eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت228 - عمدی بود
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  



- دعا می‌کنم عباسم. مواظب خودت باش.

دیگر عادت دارد به مکالمه کوتاه. می‌داند وقت زیادی برای یک احوال‌پرسی ساده هم ندارد. 

می‌گویم:
- شمام مواظب خودتون باشید.

- باشه عزیزم. خدا نگهدارت باشه.

- یا علی.

انگار هوای تازه دویده میان ریه‌هایم. آرام شده‌ام.
مغزم دارد نفس می‌کشد و می‌تواند کار کند.

نتیجه خیابان‌گردی‌هایم می‌شود این که باید نزدیک‌تر بروم؛ جایی که حداقل بتوانم از بچه‌های بسیج و امام جماعت مسجد محافظت کنم.

جایی که بتوانم خودم به هیئت محسن شهید نزدیک بشوم و حواسم بهشان باشد.

حالا که تنها هستم و باید تنهایی سر مار را پیدا کنم و بزنم🐍 بگذار نزدیک‌تر بروم؛ در یک پوشش کاملا متفاوت.

برای رفتن به خانه امن، سه چهار بار ضدتعقیب می‌زنم.
انقدر که مطمئن شوم کسی که دنبالم هست، از سرگیجه مُرده است.

شاید خیالاتی شده‌ام که حس می‌کنم یک نفر دنبالم است.
شاید هم حاج رسول یکی را فرستاده که مواظبم باشد تا ترورم نکنند مثلا!🙄

به محض قدم گذاشتن در خانه امن، از محسن می‌خواهم یک راه امن برای ارتباط با سیدحسین گیر بیاورد.

خب این مستلزم این است که اول از همه، محسن بتواند سیدحسین را در سوریه به آن درندشتی پیدا کند که یک ساعتی طول می‌کشد.

تماس را وصل می‌کند به اتاقم و صدای خش‌دار سیدحسین را از آن سوی خط می‌شنوم:
- جانم عباس جان؟ چی شده یادی از ما کردی؟

- الان وقت نیست برات توضیح بدم. یه مشکلاتی توی بسیج مسجد پیش اومده که بعدا مفصل می‌گم. الان برای این که حواسم بیشتر به بچه‌های مسجدتون باشه، می‌خوام عضو پایگاهتون بشم فرمانده!😅

سیدحسین حتی نفس هم نمی‌کشد. احتمالا دارد حرص می‌خورد که کیلومترها از ایران دور است و نمی‌تواند بفهمد دقیقا چه بلایی سر پایگاه بسیج نازنینش آمده.

می‌گویم:
- حرص نخور، حواسمون هست. فقط بگو توی پایگاه چه نیرویی می‌خوای؟

به مِن‌مِن می‌افتد و بعد از چندلحظه، می‌گوید:
- چیزه... ام... مربی سرود لازم داریم.😐

شاخ در می‌آورم. ناغافل مربی سرود؟ کجای من به مربی سرودها می‌خورد آخر؟

می‌خواهم اعتراض کنم؛ اما چاره‌ای نیست. فرصت زیادی برای تماس نداریم و سیدحسین هم که این را فهمیده، سریع می‌گوید:
- با رفیقم هماهنگ می‌کنم. دربه‌در دنبال مربی سرود می‌گشت.

نمی‌دانم باید بخندم یا گریه کنم؛ اما با توجه به استعداد و علمِ نداشته‌ام در سرود، مطمئنم خنده‌ها و گریه‌های زیادی در پیش خواهم داشت!

می‌گویم:
- فقط...

- می‌دونم. نگران نباش.

بوق اشغال مکالمه‌مان را قطع می‌کند. عالی شد. توی این هیر و ویر، باید به فکر تمرین سرود با نوجوان‌های مردم هم باشم.

آخرین باری که خودم آواز خواندم را یادم نمی‌آید اصلا.
کلا فقط یک بار عضو گروه سرود بودم، آن هم کلاس سوم دبستان بود و حتی یادم نمی‌آید کدام سرود انقلابی را خواندیم! آن وقت به من می‌گوید برو مربی سرود بشو.

می‌نشینم روی تنها مبل داخل سالن و سرم را میان دو دستم می‌گیرم. مغزم می‌سوزد؛ دقیقا خود مغزم.

آن از صالح، این هم از تهدید نیروهای بسیج، و حالا هم مربی سرود.

قبلا شده بود برای یک ماموریت، نقش راننده تاکسی و داعشی و هرچیز عجیب دیگری را بازی کنم؛ اما احساس می‌کنم هیچ‌کدام به سختی مربی سرود بودن نیست.🤕

... 
...



💕 @aah3noghte💕
 @istadegi
قسمت اول
💔 📝 | جبهه خودی کجاست؟ 🍃🌹🍃 🔻 حقا که درست گفت: هرگاه راه را گم کردید، ببینید آتش دشمن کدام سمت را میکوبد همانجا جبهه‌ی خودی است. 🔸 در این کشور هر وقت مسؤولی برای مردم قصد خدمت داشت مورد هجوم برخی رسانه‌های معلوم الحال داخلی و خارجی قرار میگیرد. چون آنها رضایتمندی مردم را نمیخواهند. آنها مردم ما را ناراضی میخواهند و عصبی، به همین خاطر در رسانه هایشان همیشه اخبار منفی به جامعه مخابره می کنند. 💡 💠 🍃🌺🇮🇷🍃🌺 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
﷽ 💔 اى آسمان به صورت ماهش نظاره كن  از شرم روى او، مه خود را دو پاره كن بشمار، اختران شب‌افروز خو
﷽ 💔 یا رسول الله (ص) تو همه دلخوشی روز و شب دنیایی همه هستند غلام و تو فقط آقایی پرچم هیچ کس اندازه تو بالا نیست محشری، بی مثَلی، معجزه ای، غوغایی صلّوا على رسولِ الله و آله ﷺ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ‏هرکس که با کتاب‌ها آرامش یابد، راحتی و آسایش از او سلب نمی‌گردد. مولای ما -امیرالمؤمنین- فرمود. طراح‌مجیدخسروانجم ... 💞 @aah3noghte💞
💔 یادت هر صبح را زیبا می کند.... صبح تان به خیر و زیبایی✨ روز نو مبارڪ
💔 🔰معجزه‌ای دیگر از رئیسی 🔶ابتدای انتخاب دولت مردمی و در ایامی که هنوز فرآیند انتقال دولت صورت نگرفته بود صحبت‌هایی علیه دولت در برخی از رسانه‌ها مطرح می‌شد که مسبوق به سابقه نبوده و این سوال را برای ناظر منصف ایجاد می‌کرد که چرا این رسانه‌ها در 8سال گذشته و با مشاهده انواع ناکارآمدی ها و بی تدبیری ها، سکوت اختیار کرده و از اقدامات دولت وقت حمایت می‌کردند؟! این رسانه‌ها در اقدامی هماهنگ، رفع مشکلاتی نظیر تلفات 700 کرونا، تورم حدود ۵۰ درصدی، رشد اقتصادی نزدیک صفر و....را از دولتی که هنوز روی کار نیامده بود مطالبه می‌کردند! 🔷در همان ایام ستون نویس یکی از روزنامه‌های کشور در یادداشتی با عنوان «رئیسی لال ها را شفا میدهد! » به انتقاد از این رویکرد رسانه ها پرداخته و نتیجه گرفته بود: «و بالاخره اگرچه جناب رئیسی سوابق درخشانی از خدمت به مردم و تلاش پیگیر برای رفع مشکلات آنان را در کارنامه خود دارد ولی «شفای لال‌ها» را باید یکی از معجزه‌ها و دستاوردهای بزرگ ایشان دانست. آقای رئیسی در همین فاصله ۴ روزه ریاست خود بر جمهوری اسلامی ایران، بسیاری از اصلاحاتچی‌ها را که تا‌کنون زبانشان از انتقاد و اعتراض به پلشتی‌های ۲ ساله کرونا و ۸ ساله دولت آقای روحانی بسته بود، شفا داده و قفل زبانشان را باز کرده است !» ♦️به نظر می‌رسد گذر زمان، معجزه دیگری از دولت مردمی را آشکار کرده است که عنوان «متخصص سازی» گویای این دستاورد خواهد بود. سعه‌صدر و انتقاد پذیری بالای دولت موجب شده است که هر کس با اندکی اطلاعاتی در قامت یک متخصص ظاهر شده و به انتقاد -بخوانید تخریب- اقدامات دولت بپردازد. 1⃣شخصی با استماع چند صوت طبی، متخصص طب(!) شده و به انتقاد از سیاستهای بهداشتی-درمانی دولت می‌پردازد و همچنین دستاوردهای دولت در این زمینه را به منزله نقطه ضعف به مردم معرفی می‌کند. 2⃣شخصی با تماشای چند برنامه اقتصادی تلویزیون، متخصص اقتصاد شده و سیاست‌های پولی و مالی، حذف یا باقی بودن ارز دولتی و... را مورد بررسی کارشناسانه(!) خود قرار می‌دهد. 3⃣شخصی با پیگیری چند کانال تلگرامی و ایتایی، متخصص روابط بین الملل شده و راهبرد ایران در مذاکرات هسته ای را نادرست معرفی می‌کند! و... از این گونه متخصص هایی که در این مدت به ابراز نظرات خود پرداختند کم نیستند و به نظر راقم این سطور این پدیده را پس از «شفای لال ها» باید معجزه ای دیگر از دولت مردمی دانست. ✅و بالاخره در پایان گفتنی است که اختلاف نظر در هر حوزه ای و بین کارشناسان آن حوزه امری طبیعی بوده و موجب رشد و پیشرفت کار می‌گردد؛ لکن روی صحبت این یادداشت با کسانی است که به صرف پیگیری چند برنامه و کانال، تصور تخصص پیدا کرده و به زعم خود ارزیابی تخصصی از تحولات کشور دارند! ✍ادمین عقال 🌍 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 اذان می‌گویند؛ خدایا بغل! ... 💕 @aah3noghte💕
💔 رفقا این دعا رو ببینید چقدر قشنگه؛ دوست داشتید حفظ کنید تو قنوت نمازتون بخونید👇 اللهم اجعَلِ القرآن ربيعَ قلبي ونور بَصری و شفاءَ صدری و جَلاء حُزنی و ذِهاب هَمی و قضاءَ دَینی؛ لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین.. التماس دعااا :)) ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ثرثار عراق #نائب_الزیاره ارسالی از طرف ادمین کانال آھ... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
💔 عکسی آشنا در شهیدی که بر خاک افتاد و خونش،خاک آنجا را سرخ نمود و پیکر پاکش بعد از ده‌ها سال از شهادتش هنوز برخاک مجنون مانده است ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 ‌🟢 اصلی ترین دلیل غیبت قائم آل محمد چیست؟ 🟣 وظیفه شیعیان در این خصوص چیست؟ سخنران استاد رائفی پور 🤲 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 بیتابی مادر چند ماه بعد از شهادتش او سه ماه آموزشي سربازيش رو در اردكان يزد گذروند. توي اين سه ماه يك بار اجازه داشت تا به مرخصي بياد. مسعود پسر با و بود. اگر ناراحتي يا دلتنگي داشت هيچ وقت به روي خودش نمي آورد. از پادگان زود به زود به خونه زنگ ميزد ، هر بار كه زنگ ميزد ازش مي پرسيدم ، دلت تنگ شده ؟ مي گفت نه از ترسم زنگ ميزنم ، مي دونست من بچه هام رو ندارم . وقتي برادرش، سرباز بود مسعود شاهد بيتابي هاي من بود و مي دونست بايد رو بشنوم تا بشم ، با اينكه به گفته خودش دلش تنگ نشده بود بخاطر دل من ، كلي توي صف ميموند تا زنگ بزنه و با شنيدن صداش منو از دلتنگي در بياره. مسعود عزيزم من همون مادرم ، با من چكار كردي كه بيشتر از پنج ماهه كه دارم با افتخار دوريت رو تحمل مي كنم. سلامتی خانواده های صبور شهدا ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 ✍🏻اونایی که با تعجب میگفتن چطور ممکنه اوایل جنگ، ۳تا رزمنده برای پایین آوردن جسد یک دختر شهید شدند این فیلم رو خوب ببینن و به مردهایی که میرن زیر تابوت رو میگیرن، دقت کنن صد پسر در خون بغلتد گم نگردد دختری... پ.ن. برخورد سربازان اسرائیلی با تشییع‌کننده‌های جنازهٔ شیرین أبوعاقلة، خبرنگار شناخته شده الجزیره. ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت229 - دعا می‌ک
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  



قبلا شده بود برای یک ماموریت، نقش راننده تاکسی و داعشی و هرچیز عجیب دیگری را بازی کنم؛ اما احساس می‌کنم هیچ‌کدام به سختی مربی سرود بودن نیست.🤕

بوی تلخ قهوه، کامم را تلخ می‌کند و سرم بالا می‌آورم. محسن را می‌بینم که فنجان قهوه را گرفته به سمتم.

سرم بیشتر درد می‌گیرد. محسن می‌گوید:
- گفتم یکم حالتون توی همه، شاید این بهترتون کنه.

تعللم را که می‌بیند، صورتش سرخ می‌شود و می‌گوید:
- شرمنده آقا. راستش مسعود همه‌مون رو قهوه‌خور کرده. دیگه چایی توی خونه پیدا نمی‌شه.

سینی را پایین‌تر می‌گیرد:
- حالا یکمشو بخورین، انقدرام بد نیست. اتفاقا آدمو سرحال می‌کنه.

فنجان را از داخل سینی برمی‌دارم که ناراحت نشود؛ اما مطمئنم حتی اگر از تشنگی و گرسنگی درحال مرگ باشم هم لب به قهوه نمی‌زنم.

فنجان را می‌گذارم روی میز کنار دستم و زیر لب می‌گویم:
- ممنون.

محسن می‌نشیند پشت میزش و کمی از فنجان خودش می‌نوشد.

می‌گویم:
- ببینم، تو تا حالا توی گروه سرود بودی؟

محسن جا می‌خورد از سوالم. قهوه در گلویش می‌پرد و سرخ‌تر از قبل می‌شود؛ سرخ مایل به سیاه. یک چیزی توی مایه‌های لبو. 

می‌گوید:
- راهنمایی که بودم سرود می‌خوندیم. اتفاقا یه بارم مسابقه شرکت کردیم رتبه آوردیم.

با این حساب کاش می‌شد محسن را بفرستم بجای خودم!

حس می‌کنم محسن شدیداً می‌خواهد علت این سوال بی‌ربط من را بفهمد و جلوی خودش را گرفته.

قبل از این که فکر کند من علاوه بر یک سرتیمِ سهل‌انگار، یک سرتیمِ خل و چل هم هستم، خودم توضیح می‌دهم:
- لازمه یه مدت به عنوان مربی سرود برم توی بسیج مسجد صاحب‌الزمان. اینطوری بیشتر حواسم به همه‌چیز هست.

هرچه رنگ در صورت محسن بود، در ثانیه‌ای تبدیل می‌شود به رنگ سفید. فکر کنم بخاطر کنترل بیش از حد کنجکاوی باشد و فشاری که حس کنجکاوی به او می‌آورد.

کنجکاوی یا به عبارت خودمانی‌تَرَش، فضولی، گاهی می‌تواند کشنده باشد. گاهی مستقیماً می‌کشدت و گاهی باعث می‌شود بکشندت!

می‌گویم:
- هماهنگی‌هاش رو با بسیج اون ناحیه انجام بده که بعداً داستان نشه.

محسن همچنان سفید است و دارد آرام پوسته کنار لبش را می‌جَوَد:
- چشم آقا... فقط...

دوباره می‌افتد به جان لبش. سرم را به پشتی مبل تکیه می‌دهم و به این فکر می‌کنم که دیگر می‌تواند چه اتفاقی افتاده باشد که اوضاع از این تماشایی‌تر شود؟

محسن می‌گوید:
- آقا، مجوز کنترل تلفن سخنران‌ها و بانی‌های هیئت تایید نشد. قاضی قانع نشده.

سرم سنگین است. انقدر که بیشتر شدن وزنش بخاطر این خبر جدید را هم حس نمی‌کنم.

کف دستم را روی پیشانی و چشمانم می‌گذارم و می‌گویم:
- چرا؟

- گفته شواهد و دلایل کافی نیست برای کنترلشون.😒

... 
...



💕 @aah3noghte💕
 @istadegi
قسمت اول
شهید شو 🌷
💔 آنچنان رفتـہ اید ڪہ انگار #مُرده ایم آخـــــر خوش انصـاف ها ... مُرده ها را هم یاد مےکنند گاهے
💔 جواد، تمام سی ـ چهل روزی که اردوی بود را مرخصی می‌گرفت و از حقوقش کم می‌شد. می‌گفت: میخواهم کارهایم فقط برای باشد. میخواست جان و دلی برای شهدا کار کند. راوی دایی همسر قسمتی‌ازکتاب‌ با اندکی تغییر ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ... ‍ دلنوشتہ مۍخواهم آنچہ در تمام عمر علی الخصوص در این اواخر بیش از هر چیزۍ مرا بیشتر داغدار میڪرد و جگرم را میسوزاند با شما در میان گذارم... عزیزان زمان مرز سال ها و قرن ها را درنوردیده است اڪنون ڪہ بیش از از محرومیت عالمــــــ از دیدار با آن حجتــــ خدایۍ می گذرد آنچہ تلخ و اسفبار بوده استــــــ این است ڪہ چہ با غیبت مولایشــ خو ڪرده است چہ ناجوانمردانہ از مولایش برایش شده است چہ بی معرفتیمـــــــ ماڪہ (ڪل)خیرـــــــ برایمان ــــ شده است ... 💞 @aah3noghte💞