eitaa logo
شعر هیأت
10.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
171 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹صاحب‌عزا🔹 دیدم به خواب آن آشنا دارد می‌آید دیدم كه بر دردم دوا، دارد می‌آید دیدم كه با شال عزا و چشم گریان مولایمان صاحب‌عزا دارد می‌آید تو بانی این روضه‌ای! دریاب ما را آغوش خود بگشا! گدا دارد می‌آید امشب نمی‌دانم چه سرّی هست كاین‌جا بوی شهیدان خدا دارد می‌آید در این دهه خط مقدّم هیأتِ ماست از جبهه بوی كربلا دارد می‌آید اینجا صدای گریه و عطر مناجات از سنگر رزمنده‌ها دارد می‌آید آقا سؤالی داشتم، از سمت گودال آوای «وا اُمّا» چرا دارد می‌آید؟ آتش به جان خیمه‌ها افتاده از درد پایان تلخ ماجرا دارد می‌آید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/675@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹غروب محرم🔹 دنیای بی ‌نگاه تو تاریک و مبهم است بی‌تو تمام زندگی ما جهنم است! ای آفتاب سیصد و چندین قمر! بگو تا جنگ بدر دیگرتان چند تا کم است؟ نور تو خامُشیِ همه اعتراض‌هاست این راز سجده‌های ملائک به آدم است با پنجه‌های ظلم به روی گلوی عدل دیگر بهار آمدن تو مسلّم است صبح طلوع جمعه دلم آفتابی است اما غروب مثل غروبِ محرّم است! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/958@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بوی اجابت🔹 بوی ظهور می‌رسد از کوچه‌های ما نزدیک‌تر شده به اجابت دعای ما دیگر دو بال آرزوی ما شکسته است از انتظار پر شده حال و هوای ما این هفته هم سه‌شنبه شب جمکران گذشت پاسخ نداشت این همه آقا بیای ما... دیگر به آخر خط دوری رسیده‌ایم ای انتهای غیبت تو ابتدای ما این پنج روزه نوبت ما، کاش با تو بود بر روی ردّ پای تو می‌بود پای ما یک جمعه گریه‌های تو را درک می‌کنیم عجّل، امام منتقم کربلای ما 📝 🌐 shereheyat.ir/node/587@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آفتاب آل یاسین🔹 شروع قصه با برگشتن تو کجا ما و کجا برگشتن تو ولی نه، مانده از چشم‌انتظاری فقط یک ندبه تا برگشتن تو زلال محض، باران نجابت! حضور مطلق نور و اجابت! بیا تا بندبندِ ندبۀ ما بگیرد رنگ و بوی استجابت! فراتر از تمام نام‌هایی نسیم دل‌کش الهام‌هایی عدالت، عشق، یک‌رنگی، کرامت رسولِ بهترین پیغام‌هایی تو که درد آشنای اهل دردی تو که دست کسی را رد نکردی بگو حالا که دل‌هامان شکسته‌ست دلت می‌آید آیا برنگردی؟ به ما کی می‌رسد پیغامی از تو نسیمِ تازۀ الهامی از تو چرا در ذهن سرد کوچه‌هامان نمی‌پیچد طنین گامی از تو؟ کناره پنجره، گلدان خالی شکوه عشق با دستان خالی بیا، چشم‌انتظار میهمان است صفای سفره‌ای با نان خالی! جهانِ ما و دردی سخت سنگین ستم، نامردمی، غم، دشمنی، کین بیا از مشرق آدینه‌ای سبز بتاب، ای آفتابِ آل یاسین! بمان ای جلوۀ گم با دل ما به شوق یک تبسّم با دل ما ببین در غیبت باران چه کرده است خزانِ بی‌ترحّم با دل ما! دل ما و غم سرخ حسینی دوباره ماتم سرخ حسینی سوار پرخروش دادگستر! بیا با پرچم سرخ حسینی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/526@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹عهد🔹 فرج یعنی دعای عهد خواندن، عهد را بستن دعا یعنی پلی از فرش تا عرش خدا بستن فرج یعنی دلِ سجاده را با اشک‌ها شستن دهان هرچه شیطان است را با ربنا بستن.. در امواج بلندِ آل یاسین غوطه‌ور بودن دلِ خود را در این طوفان به لطفِ ناخدا بستن فرج یعنی به سوز ناحیه، حق را قسم دادن دخیلِ اشک را بر تکیه‌های کربلا بستن توسل‌های ما در هر سه‌شنبه معنی‌اش این است درِ دل را به روی هرچه غیر از اِنَّما بستن خوشا مثل شهیدان مدافع زندگی کردن به سر سربند یا مهدی و یابن المصطفی بستن 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5157@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹لحظۀ ناب شهادت🔹 این روزها که می‌گذرد، غرق حسرتم مثل قنوت‌های بدون اجابتم! بسته‌ست چشم‌های مرا غفلت گناه تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم! یک گام هم به سوی شما برنداشتم ای مرحبا به این همه عرض ارادتم! خالی‌ست دست من، به چه رویی بخوانمت؟ دل خوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟ من هر چه دارم از تو، از این دوستیِ توست خیری ندیده‌ای تو ولی از رفاقتم بگذر ز رو سیاهی من، أیها العزیز! حالا که سویت آمده‌ام غرق حاجتم بگذار با نگاه تو مانند حُرّ شوم با گوشه‌چشم خود بِرَهان از اسارتم آن روز می‌رسد که فدایی تو شوم؟ من بی‌قرار لحظۀ ناب شهادتم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1665@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹وعدهٔ خدا🔹 ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز بی‌تو غروب می‌شود این روزها هنوز اما هنوز چشمِ جهانی به راه توست این جمعه آه می‌رسی از راه یا هنوز...؟ با اشتیاق رؤیت تو رو به آسمان هر چشم، خیره است ولی ابرها هنوز... باران پاک رحمتی و خاک می‌کشد هر لحظه انتظار نزول تو را هنوز تو وعدهٔ خدایی و جاری‌ست یاد تو در خواهش مکرّر هر «ربنا» هنوز در انتظار جمعهٔ تو ندبه می‌کند ناحیهٔ مقدسهٔ کربلا هنوز... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/559@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹أین المنتقم🔹 ما را دلی‌ست چون تن لرزان بیدها ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها بازآ و با نسیم نگاه بهاری‌ات جانی دوباره بخش به ما ناامیدها ما جمعه را به شوق تو، تعطیل کرده‌ایم ای روز بازگشت تو آغاز عیدها بازآ که خلق را نکشاند به سوی خویش بازار پر فریب مراد و مریدها برگرد تا زمین و زمان را رها کنند چپ‌ها و راست‌ها، و سیاه و سفیدها بسیار دسته‌گل که برای تو چیده‌ایم این خاک، غرقه است به خون شهیدها خون حسین می‌چکد از نیزه‌ها هنوز برگرد و انتقام بگیر از یزیدها 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1641@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹جاده‌های انتظار🔹 با توام ای دشت بی‌پایان سوار ما چه شد یکه تاز جاده‌های انتظار ما چه شد آشنای «لا فتی الا علی» اینجا کجاست؟ صاحب «لا سیف الا ذوالفقار» ما چه شد؟ چارده قرن است، چل منزل عطش پیموده‌ایم التیام زخم‌های بی‌شمار ما چه شد؟ چشم یوسف انتظاران را کسی بینا نکرد روشنای دیدۀ امّیدوار ما چه شد؟ ذوالجناحا! عصر ما چون عصر عاشورا مباد دشت را گشتی بزن، بنگر سوار ما چه شد؟ باز ای موعود! بی‌تو جمعه‌ای دیگر گذشت کُشت مارا بی‌قراری! پس قرار ما چه شد؟... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1120@ShereHeyat
🔹باران تشنه مانده🔹 کمی بشتاب، باران تشنه مانده‌ست دل آیینه‌داران تشنه مانده‌ست نگاه جاری‌ات کو؟ چند قرن است نگاه بی‌قراران، تشنه مانده‌ست گره خورده‌ست باران با نگاهت تمام چشمه‌ساران با نگاهت چه می‌شد لحظه‌ای پیوند می‌خورد نگاه بی‌قراران با نگاهت؟ بیا طی کن شب لب‌تشنگی را ببین تاب و تب لب‌تشنگی را هزاران سال شد چشم‌انتظاریم بنازم مکتب لب‌تشنگی را دعا کن هر گلی پرپر نمیرد کسی با چشم‌های تر نمیرد دوباره جمعه‌ای رد شد، دعا کن دلم تا جمعۀ دیگر نمیرد بهار آشنای باغ برگرد! برای ما، برای باغ، برگرد! به خون ما تبرها تشنه هستند به جَدِّ لاله‌های باغ، برگرد! تو که درد آشنای اهل دردی تو که دست کسی را رد نکردی بگو حالا که دل‌هامان شکسته‌ست دلت می‌آید آیا برنگردی؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2779@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹جانِ عمو...🔹 این سر شب‌زده، ای کاش به سامان برسد قصۀ هجر من و ماه به پایان برسد دست این سائل بیچاره به دستت نرسید کاش با لطف تو این بار به دامان برسد حال آن تشنه که با یاد تو سیراب شود مثل این است که در دشت به باران برسد... کاش با دیدن تو جان بدهم آقاجان قبل از آنی که ز هجرت به لبم جان برسد گر مقدّر شده، آید به سراغم اجلم سببی ساز که در شام غریبان برسد و پس از مرگ بیا جانِ عمو لطفی کن پیکرم تا حرم ساقی عطشان برسد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/919@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹صحبت سقاست، می‌آیی؟🔹 شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم به باران زلال چشم‌هایم اقتدا کردم دو رکعت اشک باریدم دو رکعت ناله سر دادم دو رکعت درد دل از دوری‌ات پیش خدا کردم... تمام شب نگاهم خیره بر گلدان خالی بود تمام شب برای نرگس چشمت دعا کردم هوا روشن شد و من در هوای دیدن رویت نوای ندبه سر دادم به عهد خود وفا کردم... سرم بر روی سجده... مُهر خیس از اشک‌هایم شد شنیدم بوی تربت را هوای کربلا کردم به شوق اینکه هرجا صحبت سقاست می‌آیی بساط روضۀ مشک و علم را دست و پا کردم... دو چشمم تیره شد انگار جایی را نمی‌دیدم و صبح سوت و کور جمعه را شام عزا کردم غزل، بارانی از گریه، غزل، روضه، غزل، ناله تو را با هر زبانی که بلد بودم صدا کردم و هرچه منتظر ماندم ندیدم روی ماهت را غروب جمعه شد سجاده را با بغض تا کردم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1745@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مهدی موعود🔹 کشتی باورمان نوح ندارد بی‌تو زندگی نیز دگر روح ندارد بی‌تو لحظه‌ها در غم هجر تو کفن پوشیدند همۀ خاطره‌ها زهر بلا نوشیدند... یک طرف جنّتی از آیۀ قرآنی بود یک طرف دوزخی از لشکر سفیانی بود... آسمان تیره شد و پشت زمین تیر کشید تا خزان خم شد و بر جدّ تو شمشیر کشید آری این آیت حق مثل علی مظلوم است او جگر گوشۀ زهراست، ولی مظلوم است... آن که با شور دعا بر عرفات آتش زد عطشش بر جگر نهرِ فرات آتش زد بین تقدیر و عطش هَروله می‌کرد حسین رفتنش خون به دل قافله می‌کرد حسین... روز و شب بی‌تو ببین شام غریبان شده است و سری بر سر نی قاری قرآن شده است نخل‌ها هم پس از این واقعه شاعر شده‌اند ذاکر حرّ و حبیب بن مظاهر شده‌اند داغ هفتاد و دو آلالۀ بی‌سر با توست سیصد و سیزده آیینۀ باور با توست... جاده‌ها چشم به راه‌اند، بیا، زود بیا! جان به لب آمده، ای مهدی موعود،‌ بیا! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4091@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹جهان من!🔹 دلی به دست خود آورده‌ام از آن تو باشد سپرده‌ام به تو سر تا بر آستان تو باشد جهان من! دل من آمده‌ست سوی تو اینک به این امید که یک گوشه از جهان تو باشد گناهکار کسی بی‌پناه آمده سویت بگو چگونه بیاید که در امان تو باشد چه می‌شود که بر این دل شبی قدم بگذاری دلی که آمده تا صحن جمکران تو باشد چه غم اگر که بسوزاندش زمانه کسی را که ازل بله گفته که در زمان تو باشد بده زمین و زمان را به دست‌هام که گفتم بخواهم از تو دعایی که در توان تو باشد چگونه «ناحیه‌ات» را بخواند آنکه ندارد توان مرثیه‌ای را که از زبان تو باشد سلام بر سر بر نیزه رفته‌ای و سلامی به چشم‌های پُر اشکی که دیدگان تو باشد سلام بر تو و بر لحظهٔ قیام و قعودت چه می‌شود که دلم شاهد اذان تو باشد چه می‌شود که بخوانی تو بیتی از غزلم را خوشا ترنم شعری که بر لبان تو باشد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1685@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹السَّلَامُ عَلَى الْخَدِّ التَّرِيب🔹 غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش شبیه ابر بهاری هوای ناحیه را پر از ترنم غم کرده اشک سوزانش سلام کرد به جدّش... سلامی از سر صدق سلام آن‌ که کند جان فدای جانانش سلام کرد بر آن گونه‌های خاک‌آلود بر آن تنی که نمودند نیزه بارانش سلام کرد بر آن بوسه‌گاه نورانی سلام آن‌ که کند جان خویش قربانش سلام آن‌ که دلش زخمی مصیبت‌هاست سلام آن‌ که اگر بود کربلا، جانش، میان طف، سپر نیزه و سنان می‌کرد و می‌سپرد به شمشیرها گریبانش... سلام آن‌ که اگر نینوا حضور نداشت علی‌الدوام شده نالۀ فراوانش سلام آن‌ که سرازیر می‌شود هر روز به جای اشک روان، سیل خون ز چشمانش... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/692@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹ناحیه مقدسه🔹 نوحه‌سُرای حریم قدس تو هستی مویه‌کنان‌اند انبیا و ملائک مهدی صاحب‌زمان! یگانۀ هستی! آجَرَکَ الله فِی مُصیبةِ جَدّک پرچم سرخی به یاد جد تو در باد: زلف به خون آشنای حضرت یحیی گریه‌کنان حسین بوده و هستند: آدم و موسی و مصطفی و مسیحا رنج تو دید و ز دست رفت شکیبش صبر جمیلت کجا و طاقت ایوب؟ داغ تو دید و گذشت از غم یوسف موج سرشکت کجا و دیدۀ یعقوب؟ هرچه از آن ظهر داغدار شنیدیم اشک تو فرموده بود و چشم تو دیده: «هم سر از تن جدا و هم تن بی‌سر هم رخ خونین و هم گلوی بریده»... از پس آن عصر سوگوار، هماره یکه‌سوار غروب‌های صحاری! آه نه، آتش گرفته است دلت را اشک نه، خون است از نگاه تو جاری صبحِ ظهورت کجاست منتقم عصر؟! عصر تو کی می‌رسد؟ که منتظرانیم تشنۀ آن‌دم که لب ز آب ببندیم زخمیِ آن‌دم که سر به پات فشانیم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4829@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹عصر یک جمعۀ دلگیر🔹 عصر یک جمعهٔ دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟ چرا آب به گلدان نرسیده است؟ چرا لحظهٔ باران نرسیده است؟ و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟ دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد، فقط برد، زمین مرد، زمین مرد، خداوند گواه است، دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی... عصر این جمعهٔ دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس‌های غریب تو که آغشته به حزنی است ز جنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده‌ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می‌زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی، آجرک الله! عزیز دو جهان یوسف در چاه، دلم سوخته از آه نفس‌های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج‌نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت پای رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش‌گوشه دلم تاب ندارد، نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهٔ دلدادهٔ دلسوخته ارباب ندارد... تو کجایی؟ تو کجایی شده‌ام باز هوایی، شده‌ام باز هوایی... گریه کن، گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده‌ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهٔ مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه‌زنان کشتی آرام نجات است، ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب «اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنهٔ یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...» خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را و بریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می‌گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می‌دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1025@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹می‌شود او را ببینم؟🔹 از خودم می‌پرسم آیا می‌شود او را ببینم؟ آن غریب آشنا را می‌شود آیا ببینم؟ اشک می‌ریزم اگر حرفی از او در بین باشد اشک می‌ریزم‌ اگر نامی از او حتی ببینم رد پایش را اگر در خلوت «علامه حلی» دستخطش را اگر در بین کاغذها ببینم از نگاه «سیدبحرالعلوم» آن ماه را آه! در میان سینه‌زن‌ها ظهر عاشورا ببینم یا به چشم «سید» او را بین سرداب مقدس در دل تاریک شب در سجده و نجوا ببینم کاش می‌شد در طواف کعبه دستش را ببوسم یا میان زائران اربعین او را ببینم سحرهای ساحران را دیده‌ام یک عمر یارب می‌رسد روزی عصا را در کف موسی ببینم؟! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5643@ShereHeyat
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین در کوچۀ کوفه شد غزل‌خوان حسین وقتی که حماسه را به خون امضا کرد می‌گفت: که جان من به قربان حسین 📝 @ShereHeyat
🔹غمِ دوست🔹 بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست رو مداوای خود ای دل بکن از جای دگر کاندرین شهر طبیب دل بیماری نیست شب به بالین من خسته به‌غیر از غم دوست زآشنایان کهن، یار و پرستاری نیست یا رب این شهر چه شهری‌ست که صد یوسف دل به کلافی بفروشند و خریداری نیست به‌جز از بخت تو و دیدۀ من در غم تو شب در این شهر به بالین، سر بیداری نیست.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5163@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شهید عشق🔹 سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل به آن نیابت عظمای سیدالشهدا به آن جلال خدایی، به آن جمال جمیل شهید عشق که سر در منای دوست نهاد به پیش پای خلیل خدا، چو اسماعیل... :: سلام بر تو که دارد زیارت حرمت ثواب گفتن تسبیح و خواندن تهلیل هوای گلشن مهرت، نسیم پاک بهشت شرار آتش قهرت، حجارهٔ سجیل تو بر حقی و مرام تو حق، امام تو حق به آیه آیهٔ قرآن، به مصحف و انجیل ببین دنائت دنیا که از تو بیعت خواست کسی که پیش جلال تو، بنده‌ای‌ست ذلیل محیط کوفه تو را کوچک است و روح بزرگ از آن به بام شدی کشته، ای سلیل خلیل! فراز بام سلام امام دادی و داد، میان لجه‌ای از خون جواب، شاه قتیل به پای دوست فکندی سر از بلندی بام که نقدِ جان، برِ جانان بوَد متاع قلیل شروع نهضت خونین کربلا ز تو شد به نطق زینب کبری، به شام شد تکمیل 📝 🌐 shereheyat.ir/node/630@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹روح حیات🔹 مسلم که از حسین سلام مکرّرش باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش فرموده مدح و منقبتش را به افتخار ثاراللّهی که بوده نبی مدح گسترش ایثار و عزم و غیرت و آزادی و شرف تعظیم می‌کنند همه در برابرش حیرت برند اهل فضیلت به رتبه‌اش زانو زنند اهل کرامت به محضرش مبهوت گشته آدمیان و فرشتگان از عزّتی که کرده عطا حیّ داورش... تعریف کرد و داد خبر از شهادتش با دیدن عقیل همانا پیمبرش این است آن شهید که در یاری حسین تا روز حشر مسجد کوفه‌ست سنگرش لبّیک او حسین و طوافش به موج خون تکبیرها بلند ز هر زخم پیکرش... پیوسته بوی عطر گل نینوا گرفت زآن دسته‌های نی که عدو ریخت بر سرش سر داد و سر نکرد به جز بر حسین خم ای جان فدای پیکر در خون شناورش... این است آن قتیل که بر زندگان دهد روح حیات از نفس روح‌پرورش... بالای دار رفت و همه سربه‌دارها گل‌بوسه می‌زنند به قبر مطهّرش... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4122@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آخرین سلام🔹 به زیر تیغم و این آخرین سلام من است سلام من به حسینی که او امام من است سلام من به مرادم به سیدالشهدا که مقتدای من و شاهد قیام من است حسین! ای شده موسی به حرمت تو کلیم که شور عشق تو شیرینی کلام من است چگونه صبر کنم در غیاب حضرت تو که بی حضور تو این زندگی حرام من است اگرچه دورم از آن آستان، دلم با توست که ذکر خیر تو کار علی الدّوام من است... غروبم از غم غربت اگر چه لبریز است خوشم که عطر وصال تو در مشام من است مرا به مژدۀ دیدار تو امیدی نیست غم جدایی تو همدم مدام من است مگر که شهد شهادت به جام من ریزند که در فراق تو چندی‌ست تلخ، کام من است به راه عشق، نخستین فدایی تو منم سفیر خاص توام، این صدای عام من است به متن دفتر فضل مجاهدان بنگر که در وفای تو سرلوحه‌اش به نام من است تویی منادی صوت عدالت انسان که بازتاب تو، فریاد ناتمام من است چراغ زندگی من عقیده است و جهاد حسینی‌ام من و این مذهب و مرام من است... وجود پاک تو را چشم زخم تا نرسد دعا به حضرت تو کار صبح و شام من است مباش راهی کوفه به شوق دعوت خلق! در آخرین نفس این آخرین پیام من است بگو که شهد شهادت مرا گوارا باد در این محیط که زهر ستم به جام من است خوشم که بر سر عشقت سرم رود بر باد سر بریدۀ من پرچم قیام من است من این چکامه سرودم که «مسلم بن عقیل» ز روی لطف بگوید «شفق» غلام من است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3991@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹غریب🔹 به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم به غیر دربه‌دری‌ها پناهگاه ندارم شب گذشته به هر خانه جای بود مرا، لیک به هیچ خانه در این شام تیره راه ندارم ز خستگی‌ست به دیوار طوعه تکیه زدم من و گرنه جز به خداوند تکیه‌گاه ندارم کِشَند جانب دارالاماره با چه گناهم عزیز فاطمه جز عشق تو گناه ندارم به زیر تیغم و بالای بام وقت شهادت حسین از تو جز امید یک نگاه ندارم به راه عشق تو سر می‌دهم که وای به حالم اگر که حرمت عشق تو را نگاه ندارم... غم تو کرده سیه روز من که در همه عمرم قسم به خال تو یک نقطۀ سیاه ندارم سلام بر تو دهم لیک با زبان اشارت نگاه من به تو و طاقت نگاه ندارم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4121@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹طلایه‌دار عاشورا🔹 سلام ما به حسین و سفیر عطشانش که در اطاعت جانان، گذشت از جانش به آن غریب‌ترین سربه‌دار وادی عشق به «مسلم بن عقیل» و دو نور چشمانش به عزم شب شکن و همّت علی‌وارش به صبر و قوّت قلب و شکوهِ ایمانش... میان معرکه، چون کوه محکم و نستوه ستاده در بَرِ اهریمنان به کف جانش تمام شهر پر از دشمن است و می‌بارد نفاق و فتنه ز بارو و بام و ایوانش در آستان مُحرّم، به خاک و خون غلتید منای کوفه ببینید و عید قربانش طلایه‌دار بزرگ قیام عاشورا فدای نهضت سرخِ حسین شد، جانش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/690@ShereHeyat