eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 من میگم تو بگو خدایی که گناه بندهاش رو میبینه ولی بازم دلش نمیاد عذاب کنه وفرصت جبران میده +رفیق حیفِ عاشقِ این خدا نشد دیگه خود دانی... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 اون عقلی ڪه مخالف باشه عقلِ نوک دماغ بینِ دنیانگره... (نه عقل درست حسابی...!♥) ... 💕 @aah3noghte💕
💔 واقعی نه در خیابان ابراز می شود نه حتی جلوی فرزندان اما همین که در کنار هم همین که مادربزرگ با دست لرزان برای پدربزرگ ، چای لبسوز می ریزد همین که آقاجان گاهی به مادربزرگ می گوید همان دامن گلدار سوغات مشهد را بپوش... اینجاها عشق، عشق واقعی ، عشق پاک پیدا می شود... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 هر کس به رسم عاشقی،‌دل باخت‌برمعشوق‌خود ما خارج از رسم جهان، در عاشقی جان باختیم!! السلام علی
💔 کم توفیقی نیست ، چرا که مراقبه میخواهد و و . هایش تنها مادی نیست، به قول (ع): ، مراقبه ی قلبی میخواهد❤️ شاید فکر کنی کم است... اما میدانی؟ آدمی به سرعت وابسته می شود و این ، سمّی است برای متعالی شدن و از فرش به عرش رسیدن، وابستگی به مال، وابستگی به آدم ها، به عمر... آری! و اگر چنین شد شدن برایت سخت میشود. باید ورزید و دوست داشت اما وابسته نشد. چراکه این وابستگی ها تو را به زنجیر می کشند و در ، اسیرت میکند. تنی که به شدن فکر نمیکند تنی که اگر باب میلش پیش بروی، عاقبتت می شود قساوت و اما می دانی؟ گاهی اوقات وابستگی خوب است، این که وابسته باشی به و ، این که وابسته شوی به شجاعت و صلابت، وابسته شوی به ...🌺 اصلا میدانی وابسته شوی به . آخر آدم های وابسته به هم، کم پیدا می شوند. کم هستند آدم هایی که از خودشان، از استراحتشان بزنند و خود را وقف شهدا کنند. چون آنها شهدا را درک کرده اند. آری باید دل کند و رها شد چرا که... می گفت مرگ به سراغ آدم خواهد آمد، چه بهتر که جان، فدای عمه سادات شود و انسان با چهره خونی به دیدار معبود رود. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 بذار سایه‌ات همیشه رو سرم باشه قرار ما شب جمعه حرم باشه... #شب_جمعه #شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمی
💔 از میان تمام نام های رفیعتان عاشق بودنتان شدم که بنا به حکم " همه مسئولید در برابر رعیتتان" با این رعیت ضعیف کوچک، به مدارا نشسته اید... ... اما بگویم که دلم هستید و هم‌قافیه با و من، واله و سرگردان رباب به شما... سخت می دانیم تا زمانی که چون رباب نشویم اما نه عشقمان عشق است به شما نه فرزندانمان از همان گاهواره سرباز می شوند برایتان ربابمان کنید...❤️ ... 💞 @shahiidsho💞 "کپی آزاد ، بدون تغییر در عکس!"
💔 من بے تو سرافڪنده و دم سردم و دلخون.... اے سرت سبز و دمت گــرم و دلت خوش...💔 01:20 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 امروز هم بدون تو شب شد ، شبـت بخیــر ! فردا خدا ڪند نشـود شب بدون تــو.... #شهید_جواد_محمدی #آ
💔 ولی من می گویم به آنچنان در وجود شعله می کشید که حتی پس از بر روی مزارش سفارش به تبعیت از ولایت نوشته شد... حتم دارم عاقبت آنان که مطیع محض ولایت بوده اند خواهند شد. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 آری... ما از این موهبت برخوردار بودیم که انسان دیدیم. ما یافتیم آنچه را که دیگران نیافتند. ما همه ی های_معنوی_انسانیت را در تجربه کردیم. ما را دیدیم که چگونه تمثل می یابد؛ را هم، را هم، را هم، را هم، را هم، را هم، را هم... و همه ی آنچه را که دیگران جز در مقام لفظ نشنیدند، ما به چشم دیدیم.👌 ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 اربعین به دنیا ثابت کرد که رسیدن به مدینه فاضله ای که امامان شیعه همیشه تعریفش رو میکردن چندانم سخت نیست... اربعین قرارگاه و پاتوق تمام انسانهای مهربانی هست که از جنگ و خونریزی خسته شدن... اربعین نماد اعتراض و فریاد انسانهای صلح جو و عدالت طلب جهان علیه همه‌ی ظلم‌ها و خشونت‌هاست همایش اربعین محل آموزش و سازماندهی فرزندان آدم و انسانهای خوب جهان برای حکومت آرمانی و عدل جهانی به فرماندهی منجی موعود همه‌ی امتهاست... هر سال تو ایام اربعین امام فرزندان خودش از سراسر جهان رو دور هم جمع می‌کنه تا بهشون درس آزادگی و عدالت طلبی و مبارزه با مستکبرین جهان رو بیاموزه و بهشون یاد بده که باید عاشق هم باشن اربعین نمونه ی کوچک شده ای از جهان آینده است ... 💕 @aah3noghte💕
‍💔 در شهر متولد شد. نیمه اردیبهشت نامش را سیدمحمد گذاشتند و گاهی صدا زدند سید میلاد؛ پسری از نسلِ حیدر؛ فدایی . از همان جوانی عاشقی را بلد بود. بود و خدمتگزار زائرانشان وچه زیبا خودش را در دلشان جا کرد تا بعدها دستگیرش باشند. قدرتمند بود؛ ورزشکاری قوی و غیور که مقامات استانی و کشوری داشت اما هیچوقت مغلوب نشد. مهندسی عمران داشت و استاد ساخت و ساز! و این حالا مهندس دلهای ما شده. میگفت "راه امام حسین(ع) راه عاقبت به خیری است" و چه خیری بالاتر از شهادت؟!! مادرش یکسال قبل از آسمانی شدنِ فرزندش در آغوش خاک آرام گرفت و بنا شد مدالِ مادرِ شهید شدن را از دستانِ مادرِ آسمانها و زمین بگیرد. چه رو سفید است مادری که دست پرورده اش؛ فدایی راهِ خود شود. حقیقتا که مادر را رو سفید کرد. دلاور مردِ سوریه؛ در بیست و نهمین پاییزی که دفترِ عمرش به خود میدید، در عملیات آزاد سازی آسمانی شد و صفحات این دفترِ پر از عاشقی در بیست و پنجمین روزِ مهرماه از ورق خوردن ایستاد. حالا مزارش در کنار تربت مادر؛ میعادگاه عاشقانی است که می آیند تا دستِ دل را در دستانِ این جوان بگذارند تا برایشان دلی بسازد مملو از . ؛ میلادِ قلبها💔 ✍ تولد: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۵ شهادت : ۲۵ مهر ۱۳۹۴ مزار: همدان ... 💞 @aah3noghte💞
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 اینجاست گوئی اینجا از چرخش می ایستد اینجا بی شک راه دارد به حرم ... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 گـمان مےڪنم این همان قصه و است... عقل مےگوید: "حاج احمد حتی بر فرض اسارت هم، علےالقاعده سالیان دور و درازےست که باید از باده دلربای شهادت نوشیده باشد" اما مےگوید: "حاج احمد زنده است" و عجبا چنان هم محکم مےگوید که کسی جرئت نکند بنویسد: ؟؟؟ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت48 از پل
💔

🔰  🔰
📕 رمان امنیتی ⛔️  ⛔️

✍️ به قلم:  


بعد از این که از اصفهان خارج شدیم، دیگر نتوانستم با موتور دنبالشان بروم؛ چون ممکن است مشکوک شوند.

حاج رسول در بی‌سیم می‌گوید:
- کجایید؟

نگاهی به تابلوهای اطراف جاده و نقشه‌ی روی صفحه تبلت می‌اندازم و می‌گویم:
- آزادراه معلم. خورزوق رو رد کردیم. الان نزدیک شاهین‌شهریم.

- احتمالا می‌خوان از یکی از مرزهای شمال کشور خارج بشن. هر وقت حس کردی قراره با مامور تخلیه‌شون دست بدن به من خبر بده.

«چشم»ی می‌گویم و به رانندگی ادامه می‌دهم.

هوا بی‌رحمانه گرم است. انگار از خاک بیابان هم گرما بلند می‌شود و فشارم می‌دهد. شیشه را می‌دهم بالا و کولر را روشن می‌کنم.

باد سرد که می‌خورد به صورتم، کمی بهتر می‌شوم. مرصاد هم باد خنک را حس می‌کند و بیدار می‌شود. چشمانش را باز می‌کند و دست می‌کشد روی صورتش.

با صدای گرفته از من می‌پرسد: کجاییم عباس؟
- نزدیک شاهین‌شهر.


صاف‌تر می‌نشیند و با دست چشمانش را می‌مالد. زیر لب غر می‌زند: اینا تا کجا می‌خوان ما رو بکشونن دنبال خودشون؟

می‌گویم: نمی‌دونم. فعلاً که وضع همینه. دعا کن قرارشون با مامور تخلیه دم مرز نباشه.

نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید: آب داری عباس؟
با چشم به داشبورد اشاره می‌کنم: توی داشبورده.

داشبورد را باز می‌کند و بطری آب را برمی‌دارد. یک جرعه از آن می‌نوشد و درش را می‌بندد: این داغه که!
شانه بالا می‌اندازم: فعلاً همینو داریم.

بطری را برمی‌گرداند سر جایش. صدای هشدار پیامکش بلند می‌شود. از هول شدنش برای پیدا کردن گوشی و دیدن پیامک خنده‌ام می‌گیرد.

پیامک را که می‌خواند، خنده روی لبش پهن می‌شود و دست می‌اندازد میان موهایش. شروع می‌کند به تایپ کردن پیامک.

یاد روزهایی می‌افتم که با مطهره  می‌کردیم؛ هرچند خیلی طولانی نشد. دو ماه و بیست و سه روز، آن هم وقتی سر جمع، نصفش را در # و مشغول  از  مردم باشی، چیز زیادی نمی‌شود.

مطهره درکم می‌کرد، به رویم نمی‌آورد که از همان اول، بنا را گذاشته‌ام بر نبودن.

گوشی مرصاد زنگ می‌خورد. با تردید پاسخ می‌دهد. کمی قرمز می‌شود و من را نگاه می‌کند؛ می‌فهمم معذب است جلوی من صحبت کند.

نگاهم را می‌برم به سمت دیگر؛ همین از دستم برمی‌آید. مرصاد صدایش را می‌آورد پایین و می‌گوید: عزیزم الان توی ماموریتم. نمی‌تونم صحبت کنم.

چند جمله دیگر هم می‌گوید که من نمی‌شنوم. فکرم رفته است به چهار سال پیش و مطهره‌ای که تازه داشت باعث جوانه زدن یک حس تازه در من می‌شد. 

احساسی که باعث می‌شد دنیا را رنگی‌تر و زیباتر ببینم. با این وجود، خاطراتی که از مطهره دارم از انگشتان دست هم کم‌تر است و من چهار سال است که تلاش می‌کنم با فکر کردن به همان چندتا خاطره، آن‌ها را در ذهنم پررنگ نگه دارم.

دوماه و بیست و سه روز فرصت خیلی کمی بود برای ساختن خاطرات عاشقانه؛ آن هم برای یک مامور امنیتی.

- ای بابا...فکر نمی‌کردم انقدر طول بکشه!
صدای مرصاد است. می‌گویم: چی؟

- همین ماموریت دیگه! حاج رسول گفته بود زود تموم می‌شه می‌ره.

می‌خندم: اخیراً کم‌صبر شدی آقا مرصاد!
دوباره گوش‌هایش سرخ می‌شوند. به حالش غبطه می‌خورم. او تکلیفش روشن است. یک نفر را دوست دارد و خلاص.

مثل من نیست که هنوز هیچ توجیهی برای احساسش نداشته باشد. مثل من نیست که درگیر باشد میان یک عشق قدیمی و یک احساس جدید که معلوم نیست  است یا نه؟

...

...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت49 بعد ا
💔

🔰  🔰
📕 رمان امنیتی ⛔️  ⛔️

✍️ به قلم:  


مثل من نیست که درگیر باشد میان یک عشق قدیمی و یک احساس جدید که معلوم نیست  است یا نه؟

حاج رسول دوباره در بی‌سیم گزارش می‌خواهد. نگاهی به صفحه جی‌پی‌اس می‌اندازم و می‌گویم: یکم دیگه مونده به پلیس‌راه شاهین‌شهر-کاشان.

- توی راه توقف نکردن؟
- نه.
- خیلی خب. فعلاً همین راه رو ادامه بدین.
- چشم.

مرصاد دست راستش را می‌گذارد کنار صورتش تا آفتابی که از سمت راست می‌تابد اذیتش نکند: 
- گشنمه! چیزی نداریم بخوریم؟

خنده‌ام می‌گیرد: نه، هیچی. این نامردا هم توی راه نگه نمی‌دارن که ما یه چیزی بخریم و جامونو عوض کنیم. خسته شدم.

مرصاد داشبورد را باز می‌کند و داخلش را می‌گردد. 
می‌گوید:
- هیچی این‌جا نیس! وایسا...آها...

در داشبورد را می‌بندد و می‌گوید:
- فقط همینا رو پیدا کردم. دوتا شکلات کاراملی که مثل سنگ شدن!

سینه‌ام تیر می‌کشد و معده‌ام می‌سوزد. می‌دانم بخاطر گرسنگی نیست.

از چهارسال پیش به شکلات کاراملی خشک شده آلرژی پیدا کردم.
از همان روزی که یک متهم زن جلویم نشست و یک شکلات کاراملی خشک شده مقابلم گذاشت.

مرصاد می‌گوید:
- اینا چند وقته اینجان؟ شاید بشه خوردشون. می‌خوای؟

سرم را تکان می‌دهم که نه. مرصاد شکلات را باز می‌کند. صدای خرچ‌خرچ پوسته شکلات روی اعصابم می‌رود.

سعی می‌کند شکلات را بگذارد توی دهانش. با دهان پر غر می‌زند: عینهو سنگه لامصب.
- مجبوری بخوریش؟
- گشنمه!

اعصابم ریخته است بهم. شکلات کاراملی خشک شده... با پوسته زردش.
از بچگی از این شکلات‌ها خوشم نمی‌آمد، گیر می‌کرد میان دندان‌هایم؛ اما از بعد رفتن مطهره، از این شکلات هم متنفرم.

*
گریه‌اش بند نمی‌آمد؛ آن متهم زن را می‌گویم. دو سه روزی از رفتن مطهره گذشته بود.

من بر خلاف تصور همه، آرام بودم. انقدر مبهوت بودم که نمی‌توانستم گریه کنم و داد بزنم. شاید برای همین بود که اجازه دادند آن متهم را ببینم.

وقتی متهم را آوردند، اصلا نگاهش نکردم. سرم پایین بود. متهم را نشاندند مقابلم.

این جلسه  نبود؛ من هم بازجو نبودم. فقط می‌خواستم بدانم مطهره چه  کرده بود که باید تاوانش را با جانش می‌داد؟

من چیزی نگفتم، تا وقتی که خود متهم به حرف آمد. صدایش گرفته بود و نخراشیده:
- شما پلیسید؟ یا...

فقط یک لحظه نگاهش کردم. دور چشمانش پف کرده بود و چشمانش قرمز. معلوم بود گریه کرده. بهش می‌خورد سی سالی داشته باشد.

نگاه کردن به او هم اعصابم را بهم می‌ریخت. نگاهم را گرفتم. دوست نداشتم جواب بدهم. گلویم خشک بود. فقط یک کلمه از دهانم خارج شد: چرا؟

با صدای بغض‌آلودش گفت: من... نمی‌دونم شما کی هستید... ولی... هر کی هستید حرفامو گوش کنین... تو رو خدا تا آخرشو گوش کنین... بذارید آروم بشم... البته...من به همکاراتون گفتم. همه چیزو گفتم. هرچی گفتنی بود، گفتم. همه قاچاقچی‌هایی که قرار بود ما رو پناه بدن و از مرز رد کنن هم معرفی کردم. به همین ماه عزیز قسم، اون ثریای کثافت، نقشه‌ کشتنش رو از قبل کشیده بود، نامرد می‌گفت اگه لازم شد ...


لب‌هایش را فشار داد روی هم و من پلک‌هایم را. 
نمی‌دانستم تا کِی طاقت می‌آورم گوش کنم. باید طاقت بیاورم. باید یک بار برای همیشه بفهمم چرا مطهره را از دست دادم.😔


...

...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...
💔 گاهی اوقات که خیلی مشغولیت کاری داشت. بلیط قطار می‌گرفت و فقط سه چهار ساعتی زیارت می‌کرد و بعد از زیارت هم راهی راه‌آهن می‌شد و به تهران برمی‌گشت. به اطرافیان می‌گفت: این زیارت‌های سه‌ چهار ساعته خیلی خوبه؛ هم خیلی حال می‌دهد، هم آدم می‌تواند به آقا بگوید یا امام رضا سلام الله علیه فقط به خود شما آمدم و الان هم بر میگردم ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 دستمو بگـــیر #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔 رسم است برای رفتن به مهمانی، مرتب و تمیز و شُسته رُفته رفت ولی... معجزه را ببین آنجا که با صورت خاک و خون‌گرفته و بی سر به محضر ارباب می رسد...🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... #یاایهاالعزیز در این جمعه هایی که بدون شما می آیند و می روند دل را در کنار سربازان آخرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 ... ، یادی کنیم از که تنها اسمشان نبود بلکه در تمام سکَنات و رفتار و اعمالشان به امام علیه السلام اقتدا کرده بودند آن وجود مقدسی که در موردشان گفتند: " یعنی که تمام وجودش، وقف اسلام بود"* است.... *سخن از می‌باشد ... 💞 @aah3noghte💞
💔 آیت الله جوادی آملی بر سر مزار همسر اگر عشق‌است، پایان ندارد... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 آه ای شعورِ شعرِ ناب من، سلام ای
💔 ای صبا از من به اسماعیل قربانی بگو زنده برگشتن ز کوی دوست، شرط نیست... ... و اما علیه‌السلام، را وانهاد و شماتت شد که حج تمتع را به عمره بدل نمودی و راه دنیا درپیش گرفته ای!!!!؟ و ندانستند حاجیانِ طواف کننده، گرداگِرد سنگی میگردند و حقیقت طواف را تنها گذاشته اند. در آن غروب بےکسی، ارباب، تکیه بر شمشیر داده بودند و هنوز، یار طلب میکردند ندای "هل من ناصرِ" او را می شنیدند همان ظاهرالصلاح هایی که دنیا را به جان خریده بودند آنانکه به قصد قربت بر خدا سنگ و نیزه میزدند... اکنون نیز "هل من ناصر" میطلبد آن عزیزی که هزار و اندی سال، در وادی غیبت، تنها مانده... و وااسفا بر ما اگر از تاریخ، عبرت نگیریم که عبرت تاریخ خواهیم شد ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🌸صبح آمده 🌿تا که ابراز کنی لبخند زنان پنجره را باز کنی 🌸 🌸هر روز تو 🌿یک منظره از زیبایی ست 🌸با "نام خدا" 🌿اگر روزت، آغاز کنی
💔 همه چیز خلاصه شده در .... چه کنم؟ هوای این روزای من هوای سنگره..... و اگر بگذرد و نشویم کِی و کجا دیگر مےتوان طریق عشق آموخت؟ اگه امام حسینی هستی و یه حدیث از آقا بلد نیستی بگی، اگه کربلایی هستی ولی چهار تا کتاب درباره عاشورا نخوندی... این یه وقت بذار واسه اینکارها رفیق👌 ... @aah3noghte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 پلیسی که زدن و از موتورش افتاده رو زنده زنده آتش زدن‼️ روزگاری نه چندان دور در این پهنه سرسبز سربازانی بودند که به حُکم شاه مستبد مجبور بودند چادر از سر نوامیس بکشند سربازانی که گاه برای تمرّد از این دستور خودشان کتک خوردند، تبعید شدند و ... (ر.ک.فیلم کلاه پهلوی) گذشت و مردم چه موافق چه مخالف متحد شدند و خاندان آن مستبد را از کشور بیرون راندند زمزمه های بی حجابی از آن روز شروع شد که دشمنان فهمیدند را باختند و در آینده هم اگر جنگی شود این گربه کشور که حالا دیگر برای خودش شیری شده تن به تسلیم نخواهد داد💪 حالا هم مثل قبل که یک کشور اسلامی و آزاد بود و یک دنیا روبرویش یک کشور اسلامی و آزاد مانده و یک دنیا روبرویش برای زمین زدنش ولی کور خوانده اند تا شیعه هست ، نمی گذارد رسم نامردی به این کشور برگردد کتک می خورد اما نمی گذارد تنها شود هم اگر اتفاق افتاد ما پیش مرگ آقا و مقتدایمان خواهیم بود💪 شیعه! تو بِدان امروز تو مَحَک خورده هر کس که گفته بسیار کتک خورده ... 💞 @aah3noghte💞
14.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 یعنی استخوان و یک پلاک سال‌ها تنهای تنها زیر خاک بازم سر بزنگاه اومدن اومدن تا بگن ما هنوز پای ایستادیم یه وقتی با جون دادن فدایی ولایت شدیم امروز هم استخون ها مونو فرستادیم تا بگیم تنها نیست شما اگه نمیتونین روی بمونین ما هستیم💪🏻 شهدا اومدن تا باز ریه های پر از دود گناه مردم شهر، به عطر آغشته بشه... آخه شهدا خیلی مادری بودن🥀 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
شهید شو 🌷
💔 درك این واقعیت یك یأس فلسفى در من ایجاد كرده، احساس تنهایى شدیدى مى كنم. تنهایى مطلق. یك تنها
💔 خدا... اول آسمان و زمین و ستارگان و فرشتگان و موجودات را آفرید، ولى هیچ یك جوابگوى تنهایى او نبود. سپس انسان را به صور ت خود آفرید. به او و داد، و روح او را با خود متحد كرد تا جبران خود را بنماید ولى منِ انسا ن، از او مى ترسم. تنها در برابرش ایستاده‌ام و از احساس اینكه جز او كسى را ندارم و جز او به طرفى نمى توان رفت و فقط و فقط باید به طرف او بروم، از این اجبار، از این عدم اختیار، ازاین طریق انحصارى وحشتزده شده ام و بر خود می لرزم. دست‌نوشته های 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"