eitaa logo
شعر هیأت
9.3هزار دنبال‌کننده
899 عکس
163 ویدیو
13 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 یادی از شاعران ولایی - انقلابی دهه شصت 🔹 یکی از موضوعات مهم در ادبیات ولایی و انقلابی، معرفی شخصیت امام خمینی(قدس‌سره) در شعر شاعران معاصر است؛ به ویژه شاعران دهه ۶۰ که هم‌عصر با امام بودند. مرور اشعار این شاعران- که عموماً در سوگ رحلت امام سروده شده است- قابل اهمیت است؛ در این اشعار می‌توان نوع نگرش شاعران به فاجعه رحلت امام را بررسی و تحلیل کرد. 🔸 برخی از موضوعات و مضامین زیر در اشعار شاعران انقلابی دهه شصت، تجلّی یافته است: - اسوه‌پردازی بر اساس شخصیت امام - تبیین عمق فاجعه از دست دادن ایشان - امید بخشی به امت امام و ترسیم آینده روشن - عهد بستن با امام و طرح اندیشه ادامه راه ایشان - معرفی جایگاه ولی فقیه و امام مسلمین و جانشین پس از ایشان - دعوت به وحدت فکری - دشمن‌شناسی و پرهیز از وسوسه‌های شیاطین 🔹 همچنین از منظر سبک‌شناسی می‌توان بین زبان و بیان آنان و شاعران امروز به راحتی مقایسه و تحلیل داشت. نکته قابل تأمل و نیز الگوبخش این است که بسیاری از شاعران پیشین در مواجهه با حادثه عظیم رحلت امام خمینی(قدس‌سره) با رعایت اصل شاعرانگی کلام و پختگی اندیشه، گنجینه‌ای از مضامین ارزشمند شیعی و انقلابی و میراثی مکتوب با بیانی شاعرانه در اختیار آیندگان گذاشته‌اند. 🔸 در شعر زیر احمد شهدادی برخی از ابعاد شخصیت اجتماعی و الهی امام را به تصویر کشیده است: کجاست آن‌که نشان نجابت قم بود‏ ‏‏کجاست آن‌که دلش جانماز مردم بود‏ ‏‏ضریح چشم عقیقش صفای رؤیا داشت‏ ‏‏درست مثل غروب گرفتۀ قم بود‏ ‏‏خروش بود؛ خروشی پر از تغزل بود‏ ‏‏سکوت بود؛ سکوتی پر از تلاطم بود‏ ‏‏فرشته‌های خدا شرمگین او بودند‏ ‏‏و او میان همین پا برهنه‌ها گم بود‏ ‏‏به چشم آینه رنگین کمان عاطفه بود‏ ‏‏به قلب صاعقه‌ها دشنۀ تهاجم بود‏ ‏‏‏‏اگرچه باغ نگاهش تب شقایق داشت‏ ‏‏دلش به خرّمی خوشه‌های گندم بود ‏ ‏‏در التهاب نفس‌گیر، در کویر سکوت‏ ‏‏به گوش خسته‌دلان جاری ترنم بود‏ ‏‏میان سفرۀ درویشی تواضع او ‏ ‏‏همیشه نان صفا، پونۀ تبسم بود‏ ‏‏فدای معرفت فصل‌ها که ملتهب‌اند‏ ‏‏ز هُرم سوگ بهاری که فصل پنجم بود‏ ‏‏عرق نشسته به پیشانی غزل از شرم‏ ‏‏دگر مپرس که این شرم شعر چندم بود...‏ 📝 نام (قدس‌سره) و یاد رهروانشان گرامی باد... ✍🏻 استاد 🏷 @smhroknabadi@ShereHeyat
سال‌ها می‌گذرد، حادثه‌ها می‌آید انتظار فرج از نیمۀ خرداد کشم 📝 قدس‌سره 🌐 shereheyat.ir/node/290@ShereHeyat
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست ز عطر نام تو بوی بهشت می‎آید خمینی دگری، بر کسی که پنهان نیست شهید زنده‌ای و روح جاری اخلاص کسی چنان که تو، هم‌پایۀ شهیدان نیست سزاست این که چنین تشنۀ کلام توام که هیچ باغچه‌ای بی‌نیاز باران نیست ولایت تو همان عشق خاندان «علی»ست ز سعی از تو سرودن دلم پشیمان نیست! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3123@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹اقلیم آفتاب🔹 چه روضه‌ای‌ست، که دل‌ها کبوتر است اینجا به هر که می‌نگرم، محو دلبر است اینجا غریبه نیستی ای دل، در این مقام کسی‌ست که با تو از همه‌کس آشناتر است اینجا ستارۀ سحری از حریم شاهچراغ به آفتاب بگو مهرپرور است اینجا از این حرم طلب نور کن، در اول صبح چه احتیاج به افشاندن زر است اینجا؟ فرشتگان همه گرمِ طواف این حرم‌اند شکوهِ سعی و صفا حیرت‌آور است اینجا به صدق کوش و دو رکعت نماز عشق بخوان «حریم سوم آل پیمبر» است اینجا بِبال شیراز، «اقلیم آفتاب»! به خود که از «شهید خراسان» برادر است اینجا به نام نامی «احمد» قیام باید کرد که آب و آینه با هم برابر است اینجا به آیه آیۀ «والشمس والضحی» سوگند که نقش روشنِ آیات «کوثر» است اینجا به عطر گلشن یاسین، به بوی یاس قسم که از شمیم ولایت معطّر است اینجا به شوق عرض ارادت بیا و چون «حافظ» بگو که «خال رخ هفت کشور» است اینجا بیار سینۀ سینا در این حرم با خود حریم «زادۀ موسی بن جعفر» است اینجا اگر به دیدۀ دل بنگری، به شهپر خویش امین وحی خدا، سایه‌گستر است اینجا بگو بلال بیاید اذان بگوید باز که جای گفتن «اللّه اکبر» است اینجا 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3425@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چه باران خوشی🔹 اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را تجلی‌خانه برپا کرده با گلدسته‌های نور تداعی می‌کند صحن و سرایش مشهد و قم را... مفاتیح‌الجنان بر لب، در و دیوارها شاعر عوض کرده‌ست این تصویر‌ها طرز تکلم را دلی اندازهٔ دریا برایش با خود آوردم که با لبخندی آرامش دهد روح تلاطم را... هماره قدسیان بر سفرهٔ اکرام او مُنعِم خدا بخشیده بر خوان کریمان این تنعّم را پدر«باب الحوائج» او خودش «شاهچراغ» اما زیارت‌نامه می‌خواند دمادم نور هشتم را تصور می‌کنم در طوس هستم، چشم می‌بندم و حس می‌گیرم از شیراز این اوج تبسم را به خود می‌آیم از اشکی که در هر بیت من جاری‌ست چه باران خوشی، من دوست دارم این تداوم را... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1517@ShereHeyat
🏴 انا لله و انا الیه راجعون روح پدرم شاد که می‌گفت به من خوش باد دمی که دیده آید به سخن عمری به زبان بی‌زبانی چون اشک یک چشم حسین گفت، یک چشم حسن شاعر ارجمند اهل‌بیت جناب آقای مجتبی فلاح‌نیا درگذشت پدر بزرگوارتان را تسلیت عرض نموده و از خداوند منان برای ایشان رحمت و غفران و برای شما و خانواده محترمتان صبر و اجر مسئلت داریم. ✅ @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حضرت نور🔹 سلام ای طبیب طبیبان سلام سلام ای غریب غریبان سلام الا ماهتاب شبستان توس الا حضرت نور، شمس‌الشموس غریبم من از راه دور آمدم به دنبال یک جرعه نور آمدم شبم، آه یک جرعه ماهم بده پناهی ندارم پناهم بده ببخشا اگر دور و دیر آمدم جوان بودم، امروز پیر آمدم منم زائری خام و بی‌ادعا کبوتر کبوتر کبوتر دعا اگر مست و مسرور و شاد آمدم من از سمت باب‌الجواد آمدم من از عطر نامت بهاری شدم تو را دیدم آیینه‌کاری شدم تو این خاک را رنگ‌وبو داده‌ای به ایران من آبرو داده‌ای ببخشای این عاشق ساده را ببخشای این روستازاده را تو را دیدم و روشنایی شدم علی‌بن‌موسی‌الرضایی شدم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3326@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹یا مُعینَ الضُعَفا🔹 ساحت قدس تو ای آینۀ «آیۀ نور» هست سرچشمۀ آگاهی و شیدایی و شور یافت چون روشنی از نور تو ای «شمس شموس»! زنده شد در دل هر ذرّه تمنّای حضور در و دیوار حریم تو دهد بوی بهشت صحن و ایوان تو دارد اثر بوسۀ حور «حجّت هشتمی» و حاجت ما عرض نیاز ای چو اجداد کریمت به کرامت مشهور سرمۀ چشم کُنَد آیۀ «فَاخلَع نَعلَیک» هر مسافر که شود زائر این «وادی طور» یک نظر دید تو را «یوسف» و صد مرتبه گفت: «قُل هُوَ اللهُ أحد، چشم بد از روی تو دور» «نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد» گر کُنَد از حرم قدس تو در «توس» عبور عشق شد فرش «قدمگاه» تو چون کرد نگاه به جمال ملکوتی تو در «نیشابور» از حدیثی که در آن روز، تلاوت کردی موج زد در همه‌جا سلسله در سلسله نور به تولّای تو ای روحِ «شب قدر» قسم به دعای تو مگر، سر بزند «صبح ظهور» دستگیرِ همه شد لطف تو در «دار الفیض» دلنوازِ همه شد مهر تو در «دارِ سرور» «یا مُعینَ الضُعَفا»! چشم امیدش به شماست گرچه عمری ز «شفق» سر زده تقصیر و قصور 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3405@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹آفتاب🔹 ای از شعاع نور تو تابنده آفتاب باشد ز روی ماه تو شرمنده آفتاب.. جز با رضای تو ندمید و نمی‌دمد از شرق، در گذشته و آینده آفتاب فرمان اگر ز سوی تو یابد هرآینه هر مرده را دوباره کند زنده آفتاب در آستان قدس تو یا ثامن‌الحجج یک بنده ماه باشد و یک بنده آفتاب زرّینه گنبدت بدرخشد ز سطح خاک چونان‌که از سپهر درخشنده آفتاب تا شد پدید در مه ذی‌القعده چهره‌ات ای ماه! شد ز شرم سرافکنده آفتاب.. ای هشتمین ولی خدا یا اباالحسن! با طلعت تو کی بُوَد ارزنده آفتاب؟.. نور از تو کسب کرده که بخشد به ماه نور ورنه کجاست این همه بخشنده آفتاب.. بر حال منکران مقام ولایتت هر صبح‌دم به طعنه زند خنده آفتاب جان‌پرور است گرچه به دنیا، ولی به حشر، باشد برای خصم تو سوزنده آفتاب.. تابنده است شمس جمال و جلال تو روزی که نیست روشن و تابنده آفتاب.. شعرم ز یُمن نام تو پیچیده هر کجا آن‌سان که نور کرده پراکنده آفتاب از ذره کمتر است «مؤید» به درگهت جایی که هست ذرّۀ شرمنده آفتاب 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3977@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹حصن حصین ولایت🔹 اگر خواهی ای دل ببینی خدا را نظر کن تو آیینۀ حق‌نما را قدم زن به حصن حصین ولایت که وادى امن است اهل ولا را به ساقی مجلس بگو تا بیارد شراباً طهورای قالوا بلا را.. به موسی بن جعفر عطا کرد خالق وجود علی بن موسی الرضا را به مُلک جهان جلوہ‌گر شد طبیبی که بی‌نسخه درمان کند دردها را.. به صدها فرشته خدا داده فرمان که خواندند با هم سرود رضا را.. صبا از عنایت به جنّت گذر کن بشارت بدہ خاتم الانبیا را.. قدم زد به عالم امام رئوفی که بخشد خراج جهانی گدا را برآمد در آفاق شمس‌الشموسی که خورشید بگرفته از او، ضيا را.. به گیتی نهاده قدم دادخواهی که گيرد ز بيدادگر داد ما را نظر کن چو «ژولیده» بر طوف قبرش اگر خواهی ای‌ دل ببینی خدا را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3575@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹پیمبر عشاق🔹 با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم تا محضر زلال‌ترین کوثر آمدم قسمت نشد که بال و پری دست و پا کنم اما به شوق دیدن تو با سر آمدم گفتند زائر حرمت زائر خداست مُحرم‌تر از همیشه بر این باور آمدم اینک مدینةالنبی‌ام، مشهدالرضاست با نام تو به محضر پیغمبر آمدم از حس و حال روشن معراج پُر شدم وقتی به خاکبوسی «بالاسر» آمدم حسی کبوترانه گرفته‌ست جان من «پایین پای» تو شده هفت آسمان من در این حریم قدسی سرتاسر آینه روشن شده به نور تو چشمم هرآینه گرد و غبار صحن تو را می‌خرد به جان همواره بوده است بر این باور آینه پر می‌کشد از این همه قلب شکسته: آه سر می‌زند از این همه چشم تر: آینه عکس ضریح توست که در قاب چشم‌هاست یا عکسی از بهشت نشسته بر آینه گم کرده دارم، آمده‌ام با نگاه تو پیدا کنم تمام خودم را در آینه لبریز روشنی‌ست تمام رواق‌ها آیینگی‌ست جان کلام رواق‌ها... روی تو را ستارهٔ اشراق خوانده‌اند خوی تو را «مکارم الاخلاق» خوانده‌اند دست تو را که خالق لطف و کرامت است روزی‌رسان انفس و آفاق خوانده‌اند باران مهربانی بی‌وقفهٔ تو را شأن نزول سورهٔ انفاق خوانده‌اند در مذهب نگاه تو غم حرف اول است چشم تو را پیمبر عشاق خوانده‌اند هفت آسمان و رحمت شمس الشموسی‌ات ذرات خاک و لطف انیس النفوسی‌ات 📝 🌐 shereheyat.ir/node/570@ShereHeyat
همچون نسیم صبح و سحرگاه می‌رود هرکس میان صحن حرم راه می‌رود از هرچه غصه دارد و غم، می‌شود رها هر سائلی به خدمت این شاه می‌رود وقتی فرشته‌های حرم بال می‌زنند از سینه‌های شعله‌زده آه می‌رود اینجا بهشت روی زمین فرشته‌هاست از کوی تو فرشته به اکراه می‌رود خورشید در طواف حرم، وه! چه دیدنی‌ست هر شب به پای‌بوسی آن ماه می‌رود باب‌الجواد راه ورودی به قلب توست حاجت رواست هرکه از این راه می‌رود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/575@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹امام‌نامه🔹 به سویت آمده‌ام جذبه‌ای نهان با من چه کرده‌ای مگر ای شور ناگهان! با من؟.. به سویت آمده‌ام از هوای شاهچراغ نوای هوهوی خیل کبوتران با من به سویت آمده‌ام از مسیر جادۀ ابر کویرها به هوایت نفس‌زنان، با من از این طرف غم شاه شهید در جگرم از آن طرف عطشِ ماه جمکران با من از این طرف شعفی سبز در منازل دل از آن طرف خبر شوق دوستان با من به مشهد آمده‌ام، نبض‌نبض شاعرخیز کمیت و دعبل و حَسّان، دوان دوان با من.. هزار حافظ و سعدی غزل‌سُرای دلت هزار فردوسی، شاهنامه‌خوان با من ولی به وصف تو باید امام‌نامه سرود اگر که بار معانی کشد بیان با من.. به یک قدم منم و شاعری که کهنه‌سراست به یک قدم عطش شاعری جوان با من.. به پیشت آمده‌ام، با لبان مضمون‌ساز کلیم و صائب و بیدل نقاره‌خوان، با من شبیه شعر، تو را بیت بیت خواهم یافت اگر که صبر کند، لفظ ناتوان با من مگر ستارۀ مهرت طلوع کرده به دل که در مدار تو افتاده کهکشان با من؟ نه من به پای زیارت دویده‌ام تنها که رو به توست: زمین با من و زمان با من به سمت مبدأ تو ذهن بادها جاری به سوی مقصد تو رودها روان با من درخت‌ها به تولای مشرقت پر گل بهارها به تمنات، گل‌فشان با من.. من از مکان تحیر رسیده‌ام اینجا به جستجوی تو جان‌های لامکان با من من از زمین محبت به سویت آمده‌ام اگر چه در سفر توست، آسمان با من به دستگیر ملائک رسیده‌ام اینجا صدای ممتد بال فرشتگان با من من ایستاده‌ام اینک میان حیرت خلق جهانیان همه انگشت بر دهان با من من ایستاده‌ام اینجا کنار ثقل جهان ملال‌نامۀ تقدیر اِنس و جان با من من ایستاده‌ام اینجا میان گوهرشاد طنین لحظۀ گلدسته و اذان با من به خلسه دست رساندم به نقره‌کوب ضریح خروش و غلغل انبوه زائران با من درود! ای نفست روح‌بخش سینۀ ما! سلام! ضامن نام تو بی‌امان با من! تو شاهراه یقین منی اگر یک روز به جنگ، صد تنه رو آورد گمان با من تو یار و حافظ دین و دل منی حتی اگر که دشمن خونی شود جهان با من.. ببین بدون تو و سفرۀ ولایت تو چه کرده است غم آبرو و نان با من؟.. ولی چه جای شکایت؟ که اینک اینجایم مقابل تو و خورشید خاوران با من.. به خود می‌آیم و یک بغض... آب می‌نوشم هزار چشمه عطش می‌زند فغان با من زمان به ساعت آخر رسیده، باید رفت ببار اشک خوش آخرالزمان با من بخوان صداقت پندار، جاودان در جان بمان سعادت دیدار، همچنان با من درود حس شفاعت، مرا ببر با خود سلام حال زیارت، کمی بمان با من سفر تمام شد و در کنار سفرۀ صبح نشسته‌ام من و یک داغ بی‌نشان با من.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5255@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بهشت🔹 جام ِجهان نماست، در این قطعه از بهشت آرامِ جان ماست در این قطعه از بهشت فوج فرشتگان به نیایش نشسته‌اند آوای «ربّنا»ست در این قطعه از بهشت آیینۀ شكوه ِ«كلیم» است و «کوه طور» آن نور و آن صداست، در این قطعه از بهشت هر دل كه زنده است به انفاس موسوی هم‌صحبت خداست، در این قطعه از بهشت خورشید شاهد است، كه نقش كتیبه‌ها «والشمس والضحی»ست، در این قطعه از بهشت عطر مدینه، نور نجف، رنگ كاظمین اشراق كربلاست، در این قطعه از بهشت هرگاه سعی در طلب معرفت كنی هم مروه، هم صفاست، در این قطعه از بهشت عشاق، در «طواف حرم» موج می‌زنند حجّ من و شماست، در این قطعه از بهشت جان ِجهان كجاست؟ در این عرش آستان محرابِ دل كجاست؟ در این قطعه از بهشت در چشم عارفان سحرخیز، آسمان آبی‌تر از دعاست، در این قطعه از بهشت صدق و صفا، خلوص و یقین، عشق و آرزو باران واژه‌هاست، در این قطعه از بهشت فولاد، پای پنجره‌اش آب می‌شود اسرار كیمیاست، در این قطعه از بهشت روشن‌تر از ستاره، به مژگان نشسته است اشكی كه بی‌ریاست، در این قطعه از بهشت جای دگر، سراب فریب و غمِ فناست سرچشمۀ بقاست، در این قطعه از بهشت در خلوتِ خیالِ خود از خویشتن بپرس از ما «رضا» رضاست، در این قطعه از بهشت؟ ما را به باغ و گلشن و صحرا چه حاجت است؟ تا حجّت خداست، در این قطعه از بهشت اذن ورود ما به حرم چیست غیر اشک؟ وقتی قرار ماست، در این قطعه از بهشت زائر در این حریم مطهر، غریب نیست بیگانه، آشناست، در این قطعه از بهشت تذهیب‌نامۀ عمل عاشقان، «شفق»! امضای مرتضاست، در این قطعه از بهشت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3414@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹آوازِ التجا🔹 شب بود و بارگاه تو چون خرمنی ز نور می‌ریخت در نگاه زمین آبشار طور.. گلدسته‌ها به حُرمتِ بانگ اذان بلند چون دست‌های عاطفه بر آسمان بلند پرواز اشک، گَرد غم از چهره می‌زدود آواز التجا همه‌جا بال می‌گشود عطر محبت تو در آفاق می‌نشست آهنگ نور بر دل عشاق می‌نشست از کوچه‌های خستۀ دلتنگ تا شما می‌آیم ای نهایت امّیدِ ما، شما! وقتی که می‌رسم به تو لبخند می‌زنی در خود شکسته‌ام، تو مرا بند می‌زنی لبخند سبز تو به دل امّید می‌دهد یعنی به دست ما گل خورشید می‌دهد هر چند چون غبار غریبی پیاده‌ام اینجا برای دیدن تو ایستاده‌ام وقتی که با اشاره صدا می‌کنی مرا از قید هر کلام رها می‌کنی مرا.. جایی که عطر عشق تو پرواز می‌کند درهای بسته را به سحر باز می‌کند.. وقتی که اشک در قدم آه می‌چکد آیینۀ نگاه تو اعجاز می‌کند هر غنچه خاطرات دلِ تنگ خویش را تا باز می‌شود، به تو ابراز می‌کند شعر زلال چشمۀ آن چشم‌ها مرا در مثنوی همیشه غزل‌ساز می‌کند اینجا دری به خلوت عشّاق بسته نیست بالی برای سیر به آفاق بسته نیست اینجا مراد از چمن اشک چیدنی‌ست نور دعا به چهرۀ احساس دیدنی‌ست اینجا تو را به سیرِ سماوات می‌برند لب‌های بسته را به مناجات می‎‌برند.. بالی بزن که وسعت این طورِ غرق نور با چلچراغ اشک شود آبشارِ طور در پرتوِ نگاهِ نوازشگر رضا داروی درد می‌چکد از آبیِ فضا.. دریاست این تبارِ سخاوت،‌ وضو بگیر هر حاجتی که داشتی امشب از او بگیر.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5556@ShereHeyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببينيد | شعرخوانی مرحوم در حضور رهبرانقلاب 🏴 سالگرد درگذشت مرحوم حمید سبزواری 💻 @Khamenei_ir
🔹قیمت دوستی🔹 عشق با نامِ شما درصددِ تاختن است نام تو معنی دل بردن و دل باختن است قیمت «دوستی» ای دوست! اگر جان باشد این خرید‌ار تو آمادۀ پرداختن است تا زمانی که نیابیم تو را، کار جهان سنگ در برکۀ بیهودگی انداختن است بشناسیم و نبینیم تو را حرفی نیست! غصّۀ ما همه از دیدن و نشناختن است با غم یار بسوزیم و بسازیم ولی همۀ قصه مگر سوختن و ساختن است؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5051@ShereHeyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من آمدم تو نیز می‌آیی، به این امید عمرم به سوی لحظۀ میعاد می‌دود... 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹پناهم بده🔹 آمدم ای شاه پناهم بده خط امانی ز گناهم بده ای حرمت ملجأ درماندگان دور مران از در و راهم بده... لایق وصل تو که من نیستم اذن به یک لحظه نگاهم بده... تا که ز عشق تو گدازم چو شمع گرمی جانسوز به آهم بده لشکر شیطان به کمین من است بی‌کسم ای شاه پناهم بده از صف مژگان نگهی کن به من با نظری یار و سپاهم بده در شب اول که به قبرم نهند نور بدان شام سیاهم بده ای که عطابخش همه عالمی جملۀ حاجات مرا هم بده آنچه صلاح است برای «حسان» از تو اگر هم که نخواهم بده 📝 🌐 shereheyat.ir/node/567@ShereHeyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگو «چمران» بگو غیرت، بگو درد بگو تنهاترین، عاشق‌ترین مرد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4550@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹غبار روضه🔹 سلام! آمده‌ام تا به من، امان بدهید دلی به روشنی رنگ آسمان بدهید یگانه مشرق عصمت! چه می‌شود که به من برای عرض ادب، همت و توان بدهید؟ دخیل پنجره فولادتان شدم، شاید به این کبوتر پربسته، آشیان بدهید جز این دعا، چه بخواهم من از شما، که مرا پناه، از خطر «آخرالزمان» بدهید ودیعه‌ای‌ست نهان، در نهاد من «توحید» به شرط آن که طراوت، شما به آن بدهید از آستان شما، عرض حاجتم این است که در زمین خراسان، به من ضمان بدهید دلم که آهوی وحشی‌ست، مانده سرگردان شما طریق هدایت به او نشان بدهید جواب این دل درمانده را، به جان جواد به حُرمت نفس پاک قدسیان بدهید علامت دل عاشق، شکستن است اینجا به این شکسته‌دل، امّید و آرمان بدهید فرشتگان مقرّب! برای سرمۀ چشم به من، غباری از این روضه ارمغان بدهید رهایی از غم ایام، در ولای رضاست به من، سعادت این فیضِ جاودان بدهید یکی‌ست حرف دلم با زبانم از اول به من، توانِ قبولی در امتحان بدهید در آفتاب قیامت، که عافیت‌سوز است خدا کند به «شفق» نیز سایبان بدهید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3395@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹هشتمین بهار🔹 من كیستم؟ کبوتر بی‌آشیانه‌ات محتاج دست‌های تو و آب و دانه‌ات نامت بلند مثل غزل‌های آسمان هشت‌آسمان نشسته به ایوان خانه‌ات از کوچه‌باغ‌های نشابور رد شدی با کوله‌باری از غم غربت به شانه‌ات دل در مدینه عاشق روی تو شد ولی از کوچه‌های توس گرفتم نشانه‌ات دست من و ضریح تو ای هشتمین بهار امشب دلم عجیب گرفته بهانه‌ات 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5426@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹یا امان الخائفین🔹 سیر من سیر الی‌الله است تا مقصد تویی کیستم؟ دست نیازم، لطف بیش از حد تویی کیستم؟ عرض سلامم، بال در بالِ نسیم می‌کشد آن‌که مرا هر صبح تا مشهد تویی صبح مشهد زندگی تازه‌ای در من دمید حس شیرینی که در خود زندگی دارد تویی ای نگاه لطف تو بی‌ابتدا بی‌انتها من چه می‌فهمم، گمانم معنی سرمد تویی یا امان الخائفین! آیا امانم می‌دهی؟ آن‌که نگذارد تفاوت بین خوب و بد تویی آمدم از خویش تا تو ای نگاه بی‌کران سیر من سیر الی‌الله است تا مقصد تویی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5254@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دلم از نور لبریز است🔹 به ظاهر زائرم اما زیارت را نمی‌فهمم من بیچاره لطف آشکارت را نمی‌فهمم تو از من بیشتر مشتاق دیداری و من حتی به دل افتادن گاه و گدارت را نمی‌فهمم زیارت‌نامه می‌خوانم دلم از نور لبریز است «اگر چه گاه معنای عبارت را نمی‌فهمم» تو پرواز مرا در اوج می‌خواهی و می‌دانی من از بس در قفس بودم اسارت را نمی‌فهمم به جای غربت تو ازدحام صحن را دیدم غریبی آه درد بی‌شمارت را نمی‌فهمم به هر زائر سه جا سر می‌زنی، دلگرمی‌ام این است زیارت نه ولی قول و قرارت را که می‌فهمم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1537@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹روضۀ رضوان🔹 نشسته‌ام به رواقی به گوشۀ حرمش رها رهای رها زیر آبشار غمش یقین به چشمۀ تسنیم دوست متصل است که نور می‌چکد از روزن سپیده دمش چه سال‌ها که هم‌آوای نوبتی‌خوانان رسیده است به گوشم طنین زیر و بمش به کاظمین و به مشهد سلام و عرض ادب به حس و حال غریبانۀ شبیه همش دم مسیح خراسان به لطف حق گرم است برایتان چه بگویم ز لطف دم به دمش چو پا گذاشت به ایران هزار چشمه شکفت هزار جان گرامی فدای هر قدمش هوای روضۀ رضوان اگر به سر داری بیا به سمت خراسان و روضۀ ارمش به پادشاه و گدا و به عارف و عامی خبر دهید که عام است سفرۀ کرمش گره گشوده ز کارم به طرفةالعینی به نام پاک جوادش چو داده‌ام قسمش... هر آنچه داده به من لطف بی‌کران بوده‌ست که راضی‌ام به زیادش که قانعم به کمش شهید عشق شد و آرمید کنج بهشت هر آن که رقص‌کنان رفت زیر تیغ غمش چه افتخاری از این افتخار بالاتر که شاعرش شده‌ام زیر سایۀ علمش چه می‌شود که شبی نامۀ سیاه مرا بگیرد و بنوازد به گوشۀ قلمش سپاه منتقمانش همیشه بیدارند یکی خبر برساند به اولیای دمش نمی‌کنیم دل از این حرم، از این درگاه قسم به مادر بی‌بارگاه و بی‌حرمش... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2820@ShereHeyat