#حضرت_خدیجه علیهاالسلام
#ام_المؤمنین
#غزل
🔹رسم است خیلی زود...🔹
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینهکاری را
یک بار دیگر با همان دلواپسی بگذار
بین یتیمان محمد دست یاری را
بر خانۀ تو اولین بار آسمان بارید
لبخندهای اولین صبح بهاری را
از بخششت با ما نصیبی هست بیپایان
من دیدهام لطفی که اندک میشماری را
چیزی ندارم پیشکش، الا که با اخلاص،
پای غم زهرا بریزم اشک جاری را
با روضهای که دوست داری، بین ابیاتم،
روشن کن امشب آتش این سوگواری را
تنها فقط بین شما رسم است خیلی زود
مادر به دختر میسپارد خانهداری را
زینب به مادر رفته یعنی خوب میفهمد
درد یتیمی را، غمِ این زخم کاری را
پس آستین را بُرد پیش چشم آن دختر
شاید نبیند چوب را، لبهای قاری را
📝 #سیدابوالفضل_مبارز
🌐 shereheyat.ir/node/2561
✅ @ShereHeyat
هرچند که غافل از تو بودم هردم
هرچند که خانۀ تو را گم کردم
هر سو رفتم نشانهای بود از تو
آغوش گشودهای مگر برگردم
📝 #سیدمحمدمهدی_شفیعی
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#امام_رضا علیهالسلام
#قصیده
🔹رضای او🔹
دمی با آه خلوت کن، بگیر ای دل جلا اینجا
بیا سبقت بگیر از خلق، با رنگ خدا اینجا
به نفس خویش غالب باش تا صاحبنفس باشی
خدایی میشوی با نفس خالی از هوا اینجا
گواهم آیت «لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ الله» است
به استقبالِ استغفار میآید، رجا اینجا
من آداب زیارت را مفاتیحالجنان دیدم
شنیدم «فَادْخُلُوها خالِدِین» را بارها اینجا
ریاض الجنة است اینجا نیازی بر ریاضت نیست
رضایتنامهای کافیست با مهر رضا اینجا
به اشکی باز گردان آبروی رفته را برگرد
بجو از چشمۀ خیر کثیر آب بقا اینجا..
گناهانیست مخفی از همه «بینی و بین الله»
که مشروط است عفو آن به امضای رضا اینجا
رضای او «رَضِیَ اللهُ عَنهُم وَ رَضوا عَنهُ» است
اگر مشتاق رِضوانٌ مِنَ اللهی بیا اینجا
خدا با دستخط او خطای خلق میبخشد
به دست راست آید نامهٔ اعمال ما اینجا..
صدای زنگ ساعت میبرد زنگ دل ما را
که در دل میدمد هر ثانیه حمد و ثنا اینجا
مقرب باش با یارب لبالب باش از لبیک
«أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاع» است لبیک دعا اینجا
کنار خود امامی مهربانتر از پدر داریم
که حاصل میبرند از فضل او خلق خدا اینجا
به امر «رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلا» تلاوت کن
بخوان وصف مقام انبیا و اولیا اینجا
قرائت کن «لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْض»
بیا با آیتالکرسی به عرش کبریا اینجا
تضرع کن در این مضجع بخوان «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَع»
بگیر اذن شفاعت از عزیز مرتضی اینجا
عیان بین دو کوه طوس، طور زادۀ موساست
به چشم دل تماشا کن تجلای خدا اینجا
تجلی میکند دائم صفات کبریا اینجا
همه اسمای او حُسناست «فَادْعُوهُ بِها» اینجا
«مَن اَرجوهُ لِکُلِّ خَیر» را در این حرم دیدم
که با «أینَ لِیَ الخَیر» آشنایم سالها اینجا
سحرهای دعا را با دعاهای سحر دریاب
بیا لب بر دعا وا کن که مییابی بها اینجا
شب و روز دلم با روضه و روزه هماهنگ است
که دارد آه من آهنگ تسبیح خدا اینجا
خوشا سی روزۀ ختم کتاب از باء بسم الله
خوشا حمدی که باشد افتتاحش با ثنا اینجا
به هر ختمی نثار روح خود رحمت فرستادیم
به ذکر فاتحه وا شد گره از کار ما اینجا
حریمش باب حاجات و کلید آن مناجات است
دعا کن هرچه میخواهی که میبخشد خدا اینجا
ملائک هر شبش را با سلامی قدر میدانند
همه تا مطلع الفجر فرج گرم دعا اینجا
یکی تسبیحخوانِ «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى»ست
یکی با آیههای سجده دارد اعتلا اینجا
یکی با سجدۀ «والنَّجم» در نجوای معراج است
یکی گرم مناجات است با «شمس» و «ضحی» اینجا
تمنا کن حقایق را، بدان قدر دقایق را
به قرآن «لَیسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى» اینجا
طواف زائر او آیتی از «سعی مشکور» است
که مشهود است «أَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یرَى» اینجا
خوش آن سائل که ذکر دائمش «اَوفِ لَنَا الکَیل» است
خوش آن زائر که بیند «ثُمَّ یجْزَاهُ الْجَزَا» اینجا
به هر خیری که نازل میشود آری فقیرم من
عجب سرمایهای دارم به امید خدا اینجا
دو دست خالی آوردم پر از عطر دعا اینجا
عجب جمع نقیضینیست این فقر و غنا اینجا
به «إِنَّ اللهَ تَوَّابٌ رَحِیم» امّیدوارم من
که دیدم در زیارت «رحمةالموصوله» را اینجا
«الهی لا تُؤَدِبنِی»، «الهی لا تُعَذِّبنِی»
مرا تأدیب کن با رأفت و لطف و عطا اینجا
«الهی لا تعاقبنی» اجابت شد، یقین دارم
اگر لطفت نبود امشب نمیخواندی مرا اینجا
من آن عبد گریزانم پناهم داده سلطانم
وگرنه بوده جای مجرمی چون من کجا اینجا؟!
از این درگاه هرگز دست خالی برنمی گردم
که نگذاری بماند بنده محروم از عطا اینجا
وفا آیینهای دارد که میگیرد صفا اینجا
عطا گنجینهای دارد که مییابد بها اینجا
هجوم سائلان دور ضریح او مجابم کرد
همه دیدند ازاو خیر و کسی نشنیده لا اینجا
عنایاتش عیان باشد، چه حاجت بر بیان باشد
کراماتش نمیگنجد به ظرف لفظ ما اینجا
حرم هرگاه مهمانم، امین الله میخوانم
نمیبینم کسی غیر از علیّ مرتضی اینجا
به «اللهم فَاجعَل نَفسی» آری مطمئن هستم
که صادر میشود امر قَدَر، حکم قضا اینجا
«وَ اِلْحِقْنی بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَج» دلیل ماست
به بهجت میرسد قلب محبان رضا اینجا
زیارت، جامهای خواهد که از تقواست تشریفش
شهادت، نامهای خواهد به تصدیق وفا اینجا
«فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ» فدای آنکه در این ره
سر تسلیم دارد پای پیمان رضا اینجا
گروهی منتظر عمری دعای عهد میخوانند
گروهی ندبهها دارند هر صبح و مسا اینجا..
بخوان با آدم و نوح از مقام آل ابراهیم
ببین در آل عمران، آیتی از مصطفی اینجا
حسین این آیه را وقت وداع اکبرش خواندهست
بخوان تا کربلاییتر شود دلهای ما اینجا
به رسم دعبل ای دل دم بزن از آه اهلالبیت
مصیبتخوان شده «قبرٌ بطوس یالها» اینجا
📝 #سیدمحمدرضا_یعقوبی_آل
🌐 shereheyat.ir/node/5477
✅ @ShereHeyat
تا بر سر ما سایۀ مولاست بیا
تا در دل ما روضۀ زهراست بیا
حالا که قرار است بیایی ای مرگ!
تا نام حسین بر لب ماست بیا
📝 #میلاد_عرفانپور
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#دعای_کمیل
#امام_حسین علیهالسلام
فرازی از یک #مثنوی
🔹الهی و ربّی🔹
الهی به شور قیام حسین
به فریاد سرخ و پیام حسین
به آنان که محو نگاهش شدند
شهید سرافراز راهش شدند..
به مردانِ در عشق، ضربالمثل
به مرگی که شیرینتر است از عسل
به شیدایی مسلم بن عقیل
به اول شهید از تبار خلیل..
به دستی که در علقمه، شد قلم
وفایش به عالم، عَلَم شد عَلَم
به آبی که از چشمۀ مشک ریخت
به زینب که از روی تلّ اشک ریخت
به گودال بالاتر از طاقِ عرش
به خونی که پاشید بر ساق عرش
به «روز دهم» زیر چرخ کبود
که «خورشید بر نیزه گل کرده بود»
به قنداقهای که به معراج رفت
به پیراهنی که به تاراج رفت
به اسبی که کوبید سر بر زمین
به خونهای جاری در آن سرزمین
به ماهی که مهرش شده مشتری
به ایثار انگشت و انگشتری
به آیات کهف و به آیات نور
به مهمانی سر، میان تنور
به عاشقترین خواهر روزگار
که صبر و وفا را، شد آموزگار
به غمهای بانوی مَحمِلنشین
به ایراد آن خطبۀ آتشین
به شور مناجات مولا علی
به جانهای پیوسته با «یا علی»
به تأثیر شبنالههایِ کمیل
به سوز علی، در دعای کمیل
به دلهای عاشق، قراری ببخش
فروغی از آیینهداری ببخش
که نور دل اهل بینش تویی
سرآغاز هر آفرینش تویی
به راه تو آنان که سر دادهاند
ز فضل تو ما را خبر دادهاند..
ندارم کسی جز تو فریادرس
تویی دادخواه و تویی دادرس
الهی و ربی! پناهم بده
به سرمنزل عشق راهم بده
مرا جز تو، با کس سر و کار نیست
پذیرندۀ توبه غیر از تو کیست؟
نه چشمی نظر میکند سوی من
نه راه فراری فراروی من..
تو گرداندی از من بلا را به لطف
ندیده گرفتی خطا را به لطف
به صد مرحمت ای خدای جلیل
پراکندی از من ثنای جمیل
ثنایی که شایستۀ من نبود
سزاوار تشریف این تن نبود
ندیدی به کردار من جز قصور
مرا بردی از چاهِ ظلمت به نور
منم شرمسار از بَدِ حال خود
زمینگیرِ زنجیرِ اعمال خود..
نشد دامنم پاک از خارها
شکستم حریم تو را بارها
سزد گر ببارد بلا بر سرم
که در بند نفس جنایتگرم
نه این بددلی، در سرشت من است
حجاب دعا، فعل زشت من است
تو آگاهی از زشتی کار من
نباشد نهان از تو اسرار من
مرا اشکبارانتر از ابر کن
عقوبت اگر میکنی، صبر کن
مرا داد دنیا فریب از غرور
به زندانم از آرزوهای دور
نباشی اگر دستگیرم هنوز
به نادانی خود دلیرم هنوز
مرا خواب غفلت گرفتار کرد
مرا نفس فرمانروا خوار کرد
پی خواهش دل شدم سالها
شکستهست از من پر و بالها
هوای دلم گشت دام فریب
دچارم به این سرنوشت غریب
چرا بیاثر اشک و آه من است؟!
که سَدّ اجابت گناه من است
گناهم، زیان جای سود آورد
بَلا بر سر من فرود آورد..
به کف غیر اندوه چیزی نماند
ز مُلک تو راه گریزی نماند
الهی و ربّی! کرم کن کرم
بخوان چون کبوتر مرا در حرم..
تو پوشیدهای عیبهای مرا
ببین گریۀ هایهای مرا
من آنم که بَر خود ستم کردهام
و کسبِ رضای تو کم کردهام
دلم در حریم تو نااهل بود
دلیری من از سَرِ جهل بود
مرا نیست هر چند قلب سلیم
مکن چیره بر من عذاب الیم
الهی و ربّی! من آن بندهام
که اینک تهیدست و شرمندهام
ضعیفم من و دردمند و حقیر
ذلیلم من و مستمند و فقیر
ز بیم تو در چشم من خواب نیست
به روز عقوبت مرا تاب نیست
عقوبت ز اعمال خود میکشم
که طعم عذاب تو را میچشم
به جُرمی که کردم در آن سالها
اسیرم اسیر سیهچالها..
چو با یادت آوردهام شب به روز
امیدم تویی، هستیام را مسوز
اگر بر عذابت صبوری کنم
صبوری کی از داغ دوری کنم؟
به اکرام تو چشم اگر دوختم
به امید عفوت چرا سوختم؟
تو زنجیرِ جانِ مرا باز کن
در آتش، زبان مرا باز کن
که شیون برآرم در آن آستان
شوم با دل خسته همداستان
به حسرت بنالم ز دل مثل نای
بگریم بر احوال خود، هایهای
بخوانم تو را از سویدای جان
که اِی آرمانِ دلِ عارفان!
پشیمانم و سرپناهی نماند
به جز آستان تو راهی نماند
«عقوبت مکن عذرخواه آمدم
به درگاه تو روسیاه آمدم»
ندارم به جز لطف تو دادرس
تو بیچارگان را به فریاد رس
که غیر از تو بخشد گناه مرا؟
که رحم آوَرَد اشک و آه مرا؟..
نجاتم از این روسیاهی ببخش
به این بینوا آنچه خواهی ببخش
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/5012
✅ @ShereHeyat
آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
گفتیم چرا جمعۀ ما دلگیر است؟
گفتی دل من برایتان تنگ شده!
📝 #سمیه_زارع_خردمند
🏷 #شعر_انتظار
✅ @ShereHeyat
#شعر_انتظار
#غزل
🔹فرصت دیدار🔹
گفتم به دیده: امشب اگر یار بگذرد
راهش به گریه سد کن و، مگذار بگذرد
گفتا چه جای گریه؟ که او همچو ماه نو
رخسار خود نکرده پدیدار، بگذرد
بگذشت از کنار من آنسان که بوی گل
دامنکشان ز ساحت گلزار بگذرد
در باغ گل نمینهد از خویش جای پا
از بس که چون نسیم، سبکبار بگذرد
گفتم: دمیده پیش تو، خورشید را ببخش
گفتا: مگر خدا ز خطاکار بگذرد!
غافل ز دوست یک مژه بر هم زدن مباش
آیینهشو که فرصت دیدار بگذرد
دردا که بیفروغ دلآرای روی دوست
هر روز ما به رنگ شب تار بگذرد
سرشار از تجلی یارند لحظهها
حیف است عمر ما که به تکرار بگذرد..
گر در ولای آل علی صرف میشود
از خیر عمر بگذر و، بگذار بگذرد
ای کاش این دو روزۀ باقی ز عمر نیز
در صحبت ائمۀ اطهار بگذرد
امشب بیا به پرسش «پروانه» ای عزیز
زان پیشتر که کار وی از کار بگذرد
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🌐 shereheyat.ir/node/1550
✅ @ShereHeyat
💠 #امام_حسن_مجتبی (علیهالسلام)
«اَلْإِعْطَاءُ قَبْلَ السُّؤَالِ، مِنْ أَكْبَرِ السُّؤْدَدِ»
بخشش قبل از تقاضا، از بزرگترین آقاییهاست.
📗 نزهة الناظر، ص۷۱؛ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۱۳
🔹بزرگترین آقاییها🔹
میجویی اگر رسم جوانمردان را
بشنو ز امام، سیرت آنان را
بیخواهش و دستطلبی بخشش کن
تقدیم زمین تشنه کن باران را
📝 #حسین_ابراهیمی
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#مثنوی
🔹خورشیدِ جان🔹
ای علوی ذات و خدایی صفات
صدرنشین همۀ کائنات
سید سالار شباب بهشت
دست قضا و قلم سرنوشت
زادهٔ طوبی و بهشت برین
نور خدا در ظلمات زمین
علت غائیِ همه ممکنات
عمر ابد داده به آب حیات
پاکترین گوهر نسل بشر
از همه خوبان جهان خوبتر
جدّ تو پیغمبر نوع بشر
جن و ملک بر قدمش سوده سر
آینهٔ پاک که نور خدا
تابد از این آینه بر ماسوا
باب تو سر سلسلۀ اولیاست
چشم پر از نور خدا مرتضاست
مادر تو دخت پیمبر بود
آیهای از سورۀ کوثر بود
پردهنشین حرم کبریا
فاطمه آن زُهرهٔ زهرای ما
عاشق کل، حضرت سلطان عشق
خون خدا شاه شهیدان عشق
با تو ز یک گوهر و یک مادر است
ظلّ خدایی تواَش بر سر است
آینهٔ ذات محمد نما
حُسن خدایی، حسن مجتبی
نام حسن، روی حسن، خو حسن
نور خدا چارمی پنج تن
آیهٔ تطهیر به شأن شماست
حکم شما امر اولیالامر ماست
سینهٔ سینای شما طور وحی
نور شما شاخهای از نور وحی
در رمضان ماه نشاط و سرور
ماه دعا، ماه خدا، ماه نور
نورفشان شد ز دو سو آسمان
در دو افق تافت دو خورشید جان
وحی خدا از افق ایزدی
نور حسن از افق احمدی
مُشک و گلابی به هم آمیختند
در قدح اهل ولا ریختند
این رمضان از تو شرف یافته
نور تو بر جبههٔ او تافته
نیمۀ ماه رمضان عزیز
گیسوی مشکین تو شد مشکبیز
نور خدا تافت در آن روی ماه
خاصه از آن چشم به دشت سیاه
سرخی گل عکس گل روی توست
ظلمت شب سایهٔ گیسوی توست
روز که خورشید درخشان صبح
سر زند از چاک گریبان صبح
ای رخ تو در رمضان بدر ما
هر سر موی تو شب قدر ما
بعد علی شاخص عترت تویی
وارث میراث نبوت تویی
مصلحت ملت اسلام و دین
کرد تو را گوشهٔ عزلت نشین
ملت اسلام که پاینده باد
مشعل توحید که تابنده باد
هر دو رهین خدمات تواند
شکر گذارندۀ ذات تواند
تا ابد ای خسرو والا مقام
بر تو و بر دین محمد سلام
کلک «ریاضی» که گهر ریز شد
زان نظر مرحمتآمیز شد
📝 #سیدمحمدعلی_ریاضی_یزدی
🌐 shereheyat.ir/node/366
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#قصیده
🔹صحیفه حُسن🔹
ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!
روز نخست نقش جمال تو را كشید
نقاش حُسن با قلم ابتدا حسن
از شرم آفتاب رخت خفت آفتاب
در پشت كوهها و پس ابرها حسن
ترسم از این كه عقل، خدا خوانَدَت به جهل
از بس كه دیده در تو جمال خدا حسن
از كائنات نغمۀ آمین شود بلند
دست تو تا بلند شود بر دعا حسن
افكنده گل صحیفۀ حسنت چو باغ گل
از بوسههای پشت هم مصطفا حسن
روح نبی، روان علی، قلب فاطمه
گیرد به یك اشارۀ چشمت صفا حسن
از صد هزار فیض مسیحا نكوتر است
دردی كه با دعای تو گردد دوا حسن
باب تو باب حاجت ارباب حاجت است
ای عالمی به كوی تو حاجت روا حسن
جسم مسیح نه كه روان مسیح هم
میگیرد از تبسم گرمت شفا، حسن
گویی كه از لب تو عسل خورده مصطفی
از بس كه داده بوسه دهان تو را حسن
وقتی كه جای دست خدا میشوی سوار
حیف است پا نهی به سر چشم ما حسن
باید رسول و حیدر و زهرا شوند گوش
تا ذات حق برای تو گوید ثنا حسن
زوار توست جان و رواقت بهشت دل
بالله بوَد مدینۀ تو قلبها حسن
گنجد چگونه عرش به یك گوشۀ بقیع؟
ای گوشهای ز خاك تو عرش عُلا حسن
روزی كه نیست روز تو باشد كدام روز؟
جایی كه نیست خاك تو باشد كجا؟ حسن
صلح تو كرد روز معاویه را سیاه
صبر تو داد دین خدا را بقا حسن
از بامداد اول خلقت تو بودهای
بنیانگذار نهضت كرب و بلا حسن
آل نبی تمام كریمند و تو شدی
مشهور در كرامت و لطف و عطا حسن
خلقند میهمان و تویی میزبان خلق
ملك وجود آمده مهمانسرا حسن
عمری اگر كه بند ز بندم جدا كنند
حاشا كه لحظهای ز تو گردم جدا حسن
دشمن چو دید خُلق خوشت را به خنده گفت:
غیر از تو كیست صاحب خلق خدا؟ حسن
سوگند میخورم به خدا نیست نا امید
هر كس كه آورد به تو روی رجا حسن
گر قاسمت به عرصۀ محشر قدم نهد
بهر نجات خلق كند اكتفا حسن
هر گوشه روز حشر، دراز است سوی تو
دست هزار «میثم» بیدست و پا حسن
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐shereheyat.ir/node/1440
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#قصیده
🔹خورشید حجاز🔹
میرسد باز به گوش دل ما این آواز
چه نشستید که درهای عنایت شد باز
جاری از طور ولایت شده سرچشمۀ نور
چشم دل خیره شد از دیدن این چشمانداز
تا که از چرخ چهارم شنود «روحالله»
سخنی روحافزا، زان دو لب روحنواز..
به صفای قدمش ماه خدا گشت دو نیم؟
یا نبی آمد و شقالقمر است این اعجاز؟
مکّه در زمزمۀ آیۀ «فَاخلَع نَعلَیک»
وادی قدس شد از جلوۀ خورشید حجاز
ای که از طلعت تو صبح سعادت سر زد
ای حقیقت که بود تحت شعاع تو مَجاز
به خدا آینۀ حُسنِ رسول اللهی
ای ظهور ازلی، ای ابدیّتپرواز
به جمال ملکوتی تو هر کس نِگَریست
آفرین خواند بر آن صورت و صورتپرداز
جز تو، ای سیّد و سالارِ جوانان بهشت
در سراپردۀ عصمت که شود محرم راز؟
کَرَمت نامتناهی بُوَد، ای چشمۀ فیض
تو سراپا همه نازی، دگران دست نیاز
از همان روز که شد شاهدِ محراب، علی
رهبری یافت به بالای بلندِ تو طراز
همۀ سعی تو آن بود که کوتاه شود
دست نامحرم از این مکتب محرومنواز..
مصلحت بود که کارِ تو به صلح انجامد
راز هر مصلحتی را نتوان کرد ابراز
ارزش صلح تو را گر نشناسند، چه باک
خلق در شیب نشیباند و تو در اوج فراز
غربت قبر تو تصویرگرِ صبر تو شد
ای که هم جان مناجاتی و هم روح نماز
تا مگر باز کند عقدۀ دل را به «بقیع»
هر گفتار غمی، سوی تو میآید باز..
آرزوی «شفق» این است که گاهی او را
به طواف حرم پاک تو بخشند جواز
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐shereheyat.ir/node/5311
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#قصیده
🔹خطبه🔹
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
زمانِ از تو نوشتن ورق کند پرواز
زمانِ از تو سرودن قلم شود الوار
زبان به مدح تو واکردن آنچنان سخت است
که بین جمع کند یل به ضعف خود اقرار
تو آنچنان که تویی روبروی آینه باش
نه در مقابل این پای تا به سر زنگار
کرامت تو به هر بیت، بیت خواهد داد
مراست در پی هر یک، هزار استغفار..
روایتیست شریف از کتاب القطره
که قطرهایست ز دریا و وصف توست بحار
که بَر نِشاند تو را جای خویش بر منبر
امیر قصر کلام و عمارت گفتار
امام خطبه طلب کرد خطبهای از تو
ولیِّ راز طلب کرد سِرّی از اسرار
تو بر بلندی کوه تواضع و تسلیم
شبیه فاطمه در مشی و قول و حلم و وقار
کسی ندیده چنین ماهتاب بر منبر
کسی ندیده چنین آفتاب در انظار
زبان به خطبه گشودی و مرتضی مدهوش
شبیه عاشق و معشوق لحظۀ دیدار
پس از ثنای الهی و نعت مصطفوی
چه گوید آنکه علی راست تاج ایل و تبار؟
علیست باب الهی علیست حصن حصین
علیست پرسش اول علیست آخر کار
موالیان علی مؤمناند و گوهر قدر
و منکران علی کافرند و بیمقدار
چنان مدیح علی از زبان پاک حسن
نشست بر دل کروبیان عرشسوار
که مرتضی به تو بر زد صلا: «بِنَفسی اَنت»
فدای لفظ تو جان نبی بگیر قرار
فدای تو پدر و مادرم که فضل تو را
هزار لوح و مُجَلّد نیاورد به شمار
ثنای حُسن تو گفتن بهشت شاعرهاست
ثنای حُسن تو گفتهست حیدر کرار
📝 #هادی_جانفدا
🌐shereheyat.ir/node/5293
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹اجابت🔹
گل میکند لبخند تو مهمان که میآید
باز است آغوش تو سرگردان که میآید
لبریز برکت میشود هر خاک بیحاصل
از چشمهایت نمنم باران که میآید
حتی خدا محو تماشای تو میماند
از خانۀ تو صوت اَلرّحمان که میآید
مثل تنورت گرم دلهای یتیمان است
از کیسۀ خیرات عطر نان که میآید
حاجات من بیخواستن عمری اجابت شد
چشمانتظارم بر لبانم جان که میآید
📝 #حسین_عباسپور
🌐 shereheyat.ir/node/5324
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹نورٌ علی نور🔹
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
آنقدر فرشته به زمین آمده انگار
در کل سماوات نماندهست مقیمی
گلهای بهشتیست به دستان ملائک
در شهر از این واقعه پیچیده شمیمی
از طایفۀ نور خودش، نورٌ عَلی نور
با نور رسیدهست کریمی به کریمی
او آمده تا دل ببرد با دو سه لبخند
در بین زمین باب کند لحن صمیمی
او آمده دستی بکشد از سر لطفش
تا از سرمان پاک کند گرد یتیمی...
📝 #امیر_سلیمانی
🌐shereheyat.ir/node/3893
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹سکۀ مهتاب🔹
ای شکوه کهکشانها پیشِ چشمانت حقیر
روح خنجر خوردهام را از شب مطلق بگیر
رشکِ مرغان رها در باد شد پرواز من
تا شدم در تار و پود خلعت عشقت اسیر
طرح لبخند غیورت مثل باران مهربان
جنگلِ سبز حضورت مثل دریا دلپذیر..
کوچهکوچه هفت شهر عاشقی را گشتهام
مثل تو پیدا نکردم ای شگفتِ بینظیر
ای کریمِ آسمانی با نگاهِ روشنت
سكهٔ مهتاب را دادی به شبهای فقیر!
📝 #سیدحسن_حسینی
🌐shereheyat.ir/node/5481
✅ @ShereHeyat
#شعر_اخلاقی
#حدیث #رباعی
💠 #امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
«اَلسَّمَاحَةُ الْبَذْلُ فِي الْيُسْرِ وَ الْعُسْرِ»
بزرگی آن است که در سختی و در گشایش، بذل و بخشش کنی.
📗 الکافی، ج۴، ص۴۱
🔹بزرگی و بخشش🔹
هر کس که دلش به آسمان پیوستهست
از کوچکی دغدغهها وارستهست
در سختی و راحتی، کَرَم خواهد کرد
میبخشد اگرچه دست و بالش بستهست
📝 #حسین_ابراهیمی
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#ترکیب_بند
🔹سحرهای اشتیاق🔹
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
خیل ملک مقابلشان سجده میکنند
اینها خدا نیاند ولیکن خداییاند
هرکس که میرسد سر اطعام میبرند
فرقی نمیکند که فقیران کجاییاند
یک «السلام» و یک «و علیک السلام» سبز
اینها همان مقدمۀ آشناییاند...
سوگند میخوریم که پروانه زادهایم
همسایۀ قدیمی این خانوادهایم
تو آسمان جودی و ما یا کریم تو
پرواز میکند دل ما تا حریم تو
احساس میکنم به تو نزدیک میشوم
وقتی که میوزد سر راهم نسیم تو
وقت کرامت است که از راه آمدهست
آن آشنای کوچهنشین قدیم تو...
سوگند میدهیم خدا را در این سحر
بر پینههای رحمت دست کریم تو
ما را همیشه سائل دست شما کند
ما را به زیر پای شما خاک پا کند...
ای در هوای پاک نگاهت سلامها
نامت نداشت سابقهای بین نامها
ای سبزی بهار خدا سیر میشوند
از عطر سفرههای حضورت مشامها...
در کوچهات کسی به کسی جا نمیدهد
مکثی نما به شوق چنین ازدحامها
سائل شدن کنار نگاه تو واجب است
وقتی گدا به چشم تو دارد مقامها
تو سفرهدار شهر خدا، ما گدای تو
مثل کبوتریم و اسیر هوای تو
آنکس که پیش پای شما خم نمیشود
در خانۀ فرشته هم آدم نمیشود
آقای من بدون توسل به نام تو
حالی برای توبه فراهم نمیشود
دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر
چیزی که از بزرگیتان کم نمیشود
آرامش تو باعث طوفان کربلاست
بیصلح تو قیام مُحَرم نمیشود...
تا کربلا رسید صدای سکوت تو
این قیل و قالها به فدای سکوت تو
ای از هزار حاتم طائی کریمتر
لطف تو از تمام کریمان قدیمتر...
تو ابتدای نسل طهورای کوثری
هرکس حسودتر به تو باشد عقیمتر
در این مسیر رو به خدایی ندیدهایم
از رد پای گیوۀ تو مستقیمتر
در کربلا به آینهات سنگ میزنند
هرکس شبیهتر به تو جرمش عظیمتر
آقا تو در کلام خلاصه نمیشوی
در حضرت و امام خلاصه نمیشوی
📝 #علی_اکبر_لطیفیان
🌐 shereheyat.ir/node/1442
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#مربع_ترکیب
🔹بهار دل ما🔹
این کیست که آقای جوانان بهشت است؟
نامیست که بر کنگرۀ عرش نوشتهست
از نور محمّد تن این پاک سرشت است
عطر نفسش رایحۀ بال فرشتهست
امشب شب رویش، شب میلاد بهار است
از جذبۀ این جلوه، فلک آینهزار است
امشب نظر ساقی این میکده عام است
آیینه بیارید که این جلوه مدام است
نور است و نوید است و درود است و سلام است
ماه است و تمام است و امیر است و امام است
ای گمشدگان! جلوۀ خورشید هدایت!
ای سوختگان! چشمۀ جوشان ولایت!
بهر تن این طفل، ملک پیرهن آورد
چون فاطمه را خندۀ او در سخن آورد
پرسید چه نام از تو خدا نزد من آورد؟
جبریل ز عرش آمد و نام حسن آورد
تو حُسن خداوندی و نام تو حَسن شد
پس گفت پیمبر، حَسن آیینۀ من شد
نور از فلک و گل به زمین جوش گرفته
تا عرش، گل نام تو در گوش گرفته
زهرات به صد بوسه در آغوش گرفته
احمد به برت خوانده و بر دوش گرفته
کای نور دل و دیدهام ای جان و تن من!
جانم حسن من، حسن من، حسن من!
مردم! چو برآنید مرا دوست بدارید
در راه وفای حسنم کم مگذارید
نور دل من آمده، آیینه بیارید
گر اهل ولایید، به او دل بسپارید
عهد حسنم، نقش دل و جان شما باد
در روز شفاعت ز شفیعان شما باد
ای چشم بهشت از گل لبخند تو روشن
ای دیدۀ خورشید به پیوند تو روشن
خورشید فلک نیست به مانند تو روشن
عالم شده از صورت دلبند تو روشن
لبخند بزن غنچۀ تو تازهترین است
چون حُسن تو در عرش پر آوازهترین است
مولا که سر سفرۀ بانوی فدک بود
از ذکر حسین و حسنش نان و نمک بود
روشن ز حسین، آینۀ چشم فلک بود
دیدار حسن، روشنی چشم ملک بود
شادی پیمبر، همه جان و دل مولا
روشن ز دو آیینه شده خانۀ زهرا
این کیست که در عرش خدا، چشم و چراغ است
آری حسن است این که نخستین گل باغ است
ای آن که تو را مادرِ خورشید سراغ است
بازار دلافروزی عالم ز تو داغ است
تا باد جهان مست میِ جام حسن باد
تا باد، بهارِ دل ما نامِ حسن باد
📝 #محمدسعید_میرزایی
🌐 shereheyat.ir/node/371
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#مسمط
🔹ماهِ شبزندهدار🔹
چه خبر شد که راه بندان است
کوچه کوچه پر از غزلخوان است
همه انگشتها به دندان است
ماه روی حسن نمایان است
سبز مثل بهار میآید
با فقیران نشسته روی حصیر
برکت میدهد به نان و پنیر
به نگاهش دل یتیم، اسیر
سفره پهن و چه فرق اینکه فقیر
از کدامین دیار میآید
باز تا بخششی دوباره کند
اهل آن نیست استخاره کند
سنگ را مهر او ستاره کند
به همین ابر اگر اشاره کند
ابر پروانهوار میآید
مثل آیینه است آیینش
رمضان الکریم مسکینش
شمس از سکههای زرینش
سائل خندههای شیرینش
به امید انار میآید
دلشکستهست از زمانۀ خود
تکیه داده به نخل خانۀ خود
غرق در شور بیکرانۀ خود
دارد از خلوت شبانۀ خود
ماه شبزندهدار میآید
هرچه دِرهم تَصَدُّق سر او
فتنه برخاست پای منبر او
زرهش هست یکه سنگر او
تک و تنهاست گرچه، لشکر او
به نظر بیشمار میآید
صلح یا جنگ، حکم حکم خداست
دور تا دور او نفاق و ریاست
در خروش نبرد، مرد کجاست؟
لشکرش هاله سیاهیهاست
از میان غبار میآید
خونجگر از کلام بعضیها
ناامید از مرام بعضیها
زهر خورد از طعام بعضیها
زخم خورد از سلام بعضیها
همچنان بردبار میآید
زخم اگر بشکفد به جامه صلح
یا که خونین شود عمامه صلح
مصلحت هست در ادامه صلح
دارد از پای عهدنامه صلح
با شکوه و وقار میآید
سینهاش رازدار سر مگوست
دین دنیاپرست بند به موست
دوست لفظی شبیه لفظ عدوست
از قعودی که صبر ریشه اوست
چه قیامی به بار میآید
حرف حق مرده، حرف نان مانده
در گلو باز استخوان مانده
ولی آن روی داستان مانده
مردی از نسل آسمان مانده
که سرانجام کار میآید
📝 #عباس_همتی
🌐 shereheyat.ir/node/1700
✅ @ShereHeyat
#شعر_اخلاقی
#حدیث #رباعی
💠 #امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
«قِيلَ لَهُ: مَا الْغِنَى؟ قَالَ: رِضَى النَّفْسِ بِمَا قُسِّمَ لَهَا وَ إِنْ قَلَّ»
از حضرت سؤال شد بینیازی چیست؟ فرمود: به آنچه روزی انسان میشود، حتی اگر آن روزی کم است، راضی باشد.
📗 تحف العقول، ص۲۲۸
🔹بهترین رزق🔹
ایمان که به مرزِ بینهایت برسد
هر لحظه به صاحبش عنایت برسد
ای دوست دعا کن که تو را رزق خدا
روزانه به میزان کفایت برسد
📝 #محمدجواد_غفورزاده
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#قصیده
🔹یا منتهی الرّجا🔹
از ابتدای کار جهان تا به انتها
دیباچهای نبود و نباشد بِه از دعا...
وقت است اگر به دعوت «أدعونی أستجب»
دستی برآوریم به درگاه کبریا
یارب به حق نقطۀ «أَنّی أنا الغفور»
کاندر بسیط مرکز عالم نیافت جا
یارب به حق آیت «لاتقنطوا» که هست
سرمایۀ سعادت و پیرایۀ رجا...
یارب به حق لوح که بر وی کشیدهای
نقش وجود «ما هُو کائن کَما تَشا»...
یارب به حق وسعت کرسی که بر فلک
«تعظیم وُسعِه وَسعَ الأرض و السما»...
یارب به حق قوّت «ذوالقوَّةِ المَتین»
روحالامین که سدره بدو داد منتها...
یارب به حق کوثر و تسنیم و سلسبیل
کآن بر حبیب حضرت خود کردهای عطا...
یارب به حق ابر بهاران که میرسد
هر شب ز فیض شبنم او خاک را نما
یارب به بوی رنگ گل و لاله بر چمن
کز رنگ و بویشان تو دهی خاک را صفا...
یارب بدان قیام که آزاده سرو راست
چون عابدی که شرط قیام آورد به جا...
یارب به حق خاک که اصل طهارت است
«مِن إبتداءِ خِلقَتِه کان طیِّبا»...
یارب به حق طینت آدم ابوالبشر
مسجود سجدۀ مَلأ قدس برملا...
یارب بدان سفینه که خوف هلاک او
«حقٌّ لّمَن تخلَّفَ عنها و قَد أبی»...
یارب بدان رسول که مِن بعد بعث او
«أُنظُر إلی طَعامِکَ» کردی بدو ندا...
یارب بدان ذبیح که قربان کیش توست
آنجا که کرد در ره تسلیم جان فدا...
یارب بدان مشام که از بوی پیرهن
کرد از فراق دوست چو گل پیرهن قبا...
یارب به حق موسی و آن بقعۀ شریف
«وادٍ مُقدّسٍ بمناجاتِه طُوی»
یارب به حق و حرمت هارون وزیر او
در امر او شریک «بما جاءَ بالهدی»
یارب به حق خضر که چندین هزار سال
در جان او فزودی از آن آب جانفزا...
یارب بدان مبشّر «مِن بعدی إسمُه»
کاو کرد اشارتی به بشارت به مصطفی
یارب به حق سنبل مشکین احمدی
بر گل عبیربیز چو بر لاله مُشکسا...
یارب بدان امام مطهر که ذات او
مخصوص «لافتی» بُد و منصوص «هل أتی»
یارب به زهرخوردۀ زهرا که میدهد
دلهای خسته را لب مسموم او شفا
یارب به حق آن گل ریّان که سرخ گشت
از خون حلق تشنۀ او خاک کربلا...
یارب به حقّ حرمت ذریۀ رسول
«هادینَ مُهتَدینَ إلیَ الساعةِ القَضا»
یارب به زاهدان که بهشت است وعدهشان
آنجا که گفتهای «وَ نَهَی النَّفسَ عَن هَوا»
یارب به حق مهد خواتین روز حشر
«الشّافعاتُ هُنَّ تَشَفَّعنَ لِلنِّسا»...
یارب به نُه کواکب رخشان که بودهاند
در تحت آفتاب جهانتاب «والضحی»...
یارب به دعوتی که اجابت قرین اوست
یارب به حاجتی که کند لطف تو روا...
یارب در آن زمان که تو مانی و ما و بس
رحمت کنی و بازنگیری ز ما عطا...
مستوجب عذاب الیم و عقوبتیم
ما را اگر به شرط عمل میدهی جزا...
ما را به خوان جود تو «قُل یا عباد» خواند
چون «یغفرالذنوب» تو دردادهای صلا...
ای وای ما که سعی عبادت نکردهایم
«و العَبدُ فی القیامةِ یُجزی بما سَعی»
«ابن حسام» را عملی موجب ثواب
گر نیست هست رحمت عام تو ملتجا
امّید من به رحمت بیمنتهای توست
یا منتهی الرّجا مکن امّید من هَبا
سهوی که بر زبان من آمد تو عفو کن
گر گفتهام به عمد و اگر کردهام خطا
دعوت چو بیدرود محمد تمام نیست
«صلّوا علیه سیدنا أکرَمُ الوَری»
📝 #ابن_حسام_خوسفی
🌐 shereheyat.ir/node/2871
✅ @ShereHeyat
یک مثنوی حرف است، اقیانوس چشمانت
خون شد بهار تو! چه خواهد شد زمستانت؟
باید در آغوشت بگیری دخترانت را
ای خاک ای خون دل تاریخ در جانت
یک روز بر میخیزد از این نقطه، ققنوسی
هر چند خاکستر شده حالا؛ دبستانت
این بغض را فریاد کن کابل! روایت کن
از پیکر پروانهها بر روی دستانت
با «فاطمیون» میشناسندت، که میترسند
از جنگ رودروی با مردان میدانت
از عشق میترسند آری هر کجا باشد
با عشق، سرخ سرخ خواهد بود پایانت
یک بار دیگر روضههامان را «دَری» خواندیم
از کابل و از غزه از حیفا و لبنانت
در آسمان مرزی نمانده بین ما ای خاک!
از هر کجا باشی فقط عشق است درمانت
📝 #الهام_احمدی
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
🔹میشناسند؟🔹
از بدر، از خیبر علی را میشناسند
یاران پیغمبر علی را میشناسند
زنجیر آوردند تا بیعت بگیرند
عمریست این لشکر علی را میشناسند
غربت ببین با او چه کرده، دشمنانش
از دوستان بهتر علی را میشناسند
طوری که حتی چاههای خشک کوفه
از چشمهای تر علی را میشناسند
روی علی زرد است، آیا روسیاهان
امروز در بستر علی را میشناسند؟...
📝 #محمدحسین_ملکیان
🌐 shereheyat.ir/node/3129
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
🔹أین عمار🔹
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
وصلههای لباس و پاپوشش، و یتیمان مست آغوشش
راز آن كیسههای بر دوشش، در شب تار را نفهمیدند
مردمِ دلبریده از بعثت كه فقط فكر آب و نان بودند
مثل اشراف عهد دقیانوس، قصهٔ غار را نفهمیدند
با تبر باغ را درو كردند، حالی از باغبان نپرسیدند
خم به ابرویشان نیاوردند، در و دیوار را نفهمیدند
نیمهشب بود و سایهها آرام، كوچه را خیس اشک میكردند
گفت مولا كه زود برگردیم، تا غم یار را نفهمیدند
لاتهایی كه عبدود بودند، ابتدا با هبل بلی گفتند
بعد از آن هم كه یاعلی گفتند، «أین عمّار» را نفهمیدند
آخر قصهاش بهاری بود، سورهٔ انفطار جاری بود
عالمان قرائت و تفسیر، شوق دیدار را نفهمیدند
كودكانی كه باخبر بودند، از همه روزهدارتر بودند
بس كه لبتشنه سحر بودند، وقت افطار را نفهمیدند
📝 #احمد_حسینپور_علوی
🌐 shereheyat.ir/node/1460
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
🔹خطبۀ دریغ🔹
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
قرآن به نیزه میرود اینجا هزار بار
جز خطبۀ دریغ به منبر نمانده است...
در کوچههای هاشمی آتش هنوز هست
باور مکن که حادثه دیگر نمانده است
دشمن خیال کرد کتاب غدیر سوخت
دشمن خیال کرد که کوثر نمانده است...
تکفیر میکنند پیاپی امام را
ایمانشان به مصحف و دفتر نمانده است
شمشیرهای یکسره کوفیست در نیام
راهی ورای گریۀ پرپر نمانده است
دیگر کجای شب تهی از ابنملجم است؟
در کوفه جز سیاهی خنجر نمانده است
فردا تمام جامهدراناند پشت در
فردا ولی چه فایده حیدر نمانده است!
📝 #محمدحسین_انصارینژاد
🌐 shereheyat.ir/node/4438
✅ @ShereHeyat