eitaa logo
شعر هیأت
9.4هزار دنبال‌کننده
904 عکس
163 ویدیو
13 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹نماز عشق🔹 اذان بگو که شهیدان همه به صف شده‌اند که تیرها همه آمادهٔ هدف شده‌اند پیمبرانه به تکبیر باز کن لب را که از صدای تو ذرّات در شعف شده‌اند برای چرخ زدن در حوالی خورشید مدارهای سراسیمه جان به کف شده‌اند به یُمن بارش احساس در مساحت ظهر غبارها ز رُخ دشت برطرف شده‌اند و کربلا شده دریایی از حماسه و شور و ریگ‌های بیابان همه صدف شده‌اند نماز عشق فقط سجده‌ای پر از خون است اذان بگو که شهیدان همه به صف شده‌اند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1229@ShereHeyat
🔹نماز آخرین🔹 اذان می‌افکند یکباره در صحرا طنینش را و بالا می‌زند مردی دوباره آستینش را وضو می‌سازد از خون گلوی خود چه راز است این؟ که می‌داند گوارایی آب آتشینش را؟ سراپا نیتی دارد به ترک پا و سر آن‌جا که می‌بیند به مرگ خویشتن احیای دینش را به خون تکبیرة‌الاحرام می‌بندد به ظهر عشق که بسپارد به تیغ کج، قیام راستینش را خودش هم خوب می‌داند چه کس در انتظار اوست چه با احساس می‌خواند نماز آخرینش را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3249@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹نماز با شکوه🔹 چه هیبتی‌ست در آیینۀ سجود و قیامت که آسمان خدا رشک می‌برد به مقامت تمام دغدغه‌ات این شده‌ست در دل آتش که ناتمام نماند نمازِ ظهر امامت چه عاشقانه تنت سجده‌گاه تیر و سنان شد صد آفرین به تو و این همه وفا و مرامت چه با شکوه نمازی! که با دو رکعت خونین به گوش عالم و آدم رسیده است پیامت اگرچه آب به روی تو و امام تو بستند به جای آب خدا شور عشق ریخت به کامت به آن‌چنان درجاتی رسیده‌ای که شب و روز فرشته‌ها همگی بوسه می‌زنند به نامت 📝 @ShereHeyat
دیدند طراوت یقین را با تو معنای درست عقل و دین را با تو خوشبخت‌ترین بهشتیان در آن روز خواندند نماز آخرین را با تو 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹هفتاد و دو آیه🔹 هفتاد و دو آیه تابناک افتاده‌ست هفتاد و دو لاله سینه‌چاک افتاده‌ست ای ماه بگو ستاره‌ها شرم کنند هفتاد و دو خورشید به خاک افتاده‌ست در سینۀ کربلا که چون گل پاک است هفتاد و دو خورشید نهان در خاک است هفتاد و دو خورشید که هر خورشیدی روشنگر منظومه‌ای از افلاک است هر جا که صلای «لا و الّا» زده‌اند هفتاد و دو لاله خیمه آنجا زده‌اند «یاران کلیم» اگر گذشتند از نیل «اصحاب حسین» دل به دریا زده‌اند هفتاد و دو مُهرِ تربت پاک اینجاست از بهر تیمّم شما،‌خاک اینجاست ای تشنه،‌ بخوان سورۀ کوثر زیرا هفتاد و دو آیۀ عطشناک اینجاست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1227@ShereHeyat
🔹نظرگاه شهادت🔹 قد برافرازید! یک عالم شقاوت پیش روست پرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روست ای حسینی مشربان! در معبد آزادگی تا نماز آرید، محراب عبادت پیش روست عقل می‌نالد: حریفان، تیغ در خون شسته‌اند عشق می‌غرد: نظرگاه شهادت پیش روست عقل می‌گوید که: بال خسته را پرواز نیست عشق می‌بالد که: اوجی بی‌نهایت پیش روست دوستی را پاس می‌دارم که در هُرم عطش سایه‌ساری در گذرگاه محبت پیش روست سبز می‌مانم که در حال و هوای رُستنم تشنه می‌رویم، که باران طراوت پیش روست ای تمام مهربانی در نگاهت یا حسین! با تو باید آشنا بودن که غربت پیش روست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3248@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چه می‌شود این‌بار...🔹 به یاری تو به میدان کارزار نیاید جماعتی که به رزق حلال، بار نیاید اگر چه تشنۀ یاری، ‌امید و بیم نداری اگر هزار بیاید وگر هزار نیاید هزار بار شنیدیم، ذوالجناح تو آمد ولی چه می شود این‌بار، بی‌سوار نیاید مباد آن‌که بیاید عطش به کشتن طفلان مباد آن‌که عمویی سرقرار نیاید بدا به آتش اگر راه خیمۀ تو بگیرد بدا به آب اگر با لبت کنار نیاید خدا کند که بمیریم و باز آخر مقتل سه‌شعبه جانب آن طفل شیرخوار نیاید خدا کند که بمیریم و باز زینب کبری به سوی مقتل تو از دل غبار نیاید بس است درد یتیمی، بس است رنج اسیری کنار قافله‌، ای کاش نیزه‌دار نیاید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3532@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹من الغريب الی الحبیب🔹 مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی سحر نسیم گذشت از سر مزار شهیدان هنوز در پی بویی که می‌رسد به مشامی یکی حسین امیرش شد و چه خوب امیری یکی حسین امامش شد و چه خوب امامی یکی بدون زره مرگ را گرفت در آغوش یکی نماز تو را شد سپر بدون کلامی یکی سیاه ولی روسپید؛ چون تو گرفتی سر غلام به دامان خود چه حسن ختامی یکی علی شد و اکبر شد و چه ماه منیری یکی عمو شد و سقّا شد و چه ماه تمامی به روی نیزه و در باد، گیسوان پریشان چنان شدند که باقی نماند کوفه و شامی دلم به حسرت یا لیتنا رسید و نگاهم به سردر حرم افتاد، اُدخلوا بِسلامی... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/682@ShereHeyat
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان حیرت‌‏فزای طور شود جلوه‌‏زارمان فردا که کهکشان تجلّی‌ست، نیزه‏‌ها گَردش کند زمین و زمان بر مدارمان فردا که روزِ سرخِ عروج من و شماست بر روی نیزه‌‏هاست قرار و مدارمان فردا که سرفرازی ما را رقم زنند خورشید و ماه می‏‌شود اخترشمارمان فردا که روز عرضۀ عشق و شهادت است حیرت کنند، عالم و آدم ز کارمان فردا که از تبار تبر زخم مانْد و داغ غیرت، شقایقی بُوَد از لاله‏‌زارمان فرداست روز وعدۀ دیدار و دیدنی‌ست بر نیزه‏‌ها، تجلّی پروردگارمان منظومۀ بلند شهادت، سرودنی‌ست فردا که عشق، خیمه زند در کنارمان... در ما عیان جمال خدا جلوه می‏‌کند چشمی کجاست تا شود آیینه‌دارمان؟ رنگِ پریده‌‏ای‌ست به چشم سپهر، مِهر وقتی سپیده می‏‌دمد از شام تارمان... ما هر چه داشتیم، به پای تو ریختیم ای عشق! ای تمامی دار و ندارمان! چشم امید ماست به فردای دوردست بر تکسوار مانده به جا از تبارمان 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4101@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹الهی...🔹 الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم نه تنها سر، برایت بلكه از سر بهتر آوردم پی ابقایِ قَد قامَت، به ظهر روز عاشورا برای گفتن اللّه‌اكبر، اكبر آوردم... علی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست ولی من روی دست خود، علی اصغر آوردم اگر با كشتن من دین تو جاوید می‌گردد برای خنجر شمر ستمگر، حنجر آوردم برای آن‌كه قرآنت نگردد پایمال خصم برای سُمّ مركب‌ها، خدایا پیكر آوردم علی، انگشتر خود را به سائل داد اما من برای ساربان انگشت با انگشتر آوردم... من «ژولیده» می‌گویم، حسین بن علی گفتا: الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/871@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹زخم عطش🔹 سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت... سلام نام غریبت همیشه حزن‌آور سلام خون خداوند، روح پیغمبر فرود آمده بودی که عشق برخیزد چکید خون نجیبت که شور انگیزد تپید جسم تو در خون که رود باقی ماند برید دشنه گلویت، سرود باقی ماند... به شوق درکِ تو، شمشیر دست و پا می‌زد به بانگِ العطش، آتش به خیمه‌ها می‌زد شبِ غلیظِ زمین را شکست چشمانت خمیده کرد فلک را ستاره‌بارانت خدای من، چه شکوهی، چه اقتداری داشت چه وسعتی، چه حضوری، چه برگ و باری داشت... رسیده بود و خدا چید سیب گلگونش رسیده بود و زمین بود تشنۀ خونش... فرات، تشنه گذشت و خجل به دریا زد ندید... هر که تو را دید، دل به دریا زد فرات تشنه گذشت و شهید جاری بود چقدر زخم عطش بر فرات کاری بود هنوز هق هق گریه‌ست در گلوی فرات که در حضور خدا رفت آبروی فرات... نخواه تشنه بمیرم، نمی نگاهم کن بگو که راه کدام است، سر به راهم کن 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4142@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹عطر سیب🔹 بادها عطر خوش سیب تنش را بردند سوختند و خبر سوختنش را بردند نیزه‌ها بر عطشش قهقهه سر می‌دادند زخم‌ها لالۀ باغ بدنش را بردند دشنه‌ها دور و بر پیکر او حلقه زدند حلقه‌ها نقش عقیق یمنش را بردند... بادها سینه‌زنان زودتر از خواهر او تا مدینه خبر آمدنش را بردند یوسف آهسته بگویید، نمیرد یعقوب گرگ‌ها یوسف گل‌‏پیرهنش را بردند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4180@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹جمع مُکسّر🔹 لب‌تشنه‌ای و یادِ لب خشک اصغری آن داغ دیگری‌ست و این داغ دیگری گاهی زره به تن به علی می‌شوی شبیه گاهی عبا به دوش شبیه پیمبری گفتند کوفیان به تو از هر دری سخن واشد به دردهای تو از هر سخن دری با صد هزار جلوه برون آمدی... دریغ با صد هزار دیده ندیدند برتری تنهایی تو بیشتر از پیش واضح است حالا که در میان شلوغی لشکری... شمشیر می‌کشی... چه شکوهی، چه هیبتی تکبیر می‌کشند... چه الله اکبری یاران بی بدیل، عجب جمع سالمی اعضای چاک چاک، چه جمعِ مُکَسّری آن‌ها که روی دستِ محمد ندیده‌اند بر نیزه دیده‌اند که از هر نظر سری... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/862@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹لا یوم کیومک اباعبدالله🔹 حمله‌های موج دیدم، لشکرت آمد به یادم کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم باد تنها بود، اما خار و خس‌ها را عقب زد تاختن‌های علیِ اکبرت آمد به یادم بحث عقل و عشق شد، هر کس بیانی، داستانی من ترک‌های لب آب‌آورت آمد به یادم «لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون» لحظه‌های سرخ بعد از اصغرت آمد به یادم جویباری بر شکوه کوه مستحکم می‌افزود اشک‌های از رجز محکم‌ترت آمد به یادم گفت سعدی دیده با چشم خودش می‌رفت جانش من وداع آخرت با خواهرت آمد به یادم باغبان با طفل گفت: این سیب! دیگر شاخه نشکن! قصهٔ انگشتت و انگشترت آمد به یادم روضه‌خوان می‌گفت: یا مهدی! محبان تو هستیم از محبان آنچه آمد بر سرت آمد به یادم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/890@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹لا یبایع مثله🔹 با زخم‌های تازه گل انداخت پیکرش تسلیم شد قضا و قدر در برابرش مردی که عاشقانه‌ترین داغ را نوشت از بس شکوه داشته لبخند آخرش می‌خواست نور تازه بپاشد در آسمان مردی که آفتاب، شد آن روز منبرش می‌گفت «لا یبایع مثله» نه با زبان با لحن قطره قطرۀ خون، زیر حنجرش او جانماز سرخ زمین را که باز کرد هفت آسمان رسید به الله اکبرش تنها گواه زلف پریشان او، نسیم حرفی نزد، از اینکه چه شد روی نی سرش تنها بسنده کرد به یک جمله بعد از آن سر بسته بود روضه که «ای وای خواهرش» 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5690@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شرح اشارات🔹 بر فرض از دلیل و از اثبات بگذریم قرآن تویی، چگونه از آیات بگذریم؟ روشن‌ترین دلیل، همین اشک جاری است گیرم که از متون و عبارات بگذریم ما را نبود تاب تماشا، عجیب نیست از صفحه‌های مقتل اگر مات بگذریم تفصیل بند بندِ مصیبت نمی‌کنیم انگشترت...، ز شرحِ اشارات بگذریم یک خط برای روضۀ گودال کافی است: زینب چه دید وقت ملاقات؟ بگذریم ما تیغِ غیرتیم که از هرچه بگذریم از انتقامِ خون تو هیهات بگذریم 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹جوشن کبیر🔹 هنوز داشت نفس می‌کشید؛ دیر نبود مگر که جرعۀ آبی در آن کویر نبود هزار و نهصد و پنجاه سال می‌گریم بر آن تنی که پذیرای جای تیر نبود دو چشم بی‌رمقش سورۀ دخان می‌خواند به تن چه داشت؟ به جز جوشن کبیر نبود.. رسید طالب پیراهنی؛ دریغ نکرد رسید سائل انگشتری؛ فقیر نبود نمی‌سرود چنان و نمی‌نوشت چنین اگر که شاعر این قصّه ناگزیر نبود شهید معرکه غسل و کفن نمی‌خواهد ولی سزای تنش تکّه‌ای حصیر نبود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5651@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹هزار حنجره فریاد🔹 هزار حنجره فریاد در گلویش بود نگاه مضطرب آسمان به سویش بود به دست عزمِ بلندش شکست پایِ درنگ اگر چه فاجعه‌ای تلخ روبه‌رویش بود میان او و شهادت چه انس و الفت بود که مرگ سرخ هماره به جستجویش بود چگونه شرم نکرد از گلوی او خنجر که بوسه‌گاه رسول خدا گلویش بود رسید وقت نماز و در آن حماسۀ ظهر هزار زخمِ تنش جاریِ وضویش بود سخن به زاری و ذلت نگفت با دشمن که خصم در عجب از همت نکویش بود اگر چه از عطش آن روح کربلا می‌سوخت فرات تشنه‌ترین قطرۀ سبویش بود سرم فدای لب خشک آن گل یاسین اگر چه تشنگی‌اش اوج آبرویش بود... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4188@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سورۀ کهف🔹 گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟ این بوی آشنایی از تربت حبیب است... نهج‌الفصاحه در خون، نهج‌البلاغه در اشک جبریل پرشکسته، بر خاک‌ها عجیب است قصد نماز دارد، خورشید خون‌گرفته وقتی رسول اکرم بر نیزه‌ها خطیب است قد قامت‌الصلاتش صد اوج در فراز است حی علی‌الفلاحش صد موج در نشیب است در این حرای زخمی، پیچیده سورۀ کهف لحنش چه دلنشین و صوتش چه دلفریب است... شش‌گوشۀ مراد است این عرش خاک‌خورده هرکس نیامد اینجا، از عشق بی‌نصیب است احساس استجابت، در این حریم جاری‌ست اینجا یکی مجاب و آن دیگری مجیب است در این محیط زخمی در این فضای مجروح هر کس نفس کشیده عمری‌ست بی‌شکیب است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3197@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مصباح الهُدی🔹 به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد سری گردن کشید از مرگ، قدر نیزه‌ای روزی که نامش آفتابِ جان سرگردان ما باشد لبش بر نیزه قرآن خواند تا ثقلین جمع آیند لبش بر نیزه قرآن خواند تا قرآن ما باشد چراغ چشم‌هایش زیر نعل اسب‌ها می‌سوخت که مصباح الهدایِ دیدهٔ حیران ما باشد... کنون ننگ است ما را تا به محشر، مرگ در بستر حسین آمد به سوی کوفه تا مهمان ما باشد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/886@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹نام تو تکراری نیست🔹 مصحف نوری و در واژه و معنا تازه وحی آیات تو هر لحظه و هرجا تازه هرچه تکرار شود، نام تو تکراری نیست ما و شیرینی این شورِ سراپا تازه و جهان داغ تو را تازه نگه‌داشته است نه! نگه‌داشته داغ تو جهان را تازه موج در موج به سر می‌زند و می‌گرید مانده داغ لب تو بر دل دریا تازه آه ای تشنۀ افتاده به هامون، زخمی آه ای زخم تو در غربتِ صحرا تازه تازه می‌خواست کمی معرکه آرام شود نعل‌ها تازه شد و داغ دل ما تازه کاروان رفت به مهمانی کوفه که در آن کوچه در کوچه شود غربت مولا تازه کاروان رفت به مهمانی شام، آه از شام زخم‌ها کهنه ولی زخم زبان‌ها تازه کاروان رفت ولی راه تو در عالم ماند با شکوه قدم زینب کبری تازه اربعین است و قدم در قدم اعجاز غمت پر طپش، گرم، پرآوازه، شکوفا، تازه ای که امروزِ جهان مات شکوه تو شده‌ست مانده غوغای تو در جلوۀ فردا تازه تا که غم هست و حرم هست و علم هست و قلم جلوۀ توست در آیینۀ دنیا تازه 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4824@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹تنهای تنهای تنها🔹 این کیست تنهای تنها مانده‌ست بین سواران محکم‌تر از کوهساران جاری‌تر از جویباران آه از غم واژه‌هایش، از غربت آشنایش مانده طنین صدایش، در خاطر روزگاران: «ای مسلم! ای هانی! ای حرّ! تنهایی‌ام را ببینید آیا مرا یاوری نیست؟ پاسخ بگویید یاران! ای یکه‌تازان میدان ای شیرمردان خالص رفتید و ماتم گرفتند در خیمه‌ها بی‌قراران» فریاد تنهایی او پیچید و... بر خاک جنبید، لب‌های لبیک‌گویان تن‌های چابک‌سواران گرد و غباری به پا خاست آن مرد را دوره کردند شمشیرزن‌ها از این سو، از آن طرف نیزه‌داران در خیمه‌ها چشم‌هایی مانده به راه سواری نومید یا رب مبادا چشمان امیدواران 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹پیراهن مهتاب🔹 یک دشت پر از عطر خوش پیرهن توست باور کنم این باغ گل سرخ، تن توست؟! هی پلک زدم، زنده شد آن لحظه برایم این چشم، پر از صحنۀ پرپر شدن توست باید بروم سر به بیابان بگذارم امروز که هر گوشۀ صحرا وطن توست هفتاد و دو خورشید که افتاده بر این خاک هفتاد و دو زخمی که نشان از بدن توست... ای سورۀ شمسی که بر این خاک، غریبی پیراهن مهتاب از امشب کفن توست 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹أوصیکَ بِهذا الغریب🔹 باز شب جمعه و موکب نعم الحبیب نام تو بردم وزید از نفسم بوی سیب شور به پا کرده در هیأت انصار عشق روضۀ هل من معین، نالۀ أمن یجیب عشق، نفس‌گیر شد سینه‌زنت پیر شد زود بیا - دیر شد - بر سر نعش حبیب مهلت ما سررسید لحظۀ آخر رسید تا نفسی مانده أوصیکَ بِهذا الغریب «گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق» می‌شنوی نوحه‌ای در غم شیب الخضیب: «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک» آتش عشق است و نیست حرفِ صغیر و کبیر در طلبت هستی‌ام سوخت أَجِر یا مُجیر پیر و جوان می‌رسند سینه‌زنان می‌رسند به کربلا با دَمِ «ای که به عشقت اسیر...» شور جوانی‌ست این، سوز نهانی‌ست این تپیده در خاک و خون به پای نعم الامیر راز رشید من است کاش شهیدت شود شیر من از کودکی با غم تو خورده شیر رفت گلم؛ والسلام سایۀ تو مستدام ای دل من در خیام شورِ دمادم بگیر: «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک» خسته‌ام از این قفس ناله زنم در قنوت أغثنی یا مُخرِجَ یونُسَ مِن بطنِ حوت یار، مرا می‌خرد دل ز قفس می‌پرد عشق، مرا می‌برد تا ملکوت از قنوت عمر من از کودکی سر شده با این امید می‌شوم آیا شهید؟ با تو و در پیش روت؟ قصۀ ما تازه نیست... این زره اندازه نیست... کاش بلندم کند دست تو بعد از سقوط ذکر مصیبات یار خاصه دمِ احتضار می‌دهدم شستشو به جای غسل و هنوط «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک» نور خدا را ببین در سحرِ کوه طور سوز مناجات کیست؟ یَبعثُ مَن فی القبور گرم نماز شب‌اند دلخوشی زینب‌اند محفل یاران عشق هیأت اصحاب نور دشت، سراسر سکوت وجه خدا در قنوت إنَّ لک فی النهار... آه از آن نفخ صور ناشئةُالیل هم تشنۀ ترتیل توست إنَّ لک فی النهار... آه که یوم النّشور... إنَّ لک فی النهار... رأس تو بر روی نی إنَّ لک فی النهار... رأس تو کنج تنور «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک» عرش خدا ولوله ارض و سما در قیام «وای حسین کشته شد» روضه همین والسلام ماه محرم کجاست؟ صاحب این دم کجاست؟ سینه‌زنان را ببین در عطش انتقام روضه به آخر رسید گریه ولی ناتمام نالۀ جانسوز کیست از حرمت صبح و شام؟ و أهلُکَ کالعَبید و صُفِّدوا فی الحدید باید از اینجا به بعد روضه بخواند امام «تا تو شدی کشته ما بی‌سر و سامان شدیم» غلغله شد در حرم ولوله شد در خیام «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک» اول دلتنگی است تازه شب آخری چه کردی ای روضه‌خوان چه کردی ای منبری «ای که به عشقت دچار»... «عجب گلی روزگار»... بر لب ما سال‌هاست که می‌کند دلبری «عشرت عالم فروخت» هر که دمی دید سوخت رأس تو را در تنور خونی و خاکستری «جان یارالی جان حسین حامی قرآن حسین» می‌کُشدم داغ تو... خاصه اگر آذری... با تو اگر سرنوشت برد مرا در بهشت باز بسوزاندم این دو دمِ کوثری: «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک» 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1612@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹السَّلَامُ عَلَى الْخَدِّ التَّرِيب🔹 غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش شبیه ابر بهاری هوای ناحیه را پر از ترنم غم کرده اشک سوزانش سلام کرد به جدّش... سلامی از سر صدق سلام آن‌ که کند جان فدای جانانش سلام کرد بر آن گونه‌های خاک‌آلود بر آن تنی که نمودند نیزه بارانش سلام کرد بر آن بوسه‌گاه نورانی سلام آن‌ که کند جان خویش قربانش سلام آن‌ که دلش زخمی مصیبت‌هاست سلام آن‌ که اگر بود کربلا، جانش، میان طف، سپر نیزه و سنان می‌کرد و می‌سپرد به شمشیرها گریبانش... سلام آن‌ که اگر نینوا حضور نداشت علی‌الدوام شده نالۀ فراوانش سلام آن‌ که سرازیر می‌شود هر روز به جای اشک روان، سیل خون ز چشمانش... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/692@ShereHeyat