#مناجات
#امام_رضا علیهالسلام
#قصیده
🔹رضای او🔹
دمی با آه خلوت کن، بگیر ای دل جلا اینجا
بیا سبقت بگیر از خلق، با رنگ خدا اینجا
به نفس خویش غالب باش تا صاحبنفس باشی
خدایی میشوی با نفس خالی از هوا اینجا
گواهم آیت «لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ الله» است
به استقبالِ استغفار میآید، رجا اینجا
من آداب زیارت را مفاتیحالجنان دیدم
شنیدم «فَادْخُلُوها خالِدِین» را بارها اینجا
ریاض الجنة است اینجا نیازی بر ریاضت نیست
رضایتنامهای کافیست با مهر رضا اینجا
به اشکی باز گردان آبروی رفته را برگرد
بجو از چشمۀ خیر کثیر آب بقا اینجا..
گناهانیست مخفی از همه «بینی و بین الله»
که مشروط است عفو آن به امضای رضا اینجا
رضای او «رَضِیَ اللهُ عَنهُم وَ رَضوا عَنهُ» است
اگر مشتاق رِضوانٌ مِنَ اللهی بیا اینجا
خدا با دستخط او خطای خلق میبخشد
به دست راست آید نامهٔ اعمال ما اینجا..
صدای زنگ ساعت میبرد زنگ دل ما را
که در دل میدمد هر ثانیه حمد و ثنا اینجا
مقرب باش با یارب لبالب باش از لبیک
«أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاع» است لبیک دعا اینجا
کنار خود امامی مهربانتر از پدر داریم
که حاصل میبرند از فضل او خلق خدا اینجا
به امر «رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلا» تلاوت کن
بخوان وصف مقام انبیا و اولیا اینجا
قرائت کن «لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْض»
بیا با آیتالکرسی به عرش کبریا اینجا
تضرع کن در این مضجع بخوان «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَع»
بگیر اذن شفاعت از عزیز مرتضی اینجا
عیان بین دو کوه طوس، طور زادۀ موساست
به چشم دل تماشا کن تجلای خدا اینجا
تجلی میکند دائم صفات کبریا اینجا
همه اسمای او حُسناست «فَادْعُوهُ بِها» اینجا
«مَن اَرجوهُ لِکُلِّ خَیر» را در این حرم دیدم
که با «أینَ لِیَ الخَیر» آشنایم سالها اینجا
سحرهای دعا را با دعاهای سحر دریاب
بیا لب بر دعا وا کن که مییابی بها اینجا
شب و روز دلم با روضه و روزه هماهنگ است
که دارد آه من آهنگ تسبیح خدا اینجا
خوشا سی روزۀ ختم کتاب از باء بسم الله
خوشا حمدی که باشد افتتاحش با ثنا اینجا
به هر ختمی نثار روح خود رحمت فرستادیم
به ذکر فاتحه وا شد گره از کار ما اینجا
حریمش باب حاجات و کلید آن مناجات است
دعا کن هرچه میخواهی که میبخشد خدا اینجا
ملائک هر شبش را با سلامی قدر میدانند
همه تا مطلع الفجر فرج گرم دعا اینجا
یکی تسبیحخوانِ «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى»ست
یکی با آیههای سجده دارد اعتلا اینجا
یکی با سجدۀ «والنَّجم» در نجوای معراج است
یکی گرم مناجات است با «شمس» و «ضحی» اینجا
تمنا کن حقایق را، بدان قدر دقایق را
به قرآن «لَیسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى» اینجا
طواف زائر او آیتی از «سعی مشکور» است
که مشهود است «أَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یرَى» اینجا
خوش آن سائل که ذکر دائمش «اَوفِ لَنَا الکَیل» است
خوش آن زائر که بیند «ثُمَّ یجْزَاهُ الْجَزَا» اینجا
به هر خیری که نازل میشود آری فقیرم من
عجب سرمایهای دارم به امید خدا اینجا
دو دست خالی آوردم پر از عطر دعا اینجا
عجب جمع نقیضینیست این فقر و غنا اینجا
به «إِنَّ اللهَ تَوَّابٌ رَحِیم» امّیدوارم من
که دیدم در زیارت «رحمةالموصوله» را اینجا
«الهی لا تُؤَدِبنِی»، «الهی لا تُعَذِّبنِی»
مرا تأدیب کن با رأفت و لطف و عطا اینجا
«الهی لا تعاقبنی» اجابت شد، یقین دارم
اگر لطفت نبود امشب نمیخواندی مرا اینجا
من آن عبد گریزانم پناهم داده سلطانم
وگرنه بوده جای مجرمی چون من کجا اینجا؟!
از این درگاه هرگز دست خالی برنمی گردم
که نگذاری بماند بنده محروم از عطا اینجا
وفا آیینهای دارد که میگیرد صفا اینجا
عطا گنجینهای دارد که مییابد بها اینجا
هجوم سائلان دور ضریح او مجابم کرد
همه دیدند ازاو خیر و کسی نشنیده لا اینجا
عنایاتش عیان باشد، چه حاجت بر بیان باشد
کراماتش نمیگنجد به ظرف لفظ ما اینجا
حرم هرگاه مهمانم، امین الله میخوانم
نمیبینم کسی غیر از علیّ مرتضی اینجا
به «اللهم فَاجعَل نَفسی» آری مطمئن هستم
که صادر میشود امر قَدَر، حکم قضا اینجا
«وَ اِلْحِقْنی بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَج» دلیل ماست
به بهجت میرسد قلب محبان رضا اینجا
زیارت، جامهای خواهد که از تقواست تشریفش
شهادت، نامهای خواهد به تصدیق وفا اینجا
«فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ» فدای آنکه در این ره
سر تسلیم دارد پای پیمان رضا اینجا
گروهی منتظر عمری دعای عهد میخوانند
گروهی ندبهها دارند هر صبح و مسا اینجا..
بخوان با آدم و نوح از مقام آل ابراهیم
ببین در آل عمران، آیتی از مصطفی اینجا
حسین این آیه را وقت وداع اکبرش خواندهست
بخوان تا کربلاییتر شود دلهای ما اینجا
به رسم دعبل ای دل دم بزن از آه اهلالبیت
مصیبتخوان شده «قبرٌ بطوس یالها» اینجا
📝 #سیدمحمدرضا_یعقوبی_آل
🌐 shereheyat.ir/node/5477
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#غزل
🔹رضای تو🔹
دلم جواب بَلی میدهد صلای تو را
صلا بزن که به جان میخرم بلای تو را...
بهجاست کز غم دل رنجه باشم و دلتنگ
مگر نه در دل من تنگ کرده جای تو را
تو از دریچۀ دل میروی و میآیی
ولی نمیشنود کس صدای پای تو را
غبار فقر و فنا توتیای چشمم کن
که خضر راه شوم چشمۀ بقای تو را
خوشا طلاق تن و دلکشا تلاقی روح
که داده با دل من وعدۀ لقای تو را...
شبانیام هوس است و طواف کعبۀ طور
مگر به گوش دلی بشنوم صدای تو را
به جبر گر همه عالم رضای من طلبند
من اختیار کنم زآن میان رضای تو را...
دلِ شکستۀ من گفت «شهریارا» بس
که من به خانۀ خود یافتم خدای تو را
📝 #سیدمحمدحسین_شهریار
🌐 shereheyat.ir/node/2705
✅ @ShereHeyat
#امام_سجاد علیهالسلام
#مناجات
🔹خلوتگه راز🔹
شبی افروخته و نورانیست
روشنایی به جهانی ارزانیست
ماه تابیده ز بام افلاک
از فروغش شده روشن رخِ خاک..
شبی آرام و جهان است خموش
آفرینش شده بی جوش و خروش
نکند ناله خروس سحری
برده از یاد دگر نوحهگری
مرغ شب نیز زبان را بستهست
گویی از ناله گلویش خستهست
اندر این صحنۀ آرام و خموش
میرسد نالهای از دور به گوش..
نغمهای غرق در امواج نسیم
حاکی از حسرت و اندوه عظیم
اندر افلاک، فکندهست طنین
صوتی آشفته و لرزان و حزین..
زین نوا پردۀ جان میلرزد
همه ذرّات جهان میلرزد
یارب این نالۀ غمپرور کیست؟
این همه سوز و نوا از پی چیست؟..
کیست آشفتهدل و عاشقوار
راز میگوید و میگرید زار؟..
از غم کیست که چون شمع سحر
شعله دارد به جگر، اشک به بر؟
مگر او حضرت ابراهیم است؟
که به درگاه خدا تسلیم است
یا مگر همسخن حق، موساست؟
که ز دل نالد و غرق نجواست
یا مگر زنده شده احمد باز؟
بر کشیدهست ز توحید آواز
دل در این راز نهان، حیران است
این جوان کیست؟ چرا گریان است؟
::
آه... این تازه جوان سجاد است
که چنین نیمهشبش فریاد است
او بُوَد محرم خلوتگه راز
پردۀ کعبه گرفته به نیاز
او دلآشفته و مشتاق بُوَد
افتخار همه عشاق بُوَد..
او به جان، شیفتۀ عشق خداست
زار مینالد و در حال دعاست
چهره در اشک اسف میشوید
با دلآرام، چنین میگوید:
«چشمها رفته فرو در دل خواب
خفته آرام، نجوم شبتاب
لیکن ای بر همه هستی آگاه!
خواب را نیست به نزدیک تو راه..
از تو ای دوست چنین میخواهم
که کنی رحمت خود همراهم
نظری جانب من اندازی
این دل غمزده را بنوازی»
::
گفت و نالید و شکایتها کرد
این سرود ابدی انشا کرد:
«ای خداوند کریم کارساز
ای پناه خستگان بیقرار
ای که گویی پاسخ بیچارگان
از کرم در پردۀ شبهای تار
ای که راحت بخشی از درمان خویش
دردمندان را ز درد بیشمار..
غیر درگاهت ندارد ملجأی
معصیتکار پریشانروزگار
من در این شب نالم و خوانم تو را
با دلی سوزان و چشمی اشکبار
بخششی بر گریۀ جانسوز من
رحمتی بر این دل پر انتظار
از تو دارم چشم آمرزش که نیست
جز تو در عالم کسی آمرزگار»
::
بعد از این سر بهسوی چرخ افراشت
باز اینسان ز دل افغان برداشت:
«ای خدا بردم اگر طاعت تو
هست بر گردن من منّت تو
ور گنه کردم و در تقصیرم
حُجّت توست گریبانگیرم
بارالها به همان حجّت خویش
به کرمگستری و منّت خویش
بنما رحم و ببخشا گنهم
که به درگاه تو من روسیهم
بارالها به سرای جاوید
مکن از رؤیت جَدّم نومید»
::
پس از این باز لب خویش گشود
این نوا را ز سر سوز، سرود:..
«جز به یاد تو جهان زیبا نیست
زندگی نغز و نشاط افزا نیست
آخرت نیست خوشایند و نکو
جز به عفو تو که باشد دلجو
روز، خوش نیست جز از خدمت تو
زآنکه جانبخش بود طاعت تو
نیست خوش جز به مناجات تو، شب
شور شب هست ز یا رب یا رب!..
جز به مهر تو دلی خُرّم نیست
بی تو سرمایۀ دل جز غم نیست..»
::
باز اینگونه سخن ساز نمود
لب خود را به دعا باز نمود:
«معصیتها چه نهانی چه عیان
به تو یا رب نرسانند زیان
نیز سودی نبری از حسنات
که تو را نیست نیازی در ذات
زآنچه ای دوست تو را نیست ضرر
عفو فرما و نما صرف نظر..
حسناتم به محبت بپذیر
دیده از معصیت من برگیر»
::
باز نالید و شکایتها کرد
لب بدین شعر غمافزا وا کرد:
«ای آرزوی جان و دلم ای اله من
درماندهام، ببخش به حال تباه من
تو مایۀ امید و تو آرامبخش دل
تو چارۀ غم من و پشت و پناه من
حاجات من برآر ز کارم گرهگشای
باران لطف ریز و فرو شو گناه من
واماندهام به راه و ندانم که چاره چیست
زادم کم است و دور و دراز است راه من
گریم برای توشۀ کم یا که راه دور؟
سرگشته است چون دل من، اشک و آه من
یا رب! گناهکارتر از خود ندیدهام
کس نیست در زمانه به روز سیاه من..»
::
مرد حق کرد پیایی تکرار
حاصل این غزل آتشبار
هر چه تکرار نمود افزونتر
شد دل پر تپش او خونتر..
ناگهان نالۀ او رفت فرو
در نفسهای تبآلودۀ او
در گلو زمزمۀ او بشکست
پردۀ کعبه برفتش، از دست
سخت لرزید و بیفتاد خموش
بر زمین نقش شد و رفت ز هوش
بیخود افتاد ز پیمانۀ حق
عاشق حق به در خانۀ حق
📝 #محمدحسین_بهجتی
✅ @ShereHeyat
#مناجات_شعبانیه
#مناجات
#غزل
🔹دوستت دارم🔹
همیشه در میان شادی و غم دوستت دارم
چه شعبانالمعظم، چه محرّم دوستت دارم
دلم با عشق، خویشاوندی دیرینهای دارد
از آغاز جهان، از عهد آدم دوستت دارم
وضوی گریه میگیرم در استغفار و میریزم
به پایت جان که ای جانان دمادم دوستت دارم
برای این دل بیچاره همدم، عاشقت هستم
برای زخمهای سینه مرهم، دوستت دارم
نگو از چشم من افتادهای من چشم در راهم
که از تو بشنوم یکبار من هم دوستت دارم
خودم را بین آغوش تو میبینم شبیه حُر
که با اشک خودش میگفت نمنم دوستت دارم
در این دنیا نبردی آبرویم را در آن دنیا
چه خواهی کرد؟! من در هر دو عالم دوستت دارم
مرا حتی اگر در آتش خشمت بسوزانی
زنم فریاد در بین جهنّم دوستت دارم
دل دلواپسی دارم، دلی از غصهها سرشار
ولی «یا کاشف الهَم کاشف الغم» دوستت دارم
فراز آخر شعر است و یک اقرار بیپایان
مرا بسیار میخواهی و من کم دوستت دارم
📝 #رضا_خورشیدیفرد
🌐 shereheyat.ir/node/2222
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#غزل
🔹از همه دلرحمتر...🔹
قلب مرا نرم کرد، دیدۀ بارانیام
تر شده سجاده از اشک پشیمانیام
از همه دلرحمتر، از همه نزدیکتر
هرچه برنجانمت باز نمیرانیام
از تو چه پنهان پر از حسرت دنیا شدم
از تو چه پنهان پر از بی سر و سامانیام
عمر تباه مرا، بار گناه مرا
باز بدان ای رئوف از سر نادانیام
بندۀ شرمندهات عاشق تو بود و هست
خواه ببخشاییام، خواه بسوزانیام
📝 #حسین_عباسپور
🌐 shereheyat.ir/node/2257
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#مثنوی
🔹درگاه مسکیننواز🔹
بیا تا برآریم دستی ز دل
که نتوان برآورد فردا ز گل
به فصل خزاندر نبینی درخت
که بی برگ مانَد ز سرمای سخت
برآرد تهی دستهای نیاز
ز رحمت نگردد تهیدست باز
مپندار از آن در که هرگز نبست
که نومید گردد برآورده دست...
همه طاعت آرند و مسکین نیاز
بیا تا به درگاه مسکیننواز
چو شاخ برهنه برآریم دست
که بی برگ از این بیش نتوان نشست
خداوندگارا نظر کن به جود
که جرم آمد از بندگان در وجود
گناه آید از بندۀ خاکسار
به امّید عفو خداوندگار
کریما به رزق تو پروردهایم
به اِنعام و لطف تو خو کردهایم
گدا چون کرم بیند و لطف و ناز
نگردد ز دنبال بخشنده باز
چو ما را به دنیا تو کردی عزیز
به عُقبا همی چشم داریم نیز
عزیزیّ و خواری تو بخشی و بس
عزیز تو خواری نبیند ز کس
خدایا به عزت که خوارم مکن
به ذُلّ گنه شرمسارم مکن
مسلط مکن چون منی بر سرم
ز دست تو بِه گر عقوبت برم...
مرا شرمساری ز روی تو بس
دگر شرمسارم مکن پیش کس
گرم بر سر افتد ز تو سایهای
سپهرم بُود کمترین پایهای
اگر تاج بخشی، سرافرازدَم
تو بردار تا کس نیندازدَم
تنم میبلرزد چو یاد آورم
مناجات شوریدهای در حرم
که میگفت شوریدۀ دلفکار
الها ببخش و به ذُلّم مدار
همی گفت با حق به زاری بسی
میفکن که دستم نگیرد کسی
به طفلم بخوان و مران از درم
ندارد به جز آستانت سرم
تو دانی که مسکین و بیچارهایم
فروماندۀ نفس اَمّارهایم
نمیتازد این نَفْس سرکش چنان
که عقلش تواند گرفتن عنان...
به مردان راهت که راهی بده
وز این دشمنانم پناهی بده
خدایا به ذات خداوندیات
به اوصاف بیمثل و مانندیات
به لبَّیک حُجاج بیتالحرام
به مدفون یثرب علیهالسَّلام...
به طاعات پیران آراسته
به صدق جوانان نوخاسته
که ما را در آن ورطۀ یکنفس
ز ننگ دو گفتن به فریاد رس
امید است از آنان که طاعت کنند
که بیطاعتان را شفاعت کنند
به پاکان کز آلایشم دور دار
وگر زَلّتی رفت معذور دار
به پیرانِ پشت از عبادت دو تا
ز شرم گنه دیده بر پشتِ پا
که چشمم ز روی سعادت مبند
زبانم به وقت شهادت مبند
چراغ یقینم فرا راه دار
ز بد کردنم دست، کوتاه دار
بگردان ز نادیدنی دیدهام
مده دست بر ناپسندیدهام...
مرا گر بگیری به انصاف و داد
بنالم که لطفت نه این وعده داد
خدایا به ذلت مران از درم
که صورت نبندد دری دیگرم
ور از جهل غایب شدم روزِ چند
کنون کآمدم در به رویم مبند...
خدایا به غفلت شکستیم عهد
چه زور آورد با قضا دستِ جهد؟
چه برخیزد از دست تدبیر ما؟
همین نکته بس عذر تقصیر ما...
📝 #سعدی_شیرازی
🌐 shereheyat.ir/node/2677
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#شهدا
🔹این همه یوسف🔹
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
چراغی مردهام، دل کن دلم را
به بسمالله، بسمل کن دلم را...
بده حالی که حالی تازه باشد
که هر فصلش وصالی تازه باشد
مدد کن لحظهای از خود گریزم
که تاریک است صبح رستخیزم
تمام فصل من شد برگریزان
بده داد منِ از خود گریزان
الهی سینهای داریم پُر سوز
تبسم کن در این آیینه یک روز...
همه حیران، چو موساییم در طور
تجلی کن، شبی، یا نور، یا نور!
تجلی کن که ما گمکرده راهیم
ببخشامان که لبریز از گناهیم
الهی سربهزیران تو هستیم
اسیرانیم، اسیران تو هستیم
اسیرانی سراسر دلپریشیم
الهی، ما گرفتاران خویشیم...
دلم سرگرمِ کارِ هیچکاری
امان از این پریشانروزگاری
نه گفتارم به کار آمد، نه رفتار
گرفتارم، گرفتارم، گرفتار...
الهی درد این دل را دوا کن
همین امشب مرا از من جدا کن...
خوشا آن دل که با روحش بِحِل کرد
بدا دنیا که ما را خون به دل کرد...
خوشا آنان که پیش از مرگ، مُردند
به راز عشق پی بردند و بردند...
به جوش آمد دوباره خون مردی
تو اما ای دلِ غافل، چه کردی؟
بخوان امشب به آهنگ جدایی
«کجایید ای شهیدان خدایی؟»...
«سبکباران خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند»...
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
به پای دوست دست از دست دادند
حسینآسا به پایش سر نهادند
چو «ابراهیم همت» در منا باش
سراپا غرق در نور خدا باش...
اگر شوق خدا داری چنین کن
صفا و سعی در میدان مین کن
بیا چون «میثمی» عبد خدا باش
به شوق کعبهاش در کربلا باش
چقدر این آسمانیخاک، زیباست
به دنیا گر بهشتی هست، اینجاست...
مگو «چمران» بگو غیرت، بگو درد
بگو تنهاترین، عاشقترین مرد...
«بروجردی»، «جهانآرا» و «همت»
«محمد»های کوی عشق و غیرت...
در این شبهای غم، شبهای غربت
ز ما دستی بگیرید ای جماعت...
چو «مهدی» عاشقی بیادعا نیست
به «زینالدین» قسم، مثل شما نیست...
اگر «مهدی» شدی چون «باکری» باش
اگر خواهان حُسنی، «باقری» باش
«حسن» رازی که در خاکش سپردیم
دریغا پی به معنایش نبردیم
حسن یعنی حسین صبرپیشه
شهید کربلاهای همیشه
حسن گفتی، حسینیتر شد این دل
به یاد کربلا، محشر شد این دل
چه دید آن روز؟ قرآن روی نیزه
«حسین» کربلاهای هویزه...
حسینِ من ابوالفضلی دگر بود
صدایی تابناک و شعلهور بود
به حقّ حق، به حقّ «تندگویان»
شهید تازهای از من برویان
«ز جانان مهر و از ما جانفشانیست
جواب مهربانی، مهربانیست»
دلم دلتنگ مردان صمیمیست
مرید «حاج عباس کریمی»ست
چه ماند از او به جز مشتی غریبی؟
چه ماند از او؟ همین قرآن جیبی...
خوشا آنان که تا او پر گرفتند
حیات تازهای از سر گرفتند...
به «زینالدین» قسم اهل نبردیم
اگر سر رفت از دین برنگردیم
اگر «فهمیده» را فهمیده بودیم
همه شیران میداندیده بودیم...
تو یادت هست در شبهای پاوه
چراغی آسمانی بود «کاوه»
شما از عشق یک دم برنگشتید
شهید کربلای چار و هشتید
شهیدان سورۀ والفجر هشتاند
که چون آب از دل آتش گذشتند...
چقدر اروند رنگ نیل دارد
چقدر این لشکر اسماعیل دارد
شهادت را چو اسماعیل عطشان
تمام روزهاشان عید قربان
به حیدر سیرتانِ لیلةالقدر
به «اسماعیل»های لشکر «بدر»
به گلگون پیکران لشکر «نصر»
به حق سورۀ «والفتح» و «والعصر»
الهی گوشۀ چشمی به ما کن
به ما حال مناجاتی عطا کن...
تمام «قدسیان» «خوشسیرتاناند»
دل ما را به آتش میکشانند
به یاد بچههای «لشکر هفت»
قرار از دل شد و خواب از سرم رفت...
به حقِ «یا محمد! یا محمد!»
توسل کن بیاید «حاج احمد»
بیا در اوج زیبایی بمیریم
دم مُردن «تجلایی» بمیریم
افق، چاک دل خونینجگرهاست
سحر، جا پای مفقودالاثرهاست
بیا و مرتضایی کن دلت را
خدایی کن، خدایی کن دلت را
شهیدی بود چون «آوینی» این دل
چرا شد غرق در خودبینی این دل؟...
برادرهای من! امشب بمانید
برایم سورۀ یوسف بخوانید
چو ماهی بیتکلف بود یوسف
درون چاه، یوسف بود، یوسف
کجا یوسف اسیر چاه تن شد؟
به هر گامی خلیل بتشکن شد
چرا ما ماه کنعانی نباشیم؟
چرا ما یوسف ثانی نباشیم؟
چرا ما چشم یوسفبین نداریم؟
مسلمانیم و درد دین نداریم
📝 #علیرضا_قزوه
🌐 shereheyat.ir/node/3765
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#غزل
🔹آرزوی وصل🔹
جز آرزوی وصل تو یکدم نمیکنم
یکدم ز سینه مهر تو را کم نمیکنم
ای آن که سربلند مرا آفریدهای
جز پیش آستان تو سَر، خَم نمیکنم
گر در ازای عشق، غم عالمم دهی
با عالمی معاوضه این غم نمیکنم
جز راه پاک دوست یقیناً نمیروم
جز انتخاب عشق مسلم نمیکنم
چون آتش فراق تو را آزمودهام
خوف از عذاب سخت جهنم نمیکنم...
آن شمع خامُشم که به شبهای بیکسی
حتی هوای گریه نمنم نمیکنم
داروی درد هجر حبیب است، بس کنید
من از طبیب خواهش مرهم نمیکنم
حیران از این تغافل خویشم که زادِ راه
گاهِ سفر شدهست و فراهم نمیکنم
📝 #سیدحسن_حسینی
🌐 shereheyat.ir/node/361
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#غزل
🔹روزگار🔹
فرصت نمیشود که من از خود سفر کنم
از این من همیشگی خود گذر کنم
تصویرهای مبهمی از خویش میکشم
هر گاه در گذشتۀ عمرم نظر کنم
من ماندهام که پا بگذارم به روی دل
یا پیروی از این دل بیپا و سر کنم...
جز درد و آه، حاصلم از روزگار نیست
از دست روزگار چه خاکی به سر کنم
آواره ماندهام به بیابان سرنوشت
بیغولهای کجاست که شب را سحر کنم
این بخت با من است خودم را ز دست او
باید کجا برم، به کجا در به در کنم...
مُردم در این همیشگی جان و تن «خروش»!
باید به راه افتم و فکر دگر کنم
📝 #عباس_شاهزیدی
🌐 shereheyat.ir/node/5528
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#غزل
🔹دیر آمدهام🔹
جاریست چو باران عرق شرم به رویم
از عفو تو یا از گنه خویش بگویم؟
ترسم نگذارند به فردای قیامت
یک برگ گل از باغ وصال تو ببویم
کوری به از آن کز کرمت چشم بپوشم
لالی به از آنم که ثنای تو نگویم
تو زود رضا میشوی از بنده ولی من
دیر آمدهام تا که رضای تو بجویم
من رو به در غیر تو بردم، تو ز رحمت
آغوش گشودی که بیا باز به سویم
خواهم که حضور تو کنم سفرۀ دل، باز
ترسم که گناهان بفشارند گلویم
صد سالم اگر در شرر نار بسوزی
از دوستیات کم نشود یک سرِ مویم
بر خاک درت ریختهام اشک خجالت
این اشک نکوتر بود از آب وضویم
پروندۀ تاریک مرا اشک نشوید
بگذار که در چشمۀ عفو تو بشویم
صد بار خطا دیدهای از «میثم» و یک بار
نگذاشتی از لطف بیارند به رویم
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/5463
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#غزل
🔹یک گوشۀ نگاه🔹
آمد سحر دوباره و حال سَهَر(۱) کجاست؟
تا بلکه آبرو دهدم، چشم تَر کجاست؟
بیدار مینشینم و باشد دلم به خواب
با این درختِ آب نداده، ثمر کجاست؟
ای داوری که دست مرا کردهای بلند
از من ز دستِ نفْس، زمین خوردهتر کجاست؟
دارم دو دست سوی تو بالا و سر به زیر
کو دست دیگری که گذارم به سر؟ کجاست؟
با آب میکنند سیاهی ز صفحه پاک
پر گشته نامهام ز گنه، چشم تر کجاست؟..
جز خانۀ تو، هر چه درِ خانه، بسته است
یک در، که وا شود به منِ دربه در کجاست؟
یک گوشۀ نگاه، عوض میکند مرا
در این میان، به گوشهنشین آن نظر کجاست؟
📝 #علی_انسانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) سَهَر: شبزندهداری، بیداری
🌐shereheyat.ir/node/5462
✅ @ShereHeyat