eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت سوم جبران محبــــت در مدت چهار سال و پنج ماه
💔 #گذری_کوتاھ_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت چهارم سال 93 بعد از ترفیع درجه ی همسرم به ستوان دومی،خیلی خوشحال شدم. گفتم ان شاءالله تا زمان بازنشستگی به درجه ی سرهنگی میرسی.😉 اما خودش از این بابت ناراحت بود.😔 با اینکه همیشه بیش از حد مورد انتظار خدمت و فعالیت میکرد، ولی میگفت: "ایکاش من گروهبان باقی میموندم و این درجه نصیب من نمیشد. به ازای هر درجه مسئولیت من بیشتر و انجام تکلیف خیلی سخت تر میشه. خدا کنه که شرمنده و مدیون نشم. من تمام تلاشم بر این هست که لقمه حلال وارد این زندگی کنم؛و مسئولیتمو به درستی انجام بدم. اما ترسم از این هست که خدای ناکرده نتونم به درستی و آنطور که مورد انتظار هست انجام وظیفه کنم."🍃 ازاین بابت خیلی دغدغه خاطر داشت ولی همیشه حاضر بود. هیچوقت خودش را کنار نمیکشید. همیشه آماده خدمت و داوطلب بود.💪 زمانی که بحث اعزام به سوریه مطرح شد،جز اولین افراد داوطلب بود و هرسری که رفتنش از سمت سپاه به تاخیر میفتاد بینهایت ناراحت میشد و میگفت "این از کم سعادتی من هست. برای من خیلی سخته که در این لباس پاسداری باشم ولی فرصت ادای تکلیف به من داده نشده" و آرام و قرار نداشت برای پیوستن به جمع مدافعان حرم... خوشا آنان که پا در وادی عشــق نهادند و نلغــــزیدند و رفــــتند خوشا آنان که با اخلاص و ایمــان حریم دوســــت بوسیدند و رفتند #نقل_از_همسر_شهید #آھ_اےشھادت... 💕 @aah3noghte💕 #اختصاصے_کانال_آھ...
💔 دو ماه از شروع جنگ تحمیلی گذشته بود. یک شب بچه ها خبر آوردند که یک بسیجی اصفهانی در ارتفاعات کانی تکه تکه شده است. بچه ها رفتند و با هر زحمتی بود بدن مطهر شهید را درون کیسه ای گذاشتند و آوردند.😔 آن چه موجب شگفتی ما شد، وصیت نامه ی این برادر بود که نوشته بود: «خدایا! اگر مرا لایق یافتی، چون مولایم اباعبدالله الحسین (ع) با بدن پاره پاره ببر.»❤️ راوی: خاطره از بسیجی محمد 📚کرامات شهدا 💕 @aah3noghte💕 ...
شهید شو 🌷
💔 #گذری_کوتاھ_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت چهارم سال 93 بعد از ترفیع درجه ی همسرم به ستوا
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت پنجم گاهی از شیطنت های علی اکبرمان خسته میشدم. وقتی از خستگی هایم یا شیطنت های علی اکبر به همسرم گلایه میکردم میگفت "اگر بدانی خدا چقدر اجر برای این شب بیداری های تو در نظر گرفته حتی یکبار هم گلایه نمیکردی."😉 میگفت "حاضری ثواب پنج دقیقه شیردادن به بچه را با ثواب دو ماه از عبادات من عوض کنی؟"☺️ موقعی که مشغول شیردادن یا خواباندن علی اکبر بودم و نیاز به چیزی پیدا میکردم، آقا علیرضا نمیذاشت من از جایم بلند بشوم. میگفت هرچی میخوای خودم برات میارم، میخوام منم تو ثوابش سهیم باشم.😊 هیچوقت احساس تنهایی نکردم. در امور بچه داری همیشه کنارم بود. میگفت زن و شوهر باید شانه به شانه برای پیشرفت زندگیشون قدم بردارند. و همیشه این داستان را برام تعریف میکرد که روزی امام خمینی(ره) به دخترش که از شیطنت های فرزندش گلایه میکرد گفتند: "من حاضرم ثوابی را که تو از تحمل شیطنت فرزندت می بری با تمام ثواب عبادات خودم عوض کنم" حرفش این بود که ببین امام با آن عظمتشان اینقدر اجر در بچه داری میدانستند که حاضر بودند ثواب عباداتشان را با ثواب بچه داری عوض کنند... به من میگفت راه بهشت برای خانم ها میسرتر است نسبت به آقایون. به شرط اینکه به راحتی اجر کارشون را تباه نکنند.☝️ احساس میکردم علیرضا با چشم دل به همه حقایق هستی نگاه میکرد..نه با چشم سر و نگاه ظاهری ... ✨چشم دل باز کن که جان بینی ✨آنچه نادیدنی است آن بینی... #شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری #نقل_از_همسر_شهید #ادامه_دارد 💕 @aah3noghte💕 #اختصاصے_کانال_آھ...
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت پنجم گاهی از شیطنت های علی اکبرمان خسته میشدم. و
💔 #گذرے_کوتاھ_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت ششم همیشه توی ماشین و سجاده اش یه زیارت عاشورا داشت.🌸 دوران مجردی هر هفته درکنار قبور شهدا زیارت عاشورا میخواند. برای حاجت روایی چله زیارت عاشورا برمیداشت و هدیه میکرد به حضرت زهرا (س)... و حاجت روا هم میشد. کار هر روزش بود ؛ بعد از نماز باید زیارت عاشورا میخوند. حتی اگه خسته بود. حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد. شده بود تند میخوند ولی میخوند.. تاکید داشت باید با صدای بلند توی خونه خونده بشه و علی اکبرمون رو توی بغلش میگذاشت و میگفت باید اخت پیدا کنه با دعا و زیارت.. او واقعا زندگی و مرگش مصداق این فراز زیارت عاشورا بود:" اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ".. تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا امام حسین (ع)چی بود..😭 #شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری #نقل_از_همسر_شهید #سبک_زندگی #خاطره #آھ... 💕 @aah3noghte💕 #اختصاصے_کانال_آھ...
💔 #سبڪ_زندگے_شھدا ابوالفضل با قرآن انس گرفته بود همیشه قرآن در دست داشت و مشغول خواندن قرآن بود.📖 پدر شهید فرمودند اگر میخواین مثل ابوالفضل من بشین باید به پدرو مادر احترام بگذارین. ابوالفضل به ما احترام میگذاشت. اگر میخواین مثل ابوالفضل بشین نماز شبتون ترک نشه☝️ ابوالفضل نماز شب خون بود و ..... #شھیدابوالفضل_راه_چمنی روایتی از: #پدرشهید #آھ_اےشھادت... #شھادت_را_بھ_بہا_دهند_نه_به_بہانه 💕 @aah3noghte💕 #اختصاصے_کانال_آھ...
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاھ_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت ششم همیشه توی ماشین و سجاده اش یه زیارت عاشورا
💔 #گذرے_ڪوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت هفتم خنده رو و دوست داشتنی بود و خیلی زود با همه ارتباط برقرار مےکرد. جگرگوشه اش را از سفر کربلا داشت، برای همین اسمش را گذاشته بود علی ا کبر همیشه برای صدا زدنش از کلمات خاصی استفاده می کرد. جنس دوست داشتنش متفاوت بود خیلی. علی ا کبر را یادگار خود نمی دانست، او را ولیعهد خود خطاب می کرد. برای رفتن به سوریه سه بار اقدام کرده بود، ولی انگار تا خود حضرت زینب نطلبند، هیچکس نمےتواند در رکاب مدافعان حرم قدم بگذارد. بار آخر که قرعه به نامش افتاد، ساک سفر را بست و رفت. رابطه برادری ما بعد از سن 17 سالگی، رنگ دیگری به خود گرفت. اصلا جیک و پوکمان بیشتر شد با هم. پاتوق همیشگی علیرضا گلستان شهدا بود دلش که می گرفت می شد آنجا راحت پیدایش کرد. بعد از شهادت بهترین دوستش، روح الله کافی زاده، بیشتر هم مےرفت آنجا. یکسالی بین علیرضا و روح الله فاصله افتاد. فاصله ای که زود تمام شد، هم زود و هم خوب. عاقبت در رفتن، هم مسیر شدند. شهادت راهشان را تا آسمان یکی کرد، جایی نزدیکی های حرم حضرت زینب سلام الله علیها. از ارادت همیشگی علیرضا نسبت به پدر و مادر گفت. از جنس خوب رفتارش در برابر آنها. یک شب در حالی که پدرم خواب بود، وارد اتاق شد و کف پای پدر را بوسید. به گمانم همین کارها راه را برایش هموار کرد تا اینکه شهادت شد بهترین راه برایش، برای رسیدن به خدا. راوی: #برادرشهید #ادامه_دارد... 💕 @aah3noghte💕 #اختصاصے_کانال_آھ...
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_ڪوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت هفتم خنده رو و دوست داشتنی بود و خیلی زود با هم
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت هشتم ارادت بینظیر علیرضا به حضرت آقا مثال زدنی بود. علیرضا ذوب در ولایت بود.. همانطور که خودش در وصیتنامه اش قید کرده بود که "لحظه ای در دستورات رهبر و ولایت فقیه شک نکنید"‼️ ،خودش نیز مطیع فرمان آقا بود همیشه حسرت این را داشت که پشت سر آقا نماز بخواند. یااینکه از نزدیک ایشون را ملاقات کنند. تمام دلخوشی ایشان به لحظاتی بود که به عنوان نیروی تامین امنیت حضرت آقا سال 88 به کردستان رفته بودن و از روی پشت بام های یکی از منازل، حضرت آقا را از دور، در حین انجام ماموریت دیده بود و یک چفیه و مبلغ50هزارتومان ازحضرت آقا هدیه گرفته بودن. میگفت این هدیه متبرک برایشان از میلیونها تومن پول بیشتر ارزش داشته و همیشه از برکت این پول برایم تعریف میکردند. یکسال قبل از اعزامشون به سوریه ، چندبار خواب دیدن که در اتاقی گرداگرد حضرت آقا با جمعی از همرزمهایش نشسته اند و به صحبتهای آقا گوش میدن. و حضرت آقا به هریک از پاسداران درجمع یک چفیه و یک قرآن و انگشتر هدیه میدهند. بعداز اینکه ازخواب بیدار شد خیلی احساس خرسندی ونشاط میکرد. میگفت "خوشحالم ازاینکه اگرچه توفیق دیدار از نزدیک نیست ولی حداقل درخواب چهره مبارک ایشون رو از نزدیک دیدم"😍.. 5بهمن سال94 خواب ایشون تعبیرشد. ولی با این تفاوت که ما به دیدار حضرت آقا رفتیم..و علیرضا ناظر بود.. رهبر عزیزم یک چفیه و قرآن به من و یک انگشتر به علی اکبرم هدیه دادند و من در اون جمع،حضور علیرضای عزیزم را به خوبی حس میکردم. #به_نقل_از_همسر_شهید #شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری 💕 @aah3noghte💕 #اختصاصے_کانال_آھ.
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت هشتم ارادت بینظیر علیرضا به حضرت آقا مثال زدن
💔 #گذرے_ڪوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت نهم روز وداع با همسرم،در حالیکه بسیار اشک میریختم به او گفتم: "علیرضا، اگه رفتی و شهید شدی، من و علی اکبر تو این دنیا چکار کنیم؟ زندگی بدون تو خیلی سخته! تو میری و من میمانم و دلتنگی های علی اکبرمون و یک قاب عکس و یک پلاک ..."😭 مثل همیشه لبخندی ملیح زد و گفت: "تا الان هم من هیچ کاره بودم. شما را به همون خدایی میسپارم که همیشه محافظ تو و پسرم بوده. خداتون بزرگه... نگران نباش.."😊 قبل از پرواز به من پیامک زد: "بودنش نیازیست همچون نفس کشیدن، خدا را میگویم، همیشه پشت و پناهت"😇 با خواندن این پیام آخرین بند دلم هم پاره شد.احساس کردم آخرین پیامک همسرم هست.😢 پیامکی که پر از امید بود. اینکه اگر تنهاترین تنها شوی بازهم خدا هست. خدا جانشین همه ی بی پناهی ها و دلتنگی هاست. علیرضا توکلش به خدا زیاد بود.هرگاه کلام من بوی ناامیدی میداد میگفت: "لا تقنطوا من رحمه الله"_"از رحمت خدا مایوس نشوید"☝️ ایمان و اعتقادش به لطف و حکمت و رحمت خدا اینقدر زیاد بود که با وجود علاقه ی شدیدی که به من و پسرمان داشت ولی با توکل به خدا با خیالی آسوده زندگی دنیوی را ترک کرد. #شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری #نقل_از_همسر_شهید 💕 @aah3noghte💕 #اختصاصے_کانال_آھ...
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_ڪوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت نهم روز وداع با همسرم،در حالیکه بسیار اشک میریخت
💔 قسمت پایانی *در سوریه به شهید علیرضا نوری میگفتند. حاج اکبر، جوانی رشید و با حرمت بود. تا زمانی که من، روزه بودم در حضور من، لب به خوراک و غذایی نمیزد و حرمت روزه داری من را حفظ میکرد. وقت افطار که فرا میرسید خودش برای من سفره را آماده و پذیرایی میکرد و اجازه ی کاری به من نمیداد. کارهای موکول شده به وی را به درستی انجام ميداد. نمازش را اول وقت میخواند. بسیار متواضع و بردبار بود. از خاطرات خانواده، فرزند و همسرش با عشق و محبت بامن صحبت میکرد. صورتش بسیار نورانی بود و حسی به من از احتمال شهادتش، خبر میداد. صبح روز ۲۹ اسفند بود که خبر درگیری را شنیدیم؛ از دوستانش فقط سراغ حاج اکبر را میگرفتم و نگرانش بودم..😔 امید داشتم که او زنده باشد. چند ساعتی که گذشت متوجه شدیم حاج اکبر شهید شده...😭😔 🕊روحش شــاد و محشور با اهل بیت علیهم السلام راوی: ... 💞 @shahiidsho💞 ...
💔 دونالد ترامپ در تهران😳 به نظرتون اگه قرار باشه یه روز ترامپ بیاد تهران، برای چی میاد؟ مثلا بیاد برای افتتاح یه پروژه عظیم صنعتی و...😃 حتی اگه بخاد به دست و پای سردارای ما بیفته ، شرف داره تا اینکه بخاد بیاد یه کازینو بسازه😝😝 ولی باور کنین این دیوانه یک بار در سال 1357 سفری به تهران داشت تا کازینویی در یکی از شهرهای شمال ایران بسازه❗️ فک کن رئیس جمهور کنونی امریکا میخاسته چی بسازه برامون😂😂 خودمونیم میشه به کسی که از ۴۰ سال پیش تو فکر گمراه کردن جوونامون بوده اعتماد کنیم؟؟؟؟ ... 💕 @aah3noghte💕 ...
💔 ... شدن درد نداره ، اما... شدن دردی همراه با افتخار و سربلندی داره همه ميگن خدا رو خيلی دوست داره اما من ميگم خدا رو بيشتر از خود دوست داره ؛ چرا كه هر كه در اين بزم مقرب تر است                     جام بلا بيشترش ميدهند شهيد پر می كشه و می ره ، به معشوق حقيقيش می رسه اما ... همسرشه كه می سوزه و ذره ذره آب می شه و گوشه به گوشه ی زندگيش پر می شه از ياد همسرش💔 همسری كه همه ی دنياش بود اگه يه لحظه نمی ديدش بی تاب می شد همسری كه نگاه و خنده هاش فقط مال اون بوده اما حالا نه خودش هست ، نه چشما و خنده هاش😔 و فقط خدا می دونه وعده ی ديدار كی هست... همونطور كه لياقت می خواد همسر شهيد شدن هم لياقت می خواد ... خدا می گرده و می گرده و از بين اينهمه زن، فقط یه عده خاص رو گلچين می كنه و وقتی اون مرد رو وارد زندگيش می كنه، كم كم بهش می فهمونه كه اين، مالِ تو نيست ... مالِ 😇 این مرد، همون بنده ايی هست كه توی حديث قدسی گفتم: "جهان را برای تو و تو را برای خود خلق نمودم" پس زياد بهش دل نبند☝️ و گفتن همين جمله ی " دل نبند " باعث می شه بيشتر از گذشته عاشقش بشه چرا كه رنگ و بوی خدا و آسمون و پرواز می ده🕊 خودشم كم كم با شيطنتاش به خانومش می فهمونه كه دو تا بال واسه پرواز داره اما اين بال ها توی دستای خانمش اسيره و بايد كم كم دستاش رو باز كنه تا بتونه بپره و به معشوق حقيقيش برسه و خانمش هم که می دونه این خواسته همسرشه، قبول می كنه و اجازه می ده بره...🕊 آخه قرار گذاشتن هیچکدوم ، مانع پرواز و آسمونی شدنِ اون یکی نشه😔 و برای همینه که روز شهادتش با افتخار سر بلند می كنه و ميگه: "خوشحالم كه همسرم به آرزوش رسيد ، چون اون مال اين دنيا نبود"... و غوغای درونش رو با یه لبخند، از بقیه پنهون میکنه.... ... 💕 @aah3noghte💕 ...
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شهید_علیرضا_نوری قسمت پایانی *در سوریه به شهید علیرضا نوری #حاج_اکب
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدحامدجوانی قسمت اول تاریخ تولد: 1369/8/26 محل تولد: تبریز وضعیت تاهل: مجرد تاریخ جانبازی: ۲۳ اردیبهشت ۹۴ مصادف با شب شهادت حضرت موسی بن جعفر (ع) تاریخ شهادت: ۹۴/۴/۳ مصادف با روز هفتم ماه مبارک رمضان محل شهادت:سوریه؛ ادلب مزار مطهر: گلزار شهدای وادی رحمت تبریز شخصیت مورد علاقه: مقام معظم رهبری و سید حسن نصرالله شهید مورد علاقه: آقا مهدی باکری صفات بارز اخلاقی: 👈حساسیت بسیار زیاد به حلال و حرام شوخ طبعی داوطلب در انجام کارهای سخت انجام دادن کارهای دیگران در خدمت خانواده بودن علایق: سفرهای زیارتی حضور در مراسمات عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (ع) علاقه زیاد به روضه ی قمر منیر بنی هاشم (ع) شست وشوی دیگ های نهار ظهر عاشورای هیئت ورزش مورد علاقه: فوتبال و شنا قسمتی از وصیت نامه شهید: ای عاشقان اهل بیت رسول الله! من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین (ع) می جنگیدم تا #شهید شوم و حال وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنه ای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر (ص) دفاع بکنم. لذا به همین منظور برای دفاع از حرمین به سوریه میروم و آرزو دارم همچون #حضرت_عباس (ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان (بی بی حضرت زینب س) شهید شوم خاطره بیاد ماندنی برای شهید: برگزاری مراسم تشییع پیکر شهید مدافع حرم اقا محمودرضا بیضایی تکیه کلام : یاحق #ادامه_دارد... #اختصاصی_کانال_آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 قسمت دوم سلاااااام من حامد جوانی ام😊 بچه ی دیار غیور پرور آذربایجان، 🌹دیار باکری ها وشهید آیت الله مدنی🌹 بعله درست حدس زدین من بچه ی تبریزم،😊 26آبان 68 تو یه خانواده ی خیلی مقید ومذهبی به دنیا اومدم. یه داداشی 👦بزرگتراز خودمم دارم. پدرومادرم که خدا خیرشون بده ،از اون آدمای نیک روزگارن، دوران بچگی من همه تلاششون این بود که منو بچه مذهبی وهیئتی بار بیارن که خداروشکر زحماتشون نتیجه داد.😊 بچگیمو توهمون تبریز بودم وبزرگ شدم ومدرسه رفتم. سال 88بود که رفتم سپاه وهمزمان تو رشته ی علوم نظامی💣🔫🔫مشغول تحصیل شدم. تا اینکه زد واین داعش لعنتی👹👹 پیداش شد. فک میکردن بچه شیعه غیرت نداره و بیکار میشینه😡😡 گفتم یاحسین! مگه ما مردیم که کسی بخواد دوباره به خانم رقیه سیلی بزنه؟ حضرت رقیه وحضرت زینب سلام الله علیها ناموس امام زمان هستن. شیعه باید بمیره که به مزار ایشون بخواد تعرضی بشه😡 بعدشم هدف این داعش خبیث👹 خشکوندن ریشه ی اسلامه، باید جلوش می ایستادیم خب. به پدرومادرم گفتم میخوام برم سوریه برای دفاع از حرم بی بی🌹 بنده خداها گفتن راضی هستیم به رضای خدا. خدا خیرشون بده ، من که همیشه دعاگوشونم❤️ خلاصه رفتم دمشق، اونجا حالم خیلی خووووب بود و اگه دلتنگی برای پدر ومادرم نبود مرخصی هم نمی اومدم😉 بار آخری که خواستم برم سوریه، اول قرار ازدواجمو💍 کنسل کردم. بعد به پدر ومادرم گفتم دوس دارم از زیر حلقه ی یاسین رد بشم. میدونین حلقه ی یاسین چیه؟ یه حلقه ایه که آیات قرآن روش مینوسین هرکی از زیرش رد بشه وآرزو کنه بر آورده میشه، منم از زیرش رد شدم وشهادت رو آرزو کردم🌹 تو جبهه سوریه بهم لقب آچار فرانسه🔧🔧 داده بودن، همه تلاشم این بود که هر کاری از دستم برمیاد انجام بدم و بودنم مفید باشه اونجا. از توپخونه 💣 گرفته تا نبرد زمینی، همه جا بودم. از اون لعنتی هام هیچ ترسی نداشتم، مگه چیکاره بودن ؟؟؟ تا جایی هم که میتونستم فرستاده بودمشون جهنم😉😉 برا همینم حسابی از دستم کفری بودن. تا اون حد کینه ی منو به دل داشتن که منو با موشک🚀 تاو(ضدتانک) زدنم، ومن مجروح شدم و اوردنم تهران ✨بنده خدا بابام که اومده بود سوریه برای برگردوندن من ،میخواست اونجا بمونه و بجای من بجنگه ولی خب قبول نکرده بودن، اردیبهشت 🌸94 برگردوندنم تهران وبستری شدم. میدونید چیه؟ هر وقت روضه میرفتم میگفتم کاش روضه ی حضرت ابالفضل بخونن. اخه همه ی ما ترکها معروفیم به حضرت عباسی بودن😊 لطف وخدا و ایشونم موقع شهادت نصیبم شد ،میدونید چرا؟ اون موشک دوتا چشم👀 ودوتا دستم✋✋ روبرده بود ، درست مثل سقای کربلا بیمارستان که بودم حضرت آقا یه نامه به پدرم نوشتن و فرمودن ما علاوه بر جهاد ثواب هجرتم میبریم، همون نامه کلی باعث آرامش پدرم شد🌹 تا اینکه بالاخره تیر ماه 94 از این جسم دنیایی راحت شدم و آخ جووووووون، بعله شهید شدم. بعد شهادتم🌹 سید حسن نصرالله یه انگشترو💍💍 براحضرت آقا فرستاد وایشونم متبرک کردن وفرستادن برا خانواده م، انصافا خیلی لطف داشتن بهم همشهری هامم سنگ تموم گذاشتن تو تشییع پیکرم🌹 راستی همسایه ی داداش محمود رضا بیضایی هم هستم وحسابی خوش میگذرونیم🌹🌹 ... 💕 @aah3noghte💕 ...
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدحامدجوانی قسمت سوم حامد اکثر شبها علاقه داشت که در دژبانی کن
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدحامدجوانی قسمت چهارم من افتخار داشتم پیش داداش حامد 15ماه سربازی کنم.😍 در سپاه عاشورا راننده ایشون بودم. یکی از روزها من و ایشون شیفت بودیم تو لشکر؛ من راننده بودم و ایشون هم افسر گشت.👨✈️ زمانی که شیفت میشه هیچ گونه مرخصی نمیشه داد به راننده جز زمانی که یک نفر جایگزین باشه اون روز هم مصادف با عاشورا و تاسوعا بود و ما هم خونمون هیئت داشتیم مثل هر سال...❤️ دلم یجوری میشد با خودم هی میگفتم کاش الان خونه بودم تو هیئت شرکت میکردم.😔 رفتم پیش آقا حامد گفتم: فرمانده! من نمیتونم بمونم آروم و قرار ندارم😔 گفتن: چرا؟ گفتم: دلم میخواد برم هیئت و هر سال من اینروزا هیئت میرم. ایشون هم گفت کسی هست بجات باشه؟ گفتم: هیچکسی نیست.😔 گفت: به خاطر امام حسین و ارادتی که به ایشون دارم بهت مرخصی میدم.😊 گفتم: فرمانده اینجوری نمیشه😢 گفت: میشه😌 گفتم: کسی نیست جای من وایسته گفت: خودم هستم تو برو به مرادت برس من حلش میکنم ان شالله که یه روزی منم به مراد دلم برسم.😇💔 اونروز نفهمیدم منظورشون از مراد دل چیه بعد چند مدت که خدمتم تموم شد. خبر مجروح شدن و بعدش شهادت ایشون رو شنیدم فهمیدم که مراد دل ایشون شهادت در راه امام حسین و اهل بیت ایشان بود. #ادامه_دارد... #اختصاصی_کانال_آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدحامدجوانی قسمت چهارم من افتخار داشتم پیش داداش حامد 15ماه سرب
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدحامدجوانی قسمت پنجم تو سوریه که بودیم چند باری دیدمش،😍 خیلی روحیه خوب و پرنشاطی داشت، یه بار دیدم که تو حرم حضرت رقیه به زائرا چایی می ریزه رفتم کنارش، هم صحبت شدیم، گفت: فلانی من تا شهید نشم برنمیگردم. راوی همرزم شهید حامد جوانی #ادامه_دارد... #اختصاصی_کانال_آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدحامدجوانی قسمت پنجم تو سوریه که بودیم چند باری دیدمش،😍 خیلی
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدحامدجوانی قسمت ششم یکی از فرماندهان در سوریه نقل می کرد "هر چند حامد، 25 ساله بود اما بسیار شجاع و نترس بود💪 تنها نیرویی بود که می توانست مثل آچار فرانسه عمل کند؛ 🔧یعنی هم می توانست در توپخانه فعالیت کند و هم به صورت زمینی. کامیون را پر از مهمات می کرد و راه می افتاد، وقتی هم می گفتیم داعش در یک کیلومتری ماست، می گفت داعش چه کار می تواند بکند! 🚛🔥💥 فرماندهان رده بالا می گفتند حامد نیرویی بود که داعش از دستش در امان نبود.😌✌️ همرزمانش می گفتند: اگر شنیدید هزار نفر داعش در لاذقیه به درک واصل شده اند، بدانید که پانصد نفر آنها را حامد کشته است. برای همین هم او را با موشک تاو ( موشک ضدتانک ) مورد اصابت قرار دادند #ادامه_دارد... #اختصاصی_کانال_آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدحامدجوانی قسمت ششم یکی از فرماندهان در سوریه نقل می کرد "هر
💔 قسمت هشتم بعد هیئت طبق روال هر هفته اومد و گفت بیا بریم برسونمت.😊 تو راه، حرفهایی می گفت که مفهومش برام سخت بود. حتما از پروازش خبر داشت.... باورش برام سخت بود😔 وقتی میخواستم از ماشین پیاده بشم، دستاشو انداخت دورگردنم و گفت: نمی خوای برای آخرین بار خوب تماشام کنی؟😅 بعد هم رفت..... تاجایی که حتی پرنده ها هم توان رفتن رو ندارن.🕊 «جوان غیور تبریزی25ساله» لقبی بود که اهالی پایتخت بهش داده بودن و یکی از روزنامه های محلی هم گفته بود «اولین شهید دهه هفتادی ایران» . راوی: میر علی حامدی یکی از دوستان شهید ... ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_ڪوتاھ_از_زندگے_شھدا #شھیدحامدجوانی قسمت دوازدهم همراه سیدمهدی رفتند بالای تپه‌ای که مشرف
💔 قسمت سیزدهم پایانی... مادر نگاهش می‌کرد... زل زده بود به دست‌هایش.... چشم‌هایش شده بود عین کاسه‌ی خون. اشکی اما نمی‌ریخت... صدای حامد توی گوشش پیچیده بود و هی تصویر آن روز که نشسته بود توی ماشین، بغل دست حامد می‌آمد جلوی چشمش؛ +«باید یک قول سخت به‌م بدهی. قول بدهی که اگر شهید شدم، یا اگر زخمی شدم، یا حتی اگر برنگشتم، مثل حالایت نگذاری کسی اشکت را ببیند... .» صورتش را گذاشت روی صورت زخمی پسرش و گفت «أوزون آغ اُولسون بالا. أوزومی آغ ائله دین خانیم زینبین یانین‌دا... »* مادر نگاهش می‌کرد.... بدون ریختن حتی یک قطره اشڪ... *روت سفید باشه پسرم رو سفیدم کردی پیش خانم زینب ... ... 💕 @aah3noghte💕 ...
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگے_شھدا #شھیدمحمدرضا_دهقان_امیری قسمت دوم محمدرضا اکثر مواقع رو با رفقا میگ
💔 #گذرے_ڪوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدمحمدرضا_دهقان_امیری قسمت سوم روز اولی که محمدرضا رو تو دانشگاه دیدم یه مظلومیت خاصی تو چشماش بود با خیلیا فرق داشت. مغرور و متکبر نبود. خودش برای رفاقت قدم جلو میذاشت. خیلی معرفت داشت و غم دیگران رو انگاری غم خودش میدونست و تا اونجایی که در توانش بود برای حل شدن اون مسئله به دیگری کمک میکرد. اگه کسی ناراحت بود، حتی شده نصفه شب! با موتور میرفت دنبالش و میبردش بیرون. طوری فضا رو براش عوض میکرد که اصلا طرف یادش میرفت غمی داشته!...😊 امر به معروف و نهی از منکر و نصحیت های دلسوزانش همیشه بجا بود. عین یه برادر بزرگتر و دلسوز که انگاری کوله باری از تجربه داره پشتمون بود. خنده هاش واقعا آدمو سر حال میکرد.☺️ یکی از آخرین شبهای قبل از رفتنش ، وقتی رفتیم بیرون خیلی بهش اصرار کردم که نره...😔 ولی اون آماده رفتن بود، دفاع از حرم رو وظیفه میدونست. میگفت حالا ک در توانش هست اگه نره باید پاسخگو باشه. گفت ناراحت نباش! من برمیگردم😉 گفتم تو همه کاراتو کردی که بری از وابستگی ها و دل بستگی هات دل کندی حتی موتورتم دادی رفیقت هیچ چیز دنیایی نذاشتی بمونه و داری همه چیزو واسه آخرت جمع میکنی...بعد به من میگی برمیگردی؟؟!!.😞 از اون خنده های همیشگی به لباش اومد. طوری که واقعا نتونستم ادامه بدم و چیزی بهش بگم. یه عکس گرفت و گفت به کسی چیزی نگو و... رفت. دیگه نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم تا روزی ک خبر شهادتش رسید. #ادامه_دارد... #شھیدمحمدرضا_دهقان_امیری #اختصاصی_کانال_آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 جمعه روز ولادت آقا امام رضا(ع) بود. گفتم رمز حرکت آن روز، نام مبارک آقا علی بن موسی الرضا (ع) باشد تا عیدی را شب ولایت بگیریم. تا چم هندی، باید نزدیک به بیست و دو کیلومتر می رفتیم. احساس کردم روحیه ی بچه ها خوب نیست. دنبال سوژه ای می گشتم تا بچه ها را از این حال و هوا بیرون بیاورم. زمزمه ای گرفتم که نمی دانم از کجا به ذهنم آمد: "بگو #یاعلی، غم هاتو از یاد ببر بگو #یاعلی، بهشت و یک جا بخر" بچه ها هم این ذکر را زمزمه کردند و خنده بر لب ها نشست. مزد ذکر آن روزمان و عیدی اربابمان، پیکر مطهر سه شهید بود. به مقر برگشتم. رفتم مخابرات عین خوش تا به مقر تلفن کنم و بگویم سه شهید با هویت کامل کشف شده است که اتفاق جالبی افتاد. مسئول بسیج عین خوش مرا دید و گفت: "نذر کردم پنج کبوتر بدهم که توی مقر، کبوتر حریم شهدا بشن." وقتی وارد مقر شدم، همه چیز جور بود: سه شهید، پنج کبوتر و شعر قربون کبوترای حرمت.... 📚 آسمان مال آنهاست(کتاب تفحص) #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء #شھیدگمنام #امام_رضا علیه السلام #اختصاصی_کانال_آھ... 💕 @aah3noghte💕 #انتشار_بدون_تغییر_در_عکس
💔 سلام.. خیلی کوتاه.. من هفت تا رفیق دارم..🙃 اوایل سال ۹۶ درگیر یک مسئله بودم.. که به خدا گفتم خدایا من از این میگذرم 💕تو هم شیرینی عشقت رو نصیبم کن💕.. خیلی مذهبی نبودیم و من خیلی با شهدا آشنا نبودم یا بهتر بگم با خدا آشنا نبودم.. تا اینکه یک رفیق خدایی بهم کتاب از انتشارات شهید هادی رو داد.. بین همه اون شهدا منو مجذوب کرد مثل خیلیا.. 🥀 و بالاخره یه ذره شرینی عشق خدا زیر زبونم رفت.‌. خیلی حال و هوای خوبی داشتم اون روزها.. تقریبا دیگه با شهدا زندگی میکردم.. ماه رمضون بین خبرا، خبر شهادت رو دیدم با همون عکس ک الان روی مزارش زدن.. چهرش خیلی آروم بود.. هر موقع به عکسش نگاه میکنم آرامش میگیرم.. ولی شنیدم که هنوز پیکرش نیومده.. و من بودم و حسرت.. حسرت خوردن خوب نیست ولی حسرت شهادت رو خوردن خیلی شیرینه.. با دیدن مستند داداش مجید و خوندن کتاب یا زهرا و پسرک فلافل فروش همون سال با و و آشنا شدم.. دیگه همه زندگیم شده بود شهدا.. حسابی عوض شدم.. مرداد ماه بود که چشم های خالی از ترس خیره به دوربین رو دیدم.. وقتی شهید شد.. فقط گریه میکردم.. شهدا خوب رفیقایی بودن.. سال ۹۶ جهت زندگیم کلا عوض شد.. 👈فقط با یک دعای ساده.. فاطمیه ۹۷ رسید.. اولین سالی ک اصفهان بودم.. ناگهان خبر شهادت پاسدارای با غیرت باعث گریه هام شد.. شهدا خیلی با حال آدمو انتخاب میکنن.. عکس رو که دیدم که با پیراهن هیئتی که روش عکس محسن بود ایستاده بود، زیر پست نوشتم.. آقا امید.. شما مال خودمی☝️.. رفاقت با شهدا باعث شد من تو خونمم تنها باشم و مورد تمسخر قرار بگیرم.. اما نمیدونین تنها بودن با خدا چه حالی میده!! حالا هفت تا رفیق دارم.. یعنی فقط هفت رفیق دارم.. هر روز هفته رو هدیه به یکیشون میکنم.. اونام هوامو دارن.. راستش من تو زندگیم دنبال کرامت از شهدا نبودم که بهونه ی رفاقت باشه.. من خودمو لایق کرامت ظاهری شهدا نمیدونم.. ولی شهدا دلمو دل کردن.. این بالا ترین کرامته😇... لذت عشق خدا با شهدا نصیبم شد هر چند به اندازه ظرفیتم کم بود.. اما همین عشق زندگیم رو عوض کرد.. خدایا شیرینی عشقت رو نصیب همه کن..! خادم الشهدا ... 💞 @aah3noghte💞 ... منتظر نوشته هاتون هستم 👇👇👇 @salar31
شهید شو 🌷
💔 #لات_های_بهشتی #از_خودکشی_تا_شهادت🥀 اگر کسی خودش را برای خدا خالص کند خدا خریدارش خواهد شد حتی
🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸 🌸 در بمباران خیابان اصفهان در ۶۵ شهیدی به گلستان شهدا آوردند به نام ✨✨ ✨✨ و گفتند غریب و بی کس است... نامش به مسلمان ها نمی خورد و ما همراه بقیه شهدای بمباران، او را در قطعه پایین قطعه به خاک سپردیم... بعد از تدفین متوجه شدیم نام پدرش "ایوان" و از مسیحیان اصفهان است اما.... ما او را به روش مسلمان ها در قبرستان مسلمان ها دفن کرده بودیم... پس از مدتی چند نفر مسیحی از کلیسای به مسئولین گلستان شهدا مراجعه کردند و گفتند: "چون این شهید از خانواده ای مسیحی است، مےخواهیم از دادستانی حـُکم گرفته و بعد از نبش قبر، جسدش را به گورستان ارامنه ببریم"☝️... مسئولین گلستان هم موافقت مےکنند. مسیحیان دو روز بعد با حکم دادستانی، به سراغ مسئولین مےآیند و قرار مےشود صبح روز بعد، نبش قبر کنند اما... شب هنگام به خواب یکی از مسئولین گلستان شهدا آمد و گفت... 📚 ... تا شهادت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی صص۶۴-۶۵ ... 💞 @aah3noghte💞 ...
شهید شو 🌷
🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸 🌸 #لات_های_بهشتی #مسیحی_شهید در بمباران خیابان #مسجدسید اصفهان در #سال۶۵ شهیدی
🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃 🍃🌸 🍃 ٢ مسیحیان دو روز بعد با حکم دادستانی، به سراغ مسئولین گلستان شهدا مےآیند و قرار مےشود صبح روز بعد، نبش قبر کنند اما... شب هنگام به خواب یکی از مسئولین آمد و گفت: 👇👇👇 همان شب به خوابم آمد و با تاکید فراوان به من گفت: "من چند سال است شده ام و دیگر نیستم.... شما مرا از دیگر شهـــ🌹ــــدا کنند"!!!! صبح که از خواب بیدار شدم، تعجب کردم... من چطور مےتوانستم جلوی این نبش قبر را بگیرم؟؟؟ چه نشانه ای به دوستان مسیحےاش بدهم؟؟؟؟ خواب که حجت نیست چکار باید بکنم؟؟؟؟ نمےدانستم به چه کسی مراجعه کنم؟؟؟ دوستان مسیحےاش را چند روزی به بهانه رعایت مسائل بهداشتی و... معطل کردم و از خود شهید خواستم کمکم کند... روز بعد یکی از دوستانم که از اهالی خمینی شهر اصفهان است به دیدنم آمد. داشتیم با هم صحبت مےکردیم که صحبت به میان آمد به او گفتم: "یک شهید هست که ماجرای عجیبی به وجود آورده". وقتی قضیه را شنید مشخصات شهید را به من داد ... 📚... تا شهادت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ص۶۵ ... 💞 @aah3noghte💞 ...
شهید شو 🌷
🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃 🍃🌸 🍃 #لات_های_بهشتی #شهید_مسیحی #قسمت٢ مسیحیان دو روز بعد با حکم دادستانی، به سراغ مسئول
🌷🍃🌷🍃🌷 🍃🌷🍃🌷 🌷🍃🌷 🍃🌷 🌷 ۳ به دوستم گفتم: "یک شهید هست که ماجرای عجیبی به وجود آورده". وقتی قضیه را شنید مشخصات شهید را به من داد ... با تعجب پرسیدم: "تو مشخصات او را از کجا مے دانی"؟؟ گفت: "کار خدا رو مے بینی؟؟ حدود ۲۰ سال راننده کامیون من بود و برای من کار مےکرد. چند سال قبل، در مورد اسلام تحقیق کرد و مسلمان شد. آناتولی مےخواند و مسائل دین را رعایت مےکرد".... متعجب بودم از اینکه خدا چقدر سریع مشکل مرا حل کرد... دوستم را با مسیحیانی که از تهران آمده بودند، رو به رو کردم و با حرف ها و دلایل او، آنها هم قبول کردند و رفتند. و بدین ترتیب پیکر در گلستان شهدا باقی ماند... اگر روزی به آمدید ،به قطعه شهدای کربلای ۴، قطعه ی پایین مزار ۳ ۱۱ بروید و این شهید غریب را زیارت کنید. مطمئن باشید غریب نوازےتان، نخواهد ماند... 📚... تا شهادت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ص۶۵ ... 💞 @aah3noghte💞 ...