرم
👈تقدیم به #شهدای_مدافع_حرم🌷
#بسیار_دلنشین👌👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه1⃣8⃣ 💠إسمــال یـا إزمــال !!! 🔸 می گفت خدا ما را در جنگ و در #اسارت تنها نگذاشت و با ام
🌷 #طنز_جبهه2⃣8⃣
💠 الحمار
🔸پشت #بیسیم بودم.
داشتم با موج ها ور میرفتم.⚡
یهو صدای چند تا عراقی که داشتن صحبت می کردن رو شنیدم. یکم گوش کردم و چیزی نفهمیدم.
🔹شاسی بیسیم رو فشار دادم و به قول خودم خواستم فحششون بدم.
گفتم: الحمار....الحمار....! 🗣😝
🔸یکی از برادرای #اطلاعات از اون پشت بر وزن "الحمار" گفت "الزهر مار"، خط رو لو دادی .....!😡
🔹اومدم پیش #فرماندمون گفتم اگه یکی خط بیسیمو لوبده چی میشه...!
🔸باترس گفت نکنی اینکارو ها😱!! #اعدامت می کنن.
🔹بالاخره نوجوون بودیم و با دستکاری #شناسنامه رفته بودیم جنگ😅 و از این شیطنت ها زیاد داشتیم...!😁😁
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
نزدیکِ عملیات💥 بود. میدونستم مهدی #زینالدین دختردار شده. یه روز دیدم سرِ پاکت از جیبشزده بیرون.
شاگرد مغازه بودم حاج آقاگفت مےخوایم بریم سفر🎒
تو شب بیاخونمون بخواب
بد زمستونےبود❄️
سرد بود. زود خوابیدم!
ساعت حدود دو بود در زدند😶
در رو که بازکردم،دیدم آقا ممهدی و چندتا از دوستاش از جبهه اومدن
اونقدرخسته بودند که نرسیده خوابشون برد😴
هوا هنوز تاریک بود که بازصدایےشنیدم
انگار کسی ناله مےکرد😢از پنجره که نگاه کردم،دیدم آقا مهدی توی اون سرمای دم صبح، سجاده انداخته توی ایوون و رفته به سجده 🙏
7⃣8⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠طلبه های خارجی در جبهه
🔰در #خرمشهر که بودیم وظیفه داشتم به خطوط مقدم سرکشی و کمک های فرهنگی ارسال شده را در #جبهه ها تقسیم کنم؛ همچنین اعزام #روحانی نیز به عهده من بود.
🔰در مناسبت های مختلف همچون روز #تاسوعاوعاشورا و شهادت امام حسن(ع) خانواده های #شهدا🌷 را دعوت مى کردیم تا برای رزمندگان غذا🍲 درست کنند.
🔰خانواده های شهدا🌷، به ویژه #مادران شهدا می آمدند و در آشپزخانه ها برای رزمندگان غذا درست می کردند، این غذا 🌯وقتی به دست رزمندگان می رسید، بر روی #رزمندگان خیلی تأثیر می گذاشت. هم غذا، غذای تبرکی بود و هم به دست مادران و خانواده های #شهید درست شده بود👌.
🔰دهه آخر ماه #صفر سال ٦٣ بود، اعلام کردند طلبه های مدرسه #حجتیه که خارجی هستند، برای بازدید از جبهه ها می آیند. روز بیست و هفتم به جبهه رسیدند🚌
🔰 برایشان سخنرانی🔊 کرده و درباره آزادی #خرمشهر و امدادهای غیبی در جریان آزادی خرمشهر گفتم. از حضور #خانواده_های شهدا🌷 و کمک های آنان گفتم
🔰 گفتم الان #مادرهای شهدا که باید از دولت خواستار کمک باشند؛ آمده اند برای #همرزم های فرزندانشان غذا🍜 درست می کنند.بعد از صحبتهایم🎤 آنها را به آشپزخانه برده و از نزدیک شاهد کمک و #پشتیبانی خانواده های شهدا شدند.
🔰و به خواهران گفتیم چون اینها #طلبه های خارجی هستند و می خواهند بروند در کشورشان تبلیغ کنند یک شعری یا سرودی🎼 تهیه کنند و بخوانند.
🔰 #خواهرها سرودی تهیه کرده بودند با این مضمون:
🔸خواهرانیم از تهران آمدیم
🔸دیدن سنگرنشینان آمدیم....
طلبه ها که اکثراً #سنی بودند به گریه افتادند😭
🔰 یکی از آنها گفت: ما همیشه در این فکر بودیم که چه #عاملی است که تمام ابرقدرتها در مقابل این #جمهوری ایستاده است👊 و باز هم جمهوری اسلامی پیروز ✌️می شود.
🔰 همین #خانواده های شهدا و این پشتیبانی ها است. می گفتند: اگر صد سخنرانی🎙 برای ما گذاشته بودید اندازه این #برنامه که مشاهده کردیم برروی ما اثر نمی گذاشت🚫.
راوى: #حجت_الاسلام_سیدمصطفی_موسوی
از روحانیان رزمی تبلیغی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
برای یہ ڪار بزرگ و سخٺ😩
ڪہ ٺوی #فناوری اش مشڪل داشٺیم، انٺخاب شدم
حسن گفٺ:اگہ میخوای دراین ڪار #موفق باشی،بچہ های گروه رو جمع ڪن،
بعد #دسٺاٺون رو بهم بدید
و بگین: خدایا! 🙏ما برای رضای
ٺو این ڪار رو می ڪنیم،
و همه ی #ثوابش رو ٺقدیم 😇می ڪنیم بہ #حضرٺ_زهرا(س)
بچہ ها #خالصانہ بہ حرف حسن عمل ڪردند، و اٺفاقا در کوٺاه ٺرین زمان ممڪن ڪہ ڪسی فڪرش رو نمیڪرد، ڪار انجام شد
🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
2⃣9⃣ به یاد #شهید_مسـلم_خیزاب🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
3⃣9⃣ به یاد
#شهید_مجید_قربانخانی🕊❤️🕊
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣9⃣ به یاد #شهید_مجید_قربانخانی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣8⃣3⃣#خاطرات_شهدا🌷
🌷مجید #قهوهخانه داشت، برای قهوهخانهاش هم همیشه #نان_بربری میگرفت تا «مجید بربری» لقب بامزهای باشد که هنوز شنیدنش #لبخند را یاد بقیه بیندازد.🙂
🌷اخلاقش واقعا #شهدایی بود، بارها هم کنار نانوایی می ایستاد و برای کسانی که می دانست وضعیت مناسبی ندارند. نان #می_خرید و دستشان می رساند. خیلییی #مهربوون بود☺️
🌷قهوهخانهای که به گفته #پدر مجید تعداد زیادی از دوستان مجید آنجا رفتوآمد داشتند : «یکی از دوستان مجید که بعدها #همرزمش شد در این قهوهخانه رفتوآمد داشت.
🌷یکشب مجید را #هیئت خودشان برد که اتفاقاً خودش در آنجا #مداح بود. بعد آنجا در مورد #مدافعان_حرم و ناامنیهای سوریه و حرم حضرت زینب میخوانند و مجید آنقدر #سینه میزند و گریه میکند😭 که حالش بد میشود.
🌷وقتی بالای سرش میروند.
میگوید: «مگر من #مردهام که حرم #حضرت_زینب درخطر باشد. من هر طور شده میروم.» از همان #شب تصمیم میگیرد که برود.»...🌹
#پیکرمطهرش_هم_بازنگشت....
#شهادت_۲۱دیماه۹۴
#شهیـد_مجید_قربانخانے🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
لات بود
#توبه کرد
سوریه رفت
#شهید شد
آن هم در #خان_طومان
پیکرش هم برنگشت
چه سعادتی داشتی رفیق...😔
#حُر_حضرت_زینب_س
#شهید_جاویدالاثر_مجید_قربانخانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#روزشمار_غدیر 🗓8 روز تا روز"رهنمونی به رهنمايان" باقیست 📩 #پیشنهادتبلیغی⬇️ هرکس می تواند با نصب یک
#روزشمار_غدیر
🗓 7 روز تا روز"محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله"باقیست
📩 #پیشنهادتبلیغی⬇️
هرشخص می تواند با #ترویج فرهنگ #عیدی در روز عید غدیر، در میان فامیل نام #غدیر را زنده نگه دارد.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#داستان_صبا 🔺داستان شیعه شدن یک بانوی زرتشتی #قسمت_6⃣ از نظر من وقتی از دیگر ادیان در مورد چیزی
#داستان_صبا
🔺داستان #شیعه شدن یک دختر زرتشتی
#قسمت_7⃣
اون روزها با معدل باور نکردنی ۱۹.۴۳ شیرینی زندگیم بیشتر شد 😍و نگرانی خانوادم بیشتر😨...
چون من ناخواسته با نامحرم دست نمی دادم و رفتارهای اسلامی و حرف های عجیب داشتم،😎 (شما بخونید ذکر).
حاج آقای علوی از روندم راضی بود😊 و بهم فرصت استراحت داد و گفت آموزش طب سنتی رو شروع کنم دوباره...🤓
من در سال ۹۰ به دستور مقام معظم رهبری❤️ که فرمودند طب سنتی باید احیا بشه طب رو آموختم.
اون موقع زرتشتی بودم و الان به صورت تخصصی فعالیت می کنم.
استراحت و تابستان خوبی بود، سفر بندر عباس و عکاسیش 📷
مدتهاست از این کار بدم اومده، هر کسی که دوربین داره و شات میزنه عکاس نیس.
حرفم اینه تقوای کاری رو که می کنیم باید داشته باشیم، اگر کسی در کار خودش تقوا داشته باشه حداقل نصف مشکلات ما حل میشه...🤓
تقوا... یعنی هر کاری که می کنی از خدا بترس...☺️
آقای علوی بعد از کلاس ها منو نگه می داشت و می نشست قران می خوند.
عربیم ضعیف بود🙈 نمی فهمیدم ولی آروم می شدم...
مثل لالایی بود...❤
احساس می کردم روحم پر میشد...
خلاء دیگه ای وجود نداشت.
قرار بود احکام یاد بگیرم ولی خیلی سخت بود، نمیتونستم!😥
و من هر هفته باید به سؤالات احکام جواب می دادم!😐
خیلی اشکال داشتم گاهاً فتوا هم میدادم😅! که باعث میشد حاجی سرشو بیاره بالا با چهارتا چشم نگاهم کنه بگه از کجا اینو دراوردی؟😁!
با کدوم منطق جواب دادی؟!😐
عجیب روزهای سختی بود که نمی تونستم یاد بگیرم!
ولی حالا کاملاً جا افتاده و قدرت تشخیصم بالا رفته. اما در سیر رفتاریم ضعف دارم❕
با آغاز مهر و سال کنکور کلاً زندگیم به هم ریخت! من فقط باید تهران قبول میشدم چون مادرم نمیتونست دوریمو تحمل کنه.😕
از همون اول لوسم کردند!😐
با شروع تست☑️ و درس📚📝، از خوندن کتابها فاصله گرفتم، و باعث دلخوری حاجی شدم!
بین خانوادم و دلم❤️ مونده بودم؛ خیلی سخت بود❗️ دوران احکام بود و نمی شد نخوند.
تصمیم گرفتم روزا تست☑️ بزنم و شبها کتاب بخونم📖.
تا میان ترم اول همه چی خوب بود تا وقتی که حاجی گفت هرچی یادم داده ازم میپرسه و امتحان میگیره، اگر نمره خوبی نمی گرفتم حاجی دیگه مسؤلیت تربیتمو به عهده نمیگرفت!😨😢
موندم سر دوراهی که چه کنم!
شروع کردم به مطالعه📖 کتابها📚،
کلاً درسو بیخیال شدم ولی باز با اون حال ترم اولو با معدل بالا قبول شدم...
✳️یه چیزی در مورد مدرسه:
من از اول دبستان تا سوم دبیرستان تو مدرسه "میخاییل کارباچیف" بودم و سال آخر دبیرستان رو در مدرسه دولتی..
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران8⃣7⃣ 💠 هنر شهادت 📌خاطره ای از #شهید_محمدرضا_دهقان🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzad
🌷 #یاد_یاران9⃣7⃣
💠 آدم هنرمند خوبی های مردم را میبیند.
📌خاطره ای از
#آیت_الله_حاج_سیدمصطفی_خمینی🌷
👆عکس باز شود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#خاطرات_شهدا ⭕️خبردار شد که دوستش نیازمند پولِ رفت و تموم #پسانداز هفت سالهی خودش رو #بخشید بهش
#برانکاردی که تمیز کرده بودم را گذاشتم کنار، #بسیجی خوش رویی آمد پیشم، احوال پرسی کرد. سر درد دلم بازشد.
گفتم: «پسرم! من اومدم این جا بجنگم میگن تو #پیری،ضعیفی، بمون عقب، تدارکات،امداد..این فرمانده ها منو گذاشتن #سرِکار»
#کمکم کرد تا کارم زودترتمام بشود. وقتی میرفت دست کشید روی شانه هایم، گفت:«پدرجان کاربرای #خدا خط مقدم وعقب نداره» #خندید و رفت.
بعدی که آمد گفت: «حاج #حسین_خرازی چی کارت داشت؟