IMG_20190928_211355.jpg
25.8K
💔
"خدا با شما جوانان است"
🔸 #جوانها بایستی خودشان را آماده کنند،
فکرشان را آماده کنند،
ترفند دشمن را بشناسند.
اوّلین آماج تهاجمِ دشمن عبارت است از فکر شما، از ذهن شما، از آنچه حاکم بر اندیشهی شما است؛
این اوّلین آماج دشمن است.
با انواع حیلهها سعی میکند این تفکّر را تغییر بدهد؛
وقتی فکر عوض شد، به طور طبیعی عمل عوض خواهد شد.
🔹 نگذارید فکرها را عوض کنند، نگذارید انگیزهها را ضعیف کنند؛ نگذارید قدرت درونی #ایمان و همّت عالیِ شما را دشمن با ترفندهای خودش از بین ببرد. محکم بِایستید، به خدا توکّل کنید، و خدای متعال انشاءالله با شما است؛ اَنَّ اللهَ مَعَ المُتَّقین. خدا با #اهل_تقوا است، خدا با اهلِ حرکتِ در راه او است و مجاهدین را انشاءالله نصرت خواهد داد. ۹۷/۷/۲۱
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
گریه کنید. دیده اید بچه ها با گریه کردن کار خود را پیش می برند. تا گریه می کنند، پدرشان راضی می شود. با گریه کردن از بابا پول می گیرند. در خانه خدا هم باید گریه کنید. تا گریه نکنید، کار پیش نمی رود. همین که میل پیدا کردی که گریه کنی و اشکی بریزی، معلوم می شود که خدا میخواهد تو را بیامرزد.
بله، یکی از کارهای ما باید گریه باشد. شب ها طولانی است. از رختخوابتان بلند شوید. در گوشه اتاق بنشینید. کمی به حال خودتان گریه کنید. شب ها به این فکر کنید که اگر در این حال بمیرم، دست خالی، چه خاکی بر سرمان بریزیم. اگر وارد محشر شویم و به ما بگویند: «هیچ عمل خوبی نکرده ای» چه کنیم.
در روایت آمده است که عده ای در روز قیامت در صحرای محشر پانصد سال گریه می کنند، هق و هق می گریند که چرا پرونده شان درست نیست و اعمالشان خوب نمی باشد. در این حال ملکی نزد آنها می آید و می گوید: «اگر یک ساعت در دنیا اینگونه گریه کرده بودی، گرفتار این پانصد سال گریه نمی گشتی! می خواستی در دنیا این گریه ها را بکنی.»
خدایا، ما را گرفتار آن گریه ها نکن.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
شب جمعه بود
بین الحرمین بودم اما این بار فرق داشت
رفیق ِ جان!
تو که هر شب جمعه مهمان ارباب هستی
این بار من هم در جمع شما بودم
اشک مےریختم
اما حیف...
با چشم پر گناهم، نمےدیدمتان
هر چه عمیقتر تنفس کردم
باز هم بوی سیب مزارش را استشمام نکردم...
زاااار زدم😭
چه کرده ام با خودم؟
نه چشمی دارم که سیمای ملکوتےتان را ببینم
نه بویی از حبیب به مشامم مےرسد...
#آھ...
با من چه کرده است گناهان بےشمار
خدایا! در این شب پر برکت و اجابت، بگذر از ما به حق شهدا
اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلاَءَ
خدايا! بيامرز برايم گناهانی كه بلا را نازل مےكند...
#شھیدجوادمحمدی
#دلشڪستھ_ادمین...💔
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھ_زینب
#اربعین
#رفیق_شھید
#مدافع_حریم_عمه_سادات
#قیامت
#حسرت
#رفاقت
#شھادت
#حسرت
#شفاعت
#جامانده
#کوچه_شهدا
#کوچه_شهید
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#شب_زیارتی_ارباب
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
#قرار_عاشقی
اللهم صل علی علی بن موسی الرضا
.
اَربَعینْ ڪربُوبَلاییْنَشُدَمْاَمـٰاڪاشْ
آخَرِمـٰاهِصَفَرْ زائِرِ مَـشْـهَدْ بـاشم...
#صلےاللهعلیڪیاایھاالرئوف
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
بعضی از قسمت های ترجمه ی دعای ندبه 👇👇
بسیار سخت است بر من که خلق را همه ببینم و ترا نبینم و هیچ صدایی حتی آهسته هم به گوش من نرسد
ای مولای من تا کی در (انتظار) شما حیران و سرگردان باشم ....
سخت و مشکل است برمن که بگریم از (هجران) و خلق ترا واگذارند ...
آیا کسی هست که مرا یاری کند تا بسی ناله فراق و فریاد و فغان طولانی از دل برکشم ...
آیا چشمی می گرید تا چشم من هم با او مساعدت کند و زار زار بگرید ...
کی شود که از چشمه آب زلال (ظهور) تو ما بهره مند شویم که عطش ما طولانی گشت ...
ای خدا تو برطرف کننده غم و اندوه دلهایی
من از تو داد دل می خواهم که تویی دادخواه (مظلومان و دادرس بیچارگان) و تو خدای دنیا و آخرتی به داد ما برس
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صد_و_بیست_و_ششم وقتی دست از خوندن کشیدبا هق هق😭 گفتم: _کاش می
💔
#رمان_رهــایـــے_از_شبــــ ☄
#قسمت_صد_و_بیست_و_هفتم
چرابرای حاج مهدوی مهم بود که نظر منو درباره ی رد کامران بدونه؟ کمی فکر کردم.یاد همه ی کارهای کامران افتادم و گفتم:
_بهش اعتماد ندارم. با همه ی مهربونیهاش نمیتونم باورش کنم. بنظرم همه ی رفتاراتش مشکوکه. امشب اون کلانتری بود نمیدونم واسه من یا نسیم ولی خوشم نیومد که با اونا میچرخه. من از این جماعت میترسم. کامران با دشمنای من دوسته. از طرفی من..
حرفم رو خوردم.
پرسید:_شما؟
دنبال کلمات مناسب گشتم.
گفتم:
_من نمیتونم به ازدواج فکر کنم. چون….
دیگه ادامه ندادم. چون واقعا نمیشد واقعیت رو گفت.
🍃🌹🍃
گوشی حاج مهدوی به صدا در اومد. در حالیکه گوشی رونگاه میکرد گفت:
_حلال زاده ست،خودشه. پیام داده ببینه کارتون رو پیگیری کردم یا خیر.
شروع کرد به نوشتن. چند لحظه ی بعد خطاب به من گفت:_نوشتم حالتون خوبه و آزاد شدید!
آهی کشیدم و سرم رو به صندلی تکیه دادم.
او دوباره ماشین رو روشن کرد.پرسید:
_آرومتر شدید؟ میخواین برگردید خونه؟!
باز رسیدیم به حرف خونه! کاش شهامت داشتم میگفتم کمی بیشتر برام حرف بزن. من دیگه دلم نمیخواد تنها باشم. من میترسم. از تنهایی،از گناه،از حرف مردم،از فکر از دست دادن تو که نمیدوم چرا از امشب کنار مسجد دلشوره نبودنت رو گرفتم.
گفتم: دلم نمیخواد خونه برم ولی راضی به زحمت شما هم نیستم.
حاج مهدوی گفت: حاج آقا احمدی چندتا مورد خوب واستون تو محله ی خودمون پیدا کردن. دیگه صلاح نیست تو اون ساختمون باشید. باید تنها پل ارتباطی دوستان سابقتون رو قطع کنید. از طرفی دیگه هم محبور نیستید رفتار زشت همسایه هاتون رو تحمل کنید.
پشت سر هم آه کشیدم و به حرفهاش فکر کردم.
پرسید: چرا با اون دختر درگیر شدید؟
گفتم: اونی که باعث وبانی دعوای مسجد شده بود اون بود. رفته بود پیش زن بابام و کلی دروغ پشت سرم گفته بود ولی باتمام اینحال وقتی امشب دیدم پشت در داره گریه میکنه دلم براش سوخت. فک کردم اتفاق بدی واسش افتاده. کاش در و واسش وانمیکردم
_درسته نباید درو باز میکردید. پس بخاطر اونروز باهاش دعواتون شد.
_اون آغازگر دعوا بود. از زمانیکه میشناختمش همینطوری بود. واسه اینکه خودش و از اتهام مبرا کنه شروع میکنه به جیغ و داد و دعوا.
من حتی در مقابل ضربه هاش کاری نکردم. بغیر از اون موقعی که…
یاد تسبیح افتادم اشکم سرازیر شد.
از داخل آینه نگاهم کرد.
نمیتونستم واقعیت رو به حاج مهدوی بگم. نمیتونستم بگم من امانت دار خوبی نبودم. او هم چیزی نپرسید. با اینکه منتظر بود جمله ام رو تموم کنم.
او از خیابانی به خیابان دیگر میرفت و من به این فکر میکردم که چرا منو به خونه ام نمیرسونه؟ گناه او چه بود که بخاطر ترس من از همسایه ها و اون خونه،اسیر خیابونها بشه؟
🍃🌹🍃
دوباره براش اسمس اومد. گوشیش رو نگاه کرد و بعد توقف کرد. سرش روبرگردوند به عقب! فکر کردم با من کار دارد ولی او به خیابان نگاه میکرد.
گفت: شما تو ماشین باشید من الان میام.
از ماشین پیاده شد. به پشت سرم نگاه کردم! باور کردنی نبود. ماشین کامران پشت سرما ایستاده بود.
او اینجا چیکار میکرد؟ یعنی در تمام این مدت تعقیبمون میکرد؟ حاج مهدوی به او که از ماشینش پیاده شده بود نزدیک شد. باهم دست دادند و حرف زدند. در چهره کامران خشم وناراحتی موج میزد ولی حاج مهدوی آرام بود. دلم میخواست پیاده شم و بفهمم بین اون دونفر چه میگذره.
🍃🌹🍃
دقایقی بعد کامران با قدمهایی سریع نزدیک ماشین شد. زد به پنجره.دلم گواه بد می داد.به سمت اون پنجره خیز برداشتم و پایین کشیدمش. او لبش رو گزید و گفت:
_من با اون دوتا کاری ندارم! 🔥نسیم🔥 بهم زنگ زد که برم کلانتری واسش سند ببرم! من خودمم از پررو بودنش تعجب کردم.بهشم گفتم به من ارتباطی نداره ولی گفت تو هم دستگیر شدی.من اگه اون وقت شب اونجابودم بخاطر تو بود.
گفتم:
_مسعود چی؟ تو با مسعود در ارتباطی. با اینکه اون اصلا مرد سالمی نیست. بااینکه اون منو به این روز انداخت.
کامران گفت: واسه اونم دلیل دارم. شاید یه روزی فهمیدی!
پوزخندی زدم: مگه قراره ما باز هم همدیگر رو ببینیم؟!
حالت صورتش عوض شد باز هم طبق عادت پشت سر هم آب دهانش رو قورت داد و دست در جیبهاش به آسمون خیره شد.
لعنت به من!!!! چرا اینقدر اونو آزار می دادم. حاج مهدوی نزدیکش شد. دستش رو روی شونه اش گذاشت و با دلجویی گفت:😊
_خدا خیرت بده که پیگیر ماجرا بودی.
کامران با حرص رو به او گفت:
_شما چیکار کردی که این دختر..
جمله ش رو ناتموم گذاشت. من میدونستم ادامه ش چیه! ازشدت ناراحتی و شرمندگی گفتم: _هههههیییی
حاج مهدوی سوار ماشین شد و با لحنی خشک گفت:_فی امان الله..😐✋
کامران خطاب به او با طعنه گفت:😏
_حاجی تا حالا تو خیابون چرخ میزدید حالا چند دیقه هم بخاطر من دندون روجیگر بزار..
ادامه دارد…
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#عهد_جانان
ای بهترین دلیل تبسم، ظهور کن
فصل کبود خنده ما را مرور کن
چرخی بزن به سمت نگاه غریب ما
از کوچه های بی کسی ما عبور کن
ما زائر تبسم بارانی توییم
ما را به حق آینه ها، خیس نور کن
#آھ_اے_شھادت...
#یا_صاحب_الزمان
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
dap_684db1fcbf82bd13d241f9b3aab2089e.jpg
180K
💔
خشکسالیم ، کویریم بیا
قبل از آنکه بمیریم بیا
#آھ_اے_شھادت...
#یا_صاحب_الزمان
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
فوری
🔴 دستگاه قضا #انتساب_دروغ به رهبر انقلاب را پیگیری کند
#نه_به_FATF
💢 در حالی رئیس جمهور و معاون اولش "اسحاق جهانگیری" به دروغ از موافقت رهبر معظم انقلاب با لوایح FATF و CFT سخن گفته اند که رهبر انقلاب در دیدار عمومی با نمایندگان مجلس گفته اند: «این معاهدات ابتدا در اتاقهای فکر قدرتهای بزرگ و برای تأمین منافع و مصالح آنها پخت و پز میشود و سپس با پیوستن دولتهای همسو یا دنباله رو یا مرعوب، شکلِ به ظاهر بینالمللی میگیرد/همانگونه که درباره «برخی کنوانسیونهای بینالمللیِ اخیراً مطرح شده در مجلس» گفتیم، مجلس شورای اسلامی که رشید و بالغ و عاقل است، باید مستقلاً در موضوعاتی مثل مبارزه با تروریسم یا مبارزه با پولشویی قانونگذاری کند».
🔸همچنین روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام طی بیانیه ای اظهارات رئیس جمهور و معاون اول را "خلاف واقع" دانسته و اعلام داشته:
«رهبر معظم انقلاب، معظم له هیچگونه اظهار نظر یا مکتوبی دال بر موافقت با تصویب و اجرای لوایح fatf و cft نداشته اند. لذا انتظار می رود مسئولین دولتی در نقل قول از مقام معظم رهبری جانب امانتداری را رعایت کنند».
⭕️ براستی چرا برخی مسئولین براحتی به خود اجازه می دهند به رهبر معظم انقلاب افتراء بسته تا اذهان مردم را با خود همراه نموده و به اهداف سیاسی شان برسند؟
✅ این مطالبه عمومی از "دستگاه قضایی" وجود دارد که انتساب یک #دروغ آشکار به رهبر معظم انقلاب توسط برخی مسئولین را در اسرع وقت پیگیری کرده و "بدون ملاحظه جایگاه اشخاص" برخورد قانونی صورت بگیرد.
لینک حمایت از پویش برخورد قضائی با دروغگویان
https://my.farsnews.com/c/12832
وارد بشید و رای بدید👆🏼👆🏼👆🏼
💕 @aah3noghte💕
💔
ما هم مثل بقیه خانواده ها
هر جمعه
دور هم جمع مےشویم
ما مےگوییم و بابا سکوت مےکند
دورهمیِ ما متفاوت است با دورهمی های بقیه
ما هم جمع میشویم
دور بابایم
ما گل میگوییم و گل میبینیم؛
گل روی بابا را که از قاب عکس، با لبخند، نگاهمان میکند
امروز هم جَمعمان، جمع بود
اینجا مامان و بابا و من دور همیم
#دلشڪستھ_ادمین💔
این #دلشڪستھ را برای ادمین یارم نوشته ام، او که فرزند شهید است و مایه افتخارم است در کنارش پست میگذارم🌷🍃
#شهیدحسین_حسینی_نسب
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
دارم فکر میکنم ما هم ولی محترمی داریم که گاهی پیش خدا سرافکنده ی کوتاهی های ماست...
#غروب_شد_نیامدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
گفتند:
و در روزِ حساب چگونه تورا بیابیم؟
فرمودند:
در آنروز ما بدنبال شما میگردیم
خیالتان جمع....
#آھ_ارباب
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
واکنش جالب رهبر انقلاب به ایستادن مردم در زیر باران در هنگام سخنرانی ایشان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
+از جواد به رفقا ... رفقا بگوشین؟!
- جان به گوشیم.📞جانم؟
+ به بچه ها بگو :
خط به خطی که تو فضای مجازی می نویسن رو همه #شهدا می بینن! !📞
[و لا تحسبن الذین قتلوا في سبيل الله امواتا بل احیاعند ربهم یرزقون]
#شھیدجوادمحمدی
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھ_زینب
#اربعین
#رفیق_شھید
#مدافع_حریم_عمه_سادات
#قیامت
#حسرت
#رفاقت
#شھادت
#حسرت
#شفاعت
#جامانده
#کوچه_شهدا
#کوچه_شهید
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
آدم وقـتی مـدتـی کـربـلا باشد،
دیگـر نمےتـوانـد کـربـلا نباشـد...
شاید برای همین است که به مسافر کربلا
تا ابد «کـربـلایـی» مےگویند ...
کــاش تا ابـد کــربـلائی بمانیـم...
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#آھارباب
#آھزینب
#آھ_ڪربلا
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#السلامعلیڪدلتنگم💔
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
اگه قرار باشه تو فقط دوستاتُ تحویل بگیری؛
فقط اونا رو راه بدی و اجابت کنی... ؛
پس من کجا برم؟
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#٧_آبان نزدیکه و این متن قابل تأمل و تفکر هست، مخصوصا برا اونهایی که دم از #آریایی و باستان گرایی میزنند!😏
▫️پسر : پدر چرا بعضیا با اسلام مخالف هستن؟!
- پدر : اسلام کهنهست، مال اعراب ۱۴۰۰ سال پیشه و خرافهست پسرم... فقط گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک.☝️
▫️پسر : جمله ای که گفتین از کیه؟
- پدر : زرتشت گفته.
▫️پسر : زرتشت کی هست؟
- پدر : پیغمبر ایرانیه که ۲۵۰۰ سال پیش زندگی می کرده.
▫️پسر : این که خیلی کهنه تره!
- پدر : 😐
▫️پسر : پدر، یعنی الان ما باید زرتشتی باشیم؟
- پدر : آره دیگه، دین عربا ارزونی خودشون، اونا به ایران حمله کردن و به زور ما رو مسلمون کردن.
▫️پسر : پس چرا وقتی مغول حمله کرد ما بودایی نشدیم، تازه اگه حمله ی یه مهاجم به یه کشور دیگه مساوی باشه با پذیرفتن دین مهاجمین از سوی مردم اون کشور، چرا وقتی ایرانی ها، رومی ها رو شکست دادن مردم روم زرتشتی نشدن؟!
از این گذشته اندونزی بزرگترین کشور مسلمونه، عربا که دیگه به اونجا حمله نکردن، پس چه جوریه که همه مسلمونن؟! اونجا که دیگه شمشیری تو کار نبوده!
- پدر : ☹️
▫️پسر : پدر، این کوروشی که تو این همه ازش تعریف میکنی راستی راستی کبیر بوده؟!
-پدر : آره پسرم، خیلی بیشتر از اونی که فکرشو میکنی کبیر بوده.😎
▫️پسر : پس چرا هیچ ادیب و دانشمندی یا هیچ شاعری اسمی ازش نبرده؟! مثلا چرا اسمی ازش تو شاهنامه ی فردوسی نیست، یا تو این همه شعر از حافظ و سعدی و مولوی و سنایی و عطار و رودکی و خیلی های دیگه هیچ اثری از این عمو کوروش نیست؟!
- پدر : 😕
▫️پسر : پدر، مگه دیشب اون آقاهه تو ماهواره نمی گفت یه ایرانی اعتقاداتشم باید ایرانی باشه و دین عرب بدرد خودش میخوره؟
-پدر : آره میگفت، خوبم میگفت.
▫️پسر : اما پدر، خود آمریکایی ها و اروپایی ها که ادعا میکنن مسیحی هستن؟
- پدر : خب که چی؟
▫️پسر : پس چرا اونا خودشون پیرو دینی شدن (مسیحیت) که منشأش یه کشور عربیه؟! چرا مسیحیت برای اونا بیگانه نیس، و کلی هم براش تبلیغ میکنن، اما اسلام برای ما باید بیگانه باشه؟!
- پدر : 😑
▫️پسر : پدر، یه سوال دیگه...
- پدر : نه دیگه کافیه!
پ.ن
🤔 امام علی (ع) : اندکی حقیقت، نابود کننده ی بسیاری از باطل هاست.(غررالحکم، ح 6735)
#اندڪےبصیرت
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبــــ ☄ #قسمت_صد_و_بیست_و_هفتم چرابرای حاج مهدوی مهم بود که نظر منو درباره
💔
#رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄
#قسمت_صد_و_بیست_و_هشتم
حاج مهدوی در حالیکه ماشین رو روشن میکرد گفت: بنده دلیل داشتم
کامران گفت: خوب منم دلیل دارم. خیلی چیزها هست که باید همین امشب برای من و این خانوم روشن شه. هرچند من امشب جواب خیلی از سوالامو گرفتم! جز یکیش!
او پیدا بود سر دعوا داره.
بخاطر من حاج مهدوی مورد اتهام قرار گرفته بود. خدایا خودت امشب بهم رحم کن. باز تا اومد حالم خوب شه یک مصیبت دیگه از راه رسید.
کامران درعقب رو باز کرد و در کمال ناباوری کنار من نشست. خودم رو به در چسبوندم.
حاج مهدوی با لحنی جدی گفت: بنظرم الان زمان مناسبی برای صحبت نباشه. پیاده شید لطفا.
کامران با قاطعیت جواب داد: حرفم و میزنم بعد میرم. اشکالی نداره که؟
حاج مهدوی حتی صورتش رو برنگردوند سمتش. سرش رو تکون داد و قصد کرد از ماشین پیاده شه که کامران گفت: حاجی کجا؟ تشریف داشته باش!
حاج مهدوی نیم خیز و دست به دستگیره، گفت: مگه نمیخوای با ایشون سنگاتو وا بکنی؟ پس حضور من لازم نیست.
کامران گفت: اتفاقا در این مورد حضور شما لازمه!
حاج مهدوی دوباره سر جاش نشست.
_ان شالله خیره...
🍃🌹🍃
من تسبیحم رو فشار دادم
و از پست شیشه بیرون رو نگاه کردم. هوا ابری بود.
با خودم گفتم: میشه بارون بباره؟! چقدر دلم بارون میخواد! کامران با صدای آرومتری گفت: من دیگه دنبالت نیستم نگران نباش. از همون روزی که آب پاکی رو ریختی رو دستم قیدت رو زدم. حق با توست ما به درد هم نمیخوریم.تو دنیات با من خیلی فرق میکنه. من حالم از این مذهبی که امثال این آقایون و مادر وپدر خودم برام ساختن به هم میخوره! مذهبی که بهت اجازه بده دیگرونو قضاوت کنی. همه رو بد بدونی خودتو خوب. خود خدا گفته همه پیش چشم من برابرن ولی این مذهبیا خودشونو تافته ی جدا بافته میدونن.
حاج مهدوی حرفش و قطع کرد و با آرامش گفت: فرمودید مذهبیها؟...یعنی همه ی مذهبی ها اینگونه اند؟
کامران آب دهانش رو قورت داد!
_حداقل دورو برمن که اینطوری بوده!نمونه ش مادرم! از بچگیم منبری بود. هر روز و هرساعت این مجلس واون مجلس میرفت! همه زندگیش خلاصه شده بود تو منبر ومجلس! جالبم اینجاست بیشتر سخنرانیهاش درباب خانواده بود ولی ثبت نام کلاس اول من با خاله ام بود! او اصلا نمیدونست تولدم چه وقتیه!!غذاهامون یا حاضری بود یا شب مونده!! بابامم که قربونش برم از بچگی واسه دورکعت نماز صبح، ما رو به زور فحش بیدارمون میکرد! بخاطر اینکه یه روز مسجد نمی رفتیم ونمیتونست پزمونو به هم محلیها بده جلو هرکس وناکسی کوچیکمون میکرد. هرکی هم که دورو برمون بود عین خودشون بود. تو مهمونیها بساط غیبت، داغ. تو رفتاراتشون با دیگرون فقط دروغ و ریا..
ای بابا…بی خیالش..بخوام ادامه بدم حاج آقا میگن غیبت نکن برادر!
حاج مهدوی دستش رو به پشت صندلیش تکیه داد و سمت او چرخید و با لبخندی دوست داشتنی نگاهش کرد.
_خوب غیبت نکن برادر!😊
لبخند کمرنگی به لب کامران نشست.
حاج مهدوی ابروشو انداخت بالا!
_پس دلت پره از ما مذهبی ها؟بله؟
کامران جوابی نداد. حاج مهدوی ادامه داد: پسر خوب از شما بعیده با این سن وسال همه رو با یک چوب برونی! نباید حساب جهالت من در ادای صحیح دین رو پای همه ی مسلمونا بنویسی. چرا نابلدی من مسلمونو تعمیمش میدی به کل مسلمونها؟
کامران دستش رو روی لبش گذاشت و بیرون رو نگاه کرد.
آهسته گفت: دست خودم نیست. نمیتونم دلمو صاف کنم با این قشر. من راه خودم و میرم. وقتی میبینم هیچ فرقی بین منو اونی که نمازوروزه ش قضا نمیشه وجود نداره چرا باید پایبند این چیزا باشم؟! من خدا رو قبول دارم. عاشق امام حسینم…جونمم براش میدم ولی با یه سری چیزا کنار نمیام.
🍃🌹🍃
شاید اگر در برحه ای دیگه بودم
حرفهای کامران قانعم میکرد.
دلم لرزید.
کامران برای خودش دلایلی داشت که من اگرچه میدونستم اون دلایل اشتباهه ولی جوابی نداشتم. چشم دوختم به دهان حاج مهدوی تا ببینم چه جوابی برای این حرف ظاهرا منطقی داره.
حاج مهدوی نگاهی عاقل اندر سفیه به او کرد وپرسید: شما عاشق امام حسینی؟!
کامران گفت: بله..گفتم که..
_خدا رو هم فرمودی قبول داری؟!
_بله قبول دارم.
_پس اگه قبولش داری باید حرفها و دستورات و توصیه هاشم قبول داشته باشی درسته؟
کامران مقصود حاج مهدوی رو فهمید. گفت: حاجی خواهشا حرفهای تکراری نزن. من گوشم از این حرفها پره. آی خدا گفته نماز بخون خدا گفته روزه بگیر. خدا گفته مشروب نخور. اگه حرف خدا رو گوش ندی مسلمون نیستی. من حرفم این نبود..
ادامه دارد…
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕