eitaa logo
شعر هیأت
10.5هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
181 ویدیو
15 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹نردبان آسمان🔹 سبک‌بالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند سواران لحظه‌ای تمکین نکردند ترحّم بر من مسکین نکردند سواران از سر نعشم گذشتند فغان‌ها کردم، اما برنگشتند اسیر و زخمی و بی دست و پا من رفیقان، این چه سودا بود با من؟... اگر دیر آمدم مجروح بودم اسیر قبض و بسط روح بودم در باغ شهادت را نبندید به ما بیچارگان زان سو نخندید رفیقانم دعا کردند و رفتند مرا زخمی رها کردند و رفتند رها کردند در زندان بمانم دعا کردند سرگردان بمانم شهادت نردبان آسمان بود شهادت آسمان را نردبان بود چرا برداشتند این نردبان را؟ چرا بستند راه آسمان را؟... دلم تا دست بر دامان در زد دو دستی سنگ شیون را به سر زد... چه درد است این که در فصل اقاقی به روی عاشقان در بسته ساقی بر این در،‌ وای من قفلی لجوج است بجوش ای اشک هنگام خروج است در میخانه را گیرم که بستند کلیدش را چرا یا رب شکستند؟!... من آخر طاقت ماندن ندارم خدایا تاب جان کندن ندارم دلم تا چند یا رب خسته باشد؟ در لطف تو تا کی بسته باشد؟ بیا باز امشب ای دل در بکوبیم بیا این‌بار محکم‌تر بکوبیم... بکوب ای دل که غفار است یارم من از کوبیدن در شرم دارم بکوب ای دل که جای شک و ظن نیست مرا هر چند روی در زدن نیست کریمان گر چه ستار العیوب‌اند گدایانی که محجوب‌اند خوب‌اند بکوب ای دل،‌ مشو نومید از این در بکوب ای دل هزاران بار دیگر... اگر آه تو از جنس نیاز است در باغ شهادت باز، باز است... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3918@ShereHeyat
آه می‌کشم تو را با تمام انتظار پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار در رهت به انتظار، صف به صف نشسته‌اند کاروانی از شهید، کاروانی از بهار... بر سرم نمی‌کشی دست مهر اگر، مَکش تشنۀ محبت‌اند لاله‌های داغدار دسته‌دسته گم شدند سهره‌های بی‌نشان تشنه‌تشنه سوختند، نخل‌های روزه‌دار می‌رسد بهار و من بی‌شکوفه‌ام هنوز آفتاب من بتاب، مهربان من ببار! 📝 🌐shereheyat.ir/node/261@ShereHeyat
🔹خدایا دلم را کجا می برند؟🔹 شبم در حضوری لبالب گذشت کدامین شبم مثل آن شب گذشت شب برگزیدن، شب انتخاب شب گام تا قلّۀ آفتاب شب عاشقان نفس سوخته شب چهره‌های برافروخته شب شبنم و شعله و شط و خون شب مستی و شور عشق و جنون شب خیزش عقده‌های زمین شب دست و پا باختن روی مین شب خاک با خون معطّر شدن شب تا سحر لاله پرپر شدن شب در زمین آسمانی شدن شب در خداوند فانی شدن نه ناسوت بود و نه لاهوت بود شب آتش و خون و باروت بود شب همّت بی‌هماوردهاست شب راست‌قامت‌ترین مردهاست شب دل سپردن به دریاست این شب بی‌خیالی ز دنیاست این... فلک باز قصد زمین کرده است کسی پشت این شب کمین کرده است اُحد...بدر...خیبر...و یا کربلاست خدایا نمی‌دانم اینجا کجاست؟ صدا می‌زند عشق از علقمه بیایید با رمز یا فاطمه شب عشق بازی، شبی پرخروش شب چفیه‌های غریبی به دوش شب وحشی ترکش و تیرهاست و گردانی از بانگ تکبیرهاست در این کوله پشتی غم آورده‌ام شهادت! کجایی؟ کم آورده‌‌ام هلا ای رفیقان همسنگرم شما دیگرید و من آن دیگرم... شما مشعل راه آینده‌اید شما تا همیشه... شما زنده‌اید... در این موج، خود را رها کرده‌ام دلم را به نام شما کرده‌ام مرا هم رهایی دهید از قفس بگیرید از من، مرا یک نفس اسیر غم جان و تن مانده‌ام مصیبت همین است، من مانده‌ام رفیق مرا بی‌صدا می‌برند خدایا دلم را کجا می برند؟ در این کوله پشتی غم آورده‌ام شهادت! کجایی؟ کم آورده‌ام 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2532@ShereHeyat
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم ره کاشانۀ دیگر بگیریم بیا گم‌کردۀ دیرین خود را سراغ از لالۀ پرپر بگیریم 📝 @ShereHeyat
🔹کجایند مردان بی‌ادّعا؟🔹 شب است و سکوت است و ماه است و من فغان و غم و اشک و آه است و من شب و خلوت و بغض نشکفته‌ام شب و مثنوی‌های ناگفته‌ام شب و ناله‌های نهان در گلو شب و ماندن استخوان در گلو من امشب خبر می‌کنم درد را که آتش زند این دل سرد را بگو بشکفد بغض پنهان من که گل سر زند از گریبان من مرا کشت خاموشی ناله‌ها دریغ از فراموشی لاله‌ها کجا رفت تأثیر سوز و دعا؟ کجایند مردان بی‌ادّعا؟ کجایند شور‌آفرینان عشق؟ علمدارمردان میدان عشق... همانان که از وادی دیگرند همانان که گمنام و نام‌آورند هلا، پیر هشیار درد آشنا! بریز از می صبر، در جام ما من از شرمساران روی توام ز دُردی‌کشان سبوی توام غرورم نمی‌خواست این‌سان مرا پریشان و سردرگریبان مرا غرورم نمی‌دید این روز را چنان ناله‌های جگر‌سوز را غرورم برای خدا بود و عشق پل محکمی بین ما بود و عشق نه، این دل سزاوار ماندن نبود سزاوار ماندن، دل من نبود من از انتهای جنون آمدم من از زیر باران خون آمدم از آن‌جا که پرواز یعنی خدا سرانجام و آغاز یعنی خدا هلا، دین‌فروشان دنیا‌پرست! سکوت شما پشت ما را شکست چرا ره نبستید بر دشنه‌ها؟ ندادید آبی به لب تشنه‌ها؟ نرفتید گامی به فرمان عشق نبردید راهی به میدان عشق اگر داغ دین بر جبین می‌زنید چرا دشنه بر پشت دین می‌زنید؟ خموشید و آتش به جان می‌زنید زبونید و زخم زبان می‌زنید کنون صبر باید بر این داغ‌ها که پر گل شود کوچه‌ها، باغ‌ها 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2124@ShereHeyat
ای که در سورۀ تبسم خود لطف «وَالشَّمس» و «وَالقَمَر» داری نوری از آفتاب روشن‌تر، رویی از ماه خوب‌تر داری تو کدامین گلی که دیدن تو، صلواتی محمدی دارد چقدر بر بهشت چهرهٔ خود رنگ و بوی پیامبر داری هجرتت از مدینه شد آغاز مکه هم شاهد سلوک تو بود کربلا، کوفه، شام حیران‌اند، تا کجاها سر سفر داری باوری سرخ بود و جاری شد «اَوَلَسْنا عَلَی الحَق» از لب تو چه غرور آفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری با لب تشنه بودی و می‌سوخت در تب کربلا پر جبریل وقت معراج شد چه معراجی، ای که از زخم بال و پر داری از میان تمام اهل جهان، عرشِ پایینِ پا نصیب تو شد عشق می‌داند و ادب که چقدر شوق پابوسی پدر داری شوق پابوسی تو را داریم، حسرت آن ضریح شش‌گوشه گوشه‌چشمی، عنایتی، لطفی، تو که از حال ما خبر داری در مدیح تو از مدایح تو، یا علی هرچه بیشتر گفتیم با نگاهی پر از عطش دیدیم حُسن ناگفته بیشتر داری 📝 🌐 shereheyat.ir/node/249@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آفتاب حُسن🔹 محمد است و علی‌ست آری؛ به خُلق و خَلق و به قد و قامت چو سر زند آفتاب حُسنش، به پا کند در دلم قیامت چه محشر است این بلند بالا! دل حسین است و جان لیلا کجاست شبه پیمبر الّا علی اکبر؟... سرش سلامت... به برق شمشیر این شهنشه کدام رزمنده می‌برد رَه؟ به ضرب شصتش تبارک‌اللَه! چه با شجاعت چه با صلابت!... خدا کند روسفید باشد، پسر اگر شد رشید باشد ولادتش روز عید باشد، شده دعای حسین اجابت علی اکبر جوان که باشد، شبیه او در جهان که باشد؟ خدا کند دیده‌ای نباشد، نکرده روی تو را زیارت تو را که زیبایی تمامی، نمی‌شناسیم جز به نامی تو را که بالاتر از کلامی، چگونه شعرم کند روایت؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3786@ShereHeyat
علیه‌ا‌لسلام 🔹یوسف لیلا🔹 در آن تاریک، دل می‌بُرد ماه از عالم بالا گرامی باد این رخشنده، این تابان بی‌همتا شب است و می‌تکاند آسمان از دامنش آرام همه ته‌مانده‌های نور را بر سفرۀ صحرا میان چادر شب ماه زیباتر شود آن‌سان که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا خوشا لیلا که در دامان جوانی این‌چنین پرورد که دارد خوف از پروردگار خویشتن، تنها تعالی‌الله رویش را که «والفجر» است تفسیرش تعالی‌الله مویش را که «والیل اذا یغشا» ملاحت می‌چکد از ساحت پیشانی‌اش هر بار که در نزد پدر پایین می‌اندازد سر خود را کسی چون او پر از سُکر خدا گشته‌ست پا تا سر که نشناسد میان سجده‌های خویش سر از پا علی اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا علیّ‌بن‌ابی‌طالب مهیا گشته بر هیجا! که او تا بر زمین پا می‌گذارد، راه می‌افتد میان آسمان‌ها بر سر پابوسی‌اش دعوا «اگر امر خدا جنگ است باید رفت» گفت و رفت نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزه‌ها پروا بلاجوی و بلی‌گوی و عطش‌نوش و رجزخوان بود هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برق‌آسا «منم من زادۀ زهرا، منم آیینۀ حیدر!» ولی نشناختند او را ولی‌نشناس‌ها... دردا! نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا... امیدم سوی الطاف علی اکبر است، ای کاش بگیرد دست خالی مرا در محشر کبری 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3216@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹کریم السجایا🔹 سلامٌ علی آل یاسین و طاها سلامٌ علی آل خیر البرایا سلام خدا و سلام رسولش به ماهی که همتا ندارد به دنیا اگر در فضائل... جمیل الثنایا اگر در خصائل... کریم السجایا به صورت حمید است و محمود و احمد به سیرت علی است و عالی و اعلی به هنگامۀ کارزار است حیدر به هنگام ذکر و مناجات، زهرا حسین است در علم و حلم و سیادت شده عین عباس ساقی و سقا که ساقی عشق است و مرد شهادت که سقای آب حیات است و یحیی خوشا آن اذانی که باران فیضش کند خاک دل‌مُرده را باز اِحیا فدای نمازی که وقت قیامش سراسر شود دشت چشم تماشا فدای قنوتی که پرواز داده به افلاک دل‌های دردآشنا را فدای سجودی که با اشتیاقش به خاک حرم سجده آورده طوبی فدای سلامی که گفته‌ست پاسخ به صد شوق آن را نبی البرایا خوشا آن جوانی که در خلق و خویش شود سورۀ حُسن یوسف سراپا برای پدر چیست زیباتر از این؟ جوانش شود سرو خوش قد و بالا برای حسین است از این چه خوشتر؟ که هر جا سخن گفت با ماه لیلا، به غیر از سَمِعتُ به غیر از اَطَعتُ نیاورد آن ماه حرفی به لب‌ها ببینید در این بیابان، چه ماهی مهیا شده تا زند دل به دریا که دریادل است و به لب دارد اینک: ألَسنا علی الحق؟ ألَسنا؟ ألَسنا؟ چه سخت است از او چنین دل بریدن مگر تاب می‌آوَرَد قلب بابا بپرسید از چشم یعقوب، مردم! از این هست جانکاه‌تر؟ هست آیا؟ نگاه حسین است حرزی به جانش به لب‌های زینب خدایا خدایا به بازی گرفته چنان مرگ را او که شد مست از آن رزم، شمشیر حتی گرفته‌ست در دست خود ذوالفقاری که برخاسته بانگ لا سیف الا... چه شوری‌ست در سر، چه شوقی‌ست در دل شگفتا از این جان‌فشانی شگفتا شهادت شده مست چشمان مستش که مشتاق‌تر پر گشوده‌ست حالا برای تماشای صبح نگاهش دل قدسیان است غرق تمنا ملائک همه صف به صف در طوافش بهشت است دلتنگ آن ماه‌سیما ببین کیست آغوش وا کرده سویش؟ ببین کیست کوثر به دست آمد اینجا؟ به بعثت رسیده مگر مصطفایی؟ و یا رفته تا آسمان‌ها مسیحا؟ ذبیح است سوی منا پر گشوده؟ و یا این بیابان شده طور سینا؟ رسیده‌ست دیگر زمان عروجش شنیده‌ست از سوی حق «ارجعی» را زبان لال مانده به توصیف ذاتش همان ذات ممسوس در ذات یکتا سلامٌ علی اهل بیت النبوه سلامٌ علی آل یاسین و طاها 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4590@ShereHeyat
علیه‌ا‌لسلام 🔹نسیم صلوات🔹 در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است بی‌جهت نیست که اسمش علی اکبر شده است چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست حرکات و سکنات و وجناتش طاها مادرش آمنه بوده‌ست مگر یا لیلا؟ با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد این پیمبر چقدر تازه مسلمان دارد ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست «پیرهن‌چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست» سنگ در دستش از اعجاز قمر می‌گردد گر به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد جان علی، جسم نبی، جلوۀ کوثر بوده سرّ لولاک، از اول علی اکبر بوده هر زمان عطر حضورش به هوا برمی‌خواست نفس پنج تن آل عبا برمی‌خواست ذاتش آیینه در آیینه پیمبر گشته بارها از شب معراجِ خودش برگشته... بی‌نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است به اباالفضل قسم قامت او دیدنی است چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم خواجۀ شیراز نوشت: «شاه شمشادقدان، خسرو شیرین‌دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف‌شکنان» زلفش آن‌روز که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر مؤذن‌زاده کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود تشنۀ صوت اذان علی اکبر شده بود أشهدُ أنّ... به این مرد ولی باید گفت اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است باد آورده به همراه، شمیم صلوات می‌وزد بر سر کوی تو نسیم صلوات ابر رحمت تویی و تشنۀ الطافِ تو دشت مشک از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2211@ShereHeyat
علیه‌ا‌لسلام 🔹خورشید کربلا🔹 پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی هر شب نصیب سفرۀ شهر مدینه شد در کنج خانه، نان تنوری که داشتی شب‌زنده‌دار بودی و ذوب خدا شدی در بندگی گذشت حضوری که داشتی... خلقاً و منطقاً همه مثل رسول بود در کوچه‌های شهر، عبوری که داشتی این آفتاب توست که خورشیدمان شده! یا که پیمبر است دوباره جوان شده؟... چشم تو ماه و تابش ماهت پیمبری‌ست روی سپید و خال سیاهت پیمبری‌ست گفتار و آفرینش و خُلق عظیم تو لحظه به لحظه، گاه به گاهت پیمبری‌ست... باید دوید پشت سر ردّ پای تو یعنی تویی همیشه که راهت پیمبری‌ست نامت علی‌ست جلوه رویت محمدی‌ست نامت علی‌ست طرز نگاهت پیمبری‌ست تو صاحب جلال علی و پیمبری آیینه جمال علی و پیمبری ای آفتاب روشن شب‌های کربلا پیغمبر دوبارۀ صحرای کربلا ای از تمام عالمیان برگزیده‌تر نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا آب فرات و علقمه و گنبد حسین یا تل زینبیه و هر جای کربلا... ...هر چند دیدنی‌ست ولی دیدنی‌تر است پایین پای مرقد آقای کربلا نزدیک‌تر به محضر آقاست جای تو پایین پایی و همه پایین پای تو... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2210@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آیینهٔ خصال نبی🔹 الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت ستاره سرعت سِیْر و شتاب از تو گرفت به جلوه‌های جمال تو ماه خیره شده‌ست شکوه وحی در آیینه‌ات ذخیره شده‌ست تو عطر گلشن یاسین، شکوفهٔ یاسی تو با پیامبر عشق، «اَشبَهُ النّاسی» نگاه گرم تو باغ بنفشه‌کاری بود در آبشار صدای تو، وحی جاری بود کسی به جز تو کجا حُسنِ مهرپرور داشت ملاحتی که تو داری فقط پیمبر داشت... الا که سروِ خرامان‌تر از تو، باغ ندید کسی که روی تو را دید، درد و داغ ندید تو بازتاب سپهر چهار معصومی تو سایه‌پرور مهر چهار معصومی تجلّیات یقینت به اوج می‌زد اوج امید در دل و جان تو موج می‌زد موج ظهور و جلوهٔ ایمان مطلق از تو خوش است ترنم «اَوَلَسنا عَلَی الحَق» از تو خوش است همین که منطق تو منطق رسول خداست حساب حُسن تو از دیگران همیشه جداست بلاغت از سخنت می‌چکد، گلاب صفت و گرمی از نفست خیزد، آفتاب صفت کسی به کوی وفا چون تو راست قامت نیست که قامتی که تو داری کم از قیامت نیست حسین محو تماشای راه رفتن توست مرو که خون تماشاییان به گردن توست... الا که گردش تو در مدار حق‌طلبی‌ست تو زمزمی و جهان در کمال تشنه‌لبی‌ست تبارک اللَّه از آن خلقت پیمبروار که حسن خلق تو آیینهٔ خصال نبی‌ست بگو جمال جمیل تو را نگاه کند کسی که عاشق روی پیمبر عربی‌ست شجاعت تو علی‌گونه بود روز نبرد شهامت تو نشانِ نماز نیمه‌شبی‌ست به عزت تو و گل‌های کربلا سوگند که خال کنج لبت مُهر هاشمی نَسبی‌ست «هزار مرتبه شُستم دهان به مشک و گلاب هنوز نام تو بردن نشان بی‌ادبی‌ست» قسم به آینه‌ها نور مشرقینی تو سفیر عشق، علی اکبر حسینی تو 📝 🌐shereheyat.ir/node/808@ShereHeyat