eitaa logo
شعر هیأت
10.3هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
176 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹نویدبخش شهادت🔹 هنوز طرز نگاهش به آسمان تازه‌ست دو بال مشرقی‌اش با اُفق هم‌اندازه‌ست قناریان کلامش هنوز می‌خوانند نوای سُنتی‌اش را به‌روز می‌خوانند قناریان کلامش هنوز جان دارند «صدا صداست که...» پس عمر جاودان دارند کتاب و دفتر از اندیشه‌اش فروغ گرفت چراغ دانش او جلوۀ نبوغ گرفت کتاب، واسطه‌ای بین اوست با این نسل مطهّری، هنر گفتگوست با این نسل خرد، هنوز مرید جنون و مستیِ اوست مرکّب آینه‌دار قلم‌به‌دستی اوست بخوان زمانه! بخوان با رساترین فریاد از او بگو و بخوان باز! هر چه، بادا باد! بخوان به نام بزرگی که آسمانی شد فروتنانه درخشید تا جهانی شد صفای باطنی‌اش غبطه‌آور است هنوز که کوچه باغ نیایش معطّر است هنوز کتاب و سنّت و اجماع و عقل را فهمید رموز تازه‌ای از عقل و نقل را فهمید کتاب و منبر و سجّاده را به هم آمیخت سه رود منشعب از کوه را به دریا ریخت نهال کاشت ولی ریشه را عمیق نشاند به خاک پایۀ اندیشه را عمیق نشاند هزار پنجره را رو به آفتاب گشود -هزار پنجرۀ مستعدِّ کشف و شهود- گشود پنجره‌ها را، وَ با دو بال قنوت خودش پرنده شد و پر کشید تا ملکوت... نسیم، معتکف گوشۀ عبایش بود فرشته، دست به دامان ربّنایش بود تمام دلخوشیِ کوچه و خیابان از نفَس نفَس زدن عطر آشنایش بود در آن شبِ خفقان که سکوت شایع بود درست اوج سحرخیزی صدایش بود تلاش کرد و سرانجام هم نصیبش شد اجابتی که برازندۀ دعایش بود: پیامبر شبی آمد به خواب شیرینش و بوسه زد به لبان مبلّغ دینش و بوسه زد که بگوید جهاد یعنی این سلوک یعنی این، اجتهاد یعنی این نویدبخش شهادت به خواب او آمد به خواب نیمه‌شبش صبح آرزو آمد چگونه می‌شد از آن شور و شوق دم نزند و زود پا نشود، اندکی قدم نزند چگونه می‌شد از تاب و تب نگوید هیچ و از حرارت بر روی لب نگوید هیچ چه خوب شد که -اگر رفت- پیش ماست هنوز هزار باغ پر از گُل از او به جاست هنوز... سپرد دست خدا رشتۀ کلامش را تمام کرد به خون، شعر ناتمامش را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3830@ShereHeyat
🔹بهترین واژه🔹 دیر سالی‌ست هر چه می‌خواهم از تو یک واژه درخورت گویم من چنین واژه‌ای نمی‌یابم من چنان جمله‌ای نمی‌جویم باز هم تشنۀ کلام توام در تو انگار آسمان جاری‌ست گر چراغ هدایتت خواندم این هم از حرف‌های تکراری‌ست... بوی گل می‌گرفت صحن کلاس از سخن‌های عطرآگینت در رگم خون تازه‌ای می‌ریخت واژه واژه کلام شیرینت حاصل رنج بی‌نهایت توست هر که منصوب شد به هر رده‌ای تو خودت را برای خاطر ما به همه آب و آتشی زده‌ای... هر کجا شور علم می‌بینم ردّ پای حضور تو پیداست هر کجا نامی از معلّم هست روشنایی، امید هم آن‎‌جاست... جز خدایی که آفرید تو را آن که قدر تو را شناسد کیست حرف آخر به هیچ قاموسی واژه‌ای بهتر از معلّم نیست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2536@ShereHeyat
عید است و دلم خانۀ ویرانه بیا این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا یک ماه تمام میهمانت بودیم یک روز به مهمانی این خانه بیا 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹اگر ماه تو باشی🔹 ای جذبهٔ ذی‌الحجه و شور رمضانم در شادی شعبان تو غرق است جهانم با نام تو تقویم پر از ماه ربیع است با یاد تو لبریز بهار است خزانم هر گل که شکفته‌ست ز لبخند تو گفته‌ست لبخند تو، لبخند تو، ای ماه نهانم روی تو و خورشید، نه، روشن‌تر از آنی چشم من و آیینه، نه، حیران‌تر از آنم تقدیر مرا نور نگاه تو رقم زد باید که شب چشم تو را قدر بدانم در سایهٔ قرآن نگاه تو نشستم باران زد و برخاست غبار از دل و جانم برخاست جهان با من برخاسته از شوق تا معجزۀ نام تو آمد به زبانم عید است و سعید است، اگر ماه تو باشی ای جذبهٔ ذی‌الحجه و شور رمضانم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/492@ShereHeyat
عید آمده، هر کس پی کار خویش است می‌نازد اگر غنی و گر درویش است من بی تو به حال خود نظرها کردم دیدم که هنوزم رمضان در پیش است 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹داغ عالم🔹 چه صبحی؟ چه شامی؟ زمان از تو می‌گفت چه جغرافیایی؟ جهان از تو می‌گفت ازل تا ابد ساحت آفرینش به هر شکل و با هر زبان از تو می‌گفت از آغاز عالم، از اندوه آدم قدیمی‌ترین داستان از تو می‌گفت چه کردی تو ای ماه منظومۀ عشق؟ که هر گوشۀ کهکشان از تو می‌گفت افق تا افق خون تو می‌درخشید کران تا کران آسمان از تو می‌گفت دل سنگ‌ها از غمت آب می‌شد اگر کوه آتشفشان از تو می‌گفت و هر باد هق‌هق تو را مویه می‌کرد و هر رود نرم و روان از تو می‌گفت و هر آه محو غمت بود هر دم و هر آینه ناگهان از تو می‌گفت تو ای جان کعبه! حرم از تو می‌خواند تو ای روح مسجد! اذان از تو می‌گفت رجزگریۀ کودکان می‌سرودت نگاه تر مادران از تو می‌گفت در آرامش پیرهن‌های مشکی هیاهوی پیر و جوان از تو می‌گفت.. به خود آمدم، جمعیت سینه می‌زد به خود آمدم، روضه‌خوان از تو می‌گفت یقینی‌ترین داغ عالم تویی، تو! دل سوخته بی‌گمان از تو می‌گفت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5545@ShereHeyat
این جاده که بی‌عبور باقی مانده راهی‌ست که سمت نور باقی مانده ای آینه‌ها! چشم تماشاتان کو؟ یک پنجره تا ظهور باقی مانده 📝 🏷 @ShereHeyat
🔹سنگ صبور🔹 شهر مدینه، شهر رسول مکرم است آنجا اگر که جان بِبَری رونما کم است شهر مدینه آینه‌دار پیمبری‌ست کز جمله انبیا به فضیلت مقدّم است شهری که رنگ وحی و نبوت گرفته است چشم و چراغ عالم و مسجود آدم است با چشم خویش، منظره‌هایی که دیده است بعد از هزار سال حدیث مجسم است شهر مدینه سنگ صبور است در حجاز هم ترجمان زمزمه، هم نقش زمزم است این شهر عشق، شاهد راز شب علی‌ست دامانش از سرشک وفا غرق شبنم است شهر مدینه، شهر شهادت، هنوز هم گیسوی نخل‌هاش پریشان و درهم است هر روز صبح سرمه به چشم ملک کِشد از تربت بقیع که اکسیر اعظم است یک سینه درد و داغ جگر سوز «مجتبی» دارد به یادگار که دنیایی از غم است این خاک پاک، انس گرفته‌ست با حسین این آب و خاک، آینه‌گردان ماتم است باران اشکِ «سید سجاد» را که دید چشمش پر از ستاره چو ماه محرم است شهر مدینه از نفس «باقرالعلوم» باغ بهشت و قبلۀ حاجات عالم است هر گوشه‌اش نشانه‌ای از «صبح صادق» است صبحی که تازه چون دَمِ عیسی‌بن‌مریم است دروازۀ مدینه که با زینب آشنا‌ست گویا هنوز بر لب او خیر مقدم است این باغ گل که گلشن احساس و آرزوست از اشک چشم فاطمه، سر‌سبز و خرم است شهر مدینه شاهد غم‌های فاطمه است یعنی که بوسه‌گاه قدم‌های فاطمه است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5546@ShereHeyat
🔹زیارتگاه آفتاب🔹 صحنه‌ای بس جان‌فزا و دل‌نشین دارد بقیع رنگ‌وبو از لاله‌های باغ دین دارد بقیع گشته دامانش زیارتگاه قرص آفتاب سایه از بال و پر روح‌الامین دارد بقیع زآسمان وحی دارد در بغل خورشیدها گر چه جا در دامن خاک زمین دارد بقیع تا چراغش قبر بی‌شمع و چراغ مجتباست روشنی در دیدۀ اهل یقین دارد بقیع خرمنی از مشک جنّت بر سر هر تل خاک از غبار قبر زین‌العابدین دارد بقیع تا توسل بر مزار حضرت باقر برند یک جهان دل در یسار و در یمین دارد بقیع صادق آل محمّد خفته در آن خاک پاک راستی فیض از امام راستین دارد بقیع لالۀ عباسی از دامان پاکش سر زند خُرّمی از تربت امّ‌البنین دارد بقیع قبر ابراهیم را بگرفته در آغوش جان فیض‌ها از پیکر آن نازنین دارد بقیع خاک آن صحرا صدف، دُرّ فاطمه بنت اسد گوهری چون مادر حبل‌المتین دارد بقیع پیکری گم گشته در اشک امیرالمؤمنین لاله‌ای از رحمة‌للعالمین دارد بقیع بر مشام «میثم» آید بوی قبر فاطمه تربتی خوشبوتر از خلدبرین دارد بقیع 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5547@ShereHeyat
ای شمع! بسوز و آب کن ما را هم آسوده ز پیچ و تاب کن ما را هم از گریۀ ما بقیع آباد نشد ای اشک! بیا خراب کن ما را هم 📝 @ShereHeyat
🔹فانوس شرم ماه🔹 اینجا نشانی از نگاه آشنایی نیست یا از صدای آشنایی، ردّ پایی نیست طوفانی از اندوه، دلتنگی، پریشانی جاری‌ست در این دشت، اما ناخدایی نیست مرزی فراتر از زمین و آسمان دارد بی‌وسعت این خاک، گویا ماورایی نیست! قندیل آه عاشقان، فانوس شرم ماه مشتی ستاره، بیش از اینش روشنایی نیست در غربت این دشت، اما آنچه می‌پیچد تنها هیاهوی سکوت است و صدایی نیست هر یک بقیع کوچکی در سینه‌مان داریم ماییم و اندوهی که آن را آشنایی نیست بر شانه‌های غربت ما، زخم می‌روید زخمی که او را ابتدا و انتهایی نیست ماییم و، ارث چارده قرنِ عزا، آری! غمگین‌تر از این قصه، گویا ماجرایی نیست در شعله‌های شرم می‌پیچم که می‌بینم شعرم به یاد غربتش، شعر رسایی نیست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3930@ShereHeyat
🔹قدر پنهان🔹 گلویم خشک از بغض است و چشمانم ز باران، تر پریشان است احوال من از حالی پریشان‌تر مزار جانشینیان نبی را بی‌نشان کردند و می‌دانند خود را از مسلمانان مسلمان‌تر گمان ذره‌ها خاموشی خورشید بود اما نفهمیدند بیش از پیش می‌گردی فروزان‌تر ولی می‌بینم این بدکارها از کار خود روزی پشیمان‌اند این دنیا و آن دنیا پشیمان‌تر دلت آرامگاه پنج جنت‌آفرین باشد بهشتی را ندیدم از بهشت تو گلستان‌تر تو را قدری نهان است ای زمین خاکی یثرب ولیکن در وجود خاکی‌ات قدری‌ست پنهان‌تر رسیده زائری بی‌جان که جان گیرد ز دیدارت چه می‌بیند که برمی‌گردد از پیش تو بی‌جان‌تر تو می‌باری به حال زائر و زائر به حال تو تو از دل می‌شوی ویران‌تر و دل از تو ویران‌تر برایت خواب‌ها دیدیم روزی آستانت را بنا خواهیم کرد از طوس هم حتی چراغان‌تر 📝 🌐 shereheyat.ir/node/506@ShereHeyat
دلِ آیینه، گریان بقیع است غم و اندوه، مهمان بقیع است مدینه شمع روشن کن که هرشب شب شام غریبان بقیع است 📝 @ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹کجاست تربت زهرا؟🔹 مدینه شهر نبی تربت چهار امام به نقطه نقطۀ خاکت ز ما سلام، سلام اگر چه ساکت و آرام می‌رسی به نظر دلی نمانده که گیرد به یاد تو آرام مزار چار امامی و شهر پنج تنی ز شش جهت به سویت حاجت آورند مدام چراغ محفل جان، مسجدالحرام دلی که بر طواف حریم تو بسته دل احرام سزد چو نام شریف تو بر زبان آرم به حرمت سخنم انبیا کنند قیام دوای درد دو عالم ز گرد صحرایی سلام بر تو که آرامگاه زهرایی شرار غم ز وجودم زبانه می‌گیرد ز گریه مرغ دلم آب و دانه می‌گیرد نه آرزوی بهشتم بُوَد نه شوق وطن دلم به یاد مدینه بهانه می‌گیرد زِ هَر نشانه گذر کرده با هزار نگاه سراغ از آن حرم بی‌نشانه می‌گیرد سلام باد به شهری که نام روح‌فزاش به هر دلی که شکسته‌ات خانه می‌گیرد.. درود باد به شهری که تربت زهراست بهار دامنش از اشک غربت زهراست.. مدینه آن‌چه که می‌پرسم از تو، راست بگو کجاست تربت زهرا؟ بگو کجاست؟ بگو بقیع، منبر و محراب، یا حریم رسول مزار او ز چه پنهان ز چشم ماست؟ بگو چه شد که فاطمه هجده بهار بیش نداشت چرا هماره ز حق مرگ خویش خواست؟ بگو چرا زمین تو یادآور مصیبت اوست؟ چرا هوای تو این‌قدر غم فزاست؟ بگو.. چه لاله‌ای ز تو در بین خار و خس افتاد؟ که در مصیبت او بلبل از نفس افتاد مدینه، راست بگو شب علی به چاه چه گفت؟ کنار تربت خورشید خود به ماه چه گفت؟ علی- که روز لبش بسته بود و ناله نزد- ز دردهای درون با شب سیاه چه گفت؟ مدینه، شب که علی برد سر فرو در چاه ز محسنش- که فدا گشت بی‌گناه- چه گفت؟ مدینه، شیر خدا-کو پناه عالم بود- چو دید فاطمه افتاده بی‌پناه چه گفت؟ مدینه، فاطمه در پشت در چو آه کشید، به آن شهیده علی در جواب آه، چه گفت؟ مدینه، شرح غم تو که نیست خاتمه‌اش بسوز، هم به علی، هم برای فاطمه‌اش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2784@ShereHeyat
🔹خلوت افلاکیان🔹 جلوهٔ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع گرچه محصولش به‌ ظاهر یک نیستان ناله است یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع گرچه می‌تابد بر او خورشید سوزان حجاز از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع می‌توان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر بی‌نهایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست در دل هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع در پناه مجتبی، در ظلّ زین‌العابدین ارتباط معنوی با قدسیان دارد بقیع باقر علم نبی و صادق آل رسول خفته‌اند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع قرن‌ها بگذشته از آن ماجرا اما هنوز داغ هجده‌ساله زهرای جوان دارد بقیع آخر اینجا قصه‌گوی رنج بی‌پایان توست غصه و غم، کاروان در کاروان دارد بقیع حوریان گیسوپریشان‌اند در این آستان شاید از انسیۀ حورا، نشان دارد بقیع تربت زهرای اطهر بی‌نشان است ای دریغ تا به کی مُهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟ شب که تنها می‌شود با خلوت روحانی‌اش ای مدینه! انتظار میهمان دارد بقیع شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته‌اند زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1494@ShereHeyat
🔹خاک باران‌خورده🔹 هر چقدر این ‌خاک، باران‌خورده و ‌تر می‌شود بیشتر از پیش‌تر جانش معطر می‌شود این حریم آسمانی گنبدش فیروزه‌ای‌ست روز و شب مفروش با بال کبوتر می‌شود هر رواقش آینه در آینه نور است، نور صحن در صحنش صلات ظهر، ‌محشر می‌شود دل تمنا می‌کند «باب الکرم» را، عاقبت، با امام مجتبی، اینجا مُیسّر می‌شود «قال باقر»، «قال صادق» می‌نشیند بر زبان دور تا دور حرم یک روز، منبر می‌شود کربلا هم می‌رسد اینجا لبی را تر کند طرح سقاخانه‌ها روزی مُقدّر می‌شود روضه‌خوان اینجا نشسته روضه‌خوانی می‌کند در دلم تازه غم و اندوه مادر می‌شود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3928@ShereHeyat
پیوسته نماز در قیام است حسین هفتاد و دو حج ناتمام است حسین عمری‌ست که دور مرقدش می‌گردیم آیینۀ مسجدالحرام است حسین 📝 @ShereHeyat
موعود خدا، مرد خطر می‌خواهد آری سفر عشق، جگر می‌خواهد ای جامعۀ میلیونی عصر ظهور! او سیصد و سیزده نفر می‌خواهد! 📝 🏷 @ShereHeyat
🔹وعدهٔ صادق🔹 شرح خبر تأیید پیروزی‌ست تفسیر صبحِ لیلة الأسراست آغاز راه است آخر خط نیست ما جشنمان در مسجدالاقصاست آن وعده، صادق شد چه رخدادی «قل ربِّ أدخِلنی» در این وادی امداد شد آری چه امدادی این سِرّ «أمرُاللّهِ مفعولا»ست این راه عشق است و خطر دارد راهی شود هرکس جگر دارد هرکس که با ما نیست برگردد با ما بیاید هرکسی با ماست از مکّه تا بیت‌المقدّس را جاءالحقِ ما درنوردیده‌ست ترس یهود از قُبّة الصّخره‌ست ترس سعود از قُبّة الخضراست از کربلای شصت و یک هر روز یک کربلای تازه روییده‌ست از روزِ بر نی رفتن خورشید هر ساعت و هر روز عاشوراست سُبحانکَ اللّهمَ یا جبّار سُبحانکَ اللّهمَ یا قهّار ماییم و عشقِ حیدر کرّار سربندِ ما لَبّیکِ یا زهراست تسبیح‌گوی حضرت عشق‌اند ما فی السّماواتِ و ما فی الارض از اوست، از او بود و خواهد بود ما هرچه داریم از همان بالاست 📝 @ShereHeyat
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببينيد | رهبر انقلاب: ، حکیم ابوالقاسم فردوسی است... این «حکیم» را هم ما نگفتیم؛ صاحبان فکر و اندیشه در طول زمان او را حکیم نامیدند. شاهنامه‌ی پر از حکمت است. 💻 @Khamenei_ir
💠 علیه‌السلام «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّاسَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ الْمَوَازِينُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَيَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ» هنگامی که روز قیامت فرا رسد، خدای عَزَّ وَ جَلَّ مردمان را در صحرایی وسیع و هموار جمع می‌کند و مقدمات سنجش اعمال فراهم می‌شود. پس خون شهیدان با قلم عالمان سنجیده می‌شود و قلم عالمان بر خون شهیدان برتری می‌یابد. 📗 من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص۳۹۹ 🔹فضیلت علم🔹 از علم شود مرد خدا حق‌بین‌تر عطر نفسش ز باغِ گل رنگین‌تر سنجند اگر مداد دانشمندان از خون شهید می‌شود سنگین‌تر 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹یار محمّد🔹 ای شیرخدا و اسد احمد مختار در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار هم پیش‌تر از حزب خدا یار محمّد هم بهر نبی بعد علی، حیدر کرار از خشم تو بر جان عدو آتش دوزخ وز تیغ تو در سینه، نفس‌ها شرر نار در بدر مه روی تو چون بدر درخشید در جنگ اُحُد جان به کف و عاشق ایثار رویید ز لب‌های محمّد گل لبخند در رزم چو کردی به عدو حمله علی‌وار با دست غضب فرق ابوجهل شکستی تا کس نرساند به محمّد دگر آزار هرجا که تو شمشیر گرفتی به کف دست دشمن به هراس آمد در عرصۀ پیکار در خطبۀ شام از تو و نام تو سخن گفت چارم وصی ختم رسل، حجّت دادار هم شیرخدا خوانْدَت و هم شیر پیمبر هم خواند تو را هم‌قدم جعفر طیّار ای کاش که در عرصۀ صفّین تو بودی تا یار علی بودی چون مالک و عمار ای کاش پس از ختم رسل بودی و بودی یار علی و فاطمه بین در و دیوار... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/518@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شهید اُحُد🔹 تو کیستی که در اندیشۀ رسول خدایی فروغ چشم حبیبی و چلچراغ هدایی هنوز قبلۀ دل‌ها نبود کعبه که دیدند تو محو قبلۀ عشق و وفا، تو قبله‌نمایی تو سر به خاک قدوم یتیم آمنه سودی تو دل به مهر نبوت سپرده‌ای، چه وفایی! تو در کمند تولای اهل‌بیت اسیری تو «حمزه» هستی و از هر چه هست و نیست رهایی فروغ معرفت از اهل‌بیت نور گرفتی تو انعکاس تمام و کمال آینه‌هایی تو در عقیدۀ خود شاهباز اوج یقینی تو جان‌نثار نبی در کمال صدق و صفایی تو روز بدر درخشیده‌ای چو بدر به میدان الا که شیر رسول خدا و شیر خدایی تو روز معرکه بخشیدی آبرو به شجاعت تو داده‌ای به شهامت شکوه و قدر و بهایی شهادت تو چنان آتشی به جانِ جهان زد که در «نبرد اُحُد» آفرید کرب‌وبلایی برای آن که نبیند «صَفیه» لالۀ پرپر فکند سایه به رویت چه دستی و چه عبایی! سزد که خاک تو تسبیح دست فاطمه باشد چرا که گفت پیمبر تو «سید‌الشهدایی» ردیف می‌شود آهنگِ رفتنِ به مدینه اگر تو یاد کنی از شکستگان به دعایی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5050@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چراغ یقین🔹 ای آن‌که نور عشق و شرف در جبین توست روشن، سرای دل ز چراغ یقین توست... مهر رسولِ نور، تو را برده سوی نور این رشتۀ سعادت و حبل المتین توست در یاری رسول خدا، جان دشمنان، آتش گرفته از نفس آتشین توست بر روی مرگ خنده زدی در شب وداع تا گفت مصطفی که شب آخرین توست ای سرو سربلند و سرافراز باغ دین از چه به خاکِ غم، سر شور آفرین توست از آن زمان که ریخته خونت به روی خاک صحرای لاله‌زار اُحد شرمگین توست... از اشک فاطمه ز دل خاک گل دمید آنجا که بین خاک تن نازنین توست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3932@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹کریم بن کریم🔹 ای حریمت رشک جنّات النّعیم خطّ تو خطّ صراط‌المستقیم نسل طاها، زادۀ والمرسلات نجل بسم الله رحمان الرّحیم مشعل اِنّا هدیناه السّبیل طلعت مرآت اللهُ الحکیم... با تجلاّی تو از ظلمت چه باک در تولاّی تو از آتش چه بیم دور صحنین تو با صوت ملیح این ندا پیوسته خیزد از نسیم: یا کریم بن کریم بن کریم یا اباالقاسم و یا عبدالعظیم شهر ری که از تو گرفته احترام قبر تو کعبه، حرم بیت‌الحرام بر رواق و قبر و خدّامت درود بر مزار و صحن و زوّارت سلام فیض جوشد از حریمت روز و شب نور خیزد از مزارت صبح و شام کاروان دل شده لبّیک‌گو دور صحنین تو می‌گردد مدام تا قیامت بر تمام اهل ری سایۀ گلدسته‌هایت مستدام هر که آید در کنار تربتت می‌رسد بوی بقیعش بر مشام هر چه خواندم در ثنایت نارسا هر چه گفتم در مدیحت ناتمام یا کریم بن کریم بن کریم یا اباالقاسم و یا عبدالعظیم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4331@ShereHeyat