eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
6.6هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 از همه چیز مهمتر 💠 مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی): 🌿 نفسِ ایجاد کانون خانوادگی و یک کانون جدید، از همه چیز مهمتر است. اساس خلقت بشر چه زن و چه مرد،‌این طوری است که باید یک زن و مرد مجتمعاً یک واحدی را تشکیل بدهند، تا زندگی راحت، بی دغدغه و آماده برای جوابگویی به نیازهای بشر پیش برود. اگر این نشد، یک پایه مهم از زندگی لنگ است. 🆔 @ShamimeOfoq
🚩 بهترین راه توسل به امام زمان عجل الله فرجه 🌹 اگر از من بپرسی که چگونه به امام زمان توسل پیدا کنیم و بهترین راه توسل به آن حضرت چیست؟ من در پاسخ دو نماز را معرفی می کنم. این دو نماز را خود امام زمان برای شیعیان بازگو کرده اند. امیدوارم که قدر این دو نماز را بدانید. من نتیجه سال ها تحقیق خود را در اختیار شما قرار می دهم، کتاب های زیادی را خوانده ام و مدت ها بررسی و تحقیق کرده ام. اگر قرار باشد که برای فرزندان خود، ارزشمندترین چیز را به یادگار بگذارم این دو نماز را برای او بازگو می کنم. خودم از این دو نماز، معجزه ها دیده ام، چند سال قبل حاجتی داشتم، هر نماز و دعایی را که می شناختم خواندم ولی به نتیجه نرسیدم، تا این که با این دو نماز آشنا شدم و چند بار آنها را خواندم، بعد از مدت کوتاهی به آرزوی خود رسیدم و الان که این سطر را می نویسم هنوز هم از چگونگی برآورده شدن حاجتم به وسیله این دو نماز در شگفت هستم. باز هم تأکید میکنم قدر این دو نماز را بدانید که بهترین راه توسل به امام زمان است، چقدر خوب است که ما این دو نماز را بیشتر به نیت ظهور آن حضرت بخوانیم، غم ها و غضه های آن حضرت را از یاد نبریم و از خدا بخواهیم هر چه زودتر حجت خود را از زندان غم ها آزاد گرداند. چقدر خوب است که بعد از این دو نماز مثلا صدبار بگویی: «اللهم عجل لولیک الفرج» و این گونه، زیاد از خدا بخواهی که ظهور مولا را برساند. (اگر وقت کم داری حداقل بیست بار این دعا را تکرار کن) * اول: نماز «أذرکنی» * دوم: نماز «امام زمان در شب جمعه» 🔸 توضیح نمازها در پست های آینده می آید. 📚 (برگرفته از کتاب حرف آخر؛ نوشته دکتر مهدی خدامیان) 🆔 @ShamimeOfoq
💗 رسیدگی به حال همسایه ❣️ سالی بود که در اصفهان بارندگی بسیار شد و خانه‌‌‌‌های زیادی خراب و یا در شُرُف خراب شدن بود. آقا ‌(حاج آقا رحیم ارباب) همسایه‌ای داشتند که آن قدر هم مذهبی نبود و چند بچه داشت. آقا به عیالشان فرموده بودند: «بروید در خانه همسایه و ببینید در چه وضعی هستند؟» همسرشان آمده و دیده بود که زن و بچه همسایه گریه می‌کنند و اتاق آن‌‌ها مشرف به خراب شدن بود. موضوع را برای آقا نقل کرده بود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیت‌الله ارباب فورا آن‌‌ها را به منزل خود برده بودند. نکته جالب توجه آن که آقا یک اتاق و پس اتاق بیشتر نداشتند و فرموده بودند: «شما در اتاق زندگی کنید. من و همسرم در پس اتاق.» پس از قطع بارندگی و مرمت خانه، همسایه قصد رفتن به منزل خود را نمود. در آن حال، آقا فرموده بودند: من باید ببینم اتاق قابل زندگی هست یا نه و بعد از آن بروید. پس از تحقیق، دیده بودند که منزل او قابل سکونت است؛ سپس فرموده بودند: «حالا مختارید؛ می‌خواهید بمانید یا بروید. اختیار با شماست.» 📚 ‌(گلشن ابرار، ج3، ص360؛ در احوالات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیت‌الله حاج رحیم ارباب) 🆔 @ShamimeOfoq
🌸 تناسب تشویق و عمل 🌷 هم در بحث تنبیه و توبیخ، هم در مقوله ستایش و تشویق، باید تناسب میان «عمل» و «میزان تشویق» مراعات شود، تا اثر مطلوب را ببخشد. بدون این تناسب، یا افراط می شود یا تفریط، و هر دو زیانباراست. البته هر یک از این زیاده روی یا کوتاهی در تشویق و ستایش هم ریشه ها و عللی دارد. 💠 علی علیه السلام می فرماید: 🌿 «ستایش بیش از حد استحقاق و شایستگی، تملق و چاپلوسی است. و کم گذاشتن و کوتاهی از حد استحقاق، ناتوانی یا حسادت است.» ✍️ (نهج البلاغه، حکمت 339) 🌺 این سخن، ضمن تاکید بر همان «تناسب»، دو جنبه افراط و تفریط را در این مساله یادآور می شود و به ریشه آن هم اشاره دارد. زیاده روی در مدح، یا از جهالت و نشناختن قدر و ارزش کارها و اشیاء سرچشمه می گیرد، یا نشانه روحیه چاپلوسی و نوکرصفتی و حقارت نفس و روح است. 💠 حضرت امیر علیه السلام در سخنی دیگر می فرماید: 🌿 «بزرگترین نادانی، زیاده روی در ستایش یا بدگویی است.» ✍️ (غررالحکم، چاپ دانشگاه، ج 2، ص 396) 🌼 هر چند سخن از تشویق است، ولی مدح و ستایش نیز، یکی از جلوه های تشویق و روش های رغبت آفرینی در افراد به شمار می آید. 📚 (برشی از کتاب اخلاق معاشرت استاد جواد محدثی) 🆔 @ShamimeOfoq
🌸 داستانی درباره یک زن زیبا و دنیاپرست که برای رسیدن به خواسته هایش، راه خیانت و بی وفایی را در پیش گرفت و در نهایت، عاقبت شومی نصیبش شد 🌷 در یک روستا، دهقانی زندگی می کرد که از عبادت و بندگی خدا بهره تامّی داشت ولی فقیر و تنگدست بود. دست به هر کاری می زد تا شاید بتواند از فقر و تنگدستی نجات یابد، موفق نمی شد و امتحانات و ابتلائات پی در پی بر او وارد می شد و بیش از پیش او را به سختی و رنج می انداخت، اما او صبر می کرد و مجدداً تلاش می نمود. او زنی داشت که در حُسن و زیبایی و جمال نظیر نداشت ولی در مقابل فقر و تنگدستی شوهرش، کم طاقت بود و با اینکه تلاش ها و اقدامات شوهرش را می دید، بسیار اعتراض می کرد و به او زخم زبان و طعنه می زد. زن که هدفش در زندگی، صرفاً مادیات و زرق و برق دنیا بود، روزی به مردش گفت: بیا از این جا هجرت کنیم، شاید در دیار دیگری بتوانی خود را از فقر و تنگدستی نجات دهی. مرد گفت: موافق هستم، ولی می ترسم که دنیاخواهی تو کار دستت بدهد و راه بی وفایی را در پیش بگیری و فریب دیگران را بخوری. زن، سوگندها یاد کرد و گفت: من به عهدی که هنگام ازدواج با تو بستم تا آخر عمر وفا خواهم کرد و برای همیشه با تو خواهم بود. خیالت راحت و آسوده باشد. مرد به همراه زن، سفر را شروع کردند. در بین راه، در بعضی از منازل پیاده شده و استراحت می کردند و دوباره به حرکت خود ادامه می دادند تا اینکه در منزلی، مرد به خواب عمیقی فرو رفت. در همین حین، جوانی با قصد شکار، گذرش به آن اطراف افتاد. زن، با توجه به ظاهر و لباس و مرکب آن جوان، سعی کرد تا نظر او را جلب کند. جوان نیز وقتی که چشمش به زن زیبا افتاد، شیفته او شد و به او اظهار عشق و علاقه کرد و گفت: من یک امیرزاده هستم، اگر با من همراه شوی، به زندگی خوبی خواهی رسید و در ناز و نعمت به سر خواهی برد. زن که شهوت جاه و مال، چشمش را کور کرده بود، بسیار خوشحال شد و بر خلاف عهد و پیمانش، راه بی وفایی و هوسرانی را در پیش گرفت و بدون اینکه به آن جوان بگوید شوهر دارد، سوار اسب او شد و با هم رفتند. آنها به چشمه ای رسیدند و برای قضای حاجت پیاده شدند. زن همین که کمی از چشمه دور شد، شیری از راه رسید. او فریاد زد و امیرزاده که ترسیده بود، سوار بر اسبش شد و گریخت. شیر، آن زن را درید و کشت و مقداری از گوشت او را خورد و رفت. اندکی بعد، امیرزاده برگشت و صحنه را دید. شوهر آن زن که بیدار شده بود و او را نیافته بود، سراسیمه به دنبالش می گشت تا به آن جوان رسید و پرس و جو کرد. جوان نیز شرح واقعه را گفت و رفت ... خیانت به شوهر و هوسرانی آن زن موجب شد تا این عاقبت شوم نصیبش شود. هم به خواسته نفسش نرسید و هم جانش را در راه خیانت و بی وفایی با زجر زیاد از دست داد. 📚 برگرفته از کتاب "داستان های شگفت آوری از عاقبت هوسرانی و شهوترانی" 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 مقام رضا 🌿 یک روز عده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دور هم جمع شده بودند و از خودشان و آرزویشان سخن‌‌‌‌ می‌‌گفتند. یکی‌‌‌‌ می‌‌گفت: دوست دارد شهید شود، دیگری‌‌‌‌ می‌‌گفت: دوست دارد اسیر شود و سومی‌‌‌‌ می‌‌گفت: که... وقتی نوبت به مهدی رسید، گفت: «من آن چیزی را دوست دارم که خدا دوست دارد.» 🌸✨ فاتح خیبر، شهید مهدی زین الدین را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌼 تاثیر استاد در ایمان کودک 🌸 سید محسن جبل عاملی از علمای بزرگ شیعه در دمشق مدرسه ای ساخت تا فرزندان شیعیان در آن جا به فراگیری علم بپردازند. ایشان شاگردی داشت به نام عبداللّه که از ذهن سرشاری برخوردار بود و توانسته بود در مدت کوتاهی تحصیلات خود را در دمشق به پایان رساند و برای فراگیری بعضی علوم به امریکا سفر کند. او از مدت ها قبل در یکی از دانشگاه های امریکا اسم نویسی کرده و راه درازی را پیموده بود تا در امتحان ورودی شرکت کند. اما وقتی در صف ورود به جلسه ایستاده بود متوجه شد اگر عجله نکند وقت نماز می گذرد، لذا با شتاب جهت اقامه نماز حرکت کرد. افرادی که پشت سرش بودند فریاد برآوردند: کجا می روی، نوبت شما نزدیک است و اگر دیر برسی جلسه دیگری برگزار نمی گردد. عبداللّه جواب داد: من یک تکلیف دینی دارم و اگر انجام ندهم وقت آن می گذرد و آن بر امتحان مقدم است و با توکل به خدا مشغول نماز خواندن شد. از قضا وقتی نمازش تمام شد نوبتش نیز گذشته بود. برگزار کنندگان امتحان وقتی متوجه این قضیه گردیدند، از ایمان عبداللّه به شگفت آمده بودند و از او دوباره امتحان به عمل آوردند. عبداللّه در نامه ای خطاب به استادش در جبل عامل، نوشته بود: من درس ایمان و عمل به تکالیف را از شما آموخته ام. سید محسن بسیار خوشحال گردید و از این که توانسته بود چنین شاگردی پرورش دهد در پیشگاه خداوند شاکر بود. 📚 [غلامحسین عابدی، دانستنیهای تاریخ، ج 2، ص184] 🆔 @ShamimeOfoq