eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد_و_پنجاه_و_پنجم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے طلحه گفت: هر کس می خواهی باش
💔 ✨ نویســـنده: عبدالله جسد فرزندش را به نزد على آورد و گفت: آیا باز هم باید و از خود نشان دهیم؟! به خدا سوگند اگر هدف اتمام باشد، تو حجت را بر آنان کردی. سخنان او باعث شد که علی آماده نبرد شود. سپاه چشمگیر و منظم على، دشمنان را به تکاپو انداخت و آن ها شتر عایشه را که حامل كجاوه ی او بود، به میدان نبرد آوردند. عبدالله پسر زبیر پیش روی عایشه و مروان بن حکم در سمت راست او قرار داشتند. مدیریت سپاه با زبیر بود و طلحه فرمانده ی سواره نظام و پسرش محمد نیز فرماندهی پیاده نظام بودند. امام آن روز پرچم نبرد را به دست فرزندش محمد حنفیه سپرد و خطاب به او گفت: اگر کوه ها از جای خود کنده شدند، تو بر جای خود باش! دندان ها را به هم بفشار! کاسه ی سرت را به خدا عاریت ده! گام های خود را بر زمین میخکوب کن و پیوسته به آخر لشکر بنگر و بدان که از جانب خدای سبحان است! محمد از این که پرچمدار سپاه گشته، خوشحال بود. وقتی از او پرسیدند که چرا امام تو را پرچمدار سپاه خود نمود و حسن و حسین و فرزندان دیگرش را از این کار باز داشت، در پاسخ گفت: من پدرم هستم و آنان او؛ او با دستش از چشمانش دفاع می کند. جنگ آغاز شد. دو سپاه در هم پیچیدند. بر شتری نشسته بود که در میان لشگریانش قداستی یافته بود. بسیاری در از شتر و عایشه کشته شدند تا این که شتر بر اثر تیری که به او اصابت کرد، بر زمین افتاد و سرنگون شد. در این هنگام فریاد عایشه بلند شد. ... 😉 ... 💕 @aah3noghte💕 @chaharrah_majazi رمانی که هر بچه شیعه‌ای باید بخواند‼️