#طنز_جبهه2⃣
💠 محاسن ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯽ
🔸ﺍﯾﺎﻡ ﺭﺟﺐ ﺍﻟﻤﺮﺟﺐ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﻋﺎﯼ « ﯾﺎ ﻣﻦ ﺍﺭﺟﻮﻩ ﻟﮑﻞ ﺧﯿﺮ » ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻢ .
🔹حاج ﺁﻗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﻣﺎ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ، ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺭﺕ “ ﯾﺎ ﺫﻭﺍﻟﺠﻼﻝ ﻭ ﺍﻻﮐﺮﺍﻡ “ ﺭﺳﯿﺪﯾﺪ، ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺁﻥ ﺟﻤﻠﻪ “ ﺣﺮّﻡ ﺷﯿﺒﺘﯽ ﻋﻠﯽ ﺍﻟﻨﺎﺭ ” ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﭼﭗ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺳﺒﺎﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﭗ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﻫﯿﺪ.
🌷☘🌷☘
🔸ﻫﻨﻮﺯ ﺣﺮﻑ ﺣﺎﺟﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ، یکی از ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﺨﺲ ﺑﺴﯿﺠﯽ😑ﺍﺯ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻣﺠﻠﺲ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﻧﺪﺍﺷﺖ ،ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﺪ؟ 😉😊
🔹ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺻﻮﻻ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ، ﮔﻔﺖ : ﻣﺤﺎﺳﻦ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ.ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ، ﻓﻌﻼ ﺩﻭﺗﺎﯾﯽ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻌﺪ !😜😄
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷 #طنز_جبهه2⃣3⃣
💠 والکثافه من الشیطان 👹
🔹روحانی گردانمان بود. روشش این بود که بعد از نماز حدیثی از معصومین نقل میکرد و درباره ی آن توضیح میداد.
🔸پیدا بود این اولین باری است که به صورت تبلیغی-رزمی به جبهه آمده است و اِلّا شاید بیگدار به آب نمی زد و هوس نمی کرد بچهها را امتحان کند؛ آن هم بچه های این گردان را که تبعیدگاه بود؛😅
🔹نمی آمد بگوید: «بچه ها! النظافه من الایمان و …؟» تا بچهها در عین ناباوری اش بگویند: «حاج آقا والکثافه من الشیطان».😂😂
🔸فکر می کرد لابد می گویند حاج آقا «وَ الْ» ندارد، یا هاج و واج میمانند و او با قیافه حکیمانهای میگوید: «ای بیسوادها بقیه ندارد. حدیث همین است».
🔹با این وصف حاجی کم نیاورد😇 و گفت: «حالا اگر گفتید این حدیث مال کیه؟»
بچهها فی الفور گفتند: «نصفش حدیث نبوی است، نصف دیگرش از قیس بن اکبر سیاه»😂😂
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷 #طنز_جبهه2⃣4⃣
💠 #بى_خوابى_صدام
🔹يك شب در منطقه #طلائيه در سنگر خوابيده بوديم كه ناگهـان #آب بـا شدت زياد وارد سنگر شد.
🔸مانده بوديم كه اول وسايلمان را جمع كنيم يا اول از سنگر خارج شويم. خلاصه #پتوهايمان را زير بغـل زده و از #سـنگر بيرون پريديم.
🔹وقتى رفتيم بيرون، متوجه شـديم نيروهـاى #عراقـى آب را #پمپاژ كرده و به سوى سنگرهاى ما فرستاده اند.
🔸يكى از بچه ها كه #بدخواب شده بود، بـا لحـن غـضب آلودى گفـت: خدا لعنتت كند #صدام! تو روز و شب حاليت نيست، بابا سـاعت يـازده شب است، بگير بخواب، فردا هر غلطى خواستى بكن!
🔹بچه ها كه از خيس شدن در آن موقع شب و در آن هواى #سرد خيلـى دلخور شده بودند، با اين حرف دوستمان همه چيز را فراموش كرده و از ته دل شروع به #خنديدن كردند.
🔸او مى گفت: انگار صدام #بـى_خوابى بـه سرش زده كه نيمه شب هم ول كُن ما نيست!
🎙راوى: رزمنده عباس سالارمحمدى
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷 #طنز_جبهه2⃣5⃣
#الاغـےڪہاسـیـرشـد😂😝
🔹در یڪ منطقه #ڪوهـستـانے مـستـقـر بـودیـم و بـراے جـابجـایـے مهـمـات و غـذا بـہ هـر یـگـان #الاغـے اختـصـاص داده بودنـ😂🐴
🔸 از قـضـا الاغ یـگـان مـا خیـلے #زحـمـت مـےڪشـیـد و اصـلا اهـل تنـبـلے نبـود👌
🔹یـڪ روز ڪہ دشـمـن منـطقـہ رو زیـر #آتـیـش تـوپخـونہ قـرار داده بـود....الاغ بیـچـاره از تـرس یـا مـوج انفـجـار چـنـان #هـراسـان شـد ڪہ بـہ یـڪبـاره بـہ سـمـت دشـمـن رفت و #اسیـر شـد...😔😅😅
🔸چـنـد روزے گـذشـت و هـر زمـان ڪہ بـا #دوربـیـن نـگـاه مےڪردیـم متـوجـہ الاغ اسـیـر مے شدیـم ڪہ بـراے دشـمـن #مـهـمـات و سلاح جـابجـا مےڪرد و ڪلے افـسـوس مـےخـوردیـم...
🔹امـا ایـن قـضـیہ زیـاد طـول نـڪشـید و یـڪ روز صبـح در مـیـان #حیـرت بچـہهـا الاغ بـا وفـا در حـالیـڪہ ڪلے #آذوقـہ دشـمـن بـارش بـود نـعره زنـان وارد یـگان شـد.😆
🔸الاغ زرنـگ بـا ڪلے #سـوغاتـے از دسـت دشـمـن فـرار ڪرده بـود👌😂
#راوےرزمـنـدهعـبـاسرحـیـمـے❣
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷 #طنز_جبهه2⃣6⃣
🔹ماموریت ما تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی»، بچه خیلی #شوخی بود، همه پکر بودیم😞، اگر بود همه مان را الان می خنداند.
🔸یهو دیدیم دونفر یه #برانکارد دست گرفته و دارن میان، یک #غواص روی برانکارد آه و ناله میکرد،شک نکردیم که خودش است.تا به ما رسیدند، بخشی سرِ #امدادگر داد زد: «نگه دار!»
🔹بعد جلوی #چشمان بهت زده ی😧 دو امدادگر پرید پایین و گفت:«قربون دستتون! چقدر میشه؟!!» و زد زیر #خنده 😄و دوید بین بچه ها گم شد.
به زحمت،امدادگرها رو #راضی کردیم که بروند!!
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷 #طنز_جبهه2⃣7⃣
💠 آپاراتی دشمن
🔸راننده #آمبولانس بودم در خط حلبچه، یك روز با ماشین بدون #زاپاس رفته بودم جلو شهید و مجروح بیاورم. دست بر قضا یكی از لاستیكها #پنچر شد.
🔹رفتم واحد #بهداری و به یكی از برادران واحد گفتم: #آپاراتی این نزدیكیها نیست؟ مكثی كرد و گفت: چرا چرا. پرسیدم: كجا؟
🔸جواب داد: لاستیك را باز كن ببر آن طرف خاكریز (منظورش محل استقرار نیروهای #عراقی بود) به یك دو راهی می رسی، بعد دست چپ صد متر جلوتر #سنگر_فرماندهی است.
🔹برو آنجا بگو مرا فلانی فرستاده، #پسر_خاله ات! اگر احیانا قبول نكرد با همان لاستیك #بكوب به مغز سرش ملاحظه منرا هم نكن.
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷 #طنز_جبهه2⃣8⃣
💠 الحمار
🔸پشت #بیسیم بودم.
داشتم با موج ها ور میرفتم.⚡
یهو صدای چند تا عراقی که داشتن صحبت می کردن رو شنیدم. یکم گوش کردم و چیزی نفهمیدم.
🔹شاسی بیسیم رو فشار دادم و به قول خودم خواستم فحششون بدم.
گفتم: الحمار....الحمار....! 🗣😝
🔸یکی از برادرای #اطلاعات از اون پشت بر وزن "الحمار" گفت "الزهر مار"، خط رو لو دادی .....!😡
🔹اومدم پیش #فرماندمون گفتم اگه یکی خط بیسیمو لوبده چی میشه...!
🔸باترس گفت نکنی اینکارو ها😱!! #اعدامت می کنن.
🔹بالاخره نوجوون بودیم و با دستکاری #شناسنامه رفته بودیم جنگ😅 و از این شیطنت ها زیاد داشتیم...!😁😁
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh