#سبک_زندگی
#مبارزه_با_هوای_نفس
#داستان_راستان
#داستان
🌸 داستانی درباره یک زن زیبا و دنیاپرست که برای رسیدن به خواسته هایش، راه خیانت و بی وفایی را در پیش گرفت و در نهایت، عاقبت شومی نصیبش شد
🌷 در یک روستا، دهقانی زندگی می کرد که از عبادت و بندگی خدا بهره تامّی داشت ولی فقیر و تنگدست بود. دست به هر کاری می زد تا شاید بتواند از فقر و تنگدستی نجات یابد، موفق نمی شد و امتحانات و ابتلائات پی در پی بر او وارد می شد و بیش از پیش او را به سختی و رنج می انداخت، اما او صبر می کرد و مجدداً تلاش می نمود.
او زنی داشت که در حُسن و زیبایی و جمال نظیر نداشت ولی در مقابل فقر و تنگدستی شوهرش، کم طاقت بود و با اینکه تلاش ها و اقدامات شوهرش را می دید، بسیار اعتراض می کرد و به او زخم زبان و طعنه می زد.
زن که هدفش در زندگی، صرفاً مادیات و زرق و برق دنیا بود، روزی به مردش گفت: بیا از این جا هجرت کنیم، شاید در دیار دیگری بتوانی خود را از فقر و تنگدستی نجات دهی.
مرد گفت: موافق هستم، ولی می ترسم که دنیاخواهی تو کار دستت بدهد و راه بی وفایی را در پیش بگیری و فریب دیگران را بخوری.
زن، سوگندها یاد کرد و گفت: من به عهدی که هنگام ازدواج با تو بستم تا آخر عمر وفا خواهم کرد و برای همیشه با تو خواهم بود. خیالت راحت و آسوده باشد.
مرد به همراه زن، سفر را شروع کردند. در بین راه، در بعضی از منازل پیاده شده و استراحت می کردند و دوباره به حرکت خود ادامه می دادند تا اینکه در منزلی، مرد به خواب عمیقی فرو رفت.
در همین حین، جوانی با قصد شکار، گذرش به آن اطراف افتاد. زن، با توجه به ظاهر و لباس و مرکب آن جوان، سعی کرد تا نظر او را جلب کند. جوان نیز وقتی که چشمش به زن زیبا افتاد، شیفته او شد و به او اظهار عشق و علاقه کرد و گفت: من یک امیرزاده هستم، اگر با من همراه شوی، به زندگی خوبی خواهی رسید و در ناز و نعمت به سر خواهی برد.
زن که شهوت جاه و مال، چشمش را کور کرده بود، بسیار خوشحال شد و بر خلاف عهد و پیمانش، راه بی وفایی و هوسرانی را در پیش گرفت و بدون اینکه به آن جوان بگوید شوهر دارد، سوار اسب او شد و با هم رفتند.
آنها به چشمه ای رسیدند و برای قضای حاجت پیاده شدند. زن همین که کمی از چشمه دور شد، شیری از راه رسید. او فریاد زد و امیرزاده که ترسیده بود، سوار بر اسبش شد و گریخت.
شیر، آن زن را درید و کشت و مقداری از گوشت او را خورد و رفت. اندکی بعد، امیرزاده برگشت و صحنه را دید.
شوهر آن زن که بیدار شده بود و او را نیافته بود، سراسیمه به دنبالش می گشت تا به آن جوان رسید و پرس و جو کرد. جوان نیز شرح واقعه را گفت و رفت ...
خیانت به شوهر و هوسرانی آن زن موجب شد تا این عاقبت شوم نصیبش شود. هم به خواسته نفسش نرسید و هم جانش را در راه خیانت و بی وفایی با زجر زیاد از دست داد.
📚 برگرفته از کتاب "داستان های شگفت آوری از عاقبت هوسرانی و شهوترانی"
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#مهدی_زین_الدین
#مدیریت_انقلابی
#مقام_رضا
🌷 مقام رضا
🌿 یک روز عدهای دور هم جمع شده بودند و از خودشان و آرزویشان سخن میگفتند. یکی میگفت: دوست دارد شهید شود، دیگری میگفت: دوست دارد اسیر شود و سومی میگفت: که... وقتی نوبت به مهدی رسید، گفت:
«من آن چیزی را دوست دارم که خدا دوست دارد.»
🌸✨ فاتح خیبر، شهید مهدی زین الدین را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#تربیت_فرزند
#اصول_تربیت_فرزند
#علم
🌼 تاثیر استاد در ایمان کودک
🌸 سید محسن جبل عاملی از علمای بزرگ شیعه در دمشق مدرسه ای ساخت تا فرزندان شیعیان در آن جا به فراگیری علم بپردازند. ایشان شاگردی داشت به نام عبداللّه که از ذهن سرشاری برخوردار بود و توانسته بود در مدت کوتاهی تحصیلات خود را در دمشق به پایان رساند و برای فراگیری بعضی علوم به امریکا سفر کند. او از مدت ها قبل در یکی از دانشگاه های امریکا اسم نویسی کرده و راه درازی را پیموده بود تا در امتحان ورودی شرکت کند. اما وقتی در صف ورود به جلسه ایستاده بود متوجه شد اگر عجله نکند وقت نماز می گذرد، لذا با شتاب جهت اقامه نماز حرکت کرد.
افرادی که پشت سرش بودند فریاد برآوردند: کجا می روی، نوبت شما نزدیک است و اگر دیر برسی جلسه دیگری برگزار نمی گردد.
عبداللّه جواب داد: من یک تکلیف دینی دارم و اگر انجام ندهم وقت آن می گذرد و آن بر امتحان مقدم است و با توکل به خدا مشغول نماز خواندن شد.
از قضا وقتی نمازش تمام شد نوبتش نیز گذشته بود. برگزار کنندگان امتحان وقتی متوجه این قضیه گردیدند، از ایمان عبداللّه به شگفت آمده بودند و از او دوباره امتحان به عمل آوردند.
عبداللّه در نامه ای خطاب به استادش در جبل عامل، نوشته بود: من درس ایمان و عمل به تکالیف را از شما آموخته ام.
سید محسن بسیار خوشحال گردید و از این که توانسته بود چنین شاگردی پرورش دهد در پیشگاه خداوند شاکر بود.
📚 [غلامحسین عابدی، دانستنیهای تاریخ، ج 2، ص184]
🆔 @ShamimeOfoq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سبک_زندگی
#راسخون
#بازی_در_خانه
#نوجوان
💚 تیله بشقابی
👶 ویژه کودکان 7 تا 12 سال 👶
#بازی
#سرگرمی
🆔 @ShamimeOfoq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سبک_زندگی
#راسخون
#بازی_در_خانه
#کودک
🎲 چینش بلوک های خانه سازی با اعداد
👶 ویژه کودکان 4 تا 7 سال 👶
#بازی
#سرگرمی
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#مبارزه_با_هوای_نفس
#قرآن_و_زندگی
🍃 و از هوا و هوسهای آنها پیروی مكن
🌺 و أَنزَلْنَا إِلَیْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَ مُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْكُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَ لاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ
🌸 و این كتاب را به حق بر تو نازل كردیم، در حالی كه كتب پیشین را تصدیق میكند و حافظ و نگاهبان آنها است، بنابراین بر طبق احكامی كه خدا نازل كرده در میان آنها حكم كن، و از هوا و هوسهای آنها پیروی مكن، و از احكام الهی روی مگردان.
✍️ سوره مائده، آیه 48
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#مصطفی_چمران
#مدیریت_انقلابی
#مبارزه
🌷 وقتی هدف در مبارزات حاکمیت الله باشد ...
🌿 فرماندهی یکی از گروهها به نیروهایش میگوید: «سر دکتر چمران را برایم بیاورید.»
یک شب مصطفی گم شد. به هر کجا سرک کشیدیم، او را نیافتیم. نگران شدیم. مصطفی صبح برگشت. بعدها فهمیدیم که به منزل همان فرمانده رفته وگفته است: «آنکه سرش را میخواستی، به دیدارت آمده است.» آن دو تا صبح با هم گفت و گو میکنند. بگونهای که آن فرمانده تحت تاثیر قرار میگیرد و از او معذرت میخواهد.
🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#زندگی_مشترک
#مهارتهای_زندگی_مشترک
#با_هم_تا_بهشت
#کلام_ولی
🌷 از قناعت خجالت نکشید
💠 مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی):
🌿 قناعت کنید، از قناعت خجالت نکشید. بعضیها خیال می کنند که قناعت مال آدمهای تهیدست و فقیر است و اگر آدم داشت، دیگر لازم نیست قناعت کند. نه، قناعت یعنی در حدّ لازم، در حد کفایت، انسان توقّف کند.
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#انتظار
#شعر_مهدوی
#غصه_های_امام_زمان
✨ گلی گم کرده ام می جویم اورا
✨ به هر گل می رسم می بویم او را
✨ گل من، نی بود این و نه، آن است
✨ گل من، مهدي صاحب زمان است
✨ ولی این گل در این عالم، غریب است
✨ خصوصا در بنی آدم، غریب است
🆔 @ShamimeOfoq