#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#غزل
🔹مصائب مسیح🔹
مصائب تو مگر از مسیح کمتر بود؟
چه قدر سهم دل آخرین پیمبر بود؟
چه زجرها که کشیدی که سر بر آرد دین
درخت عمر تو با خون دل تناور بود
تو را چگونه گذشت آن کبود لحظاتی
که چشم شعب ابیطالب از غمت تر بود
حجاز حجم نفسگیر کینه بود و لجاج
نفاق قوم تو یک کارزار دیگر بود
تو با دو قاطبۀ شرک و جهل جنگیدی
و رنجهای تو حتی از این فراتر بود...
امین! یتیم پر آوازۀ بنیهاشم!
نگاه تو خود اماننامۀ معطر بود
📝 #پروانه_نجاتی
🌐 shereheyat.ir/node/3152
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#غزل
🔹بعد از تو...🔹
...پس رهسپار جادۀ بیتالحرام شد
شصتوسه سال فرصت دنیا تمام شد
شصتوسه سال فرصت دیدار با خدا
دیگر تمام، دورۀ وحی و پیام شد
رو سوی کردگار، از این خاک درگذشت
از جانب خدا به محمد سلام شد
ای برگزیده! پاک! پیامآور خدا!
یا مصطفی! پس از از تو جهان در ظلام شد
شب سکه زد به نام خود و ماه را گرفت
خورشید، گم میان سیاهی شام شد
بعد از تو هیچ غصه مگر رفت از دلی؟
بعد از تو هیچ درد مگر التیام شد؟
بیداد رخ نمود ز تاریکغار خود
اکنون که تیغ دادگری در نیام شد
بعد از تو منبر تو به دست بتان فتاد
بعد از تو خاک بر سر رکن و مقام شد
شد فرقه فرقه اُمّت تو، فتنه تازه گشت
دین تو واژگون و حلالت حرام شد
مهجور شد کتاب خدا بعد رفتنت
بعد از تو، اهلبیت تو بیاحترام شد
بعد از تو خاندان خدا شد اسیر کفر
بعد از تو خاندان علی قتلعام شد...
نفرین بر آن گروه که با جهل خویشتن
فصلی برای غربت خیرالانام شد
زینپیش اگرچه بر سر این قوم ناخلف
نفرین انبیای سلف، انتقام شد
تنها محمد است که نفرینشان نکرد
زینرو محمد است که حسن ختام شد
پس چشم بست و از سر تقصیرشان گذشت
پس رهسپار جادۀ بیتالحرام شد
📝 #حسن_صنوبری
🌐 shereheyat.ir/node/5253
✅ @ShereHeyat
بودند دو تن، به جان و دل دشمنِ تو
دادند به هم دست، پیِ کشتن تو
این یک، پیِ آتش زدن جان برخاست
وآن یک، بنشاند تیرها بر تن تو
📝 #علی_انسانی
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹در حوالی غربت🔹
یک عمر در حوالی غربت مقیم بود
آن سیدی که سفرهٔ دستش کریم بود
خورشید بود و ماه از او نور میگرفت
تا بود، آسمان و زمین را رحیم بود
سر میکشید خانه به خانه محله را
این کارهای هر سحر این نسیم بود
آتش زبانه میکشد از دشت سبز او
چون گلفروش کوچهٔ طور کلیم بود
این چند روزه سایهٔ یثرب بلند شد
چون حال آفتاب مدینه وخیم بود
حقش نبود تیر به تابوت او زدن
این کعبه در عبادت مردم سهیم بود
بیسابقهست حادثه اما جدید نیست
این خانواده غربتشان از قدیم بود...
📝 #سیدرضا_جعفری
🌐 shereheyat.ir/node/983
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#قصیده_واره
🔹تنهاترین🔹
نشستم گوشهای از سفرۀ همواره رنگینت
چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت
به عابرها تعارف میکنی دار و ندارت را
تو آن باغی که میریزد بهشت از روی پرچینت
کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفتهایت
حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت
دهان وا میکند عالم به تشویق حسین اما
دهانِ رحمة للعالمین وا شد به تحسینت
تو دینِ تازهای آوردهای از دیدِ این مردم
که با یک گل کنیزی میشود آزاد در دینت
مُعزّ المؤمنین خواندن مُذلّ المؤمنین گفتن،
اگر کردند تحسینت اگر کردند نفرینت،
برای تو چه فرقی دارد، ای والتین و الزیتون
که میچینند مضمون آسمانها از مضامینت
بگو با آن سفیرانی که هرگز برنمیگشتند
خدا واداشت جبرائیلهایش را به تمکینت
بگو تا تیغ برداریم اگر جنگ است آهنگت
بگو تا تیغ بگذاریم اگر صلح است آیینت..
بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند
محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت
تو را پایین کشیدند از سر منبر که میگفتند:
چرا پیغمبر از دوشش نمیآورد پایینت
درون خانه هم محرم نمیبینی، تحمل کن
که میخواهند، ای تنهاترین! تنهاتر از اینت
تو غمهای بزرگی در میان کوچهها دیدی
که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت
از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی
از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت
سر راهت میآمد آنکه نامش را نخواهم برد
برای آنکه عمری تازه باشد زخم دیرینت
برای جاریِ اشکت سراغ چاره میگردی
که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت
به تابوت تو زخمِ خویش را این قوم خواهد زد
چه میشد مثل مادر نیمۀ شب بود تدفینت
::
صدایت میزند اینک یتیمت از دل خیمه
که او را راهی میدان کنی با دست آمینت
هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر
در آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت
کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟
نمکنشناس آن دستی که روزی بوده مسکینت
دعا کن زخم غمهایت بسوزاند مرا یک عمر
نصیبم کن نمک از سفرۀ همواره رنگینت
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/3273
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹امیر صفشکن🔹
بی تو میماند فقط رنج عبادتهایشان
بیاطاعت از تو بیهودهست طاعتهایشان
حرفها در سینه داری و نداری محرمی
مردها در سینه میماند شکایتهایشان..
سکهها، سردارها را چون غلامی میخرند
وه در آن بازار، پایین بود قیمتهایشان
خون دل از سرزنشها میخوری و میخورد
بر دل آیینهات سنگ ملامتهایشان
ای امیر صفشکن! صفین به خود لرزیده است
پیش شمشیر تو پوشالیست هیبتهایشان
بر تن دشمن به جز پیراهن نیرنگ نیست
نیستی یک لحظه غافل از سیاستهایشان
شانههایت کم نیاوردند زیر بار درد
خم نخواهد کرد پشتت را خیانتهایشان
خارها رفتهست در چشم حقیقتبینِ تو
کوچهها شرمنده از دست جسارتهایشان
انتظار تیز تیغ ما به پایان میرسد
تازه آن دم هست آغاز مصیبتهایشان
📝 #جعفر_عباسی
🌐 shereheyat.ir/node/5754
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹مهماننواز🔹
آسمان را پهن میکردی به هنگام نماز
تا که باشد کهکشان با خاک پایت همتراز
دستهایت سفرهای بود از سخاوت بیشتر
میپذیرفتی جهان را روز و شب با روی باز
کوهی و توهین جمعی سنگریزه هیچ نیست
ای مُعزّ المؤمنین! ای تا قیامت سرفراز!
قطره قطره میچکید از چشمت اقیانوسها
آنقَدَر که داشتی در سجدهات سوز و گداز
با وضو پشت سرت میایستادند ابرها
هر زمان دنیا تو را میدید در راز و نیاز
گوشهای از سفرهات همواره میآمد بهشت
ای که بودی مثل آغوش خدا مهماننواز
وای بر آن حس تاریکی که یک شب بیهوا
گنبد خورشید را برداشت از خاک حجاز
📝 #علی_گلی_حسینآبادی
🌐 shereheyat.ir/node/5758
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹مرهم🔹
میان هجمۀ غمها اگر پناه ندارد
حسین هست نمیگویم او سپاه ندارد
حسین مرهم زخم برادر است و غمی نیست
زمانه حرمتشان را اگر نگاه ندارد
حسین هست که سر روی شانهاش بگذارد
حسین هست نیازی به تکیهگاه ندارد
میان لشکر او مرد مانده؟ آه نمانده
درون خانۀ خود یار دارد؟ آه ندارد
زمانه تلخترین زهر را به کام حسن ریخت
دلاوری که به جز ترک جنگ، راه ندارد
کسی که صلح حسن را غلط شمرد، ندانست
امام مفترض الطاعة اشتباه ندارد
درید قلب حسین آن چنان ز داغ برادر
که احتیاج به گودال قتلگاه ندارد
📝 #حسین_عباسپور
🌐 shereheyat.ir/node/3369
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹معزّ المؤمنین🔹
به روی شانۀ خاتم، که چون نقش نگین باشد
نشان مُهر او باید معزّ المؤمنین باشد
چه بر میآید، از آن آذرخشی که جمل را سوخت؟
که صلحش نیز صلحی فتنهسوز و آتشین باشد...
گذشت از جانماز زیر پایش هم کریمانه
مبادا لحظهای کوتاه زیر دِین دین باشد
به برق سکه خواهد داد لبخند امامش را
هر آن چشمی که کور از دیدن عین الیقین باشد
نمیلرزد به پای دار حتی! پای آن سردار
که مثل مالک و عمار، عزمش راستین باشد
دریغ از یار و از سردار و این دنیای غدّار و...
دریغ از روزگاری که ولی، تنهاترین باشد
چنان میراثدار لایقی از غربت مولاست
که باید چندسالی، چون علی خانهنشین باشد
نباید حرف را از خانه بیرون برد، اما آه
کدام آیینه آهش را و رازش را، امین باشد؟!
صدا زد زینب خود را و خواند آهسته در گوشش:
که ای خواهر، مرا در خانه دشمن در کمین باشد!
بیاور طشت را، اینک هلاهل هم ز پا افتاد
خیالش را نمیکرد این دل خون اینچنین باشد...
بخوان از چشمهایم باقی ناگفتههایم را
در آن حاشا اگر حرفی به غیر از حا و سین! باشد
نگین عرش را هم جای من یک بوسه مهمان کن
دمی که زینت دوش نبی روی زمین باشد
📝 #سیدمحمدجواد_میرصفی
🌐 shereheyat.ir/node/1040
✅ @ShereHeyat
💠 #امام_حسن_مجتبی (علیهالسلام)
«اَلْإِعْطَاءُ قَبْلَ السُّؤَالِ، مِنْ أَكْبَرِ السُّؤْدَدِ»
بخشش قبل از تقاضا، از بزرگترین آقاییهاست.
📗 نزهة الناظر، ص۷۱؛ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۱۳
🔹بزرگترین آقاییها🔹
میجویی اگر رسم جوانمردان را
بشنو ز امام، سیرت آنان را
بیخواهش و دستطلبی بخشش کن
تقدیم زمین تشنه کن باران را
📝 #حسین_ابراهیمی
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹سردار بیسپاه🔹
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود
در انعکاس سادهٔ آن فصل التهاب
تنهاییات هر آینه تفسیر میشود
طاقت گدازتر ز تَبِ جنگ روبروست
صلحی، که زیر سایهٔ شمشیر میشود
تو مرد جنگ بودی و میدانم ای عزیز
سردار بیسپاه، زمینگیر میشود!
صبر تو، انتظارِ عطشسوزِ کربلاست
صبری که صبح حادثه تعبیر میشود
مسموم دست کینه شدی ـ وه ـ چه جانگداز
زینب ز داغ آن دلِ خون، پیر میشود
تو نور چشم فاطمه بودی برادرم!
یک شهر، در فراقِ تو دلگیر میشود
📝 #پروانه_نجاتی
🌐 shereheyat.ir/node/1033
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹بردباری🔹
با من بیا هرچند صبرش را نداری
یک جا مرا در راه تنها میگذاری
باشد بیا اما مپرس از رازهایم
با خضر باید سر کنی با بردباری
راهی شدم بین سکوت و باز دیدم
یک کاروان پشت سرم حرف است آری
لا سیف، لا دین، لا فتی و لا مروت
در بازگشت دورهٔ بی ذوالفقاری
گم میشود فریادهایم بین این شهر
مثل نفَسهای مسیحی بیحواری
از دستهای سردشان بیعت گرفتم
از سینههاشان وعدههای جاننثاری
سجاده را اما کشید از زیر پایم
یک روز، دستی از همین دستان یاری
هم بر دلم داغ وفا ماندهست از این قوم
هم دارم از آن روی پایم یادگاری
من صلح کردم، خوب میدانستم آنها
خود میگذارند اسم آن را سازگاری
وقتی خیال پستشان راحت شد از جنگ
گفتند دشمنشادمان کردی به خواری!
گفتم «چه برخیزم چه بنشینم امامم»
گفتند سیریم از احادیثِ شعاری!
در چشمهای خیرهات تردید پیداست
موسای بیطاقت! کماکان بیقراری
بشنو! ولی پایانِ دیدار من و توست
تأویل آن چیزی که صبرش را نداری
میرفت در تسخیر غاصب کشتی نوح
با رخنهٔ صلح من از نو گشت جاری
هذا فراق ـ ای آشنا ـ بینی و بینک
باید مرا با غربتم تنها گذاری
📝 #انسیه_سادات_هاشمی
🌐 shereheyat.ir/node/5251
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#قصیدهواره
🔹از باب جبرائیل...🔹
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
جایی که سرسبز است با شوق کبوترهاش
جایی که تصویرش برای ذهنها زیباست...
از شش جهت نور است در آیینههای آن
از شش جهت انگار تصویر خدا پیداست...
عاشق شدن حرف کمی از وسعت آن است
در هم گره خوردهست این دلها که از بالاست
آنسوتر از این عرش، آبادی نمیبینم
این بارگاه نور، بیشک آخر دنیاست...
از باب جبرائیل تا منبر غزلخوان است
هر چشم بارانی که در این شهر پابرجاست
روزی هزاران آیه میبارد بر این مردم
اینجا همان باغ بهشتی... جنة الماواست...
با لهجۀ خورشید میآید سروشی ناب
این جذبه از چشمان سبز سید بطحاست
اینجا شبستان در شبستان روز در روز است
اینجا حریم خاندان لیلة الاسراست
زیر عبای خویش میگیرد زمین را، او
پیغمبر امروزها... پیغمبر فرداست...
اینجا هوا ابریست باران در نفس دارد
اینجا هوا بغض است... بغضی در گلوی ماست
از کوچههایی که به جنت میزند پهلو
عطر غریبی میوزد... این عطر اعطیناست
بغضی گرفته جان من را خوب میدانم
بغض گلوگیر زمین در ماتم زهراست...
پژواک درد و داغ تو در شهر پیچیدهست
غربت پس از این روزگاران باز هم پیداست...
📝 #حامد_حجتی
🌐 shereheyat.ir/node/3758
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#بقیع
#غزل_مثنوی
🔹أيها الصّبور🔹
...من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
در نام تو چه حس غریبی نهفته است
در نام تو چه خاطرهها میشود مرور
آقا غریب هستی و وقت سرودنت
حسی غریب در دل من میکند ظهور
من هم غریب مثل تو یا أيها الغریب
من کی صبور مثل تو یا أيها الصّبور
با تو چقدر ماهیتم فرق میکند
مانند ایستادن شب در حضور نور
در پیشگاه آینه مرد مقربی
تو بضعة الرسولی و ریحانة النبی
ای نور روشنای دل و خانهٔ نبی
ای جایگاه عرشی تو شانهٔ نبی
روح تو آسمان نه که هفت آسمان کم است
نور تو ابتدای جهان، روح عالم است
از قلب تو ندیدهام آقا رحیمتر
از بخشش و کرامت دستت کریمتر
حاتم به دست بخشش تو بوسهها زده است
نزد فقیر بر لب تو نه نیامده است...
سنگ صبور، مأمن غمها و دردها
ای خانهات پناه همه کوچهگردها
صلحت حماسهایست که با روضه توام است
صلحت چقدر آینهدار محرم است
باید شناخت صبر و شکیبایی تو را
باید گریست یک دهه تنهایی تو را
در لحظه لحظه زندگی تو غم است، آه
غربت همیشه با دل تو توام است، آه
هر لحظهٔ تو بوده نشان از غریبیات
وای از غم دل تو، امان از غریبیات
هر روز شهر بر غمت افزود وای من
دشنام بود و نام علی بود وای من
عمری غریب بوده ولی صبر کردهای
مانند لحظههای علی صبر کردهای
شیعه همیشه داشته داغی وسیع را
داغ وسیع غربت تلخ بقیع را
یک قطعه خاک وسعت یک غربت مدام
یک قطعه خاک مدفن چار آسمان امام
یک قطعه که شنیدن آن گریهآور است
آن قطعهای که مدفن مخفی مادر است
شیعه همیشه داشته داغی وسیع را
داغ وسیع غربت تلخ بقیع را
در این هجوم درد و غم و داغ بیامان
صبری دهد خدا به دل صاحبالزمان
📝 #سیدمحمدرضا_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/2776
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹آن شهیدی که...🔹
کیست او؟ آنکه بین خانۀ خود، مکر دشمن مجاورش بودهست
او که انگار در تمام قرون، هرچه غربت معاصرش بودهست
او که از روزهای کودکیاش، شعله در خانۀ دلش افتاد
دم به دم داغ ظهر عاشورا، در نفسهای آخرش بودهست
نه فقط شد مدینه مدیونش، کربلا میوه داد از خونش
آن شهیدی که سیدالشهدا، هر شب جمعه زائرش بودهست
صلح او تیغ در نیام علیست، کربلا جلوۀ قیام علیست
باطن تیغ مرتضاست یکی، فرق قصه به ظاهرش بودهست
آن زمان که مسافری خسته، لب گشوده به طعنه و توهین
میزبان در عوض فقط فکرِ آب و نان مسافرش بودهست
«دوستان را کجا کند محروم، او که با دشمنان نظر دارد»
دشمنش میهمان سفرۀ اوست، چه رسد آنکه شاعرش بودهست
📝 #سیدمحمدمهدی_شفیعی
🌐 shereheyat.ir/node/3274
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹صراط المستقیم من!🔹
همه گویند مجنونم همه گویند «دیوانَهم»
دلیل عاقلانه بودنش را من نمیدانم
همیشه رود میفهمد که جریان چیست در پایان
شبیه برکهها در حسرت دریا نمیمانم
صراط المستقیم من! رئوف من! رحیم من!
تو را این گونه میبینم تو را این گونه میدانم
تو با چشمان خود پشت سر من آب میریزی
تو با دستان خود رد میکنی از زیر قرآنم
تمام راه، زحمتهای من بر روی دوش توست
مرا شرمندهتر از این نکن حالا که مهمانم
اگر شمسالشموسی این تو و این چهرۀ زردم
بسوزانم بسوزانم بسوزانم بسوزانم
«ضمانتگاه» شاید باعث آرامشم باشد
که همچون آهوی سرگشتهای از خود گریزانم
حدیث نور را من سلسله در سلسله خواندم
رسیدم تا به نیشابور فهمیدم مسلمانم
چرا هدهد نمیبینم میان این کبوترها؟
میان صحن تو انگار در ملک سلیمانم
اگرچه چند باری آمدم مشهد به پابوست
خدا میداند از هرچه نرفتنها پشیمانم
به من لطفی کن ای چشمه، به حق آن لب تشنه
به من لطفی کن ای باران که عطشانم ببارانم
شب جمعهست فردا لحظۀ موعود میآید
میان جمکران در محضر تو ندبه میخوانم...
📝 #رضا_خورشیدیفرد
🌐 shereheyat.ir/node/598
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹آهِ آینهها🔹
ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
در هوای محنآلودۀ غربت، آید
عطر گلهای بهشتی ز فضای حرمت
شمعدانها همه در سوز و گداز از داغت
تیره از آهِ مَلَک، آینههای حرمت
میشود خاطرۀ غربت زهرا ترسیم
خلق را در نظر از حال و هوای حرمت
برسد بوی خدایی، بوزد عطر بهشت
هر طرف باز شود پنجرههای حرمت
یادِ روزی که شهادت به رخت در وا کرد
شور و غوغاست به پا در همه جای حرمت
مهدیات زائر و ای کاش که میدانستم
که گذارد قدم آن ماه، کجای حرمت
یادِ آن روز که شد روضۀ تو کربوبلا
شاهد کربوبلایت، شهدای حرمت
دولت آل علی تا به ابد پایندهست
این بُوَد در همه اَدوار صدای حرمت
پایۀ هستی دشمن ز پی افتاد اینجا
ای برافراشته تا عرش بنای حرمت
هر چه کردند نشد کم ز شکوهت مولا
باز هر روز شد افزوده صفای حرمت
یا رضا از سر این مُلک نگردد کوتاه
سایۀ مرحمتآمیزِ لوای حرمت
هدیه کردهست «مؤید» به غزالان حرم
غزلی را که سرودهست برای حرمت
📝 #سیدرضا_مؤید
🌐 shereheyat.ir/node/5760
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹آیۀ احسان🔹
ذكر پابوس شما از لب باران میریخت
ابر هم زير قدمهای شما جان میريخت
هرچه درد است به اميّد دوا آمده بود
از كفِ دست دعای همه درمان میريخت
عطر در عطر در ايوان حرم گل پاشید
باد بر دوش همه زلف پريشان میريخت
نور در آينههای حرمت گل میكاشت
از نگاه در و ديوار گلستان میريخت
روی انگشت همه ذکر دعا پَر میزد
از ضريح لب تو آيۀ احسان میريخت
چشم در قاب مفاتيح تو را خط میبرد
روی اسليمی لب، نام تو طوفان میريخت...
روز بر قامت خورشيد فلک، شب در ماه
نور از چشمه خورشيد خراسان میريخت
📝 #غلامرضا_شکوهی
🌐 shereheyat.ir/node/1520
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹بدرقهٔ اشک🔹
یا بر سر زانو بگذارید سرم را
یا آنکه بخوانید به بالین، پسرم را
شب تا به سحر منتظرم بال نسیمی
از من برساند به مدینه خبرم را
کی باور من بود که از آن حرم پاک
یک روز جدا گردم و بندم نظرم را
مجبور به تودیع حرم بودم و ناچار
بر دامن اندوه نشاندم پسرم را
هنگام خداحافظی از شهر، عزیزان
شستند به خوناب جگر رهگذرم را
گفتم همه در بدرقهام اشک ببارند
شاید که نبینند از آن پس اثرم را
دامانم از این منظره پر اشک شد اما
گفتم که نبیند پسرم چشم ترم را...
تهمت ز چه بندید به انگور؟ که خون کرد
همصحبتی دشمن دیرین جگرم را
آفاق همه زیر پر رأفت من بود
افسوس بدین جرم! شکستند پرم را
آن قوم که در سایهام آرام گرفتند
دادند به تاراجِ خزان برگ و برم را
بشتاب به دیدار من ای گل که به بویت
تسکین دهم آلام دل دربهدرم را
روزم سپری شد به غم، اما گذراندم
با یاد تو هر لحظهٔ شام و سحرم را
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/1741
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹پناهِ همه🔹
کعبۀ اهل ولاست صحن و سرای رضا
شهر خراسان بُوَد کربوبلای رضا
در صف محشر خدا مشتری اشک اوست
هر که در اینجا کند گریه برای رضا
کیست پناه همه جز پسر فاطمه؟
چیست رضای خدا غیر رضای رضا؟
بر سر دستش برند هدیه برای خدا
ریزد اگر دُرّ اشک، دیده به پای رضا..
نغمۀ قدّوسیان بود به آمین بلند
حیف که خاموش شد صوت دعای رضا
یاد کند گر دَمی، زآن جگرِ چاک چاک
خون جگر جوشد از خشت طلای رضا
از در باب الجواد میشنوم دم به دم
یا ابتای پسر، وا ولدای رضا
بوسه به قبرش زدم، تازه ز طوس آمدم
باز دلم در وطن کرده هوای رضا
گر برود در جنان یا برود در جحیم
بر لبِ میثم بُوَد مدح و ثنای رضا
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/2488
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹سفر🔹
جان بر لب من آمد و جانان به بر من
ای مرگ برو عمر من آمد به سر من
زیباست رخ ماه پس از نمنمِ باران
ای اشک مَیا، آمده تنها پسر من
این طفل، عزیز است و جگرگوشهٔ زهراست
بهتر که نداند چه شده با جگر من
ز آن لحظه که با کعبه خداحافظیام دید
دانست که برگشت ندارد سفرِ من
ای دیده مکن گریه که شد وقت تماشا
ای اَبر برو، تا ز در آید قمر من
نُه ساله مگو، ماهِ شب چارده است او
زین روست به در دوخته شد چشم تر من
بُردم به دل خاک، دل چاک و پس از مرگ
گیرید ز داغ دل لاله خبر من
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/1046
✅ @ShereHeyat
#شعر_اخلاقی
#حدیث #رباعی
💠 #امام_رضا(علیهالسلام)
«...أَنَّ ذِكْرَ الْمَوْتِ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ»
...همانا یاد مرگ برترین عبادت است.
📗 الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیهالسّلام، ص۳۳۹
🔹بهترین عبادات🔹
تا قسمت ماست برگ برگ افتادن
چون غنچه ز بارش تگرگ افتادن
در زمرۀ بهترین عبادات بُوَد
با هر نفسی به یاد مرگ افتادن
📝 #حسین_ابراهیمی
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹خورشید بیبدل🔹
تو آن امام غریبی، تو آن امام رئوف
در این کرانه به خورشید بیبدل معروف
غزال خسته دو بیت اشک پیش پایت ریخت
همینکه شد به نگاهش نگاه تو معطوف
به یک اشارۀ ابرو، نَهَیتَ عَن مُنکَر
به مهربانیِ لبخند، اَمَرتَ بِالمَعروف
تو نور در دل من ریختی، نفهمیدم
نبود سنخیتی بین ظرف با مظروف
چهقدر آینه بیتوته کرده در حرمت
چهقدر دل که در این بارگاه کرده وقوف
برادرانه در آغوش خویش میکِشیَم
درون سینه غمی نیست در جوار رئوف
من از نگاه تو خواندم «فَمَن یَمُت یَرَنی»
تو را همان دم آخر «فِی الاِحتِضار اَشوف»
برای وصف تو تنها سکوت باید کرد
چه الکن است در این آستان زبان حروف
دو خط روایت «ابن شبیب» را خواندم
که پا به پای دلم سوخت برگ برگ لهوف
کبوترانه دلم پر کشید تا گودال
که دعبل آمد و سرداد روضۀ مکشوف
چه کشتهای، چه غریبی، مُخَضَّبٌ بِدِماء
چه مقتلی، چه شهیدی، مُقَطَّعٌ بِسُیوف
📝 #عباس_همتی
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#مثنوی
🔹حضرت نور🔹
سلام ای طبیب طبیبان سلام
سلام ای غریب غریبان سلام
الا ماهتاب شبستان توس
الا حضرت نور، شمسالشموس
غریبم من از راه دور آمدم
به دنبال یک جرعه نور آمدم
شبم، آه یک جرعه ماهم بده
پناهی ندارم پناهم بده
ببخشا اگر دور و دیر آمدم
جوان بودم، امروز پیر آمدم
منم زائری خام و بیادعا
کبوتر کبوتر کبوتر دعا
اگر مست و مسرور و شاد آمدم
من از سمت بابالجواد آمدم
من از عطر نامت بهاری شدم
تو را دیدم آیینهکاری شدم
تو این خاک را رنگوبو دادهای
به ایران من آبرو دادهای
ببخشای این عاشق ساده را
ببخشای این روستازاده را
تو را دیدم و روشنایی شدم
علیبنموسیالرضایی شدم...
📝 #سعید_بیابانکی
🌐 shereheyat.ir/node/3326
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#چارپاره
🔹چه فراقی!🔹
دم به دم تا همیشه قلب پدر
با نفسهای تو هماهنگ است
روز و شب قاصدک خبر میداد
دل بابا برای تو تنگ است
تو تمام وجود بابایی
او ولی از وجود خود دور است
بیتو هر لحظه قطره در قطره
اشک او دانههای انگور است
چه فراقی خدا! که از وصفش
دل واژه، دل قلم خون است
لحظه لحظه نفس نفس بیتو
دم او زهر و بازدم خون است
مینویسم ولی نمیدانم
پای این روضه تا کجا بکشد
مینویسم ولی خدا نکند
پدرت روی سر عبا بکشد
مو به مو مثل شام گیسویت
چلۀ تاک هم پریشان است
اشک تو روی جسم او یعنی
غسل باران به دست باران است
پیکرش غرق گل شد اما باز
گریه کردی دلت کجاها رفت
لحظهای چشم بستی و دیدی
تیغ و شمشیر و نیزه بالا رفت
روضهخوان پدر شدی آن دم
یک طرف قلب خیمهها میسوخت
آن طرف روی نیزهها دیدی
سر خورشیدِ کربلا میسوخت
بیگمان موقع کفن کردن
بین دستان تو کفن لرزید
چه کشیدهست آن امامی که
عشق را بین بوریا پیچید
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/1050
✅ @ShereHeyat