eitaa logo
شِیخ .
10.1هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
131 ویدیو
5 فایل
‌الله ‌ - طلبه - نویسنده - فعال رسانه #طلبه‌ی‌جوان‌حزب‌اللهی . مدیر - @Modir_sheikh تبلیغات - @O_o_tab_o_O ناشناس : https://daigo.ir/secret/84750920
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم در قبال مطالعه‌ی کتاب ، برای خوانندگان آن وظایفی شکل می‌گیرید . . . در قبال جبران محبت های بی نهایت کتاب‌ها ، تنها به همین اندازه که یک نفر را کتاب‌خوان کرده باشم کفایت می‌کند. و بابت این مساله شکرگزار خداوندگارم .🧡 مقام معظم رهبری فرموند : طلبه باید دستش از کتاب رها نشود؛ کتاب بخواند، همه جورش را بخواند، در دوره‌ی جوانی بخواند. این ذخیره‌ی حافظه را که بی‌نهایت دارای ظرفیت است، هرچه میتوانید، در دوره‌ی جوانی پر کنید.۱۳۹۱/۰۷/۱۹
سلام علیکم در هر راه ، در هر انتخاب باید به دنبال فرصتی برای خدمت به اسلام بود . رنجِ ما از انتخاب اگر سبب ایجاد ناامیدی در دل و جانمان بشود ، نه تنها مطلوب نیست بلکه بسیار نهی می‌شود. حوزه‌‌ی علمیه بستری امن برای رشد انسان است که بتواند با اراده و قوت قلب بیشتری در صحن جامعه حضور پیدا کند .ولیکن اگر شرایط زندگانی طوری پیشامد نکرد که بتوانیم در آن مکان امن حضور پیدا کنیم ، هرگز به معنای آن نیست که با اکراه به درس و مباحثه در مکان دیگری بپردازیم ! . به هر حال ما نسبت به جامعه اسلامی وظایفی داریم . . درس بخوانید ، فعالیت کنید ، به جهاد عظیم تبیین بپردازید . بعد ها بعد از اتمام درس در دانشگاه درِ حوزه‌ی علمیه به روی شما باز است 😇
سلام علیکم بنده ده ها هزار برابر از شما متشکرم که وقت می‌گذارید و با دقت مطالعه می‌کنید. از ابتدای تاسیس کانال شیخ تا همین لحظه ، کلمه ای بیان نکردم مگر اینکه روح و قلب و اندیشه ام هم همراه شده و از آن کلمه پشتیانی کرده بود .. به هر حال : هرچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند ♥️. اما تعریف و تمجید های بی نظیر شما ، شامل حال بنده نمی‌شود .
سلام علیکم ☘ سعی کردم کپشنی بنویسم که از ادبیات سنگین و سنجیده ای برخوردار باشه اما احساساتم جریان پیدا کرد ... زلیخا جانم ، دختر عزیز و مهربون . از اینکه نگاهت انقدر زیباست متشکرم . برای من باعث افتخاره که تونستم با حرفها و دل‌نوشته های خودم نظر مردم کشور همسایه و برادرمون رو هم جلب کنم . حقیقتا از شدت شور و شعف در پوست خودم نمیگنجم 😅👀 ... البته پیش از این هم گفته بودم که روابط ما با دختران کشور همسایه ، از مرز دوستی عبور کرده و به خواهرانگی رسیده .
سلام علیکم بسیار متشکرم بابت تمام فرصت های ارزشمندی که صرفِ مطالعه‌ی دلنوشته های خورد و ناچیز بنده می‌کنید 🍃 . حقیقتا اگر خواست و اراده نباشد ، به هیچ وجه تغییر در زندگانی آدمی اتفاق نمی‌افتد . پس اگر شما رشد کردید، یا نسبت به مسائلی دچار دغدغه و دلواپسی شدید ، جز از بزرگواری و بلوغ فکری نبوده است . شاید مطالبِ کوچکِ کانال شیخ ، تنها تلنگری کوچک در ذهن شما ایجاد کرده باشد .
سلام علیکم 🌿- جهان بینی ، تفکر و نوع اندیشه‌ی ما باید برگرفته از آموزه‌های دینی باشد به همین جهت ، باید شکر گذار خداوند باشیم که به وسیله‌ی دین مقدس اسلام ، این نوع نگرش ، دیدگاه و افق دید گسترده وَ غیر قابل وصف را در زندگانی ما جاری کرد .. پس بنده ، جهان بینیِ منحصر و خاصی هرگز ندارم و نخواهم داشت . . تاکید می‌کنم که تمام افتخار و داشته‌های ما از آموزه‌های دین اسلام است .☁️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم نیومد اینو تنهایی ببینم :) مثل همیشه : فاقد کپشن
وقتی که تماس گرفتند و برای اجرای برنامه‌ای در سمنان دعوتم کردند ‌؛ بسیار دو دل بودم ... ابتدا ، قبول نکردم و کمبود وقت را به عنوان بهانه‌ای مناسب برگزیدم ‌. در گیر و دار برنامه ریزی برای مرور درسهایم بودم که دوباره با تلفن همراهم تماس گرفتند و تاکید کردند که مشتاق حضور من در آن برنامه به عنوان مجری هستند . بازهم نپذیرفتم که با شنیدن جمله‌ای ، قلبم برای چند ثانیه از تپش ایستاد : مهمان برنامه دختر حاج قاسم هستند ‌‌‌... پس از شنیدن این جمله بی درنگ قبول کردم ‌. آن روز چهارشنبه بود و من در روز یکشنبه اجرا داشتم . بدون لحظه‌ای مکث کیف دستی ام را برداشتم ، چفیه طوسی معروفم را به سر کردم و راهی ترمینال شدم تا به سمت سمنان حرکت کنم . قلبم برای لحظه ای آرام نمی‌گرفت . در طول مسیر ، چند بار آهسته آهسته ، اشک ریختم و بدون آنکه کسی متوجه بشود پاک کردم . آخر من کجا و ملاقات با دختر حاج قاسم کجا ؟ سنگینیِ بار رسالتی عظیم را بر روی دوش هایم احساس می‌کردم که شاید کمی برایش کوچک بودم . عکس های حاج قاسم را ورق می‌زدم و با خودم فکر می‌کردم که چقدر برایم دشوار است که بخواهم رو به روی فرزندش ، از جهاد و ایثارگری حرفی به میان آورم . ادامه دارد . . .
تا وقتِ رسیدن به سمنان ، آنقدر در دلم قربان صدقه‌ی خدا رفتم که خیال کردم حتی فرشتگان هم از تعجب دهانشان باز مانده است . پنج‌شنبه آفتاب طلوع نکرده ، تمرین را شروع کردم . میخواستم بهترین اجرای زندگانی ام را ارائه بدهم ‌. فیلم های حاج قاسم را مرور میکردم و با لحظه لحظه‌‌ی آن انس میگرفتم . پا به پای متن هایی که برای اجرا آماده کرده بودم اشک می‌ریختم . شبها تا وقتی که خوابم ببرد ، بارها و بارها روزی که انتظارش را میکشیدم ، تجسم می‌کردم . همه چیز برای من شبیه یک رویا بود . آن روز ها وقتی برای اجرا سخت تمرین میکردم و از تلاش دست برنمی‌داشتم ، تنها به یک چیز فکر می‌کردم ... لبخندِ حاج قاسم :) ادامه دارد . . .
ابوتراب ... چقدر به دیدارِ مهدی مشتاقم .
یه کنجِ دنج ، کنار قبور شهدای مدافع حرم .. با یک بغل گل نرگس و یک بسته شکلاتِ کاکائویی لازم دارم . . . دوست دارم بشینم یه گوشه ، زانو به بغل به عکس شهدا که نقش بسته رویِ دیوارِ امام زاده نگاه کنم . مفاتیح رو باز کنم و آهسته ، زیارتِ عاشورا بخونم !
روزها به سر رسیدند و من راهیِ مکانی شدم که بنا بود در آنجا ، میزبانِ دخترِ علمدار انقلابمان باشم . ‌. بازهم چفیه اولین انتخابم بود . رسیدم ! از این همه انتظار به تنگ آمده بودم . بالای صحنه ایستادم و شروع کردم ... حواسم را جمع کرده بودم که مبادا حتی برای لحظه‌ای تسلطم را از دست بدهم . نرجس سلیمانی با جمع وسیعی از مسئولینِ استانی وارد محفل شدند و گوشه ای نشستند . قلبم پرواز کرد . . چشمانم برق زد و صدایم محکم و استوار تر از قبل از حنجره ام خارج شد ! از امام جمعه دعوت کردم تا برای چند دقیقه‌ای میهمانمان کند به سفره‌‌ی سخنانِ گوهربار و ارزشمندش ‌. بلافاصله از پله ها پایین رفتم و خودم را به دختر حاج قاسم رساندم . . چشمهایش گویا همان چشم های حاج قاسم بود . لحن متواضعانه و لطیفش بویِ محبت های سردارمان‌ را می‌داد . دستانم را میان دستانش گرفت ، صبورانه به حرفهایم گوش سپرد و در آخر برای موفقیت و عاقبت بخیر‌ی ام دعا کرد . آن روز ، گذشت . اما بخشی از وجودم در آن گوشه و کنار ، جاماند . در جایی خاطراتم متوقف شد . تا مدت ها برکتِ آن دیدار و آن محفل را در سرای زندگانی ام احساس میکردم و هنوز هم با اندیشیدن به آن ملاقات و مرور آن دیدار ، حالم خوب می‌شود . اما ، دلگیرم از خودم ، بابت تمام ثانیه هایی از زندگانی ام که میتوانستم در راه شهدا وقف کنم اما کوتاهی کردم . . این روزها ، دلم دیداری دوباره می‌خواهد . . . شاید با دخترِ سردار شاید با خواهرِ ابراهیمِ دل ها ‌. شاید با خدا . پایان
قلبِ من نیز ، شبیهِ پهلوی مادر شکسته :)
-
بگو چه چاره کند عاشقی که دلتنگ است . . ‌. !؟
شِیخ .
بگو چه چاره کند عاشقی که دلتنگ است . . ‌. !؟
جز تو کسی به حالِ دلِ من محل نداد، جز تو کسی طریقِ رفاقت بلد نبود🌱' - آرمانِ‌وطن
وقتیِ گوشه ای بنشینی و نظاره گر باشی .. جز انتقاد و ایراد گیری و غرغر کردن ، نمیتونی کار دیگه ای انجام بدی ! اما وقتی که وارد میدان بشی ، وقتی که حرفی برای گفتن داشته باشی ، وقتی که تصمیم بگیری حضورت اثر گذار باشه ، همه موانع رو از سر راهت برمیداری و با سینه ای سپر ، از اعتقاداتت دفاع میکنی . . کاش یک آدم فعالِ منتقد باشیم نه یک آدمِ منتقدِ گوشه نشین :)
دوستِ انقلابی من سلام .. این کتاب وقف در گردشِ صلوات یادت نره :) دوسِت دارم پ.ن : گوشه از آنچه امروز گذشت