eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_بیست_و_دوم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے وقتی خندیدم، نخست اخم کرد سپس با صد
💔 ✨ نویســـنده: گفتم: "برای لعن و نفرين على، وضو واجب است، اما برای نماز، تو بهتر می دانی..." گفت: "حالا خبری از من بشنو؛ عبيدالله از مدینه به شام آمده است. او اینک در نزد ماست." با تعجب پرسیدم: "عبیدالله بن عمر؟" گفت: "بله؛ عبيدالله بن عمر که در زمان عثمان سه نفر را به قتل رسانده بود. او از ترس على که گفته بود باید شود، فرار را بر قرار ترجیح داده است." گفتم: "بهتر از این نمی شودا عبیدالله پسر خلیفه ی دوم است. نقشه هایمان با وجود او به خوبی پیش خواهد رفت. مردم خواهند دید که علی حتی قصد جان فرزند خلیفه ی متوفی را دارد." دقایقی بعد، با هم به طرف مسجد به راه افتادیم. نماز عصر به امامت او خوانده شد. بعد از نماز، به منبر رفت. فکر نمی کردم بتواند سخن به نکویی بگوید، اما الحق که بر اریکه ی سخن سوار بود. ای از علی ساخت که من هم باورم شده بود علی، کافر شده است! بعد از سخنرانی، دوش به دوش هم از مسجد بیرون آمدیم و در حالی که در محاصره ی مأموران حفاظتی بودیم، به طرف کاخش که فاصله ی زیادی با مسجد نداشت به راه افتادیم. در بین راه، جوانی مقابلمان ایستاد و با صدای بلند گفت: "عرضی دارم یا امیرا" مأموران خواستند او را از سر راهمان کنار بزنند، من مانع شدم و گفتم: "بگو ! چه میخواهی بگویی؟" جوان جلوتر آمد و گستاخانه گفت: "یا امیرا این دروغ ها و تهمت هایی که به على روا داشتی چه بود؟ از خدا نمیترسی که پاک ترین مرد خدا در روی زمین را دشنام می دهی و او را قاتل و کافر می نامی؟!" نگاهی به معاویه انداختم؛ چهره اش سرخ شده بود و زود هنگام او را در بر گرفته بود. فرمانده‌ی محافظان جلو آمد و شمشیر از غلاف بیرون کشید. مانع انجام کاری از سوی او شدم و گفتم: "عقب بروید! بگذارید این جوان حرفش را بزند." معاویه گفت: "چگونه اجازه بدهم او به من کند؟! دستور می دهم سرش را از بدنش کنند!" گفتم: "صبور باشید قربان، بگذارید حرفهایش را بزند." جوان گفت: "على قاتل عثمان نیست؛ اگر چنین بود، بسیاری از صحابه و همه ی مردم حجاز و عراق با علی بیعت نمی کردند. علی خلیفه ی مسلمین و جانشین رسول خداست و سر پیچی از او یعنی پشت و نمودن به دین خدا و سنت رسول الله !" جوان همچنان داشت یاوه سرایی می کرد که نفهمیدم چگونه معاویه به فرمانده‌ی محافظان اشاره کرد و او با شمشیر چنان ضربتی بر گردن جوان زد که سرش مقابل پاهای معاویه بر زمین افتاد. هنوز لب های جوان تكان می خورد. ترجیح دادم سکوت کنم. معاویه چنان به خشم آمده بود که نمی توانست نگاه‌های خشم آلود مردمی را که در اطراف ما ایستاده بودند و نظاره مان می کردند حس کند. ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸 🌸 #لات_های_بهشتی #مسیحی_شهید در بمباران خیابان #مسجدسید اصفهان در #سال۶۵ شهیدی
🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃 🍃🌸 🍃 ٢ مسیحیان دو روز بعد با حکم دادستانی، به سراغ مسئولین گلستان شهدا مےآیند و قرار مےشود صبح روز بعد، نبش قبر کنند اما... شب هنگام به خواب یکی از مسئولین آمد و گفت: 👇👇👇 همان شب به خوابم آمد و با تاکید فراوان به من گفت: "من چند سال است شده ام و دیگر نیستم.... شما مرا از دیگر شهـــ🌹ــــدا کنند"!!!! صبح که از خواب بیدار شدم، تعجب کردم... من چطور مےتوانستم جلوی این نبش قبر را بگیرم؟؟؟ چه نشانه ای به دوستان مسیحےاش بدهم؟؟؟؟ خواب که حجت نیست چکار باید بکنم؟؟؟؟ نمےدانستم به چه کسی مراجعه کنم؟؟؟ دوستان مسیحےاش را چند روزی به بهانه رعایت مسائل بهداشتی و... معطل کردم و از خود شهید خواستم کمکم کند... روز بعد یکی از دوستانم که از اهالی خمینی شهر اصفهان است به دیدنم آمد. داشتیم با هم صحبت مےکردیم که صحبت به میان آمد به او گفتم: "یک شهید هست که ماجرای عجیبی به وجود آورده". وقتی قضیه را شنید مشخصات شهید را به من داد ... 📚... تا شهادت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ص۶۵ ... 💞 @aah3noghte💞 ...