eitaa logo
شعر هیأت
9.3هزار دنبال‌کننده
900 عکس
163 ویدیو
13 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹جاءَ الحق🔹 باز دل، چلّه‌نشین حرمِ راز شده‌ست مرغ شب، با نفس صبح هم‌آواز شده‌ست باز با دست سحر، پنجره‌ها باز شده‌ست باز فصلِ سفرِ چلچله آغاز شده‌ست با نسیمی که به دل‌جویی من می‌آید باز عطر گل نرگس ز چمن می‌آید این گل لاله، که زیبایی بی‌حدّ دارد در چمن تازگی و لطف مجدّد دارد نکهت فاطمه و عطر محمّد دارد آفرینش به لبش، ذکر خوش‌آمد دارد این گل سرخ، که از گلبن توحید شکفت هر که دیدش، «زَهَقَ الباطِلُ و جاءَ الحَق» گفت جلوۀ «وَالقمر» و آیت «وَالعصر» آمد رحمت واسعۀ بی‌حد و بی‌حصر آمد فتح نزدیک شد و، زمزمۀ نصر آمد کارفرمای دوعالم، ولیِ‌ عصر آمد گرچه در خوشدلی فاطمه، تردیدی نیست زادروز پسرش هست، ولی عیدی نیست چه بگویم که مرا عقدۀ عالم به گلوست داستان من وغم، خاطرۀ سنگ و سبوست کی شود پرده به یک سو رود از چهرۀ دوست «آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست» عید روزی‌ست، که بارد به جهان ابرِ کَرم مصلح کل بزند تکیه به دیوارِ حرم عیدی روزی‌ست، که آفاق گلِ نور شود از جهان، سایۀ بیدادگران دور شود روز نابودی تزویر و زر و زور شود یعنی از پرتو موسی، همه جا طور شود عیدی روزی‌ست، که آفاق منوّر گردد باغ سرسبز شود، باز ورق برگردد عید روزی‌ست، که دل‌ها شود از غصه جدا روز آغاز ثمربخشی خون شهدا برسد پرتو روشنگر مصباح هدی تکیه بر کعبه زند منتقم خون خدا بشنود گوش فلک، صوت خوش تکبیرش دولت عدل شود، دولت عالم‌گیرش عید روزی‌ست، که با عشق، هماهنگ شود عرصه بر تهمت و تزویر و ریا تنگ شود نرم، چون آب، دلِ سخت‌تر از سنگ شود باغ سرسبز و نشاط‌آور و گل‌رنگ شود عید روزی‌ست، که ایمان و امان تازه شود یک چمن لالۀ پرپر شده، شیرازه شود ای که جبریل امین، پیک پیام‌آور توست ای که عیسای نبی، روز فرج، یاور توست سرمۀ چشم ملائک، همه خاک در توست چشم بر راه ظهورت به خدا، مادر توست تو بیا! تا غم عالم، همه از دل برود کشتی از دامن توفان، سوی ساحل برود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1381@ShereHeyat
شهر آینه‌دار می‌شود با یک گل پروانه‌تبار می‌شود با یک گل گفتند نمی‌شود، ولی می‌بینند یک روز بهار می‌شود با یک گل 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حضور تو پیداست!🔹 اگرچه غايبى، امّا حضورِ تو پيداست چه غيبتى‌ست؟ كه عطرِ عبور تو پيداست مقام گلشنِ اشراق، نافه‌خيز از توست بلى! شفاعت انسان به رستخيز از توست... تو كيستى كه قيامت، قيامتِ كبرا‌ست تو كيستى كه قيامت ز قامتت پيداست تو كيستى كه «يدالله» در تنت جارى‌ست زبان قاطع شمشير عدل تو كارى‌ست نگاه منتظرانت هنوز مانده به راه سپيد شد ز فراق تو سنگ‌فرشِ پگاه خدا به دست تو داده‌ست عدل عالم را سپرده نيز به دستت حساب آدم را ز هر چه هست به گيتى، سرآمدت خوانند تويى كه قائم آل محمدت خوانند ولادتت نه فقط آبرو به شعبان داد كه در ضمير تمامى مردگان جان داد اَلا ستارۀ موعودِ گرم و عالمتاب! به دشت تيرۀ هستى چو آفتاب بتاب بتاب و ظلمت ظلم زمانه را بردار ز گرده‌‌هاى بشر تازيانه را بردار 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1383@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹لبیک یا امام🔹 شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد روز تولد تو سپردم به دست باد ای باد! راه خانۀ موعودمان کجاست ای رودهای گمشده! مقصودمان کجاست ای کاش باد بود و غزل بود و جاده‌ها می‌آمدیم سوی تو ما پا پیاده‌ها می‌آمدیم و عرض ادب، عرض احترام تبریک عید و گفتن لبیک یا امام... روز تولد تو زمین مهربان‌تر است خورشید شاد‌تر شده گویا جوان‌تر است کوچه به کوچه زمزمۀ طاق نصرت است عید است و جمکران تو امشب قیامت است... دورم ولی تو مرحمتت دیر و دور نیست بودن فقط منوط به شرط حضور نیست مادربزرگ گفت که او، حَیّ و حاضر است بر حال ما همیشه نگهبان و ناظر است دستش گره‌گشاست، نگاهش گره‌گشاست یک خنده روی صورت ماهش گره‌گشاست ای دل چرا شکسته و ساکت نشسته‌ای چیزی بگو که ندبه و آهش گره‌گشاست شعبان کرامت است و شفاعت علی‌الخصوص ماه تمام نیمۀ ماهش گره‌گشاست شب پشت شب گره به گلوی غزل زده حلقه به حلقه زلف سیاهش گره‌گشاست حلقه به حلقه در زده تبریک گفته‌ام نام تو را در این شب تاریک گفته‌ام نام تو روشنایی صبح است و راز عشق خواندم پس از اذان طلوعت نماز عشق روز تولد است و سلام و ارادتی دادم به دست باد به شوق زیارتی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1386@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹نشانی ظهورت پیداست🔹 آن صدایی که مرا سوی تماشا می‌خواند از فراموشیِ امروز به فردا می‌خواند آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت هم‌نفس با من از آهنگ فراقم می‌خواند داشت از گوشۀ ایران به عراقم می‌خواند یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست می‌روم می‌روم از خویش به هر جا او هست جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست سهله آغوش گشوده‌ست مفاتیح به دست رایحه رایحه با بوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست مرا سوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است خانۀ دوست که نام دگرش سامره است آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟ وطن آن‌جاست برایم که پر از خویشتن است یعنی آن‌جا که در آن خانۀ محبوب من است سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خبر؟ از دل‌آرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟ ما همه غرق سکوتیم تو این‌بار بگو سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند قَسَمت می‌دهم آری به همان راز و نیاز آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟ آخرین مرتبه کی راهی میقات شده‌ست؟ آخرین بار کجا غرق مناجات شده‌ست؟ خسته از فاصله‌ام با منِ بی‌تاب بگو با من از گریۀ او در دل سرداب بگو سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟ حرمت ساحل آرام‌ترین امواج است این گدا سامره‌ای نیست، ولی محتاج است از زمستان پیاپی به بهارم برسان بر لبم عرض سلام است به یارم برسان ما به تکرار دچاریم بگو با یارم غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد آن‌چه را مانع دیدار شد از دیده بگیر جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر تو فقط چارۀ هر دردی و برمی‌گردی وعدۀ بی برو برگردی و برمی‌گردی روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود جای دل، آن‌چه شکسته‌ست، قفس خواهد بود از سر مأذنۀ کعبه اذان می‌خوانیم قبلۀ کج شده را سوی تو می‌چرخانیم هر کجا می‌نگرم ردّ عبورت پیداست کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست تازه این اول قصه‌ست، حکایت باقی‌ست ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقی‌ست می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4601@ShereHeyat
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
علیه‌السلام 🔹آن روز...🔹 آن روز هرچند آخرین روز جهان باشد باید شروع فصل خوب داستان باشد روزی که پیدا می‌شود خورشید پشت ابر باید که بارانی‌ترین روز جهان باشد مردی که ده قرن است با عشق و عطش زنده‌ست باید نه خیلی پیر نه خیلی جوان باشد با خود تصور می‌کنم گاهی نگاهش را چشمی که بی‌اندازه باید مهربان باشد یک روز می‌آید که این‌ها خواب و رؤیا نیست و خوش به حال هر کسی که آن زمان باشد بی‌بی که جان می‌داد بالا را نشان می‌داد شاید خبرهای خوشی در آسمان باشد بی‌بی که پای دار هی این آخری می‌گفت این آخرین قالیچه نذر جمکران باشد... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3387@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹پایان انتظار🔹 به خودنماییِ برگی، مگو بهار می‌آید بهار ماست سواری که از غبار می‌آید قرارهای زمین را به هم زنید که یارم از آسمان چه به موقع سر قرار می‌آید یقینی است برایم حضور حضرتش آن‌سان که روز روشنم اکنون به چشم تار می‌آید: درفش عدل علم شد، و زار، کار ستم شد که برگزیده‌سواری به کارزار می‌آید به چشم، برقِ پر از رعدِ تیغِ حیدرِ کرّار به گوش، بانگِ چکاچاکِ ذوالفقار می‌آید زمان اگر همه شب باشد، آفتاب شود او زمین اگر همه صحراست، آبشار می‌آید سپاه دشمن اگر کوه، کاه در نظر او ز بیم کَرّ و فَرِ او، حقیر و خوار می‌آید اگرچه جنگ کند، جنگ را دمی نپسندد به کارزار به دستور کردگار می‌آید برای صلح می‌آید، برای شوق می‌آید برای عشق می‌آید، برای یار می‌آید کسی که بر سر جنگ است با تمام حسودان کسی که با همهٔ عاشقان کنار می‌آید به دادخواهی از انبوه بی‌گناه یتیمان به دست‌گیری این کودکان زار می‌آید اگرچه رنج جهان را فراگرفته، همین هم نشانه‌ای‌ست که پایان انتظار می‌آید به لاله‌ای که برون کرده سر ز برف، نظر کن قسم به داغ شهیدان، که آن بهار می آید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5452@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حجّت🔹 خورشید هم در آسمان رؤیت نمی‌شد دیگر کسی با ماه، هم‌صحبت نمی‌شد چشم ستاره لحظه‌ای سوسو نمی‌زد رنگین‌کمان در محفلی دعوت نمی‌شد خاک از وجود تیرۀ خود دست می‌شست باد از سکون خویش بی‌طاقت نمی‌شد آتش مجال شعله‌ور بودن نمی‌یافت رود از نبود موج ناراحت نمی‌شد غنچه به خواب مرگ می‌رفت و پس از آن از خلوت خود وارد جَلوَت نمی‌شد ارکان هستی را خدا میزان نمی‌کرد دار و ندار ما به جز ظلمت نمی‌شد منظومه‌ای در کهکشان باقی نمی‌ماند اصلا خدا آمادۀ خلقت نمی‌شد این سرنوشت شوم ارکان جهان بود عالم اگر که صاحب حُجّت نمی‌شد ای کاش در هر محفل اُنسی که داریم از هیچ‌کس غیر از شما صحبت نمی‌شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5348@ShereHeyat
یک روز شبیه ابرها گریانم یک روز چنان شکوفه‌ها خندانم دیروز کتیبۀ محرم بودم امروز چراغ نیمۀ شعبانم 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹صبح صادق🔹 اگرچه زود؛ می‌آید، اگرچه دیر؛ می‌آید سوار سبزپوش ما به هر تقدیر می‌آید همان خورشید موعودی که در روز طلوع او حدیث صبح صادق می‌شود تفسیر، می‌آید زمین آبی‌تر از این آسمان‌ها می‌شود وقتی که آن آیینۀ سبز «خدا - تصویر» می‌آید شکوه مهربانی که نگاه نافذش حتی به روی سنگ‌ها هم می‌کند تأثیر، می‌آید در اعماق نگاهش می‌توان خشمی مقدس دید دلش لبریز از مهر است و با شمشیر می‌آید چنان با ضربه‌های حیدری اعجاز خواهد کرد که از دیوار هم گل‌نغمۀ تکبیر می‌آید دقیقاً رأس آن ساعت که در نزد خدا ثبت است نه قدری زودتر از آن نه با تأخیر می‌آید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1387@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹جمعۀ موعود🔹 همین است ابتدای سبز اوقاتی که می‌گویند و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می‌گویند اشارات زلالی از طلوع تازهٔ نرگس پیاپی می‌وزد از سمت میقاتی که می‌گویند زمین در جستجو، هر چند بی‌تابانه می‌چرخد ولی پیداست دیگر آن علاماتی که می‌گویند جهان این بار دیگر ایستاده با تمام خویش کنار خیمهٔ سبز ملاقاتی که می‌گویند کنار جمعهٔ موعود، گل‌های ظهور او یکایک می‌دمد طبق روایاتی که می‌گویند کنون از دشت‌های روشن امّید می‌آید صدای آخرین بند مناجاتی که می‌گویند و فردا بی‌گمان این سمت عالم روی خواهد داد سرانجام عجیب اتفاقاتی که می‌گویند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/269@ShereHeyat
🏴 انا لله و انا الیه راجعون روح پدرم شاد که می‌گفت به من خوش باد دمی که دیده آید به سخن عمری به زبان بی‌زبانی چون اشک یک چشم حسین گفت، یک چشم حسن شاعر ارجمند اهل‌بیت جناب حجت‌الاسلام سیدمحمدمهدی شفیعی درگذشت پدر بزرگوارتان را تسلیت عرض نموده و از خداوند منان برای ایشان رحمت و غفران و برای شما و خانواده محترمتان صبر و اجر مسئلت داریم. ✅ @ShereHeyat
🔹تو بیایی...🔹 بی‌تو این‌جا همه در حبس ابد تبعیدند سال‌ها، هجری و شمسی، همه بی‌خورشیدند از همان لحظه که از چشم یقین افتادند چشم‌های نگران آینۀ تردیدند نشد از سایۀ خود هم بگریزند دمی هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند غرق دریای تو بودند ولی ماهی‌وار باز هم نام و نشان تو ز هم پرسیدند در پی دوست همه جای جهان را گشتند کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است فصل‌ها را همه با فاصله‌ات سنجیدند تو بیایی، همۀ ثانیه‌ها، ساعت‌ها از همین روز، همین لحظه، همین دم، عیدند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2142@ShereHeyat
عید ما دلشدگان لحظۀ دیدار شماست سال ما ساعت تحویل خودش را دارد 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آیات فروردین🔹 ای چشم‌هایت جاری از آیات فروردین سرشارتر از شاخه‌های روشنِ «والتّین» لبخندهایت مهربان‌تر از نسیم صبح پیشانی‌ات سرمشق سبز سورۀ یاسین ای با تو صبح و عصر و شب «فی أحسَنِ التقویم» ای بی‌تو صبح و عصر و شب دل‌مرده و غمگین ای وعدۀ حتمی! بگو کی می‌رسی از راه کی می‌شکوفد شاخه‌های آبی آمین؟ رأس کدامین ساعت از خورشید می‌آیی صبح کدامین جمعه‌ها با عطر فروردین؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1316@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مردی می‌رسد از راه🔹 نمازی خوانده‌ام در بارش یک‌ریز ترتیلش فدای عطر حوّل حالنای سال تحویلش کلید آسمان در دست، مردی می‌رسد از راه پر است از معنی آیات ابراهیم، تنزیلش زمین هر روز فرعونی دگر در آستین دارد دعا کن هر سحر آبستن موسی شود نیلش زمان اسب سپید مهدی موعود را ماند به گردش کی رسد بهرام ورجاوند با فیلش زمین یک روز در پیش خدا قد راست خواهد کرد به قرآنی که گل کرده‌ست از تورات و انجیلش 📝 🌐shereheyat.ir/node/1396@ShereHeyat
🔹امسال هم بدون تو...🔹 سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد گیسوی مادر از غم بابا سپید شد امروز هم نیامد و غم، خانه را گرفت امروز هم دومرتبه باران شدید شد مادر کنار سفره کمی بغض کرد و گفت امسال هم بدون تو سالی جدید شد ده سال تیر و آذر و اسفند و... خون دل تا فاو و فکّه رفت ولی ناامید شد ده سال گریه‌های مرا دید و بغض کرد حرفی نزد، نگفت چرا ناپدید شد ده سال رنگ پنجره‌های اتاق من هم‌رنگ چشم‌های سیاه سعید شد بعد از گذشت این همه دلواپسی و رنج مادر نگفته بود که بابا شهید شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3079@ShereHeyat
🔹بهار بهترینی🔹 خبر دارم که در فردای فرداها بهارِ بهترینی هست دری را می‌گشایی: پشت آن، درهای دیگر هم خبر دارم گشوده می‌شود آن آخرین در هم بهاری پشت آن در لحظه‌ها را می‌شمارد باز و هر قفلی کلیدی تازه دارد باز من از دیروزهایِ رفته دانستم که در امروزِ ما تقدیرِ فردا آفرینی هست خبر دارم بهار بهترینی هست! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2947@ShereHeyat
🔹بسم الله🔹 زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه روایت کرده‌اند اردیبهشتی می‌رسد از راه بهاری می‌رسد از راه و می‌گویند می‌روید گل داوودی از هر سنگ، حسن یوسف از هر چاه بگو چلّه‌نشینان زمستان را که برخیزند به استقبال می‌آییمت ای عید از همین دی ماه به استقبال می‌آییمت آری دشت پشت دشت چه باک از راه ناهموار و از یاران ناهمراه به استهلال می‌آییمت ای عید از محرم‌ها به روی بام‌ها هر شام با آیینه و با آه... سر بسمل شدن دارند این مرغان سرگردان گلویی تر کنید ای تیغ‌های تشنه، بسم‌الله! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1397@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بهار من! تو کجایی؟🔹 در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی بهار می‌رسد اما بهار من! تو کجایی؟ چه برکتی، چه نویدی؟ چه سبزه‌ای و چه عیدی؟ به سال نو چه امیدی؟ اگر دوباره نیایی مقلّبانه به قلبم، هوای تازه بنوشان محوّلانه به حالم اشاره کن به دعایی مقدر است به فالم مدبّرانه بتابی خوش است لیل و نهارم اگر نظر بنمایی اگر قرار چنین شد، تو را بهار نبیند چنین نکو ز چه رویی؟ چنین خجسته چرایی؟ اگر چه حُسن‌فروشان به جلوه آمده باشند تو آبروی جهانی، تو روی ماه خدایی دل از امیر سواران گرفته است بشارت از آسمان خراسان شنیده است ندایی به سوی‌ چشمۀ عشقت، اگر که تشنه بیاییم قسم که حضرت باران! همین بهار می‌آیی خودت مگر که به زهرا، توسلی کنی امشب نمی‌رسد گل نرگس! دعای ما که به جایی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1318@ShereHeyat
🔹عطر امید🔹 سبزپوشا با خودت بخت سپید آورده‌ای گل به گل هر جا بهاری نو پدید آورده‌ای تو همان ابر کریمی که زمین تشنه را از شکفتن‌های پی در پی نوید آورده‌ای شور بخشیدی گلوی کوچک گنجشک را قفل آواز قناری را کلید آورده‌ای باغ ما را نیست دیگر بیمی از بیداد باد ای نسیم مهربان! عطر امید آورده‌ای چشم ما روشن که در دست تو قرآن و گل است جان ما سرخوش که با خود بوی عید آورده‌ای 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5454@ShereHeyat
🔹تیر غیب🔹 این تیر غیب بود که بارید یا آه شیعیان یمن بود؟ یا آن‌که انتقام الهی از قتل عام کودک و زن بود؟ ای چاه‌های نفت! بسوزید چون حاصل درآمدتان شد خرج جهنمی که یمن دید خاکی که خود، بهشت عدن بود گنجینه‌ای عریض و طویلید اما به کام لشکر فیلید شادم که برگ و بار شما ریخت چون ساز و برگ زاغ و زغن بود دیدی که حوثیان تهی‌دست از راه دور با تو چه کردند؟ ای شیخ طفل‌کش! که امیدت تنها به حفره‌های عفن بود نفت سیاه اگرچه گران است از خون سرخ نیست گران‌تر دیروز در یمن مبر از یاد از فرط کشته، قحط کفن بود پهپادها به آهن و سیمان شلیک می‌کنند نه انسان! اما «تعزّ» و «صعده» و «صنعا» خونین ز تکه‌های بدن بود ای دیو قرن! عربده تا چند؟ اندازه داشت صبر خداوند دیدی یمن به خواری‌ات افکند؟ چون خطه اویس قرن بود اکنون که مثل خیل ابابیل باریده‌اید بر سپه فیل انصار قهرمان! دمتان گرم زیرا زمان ضربه زدن بود پاسخ به وهم ابرهه دادید مرهم به زخم کهنه نهادید زخمی که روی شانه وجدان زخمی که روی گُرده من بود 📝 @ShereHeyat
🔹عیدی بی‌منت🔹 بهار پنجرۀ رؤیت خداوند است بهار فصل صمیمیت خداوند است برای رویش پر جنب و جوش بعد از مرگ بهار سبزترین حجت خداوند است مشام جان و جهان را شمیم گل پر کرد بهار شمه‌ای از رحمت خداوند است زبان گشاده زمین، لب گشوده کوه و کویر نگاه کن همه جا صحبت خداوند است دوباره خوانده زمین را به زندگی، به شهود بهار جلوه‌ای از شوکت خداوند است دلیل این همه کثرت، ظهور این همه رنگ نشان روشنی از وحدت خداوند است برای این همه صحرا که دستشان خالی‌ست بهار عیدی بی‌منت خداوند است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3713@ShereHeyat
🔹ای حضور دل‌نشین🔹 ای شروع بی‌شروع! ای نهایت یقین ای صدای بی‌صدا! ای حضور دل‌نشین حدّ بی‌حدود: تو، هر چه هست و بود: تو از تبار آسمان تا عشیرۀ زمین دائم البقا تویی، واسعُ العطا تویی با تمام ذره‌ها گشته نور تو عجین یا حمید و یا مجید! یا خبیر و یا بصیر! یا صبور و یا شَکور! یا معین و یا امین! لحظه‌ها و روزها با دَم تو زنده‌اند زندگی نفَس نفَس با تو می‌شود قرین... یا مُقلِّبَ القلوب! طعم ناب بودنت مانده در دهانمان از بهار و هفت‌سین از بهار تا خزان در تمام داستان از شروع زندگی تا نگاه واپسین روز و شب، جهانمان غرق ردِّ پای توست یا سمیع و یا رفیع، یا متین و یا مبین 📝 🌐shereheyat.ir/node/2680@ShereHeyat
🔹جهان‌های تازه🔹 افق‌های باز و کران‌های تازه زمین‌های نو، آسمان‌های تازه پر از شوق کشف‌ است منظومه‌هامان پر از حیرت کهکشان‌های تازه پریدن به آغوش فصلی دگرگون دویدن به سوی زمان‌های تازه به مرز علوم: اکتشافات بی‌حد به بام فنون: نردبان‌های تازه رصد کرده‌اند آن طرف‌تر هدف را سر برج‌ها دیده‌بان‌های تازه اگر چاه و چاله‌ست در راه مقصد... اگر ترس و‌ شک و گمان‌های تازه... اگر خار در چشم و صبر است دستور... اگر در گلو استخوان‌های تازه... ببین هفت‌خان را گذشته‌‌ست و حالا رسیده‌ست رستم به خان‌های تازه وطن لشکری آرش آورده با خود مسلح به تیر و کمان‌های تازه تویی وارث پهلوان‌های پیشین تویی نسلی از قهرمان‌های تازه بیا و بخوان دست افسانه‌ها را بیا و بگو داستان‌های تازه.. به شوق صدور جهان‌بینی نور بخوان صبح را با زبان‌های تازه کمی مشق کن لذت سادگی را اگر سخت شد امتحان‌های تازه شهیدان می‌آیند و دارند بر تن از آن عهد دیرین نشان‌های تازه که جاده‌ست و این تک‌سوارانِ غیرت که دشت است و این ارغوان‌های تازه به بذری که باور در این خاکدان کاشت پدید آمده بوستان‌های تازه و خواهد رسید آخر آن صبح موعود که ماییم و فتح جهان‌های تازه 📝 🌐shereheyat.ir/node/4997@ShereHeyat