🌷شهید نظرزاده 🌷
من همیشه میگویم ازدواجمان💍 از دو #توسل شروع شد. ماجرای این توسل کردن برای خودمان خیلی جالب بود. شهی
6⃣1⃣4⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#همســـــرانه
•●❥❥ نماز عشـــــق ❥❥●•
🔰دومین روز #عقدمون در منزل پدرم در نماز مغرب مشغول عشــ❤️ـــق بازی با #معبودش بود که محـــــو تماشای او شده بودم😍.صوت زیبای نمازش #آرامش حقیقی را بر من نازل می کرد.
🔰همان شب #نمازعشا را پشت سرش ایستادم و به او اقتدا کردم☺️ و از آن به بعد نماز جماعت دو نفره مان💕 به امامت #مـــــردی برگزار میشد که همواره در قنوتش «اللهم الرزقنا شهادت فی سبیلک »🌷 میخواند و فروتنی در مقابل معبود در #سجده هایش نمایان بود👌.
🔰حالا که نمیشود جماعت های #دونفره مان را به مردانگی اش اقتدا کنم😔، نذر کرده ام که در #اذانم موذن ایه های جهاد✊ او باشم ...
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری
#نقل_از_همسر_شهید
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
چقدر آراااام و زیبــا خوابیده ای😍😌 #خوابِ قشنگی است نـــ
وقٺے همہ #تعلقاٺتــــــ را بگذارے و بروے
یعنے از میان همــــہ #داشٺہهایتــــ
فقط #شہادتــــ را ڪم داشٺے..
شهید لبنانے مدافع حرم
#شهید_احمد_مشلب🌷
معروف به شهید B.M.W سوار!
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
narimani-navadiha-ir_c7d10.mp3
7.17M
🎵 #صوت_شهدایی
🌴میگفت میخوام برم بشم فدای زینب
🌴یه عمره که شنیدم از غمای زینب
🎤🎤سید رضا #نریمانی
#بسیار_زیبا_و_دلنشین👌👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
چند باری #خوابشو دیدم یکیش رو اگه بخوام بگم اینه که #مادرم خیلی بی تابی میکرد
میگفت نکنه #محسن درد کشیده موقع #شهادتش 😭😭
خیلی #اذیت میشد...😔
همون موقع ها بود که خواب دیدم ازش پرسیدم محسن واقعا دردی نکشیدی؟؟!!
لبخند زد و گفت حتی یه ذره هم دردی احساس نکردم☺️ چند بار گفت با همون آرامش و لبخندی که داشت🙂
راوی #خـواهـرشهیـدحججـی🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه7⃣8⃣ 💠تنبیه رزمنده ....😢 🔸بچه های #گردان_کربلا، مانند دیگر گردان های لشکر 7 ولی عصر (عج
🌷 #طنز_جبهه8⃣8⃣
💠 انفع المعارف
#قال امام علی (ع) : من عرف نفسه ؛ فقد عرف ربه
🔸در پادگان #کرخه مستقر بودیم . #گرما 🌞 بیداد می کرد. برای در امان ماندن از تابش #سوزان خورشید به چادرها پناه می بردیم. اما هوای دم کرده چادرها هم بیشتر کلافه مان می کرد. از همه بدتر، زمین کرخه بود که #عقرب های زیادی داشت.
🔹همیشه زیر پتو و لباسهایمان چند #عقرب پیدا می شد. عقرب ها اکثرا در #تابستان از زمین بیرون می آیند. به خاطر همین هم تا دلتان می خواست دور و بر ما عقرب تاب می خورد.
🔸یکی از راههایی که با آن، عقرب ها را به #دام می انداختیم این بود که کش گتر ( کش دم پاچه شلوار نظامی) را در سوراخ عقرب فرو می کردیم. عقربها از #کش خوش شان می آمد، نیش های خود را در کش فرو می کردند و این طور به دام می افتادند.
🔹ما آن کشها را از سوراخها در می آوردیم و عقربهای متصل به آن را می کشتیم. کم کم #شکار_عقرب بین بچه ها عادی شد و ترس آن از بین رفت.
🔸 یک روز من و بهمن صبری پور با هم قرار گذاشتیم تا برای شکار 🎣 عقرب های بزرگتر به وسط بیابان برویم. برای این کار یک #بیل و یک #آفتابه آب هم با خود بردیم.
🔹سرگرم کار خود بودیم که #روحانی گردان از کنار ما رد شد و ما را در آن حال دید.
ظهر، حاج آقا بین دو #نماز ظهر و عصر به ایراد سخنرانی پرداخت.
🔸بحث آن روزش درباره #خودسازی بود. از شانس خوبمان 😔یکهو وسط سخنرانی چشم حاج آقا به ما دو نفر افتاد. نگاهی به ما کرد و گفت :
" به جای اینکه تو بیابون راه بیفتید، عقرب بگیرید، دنبال گرفتن عقرب های #نفس_خودتون باشید "
🔹من و بهمن سرمان را پایین انداختیم و #چیک نمی زدیم. عیسی نریمیسا که از بچه های #شوخ_طبع و دوست داشتنی گردان بود نگاهی به ما انداخت. او رو به حاج آقا کرد و گفت :
" حاج آقا ... تازه نمی دانید این دو تا دارند به همه #یاد می دهند که چطور #عقرب بگیرند "
با حرف عیسی که می خواست مثل همیشه روغن داغ ماجرا را بیشتر کند، همه بچه ها زدند زیر #خنده ....😄☺️
🌹شادی روح پر فتوح و مطهر
شهید بهمن صبری پور و شهید عیسی نریمیسا ... صلوات 🌹
راوی : "شهید مصطفی رشیدپور "
گردان جعفر طیار (ع)
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
همیشه میگفت دوست دارم بچهم #کتابخون باشه.📚
میگفت بزار به دنیا بیاد خودم کتابخونش میکنم.📔
اعتقاد داشت بچهها از کودکی باید #اسلام رو بشناسن👌
خیلی ناراحت بود که ما دین رو فقط #ارثی داریم و چیزی از اون نمیدونیم😔
میگفت برای بچههای الان باید با دلیل و مدرک و از کتابهای معتبر اسلام رو معرفی کنی👌
شهیـد مدافـع حـرم میثم نجفـے🌺🍃
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
7⃣1⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠خبر از هادى....
🔰مجری صدا و سیما جناب آقای نظام اسلامی، خاطره ای از شهر #چترودکرمان و
شهدای گمنامی🌷 که در آنجا به خاک سپرده شده اند، می گوید:
🔰زمانی که برای اجرای مراسم تدفین سه #شهیدگمنام به شهر چترود که به نام فاطمیه✨ (چترود تنها شهری است که به نام بی بی فاطمه زهرا (س) گنبدی بنا کرده و پس از آن نام شهر به فاطمیه تغییر یافته است) تغییر نام داده است، سفر کرده بودم
🔰بعد از مراسم تدفین سه شهید، غروب🌥 هنگام زمانی که مشغول نوحه سرایی و #عزاداری برای این عزیزان بودیم جوانی از میان جمعیت برخاست و تقاضا کرد #مطلبی را بیان کند. دیگران در حالی که با نگاه هایشان😐به وی تشر می زدند می خواستند مانع صحبت وی شوند که با سماجت این جوان اجازه داده شد✔️ حرفش را بزند.
🔰جوان نقل کرد: «امروز صبح☀️ که برای تشییع می آمدم پر از #تردید بودم، دلـ❤️ـم گرفته بود. ناامید بودم. زمانی که از زیر تابوت⚰ یکی از همین #شهدا گرفته بودم و پیش می رفتم به جای تکرار جمله های مداح خطاب به این شهدا گفتم: امروز باید #نشانه ای به من نشان دهید تا باور کنم که هستید👌 و تردیدم را از بین ببرد. به نوحه سرایی گوش نمی کردم و با این شهید #دردودل می کردم».
🔰این جوان ادامه می دهد: «بعد از #نمازظهر خوابیدم و در عالم رویا جوانی را دیدم که به سویم آمد و گفت: من همان #شهیدی هستم که امروز در زیر تابوت من گلایه می کردی😊، آمدم تا به تو بگویم که #امیدوارتر باش و باور داشته باش. جوان می گويد؛ به شهید گفتم: تو به درخواست من پاسخ دادی✓، آیا تو هم درخواستی از من داری⁉️
🔰شهید در رویا 💭به من گفت: آری. من « #هادی_راستی» هستم. برو به آدرس منزل ما در #اهواز، فلکه چهارشیر، کوچه ... نشان به آن نشان که مرا در محله به نام دانشجوی #مفقودالاثر می شناسند، به #مادرپیرم بگو که دیگر منتظر من نباشد✘ و نشانی مرا در اینجا به او بده.»
🔰نظام اسلامی ادامه داد: وقتی مشخصات شهید را به رییس بنیاد شهید #خوزستان به نقل از این جوان ارائه کردیم. ۴۰ دقیقه بعد رئيس #بنیادشهید خوزستان تماس گرفت 📞و گفت: استعلام کردیم. مشخصات صحیح است👌. نظام اسلامی در پایان سخنانش گفت: بعد از مدتی که به آدرس مورد نظر مراجعه کردیم در پاسخ به زنگ در🚪، پیرزن رنجوری به محض بازکردن در پرسید: از #هادی_من خبر آوردید؟
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh