eitaa logo
شعر هیأت
9.6هزار دنبال‌کننده
936 عکس
163 ویدیو
13 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد «تفألی به مرثیه علیه‌السلام در اشعار حافظ» 🔹همواره این سؤال برای حافظ‌پژوهان مطرح بوده است که آیا حافظ در مورد معصومین علیهم‌السلام شعری سروده و اساساً به حوزه شعر ولایی ورود پیدا کرده است یا خیر؟ ابیاتی را می‌توان مثال زد که حافظ در آن‌ها به تصریح یا تلویح اشاره‌ای به اهل‌بیت علیهم‌السلام داشته است. به‌عنوان نمونه در بیت زیر صراحتاً به این موضوع پرداخته است: حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق بدرقه رهت شود همت شحنه نجف و در مثال بعدی این‌گونه برداشت می‌شود که تلویحاً نگاهی به ماجرای عاشورا داشته است: رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کآنجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت 🔸ایهامی که در شعر حافظ حکم‌فرماست، باعث شده است تا اشعار او جنبه چندوجهی و رازآلود پیدا کند و می‌توان برای ابیات او تأویل‌های مختلفی ارائه کرد. تفأل به شعر حافظ نیز نتیجه همین چندوجهی بودن و تأویل‌پذیری شعر او است. وجود چنین ظرفیتی در اشعار حافظ و شعرایی مانند او، باعث می‌شود که از نگاه یک ستایشگر، اشعار ایشان در زمره اشعار «کاربردی» قرار بگیرد تا بتوان از آن‌ها در محافل اهل‌بیت علیهم‌السلام بهره برد. چرا که شعر «کاربردی» شعری است که ناظر به شخص، زمان و مکان خاصی نیست و قابلیت این را دارد که بر حال افراد مختلفی منطبق ‌شود. در اشعار کاربردی باید دید فضای کلی شعر و کلمات به کار رفته در آن، با حالات کدام‌یک از معصومین علیهم‌السلام تناسب دارد تا بتوان آن شعر را در مجلس مورد نظر استفاده کرد. به این دو نمونه دقت کنید: در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم... سعدی آیا این بیت عاشقانه و ابیات بعدش نمی‌تواند خطاب به مثلاً امیرالمؤمنین علیه‌السلام خوانده شود؟ یا این شعر عاشقانه نمی‌تواند زبان حال حضرت مسلم علیه‌السلام در کوفه باشد؟ بيدل و خسته در اين شهرم و دلدارى نيست غم دل با كه توان گفت كه غمخوارى نيست... هُمای شیرازی 🔹نمونه‌های فراوانی را می‌توان به‌عنوان شاهد مثال آورد که یک شعر با رویکرد عاشقانه، قابلیت این را دارد تا در محافل اهل‌بیت علیهم‌السلام مورد استفاده قرار بگیرد. طبق آنچه بیان شد به این غزل حافظ دقت کنید: تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد جمال صورت و معنی ز امن صحت توست که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد در این چمن چو درآید خزان به یغمایی رهش به سرو سهی قامت بلند مباد در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند بر آتش تو به جز جان او سپند مباد شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد آیا این شعر عاشقانه نمی‌تواند با حال و هوای امام سجاد علیه‌السلام در شام غریبان منطبق باشد؟ پیشنهاد می‌کنم یک بار دیگر شعر را مرور کنید. ...
🔸حال نشانه‌های به کار رفته در شعر و فضای حاکم در شعر را با هم بررسی می‌کنیم. تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد بیت اول می‌تواند اشاره‌ای شاعرانه به بیمار بودن امام سجاد علیه‌السلام در شام غریبان داشته باشد. سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد بیت دوم می‌تواند دعا برای سلامتی حضرت باشد. علاوه بر اینکه اشاره‌ای به مقام امامت دارد که طبق آنچه در روایت آمده اگر لحظه‌ای امام بر روی زمین نباشد زمین اهلش را در خود فرو می‌برد و هستی از بین می‌رود. جمال صورت و معنی ز امن صحت توست که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد بیت سوم نیز حرف از صحت است که با بیماری حضرت مرتبط است. هرچند به‌خاطر حضور واژه‌های دژم و نژند قابل استفاده در هیأت نباشد. در این چمن چو درآید خزان به یغمایی رهش به سرو سهی قامت بلند مباد در بیت چهارم کلمه خزان این ظرفیت را دارد که استعاره از قاتلان سیدالشهدا علیه‌السلام باشد که پس از شهادت حضرت، دست به غارت خیمه‌ها زدند و هرچه در خیمه‌ها بود را به یغما بردند. در مصرع بعد دعا می‌کند که آسیبی از این آشوب به جان امام نرسد که جان عالم فدای او باد. در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد با توجه به زندگی‌نامه حضرت، بیت پنجم می‌تواند اشاره به طعنه‌هایی باشد که حضرت در کوفه و شام از دشمنان می‌شنیدند. هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند بر آتش تو به جز جان او سپند مباد در بیت ششم نیز واژه آتش، به تب داشتن حضرت در شام غریبان می‌تواند اشاره داشته باشد، علاوه بر اینکه شاید، تصویر در آتش بودن خیمه‌ها را هم به نوعی برای مخاطب تداعی کند. شاعر دعا می‌کند دود این آتشی که دشمنان به راه انداخته‌اند در چشم خودشان رود و نتیجه این سوء رفتار به خودشان بازگردد. 🔹پیداست که نشانه‌های «طبیبان، سلامت،‌ صحت، خزان، یغما، طعنه و آتش» به همراه فضای کلی شعر، حال و هوای شام غریبان را در شعر حاکم کرده‌اند. مضاف بر این مطلب، سیر شعر که با مدح آغاز می‌شود و به مرثیه ختم می‌شود، کاملا با فضای شعر مناسب اجرا در هیأت همخوانی دارد. مهم نیست که حافظ هنگام سرودن این شعر نیم‌نگاهی به ماجرای شام غریبان و امام سجاد علیه‌السلام داشته است یا نه، مهم این است که یک ستایشگر با کمی دقت می‌تواند شعر را در مرثیه ایشان اجرا کند. بی‌شک اجرای شعر عاشقانه حافظ در مرثیه این امام بزرگوار، برای مخاطب بسیار جذاب خواهد بود و احساس او را به شدت تحت تأثیر قرار خواهد داد. ✍🏻 🌐 shereheyat.ir/node/5176@ShereHeyat
آگه چو شد از حالت بیماری او دامن به کمر بست پیِ یاری او چون دید کسی بر سر بالینش نیست سرگرم شد آتش به پرستاری او 📝 🆔 instagram.com/shereheyat@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شمع قافله🔹 در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت در کربلا هر آنچه بلا بود، عرضه شد تیری دگر قضا و قدر در کمان نداشت از این شراره خرمن عمر ستاره سوخت بود آسمان به جای ولی کهکشان نداشت بعد از عروج حجت رحمان به عرش نی دیگر زمین سکون و قرار آسمان نداشت زین‌العباد باز به گیتی قرار داد ورنه سکون، عوالم کون و مکان نداشت او شمع راه قافله در شام تار بود حاجت به نور ماه، دگر کاروان نداشت... با کوله‌بار درد در آن دشت پر لهیب جز دود آه بر سر خود سایه‌بان نداشت گفتند: ماه بود و درخشید و جلوه کرد دیدم که مه به گردن خود ریسمان نداشت گفتند: سرو بود و خرامید و ناز کرد دیدم که سرو، طاقت بند گران نداشت در انقلاب سرخ حسینی کسی چو او نقش حماسه‌ساز «ولی» را بیان نداشت در گیر و دار معرکۀ کفر و شرک نیز دوران چو او سوار حقیقت‌نشان نداشت... حق را زیان ز جانب باطل نمی‌رسد بیمی گل همیشه بهار از خزان نداشت تنها نه شمع از شرر شعله برفروخت «پروانه» هم ز شعلۀ آتش امان نداشت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1671@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹کربلای تو🔹 سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو‎ شب، خوشه‎چینِ خلوت تو با خدای تو‎ ای چشم آسمان و زمین مانده خیره‎وار‎ بر شور و جذبه‎های تو در سجده‎های تو‎ ای دیدن قتال غم‌انگیز کربلا‎ حُزنِ همیشه ساخته از ماجرای تو‎ یک روز بود واقعۀ کربلا، بلی‎ یک عمر وقفه داشت ولی کربلای تو‎ ای وارثِ پیمبر و حیدر که اَختران‎ بر آفتاب فخر کنند از ولای تو‎ محراب را به وقت مناجات تو، همه‎ افتاده لرزه‎ها به تن از های‎های تو...‎ ای زینت تمامی پرهیزیان به زهد‎ وی زیور تمام دعاها، دعای تو‎ در مدح تو، ترانۀ توحید سر دهد‎ هرچند نیست زمزمۀ من، سزای تو‎ ‎ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4246@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹زینت سجادهٔ عشق🔹 بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد پیکر سوختهٔ کرب‌وبلا سهم تو شد بعد از آن واقعه، هفتاد و دو آیینه شکست ناگهان داغ دل آینه‌ها سهم تو شد بعد از آن واقعه، آشوب قیامت برخاست بر سر نیزه سر خون خدا سهم تو شد بعد از آن واقعه خون جوش زد از چشمانت خطبهٔ اشک برای شهدا سهم تو شد بعد از آن واقعه در هرولهٔ آتش و خون در شب خوف و خطر خطبهٔ «لا» سهم تو شد بعد از آن واقعه در فصل شبیخون ستم خوردن زخم ز شمشیر جفا سهم تو شد خیمهٔ نور تو در فتنهٔ شب سوخت ولی کس نپرسید که این ظلم چرا سهم تو شد بعد از آن واقعه، ای زینت سجادهٔ عشق از دلت آینه جوشید، دعا سهم تو شد بعد از آن واقعه، ای کاش که می‌مردم من مصلحت نیست بگویم که چه‌ها سهم تو شد بعد از آن واقعهٔ سرخ حقیقت گل کرد کربلا در تو درخشید خدا سهم تو شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/905@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چشمۀ زلال🔹 آقا سلام بر تو و شام غریب تو آقا سلام بر دل غربت نصیب تو از راه دور با دل رنجور آمدی مرهم به غیر صبر ندارد طبیب تو باغ از صدای زمزمه، از عطر گل تهی‌ست جا مانده در خرابه مگر عندلیب تو؟ تصویر کربلاست که همواره روشن است در چشمۀ زلال نگاه نجیب تو رفتی و قرن‌هاست که تکرار می‌شود نجوای عاشقانۀ امنّ یجیب تو 📝 🌐 shereheyat.ir/node/950@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چهل سال اشک🔹 لبریزم از واژه اما بسته‌ست گویا زبانم حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم سجاده‌ام را گشودم، شاید که دلتنگی‌ام را با یاد آن سجده‌های طولانی‌ات بگذرانم یک گوشه تنها نشستم، جام دعا روی دستم حالا که این‌گونه مستم باید صحیفه بخوانم نیمه‌شب است و منم که در کوچه‌های مدینه در انتظار تو با آن انبان خرما و نانم ای کاش می‌سوخت کوفه در شعلۀ خطبه‌هایت در شعلۀ خطبه‌هایت می‌سوزد اینک جهانم آن روز با تب چه کردی در آتش خیمه‌ها؟... آه در دود خیمه چه دیدی؟ با من بگو تا بدانم وقتی چهل سال با اشک افطار کردی، چگونه آب گوارا بنوشم؟ اصلا مگر می‌توانم؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4832@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حدیث تشنگی🔹 طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود صحیفه‌ای که سراسر شعور و شیدایی‌ست حدیث سلسله گیسوی آشنایش بود گرفته بود صبورانه صبر را در بر همیشه آینه مجذوب سجده‌هایش بود حدیث تشنگی و آب را مپرس از او که عهدنامۀ عُشّاق کربلایش بود اگر چه آب روان بود مَهر مادر او چه شد که آینه‌گردان غصه‌هایش بود چگونه لب بگشاید به یک تبسم سبز کسی که حادثه‌ای سرخ پابه‌پایش بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4201@ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) «وَ سَهِّلْ إِلَى بُلُوغِ رِضَاكَ سُبُلِی» [خدایا] راهم را ‌‌‌‌‌د‌ر رسیدن به خشنودی‌ات هموار نما! 📗 صحیفه سجادیه،‌ دعای مکارم الاخلاق 🔹خشنودی یار🔹 آن سوی حصار را ببینیم ای کاش آن باغ بهار را ببینیم ای کاش وقتی که رسیدیم به پایان مسیر خشنودی یار را ببینیم ای کاش 📝 @ShereHeyat
🚩 ششمين‌گردهمایی‌ملی فعالان‌مردمی‌عرصه‌اربعين (هیأت‌ها، مواکب، کاروان‌ها و مبلغین) و 🚩 ششمین‌همايش‌ملی هيأت‌های‌فعال‌درعرصه‌اربعين 📌 به‌صورت برگزار می‌گردد. زمان: 🗓 |شنبه ۱۴۰۰/۶/۱۳| 🕓 |ساعت ١٧ تا ١٩| درگاه‌های حضور در همایش: اینستاگرام instagram.com/1542org آپارات http://1542.org/live هیأت آنلاین heyatonline.ir/heyat/3 💠 جامعه‌فعالان‌مردمی‌اربعین 💠 جامعه‌ایمانی‌مشعر ✅ @www1542org
از سمت حرم شنیده‌ام می‌آید با تیغ دو دم شنیده‌ام می‌آید بگذار به انتظار او بنشینم با گوش خودم شنیده‌ام می‌آید 📝 @ShereHeyat
47.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در سایۀ رضایم و همسایۀ رضا این سایه را به سایۀ طوبی نمی‌دهم 📹 مروری بر زندگی شاعر و ذاکر پیش‌کسوت اهل‌بیت، استاد @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹تاریخ غم🔹 راه گم کردی که از دیر نصاری سر در آوردی یا به دنبال مسلمانی در این اطراف می‌گردی با سکوتت پاسخم را می‌دهی هرچند حق داری خسته‌ای، پیداست قدر چند منزل راه طی کردی خط به خط پیشانی خون‌رنگ تو تفسیر صدها زخم زیر این کوه مصیبت خم به ابرویت نیاوردی در نگاه تو بعینه می‌توان تاریخ غم را دید من یقین دارم که با یحیی در این غم‌نامه هم‌دردی در حضور تو چشیدم لذت پروانه بودن را نیمه‌شب تابیدی و بر دیر ظلمت سایه گستردی شست‌وشو دادی دل آیینه‌ام را، با نگاهی گرم مشکل از دل بود می‌دیدم پر از خاکی پر از گردی هدیه آوردی برایم یک نفس عطر مسیحا را با دم توحیدی‌ات در من دمیدی زنده‌ام کردی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4237@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حج ناتمام🔹 آورده است بوی تو را کاروان به شام پیچیده عطر واعطشای تو در مشام... هفتاد و یک ستاره که بر نیزه رفته‌اند، صف بسته‌اند پشت سر تو به احترام... تو مرگ را به سُخره گرفتی و دیگران دلخوش به دینِ بی‌خطرند و مقام و نام طولی نمی‌کشد که جهان بشنود که نیست حجّی قبول‌تر ز همین حجّ ناتمام آن‌قدر دور نیست که دستی به انتقام تیغ تو را دوباره برون آرَد از نیام 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3604@ShereHeyat
🔹کاش باران برسد...🔹 دورشان هلهله بود و خودشان غرق سکوت «ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت» شام ای شام! چه کردی که شد انگشت‌نما کاروانی که فقط دیده جلال و جبروت نیزه‌ای رفته به قد قامت سرها برسد دست‌ها بسته به زنجیر ولی گرم قنوت شهرِ رسوا، به تماشای زنان آمده است آه! یک مرد ندیده‌ست به خود این برهوت؟! «آسمان بار امانت نتوانست کشید» کاش باران برسد، یَومَ وُلِد، یَومَ یَمُوت... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/961@ShereHeyat
🔹به استقبال تو...🔹 این سواران کیستند انگار سر می‌آورند از بیابانِ بلا، گویا خبر می‌آورند... تخته خواهد کرد بازار شما را، شامیان! این که بی‌پیراهن و بی‌بال و پر می‌آورند هم عمو می‌آورند و هم برادر، حیرتا! هم پدر می‌آورند و هم پسر می‌آورند آشنا می‌آید آری این گل بالای نی هر چقدر این نیزه را نزدیک‌تر می‌آورند تا بگردد دور این خورشیدهای نیمه‌شب ماه را نامحرمان از پشت سر می‌آورند... زنبق هفتاد و یک برگم! به استقبال تو خیزران می‌آورند و طشت زر می‌آورند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/940@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹قافله‌گردانی🔹 اینک زمان، زمان غزل‌خوانی من است بیتی‌ست این دو خط که به پیشانی من است هان ای یزید! بشنو و ابرو گره نزن این میهمانی تو نه... مهمانی من است! غرّه نشو به آنچه سرِ نیزه کرده‌ای این‌ها چراغ‌های چراغانی من است هفتاد سر از این همه، با من برادرند اما دو سر از این همه، قربانی من است نذر من است و از پی احیای دین حق خونِ دو چشم خانۀ بارانی من است ایمن مباد از این همه مشعل، خزان تو تا نوبت بهار گُل‌افشانی من است ما را چو آفتاب به شامَت کشانده‌ای اینک زمان قافله‌گردانی من است... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/963@ShereHeyat
کمک کنید به نوباوگان جنگ‌زده به آهوان هراسیدۀ پلنگ‌زده ببر عروسک و اسباب‌بازی و گلِ سر برای دختر آوارۀ تفنگ‌زده صدای کودک افغان نمی‌رسد به کسی بلندگوی جهان کهنه است و زنگ‌زده! گلم! کدام حرامی ز خون و خاکستر به روی دفتر نقاشی تو رنگ زده؟ کدام خار مغیلان گزیده پای تو را؟ به جای شهد به کامت چه کس شرنگ زده؟ به کاخ شیشه‌ای خواب‌های کودکی‌ات کدام دست پلیدی دوباره سنگ‌ زده؟ چه شد سران سیاست؟ که سیلی دگری جهان به صورت این کشور قشنگ زده! دوباره غرب به عزم بنای فاجعه‌ای به خاک شرق، زمین کنده و کلنگ زده چه شاه باشد و اشرف، به چاه می‌افتد به ریسمان اجانب هر‌آن‌که چنگ زده به حال خویش رها می‌کند مریدان را نگاه کن تو به همسایه، ای فرنگ‌زده! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5177@ShereHeyat
آن روز کجای داستان خواهم بود؟ در لشکر صاحب‌الزمان خواهم بود؟ امروز هر آن‌گونه که هستم، بی‌شک فردای ظهور هم، همان خواهم بود 📝 🏷 @ShereHeyat
علیهاالسلام فرازی از یک 🔹فیض نسیم🔹 این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم گر چنین است چه کرده‌ست ندانم با عرش آهِ طفلی که غریب است و اسیر است و یتیم از چه ویران نشدی ای فلک آن‌دم که شدند اهل‌بیت شه بی‌یار به ویرانه مقیم ساخت ویرانه‌‌نشین ظلم عدو قومی را که خداوند ثنا گفته به قرآن کریم... گشت آن سلسله را روز و شب و صبح و مسا آه و فریاد انیس و، غم و اندوه ندیم بود با یاد قد تازه جوانان همه را قدی از هجر دوتا و دلی از غصّه دو نیم دید در خواب رقیّه که به دامان پدر کرده جا با دلی آسوده ز هر وحشت و بیم بگُشودی دهن از شوق پدر بهر سخن بشکفد غنچه به وقت سحر از فیض نسیم... گشت بیدار و برآورد خروش و سر شاه، آمد از بهر تسلّای وی از لطف عمیم داشت از بهر پذیرایی مهمان عزیز نیمه‌جانی به تن و کرد همان دم تسلیم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1690@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹شمع جمع مشتاقان🔹 آمدی در جمع ما، ویرانه بوی گل گرفت آمدی بام و در این خانه بوی گل گرفت آن شب قدری که شمع جمع مشتاقان شدی تا سحر خاکستر پروانه بوی گل گرفت من که با افسون گفتار تو می‌رفتم به خواب از لبت گل ریختی افسانه بوی گل گرفت گرچه لب‌های تو را بوسید جام شوکران از نگاهت ساغر و پیمانه بوی گل گرفت پرده از آن حسنِ یوسف چون گرفتی، خاطرم بوی ریحان بهشتی یا نه بوی گل گرفت بر سرم دست نوازش تا کشیدی چون نسیم گیسویم عطر محبت، شانه بوی گل گرفت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1694@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹ویرانۀ وصال🔹 از خیمه‌ها که رفتی و دیدی مرا به خواب داغی بزرگ بر دل کوچک نهاده‌ای گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد می‌گفت عمّه‌ام به رخم بوسه داده‌ای... تا گفتگوی عمّه شنیدم میان راه دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم تا یک نگه ز گوشۀ چشمی به من کنی من چشم از سر تو دمی برنداشتم با آنکه آن نگاه، مرا جان تازه داد اما دو پلکِ خود ز چه بر هم گذاشتی یک‌باره از چه رو، دو ستاره اُفول کرد گویا توان دیدن عمّه نداشتی... با آنکه دستبرد خزان دیده‌ای ولیک باغ ولایت است که سرسبز و خرّم است رخسار توست باغ همیشه بهار من افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است ای گل، اگر چه آب ندیدی، ولی بُوَد از غنچه‌های صبح، لبت نوشکفته‌تر از جُورها که با من و با عمّه شد مپرس این راز سر به مُهر، چه بهتر نهفته‌تر هر کس غمم شنید، غم خود ز یاد برد بر زاری‌ام ز دیده و دل، زار گریه کرد هر گاه کودک تو، به دیوار سر گذاشت بر حال او دل در و دیوار گریه کرد ای مَه که شمع محفل تاریک من شدی امشب حسد به کلبۀ من ماه می‌بَرد گر میزبان نیامده امشب به پیشواز از من مَرَنج، عمّه مرا راه می‌برد گر اشک من به چهرۀ مهتابی‌ام نبود ای ماه، این سپهر، اثَر از شَفَق نداشت معذور دار، اگر شده آشفته موی من دستم برای شانه به گیسو رَمَق نداشت ویرانه، غصّه، زخم زبان، داغ، بی‌کسی این کوه را بگو، تن چون کاه، چون کِشَد؟ پای تو کو؟ که بر سَرِ چشمان خود نَهم دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کِشد سیلی نخورده نیست کسی بین ما ولی کو آن زبان؟ که با تو بگویم چگونه‌ام دست عَدو بزرگ تر از چهرۀ من است یک ضربه زد کبود شده هر دو گونه‌ام... ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من دست از جهان و هر چه در آن هست می‌کشم سیلی، گرفته قوّت بینایی‌ام اگر من تا شناسمت به رُخت دست می‌کشم ای گل، ز عطر ناب تو آگه شدم، تویی ویرانه، روز گشته اگر چه دل شب است انگشت‌ها که با لب تو بوده آشنا باور نمی‌کنند که این لب همان لب است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1692@ShereHeyat
در نام رقیه، فاطمه پنهان است از این دو، یکی جان و یکی جانان است در روی کبود آن دو، پیداست خدا آیینه بزرگ و کوچکش یکسان است 📝 @ShereHeyat