eitaa logo
شعر انقلاب
2.7هزار دنبال‌کننده
547 عکس
174 ویدیو
2 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
کشتی نجات کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات دست ما را برساند به دعای عرفات... یا حسین بن علی عشق، دعای عرفه‌ست عشق آن عشق که بیرون بردم از ظلمات پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم به منا با سر رفتی پی رمی جمرات... تو همه اصل و اصولی، تو همه فرع و فروع تو همه حج و جهادی، تو همه صوم و صلات ظاهر و باطن تو نیست به جز جلوۀ حق که هم آیین صفاتی و هم آیینۀ ذات مرحبا آجرک الله بزرگا مردا نیست در دست تو جز نسخۀ حاجات و برات شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود جان ناقابل من چیست که گویم به فدات تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟ از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟ جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی پای این سفره که نور است و سلام و صلوات ✍🏻 🏷 | علیه‌السلام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از شعر انقلاب
در آتش ظلم، شعله‌ور اسرائیل معنای حقوق بی بشر اسرائیل مشتی به دهان کفر و استکبار است فریاد بلند ✍🏻 🇮🇷 @Shere_Enghelab
امتحان بزرگ دل به دریا زد و دل از او کند گرچه این عشق شعله‌ور شده بود تیغ اما دگر نمی‌برید محو زیبایی پسر شده بود پدر آن لحظه خوب می‌دانست امتحانی بزرگ در پیش است آه! گویی مقابل این سرو تیغ اندازه تبر شده بود باز می‌شد میان آن برهوت جاده‌ای به دریچۀ ملکوت سفر وحی بود و اسماعیل این چنین راهی خطر شده بود و زنی که تمام جانش را تکه تکه به آسمان می‌داد جان و دل می‌سپرد دست خدا گویی از راز باخبر شده بود ناگهان دید آسمان منا سبز شد با ندای لبیکش او که در امتحان ابراهیم باز هم صاحب پسر شده بود و خدا گفت: وقت اعجاز است مرد این‌بار هم سرافراز است دیگر آن زن نبود هاجر او از فرشته فرشته‌تر شده بود... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
بال سفر این بار، بار حج خود را مختصر برداشت آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت از کربلا هرچه مصیبت داشت با خود برد حتی کمی هم روضهٔ دیوار و در برداشت عطر مدینه مثل بغضی بود بی‌پایان جز حسرت باران شدن می‌شد مگر برداشت؟ در راه مکه با خودش سوغاتی از این شهر قلب شکسته، جان خسته، چشم تر برداشت هر روز را تا عید قربان نذر ذکری کرد از ذکر «یا زهرا اغثنی» بیشتر برداشت احرام بست و دل به دریا زد، چه دریایی! پل زد به سمت آسمان باهرچه در برداشت در آسمان‌ها دید شد قربانی‌اش مقبول وقتی که از جسم خودش آرام سر برداشت... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم یادشان هست او گرم خدمت بود، مردم یادشان هست بر خود مسلّط بود، مردم یادشان هست وقتی که آمد، کشت‌زاران و مزارع، درگیر آفت بود، مردم یادشان هست هرگز ندیدم بشکند در اوج طوفان با استقامت بود، مردم یادشان هست نفروخت عزّت را به عشق کدخدایان سرشار غیرت بود، مردم یادشان هست کوهی که سر خم کرد امّا پیش مردم چون با صلابت بود، مردم یادشان هست او با صلابت... با صراحت... با صداقت... او اهل خدمت بود، مردم یادشان هست ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هم‌آغوش با خطر خوشا سعادتِ همواره در سفر بودن به سمت مقصد هستی گشوده‌پر بودن پیامِ عشق به سرتاسر جهان بردن کبوترانه بر این بام، نامه‌بر بودن لباس عافیت از جان خویش برکندن هم‌آشیان و هم‌آغوش با خطر بودن نخفتن از تبِ اندوه کودکانِ حصار به داغ غربتِ سردار، خون‌جگر بودن به پاسداری ایران خوشا صدف‌مانند خوشا فدایی این مرز پرگهر بودن ترازِ راستی و راست‌قامتی، چون سرو خوشا که بر سر این خاک سایه‌ور بودن.. سخن ز خویش نگفتن، ز خویش بی‌خبری از آشیانهٔ خورشید با خبر بودن نظر ز سیم و زر و مال و جاه پوشیدن از ارتفاع جهان صاحبِ نظر بودن خوشا به گفتهٔ اغیار قدرنادیدن ولی به دیدهٔ جانان عزیزتر‌ بودن ز طعنه‌های حسودان خوشا نرنجیدن‌ به تیرهای عنودان خوشا سپر بودن خوشا سکوت، خوشا عاشقی، خوشا اندوه خوشا فراغت از این خاکِ فتنه‌گر بودن :: «محال نیست رجایی شدن»، رئیسی گفت به ما که باز نشد چشممان به تر بودن تو نیز با هنر خویش یادمان دادی محال نیست دگرباره: «باهنر بودن» ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
آخرین روز بهار آخرین روز از بهار چقدر در خودش سردی زمستان داشت دست دهلاویه کرخ شده بود دهلران دلهره فراوان داشت با خودش ترکشی که می‌آمد خبری سخت تلخ می‌آورد آه پروانه‌ای که خورد به او سینه‌ای از فراق سوزان داشت.. نتوانست غرب و لذاتش روح او را اسیر خود بکند این پرستوی آشنای غریب لانه‌ای در جنوب لبنان داشت رنج محروم‌ها چه کرد او را سینه‌اش یک انار زخمی بود مثل مولای خود علی به دلش مهر و عشق و غم یتیمان داشت با یتیمان که روبه‌رو می‌شد بغض او عاشقانه می‌ترکید بر سر و رویشان چنان پدری دست او عاشقانه جریان داشت مثل یک دشت بی‌کران و وسیع مثل یک چشمه مهربان و زلال مثل یک کوچه عطر نان می‌داد مثل یک ابر بوی باران داشت چشمه‌ای مهربان که از دل کوه تا به دریای بی‌کران برسد چقدر غصه را فرو می‌شست چقدر دور خویش مهمان داشت او نه تنها ز خیل هم‌رزمان بلکه از خویش هم جلو زده بود در تکاپوی رفتن و ماندن شوق و حسرت به دل، به کف جان داشت خستگی خسته بود از دستش رنج، از او به تنگ آمده بود عشق در شهر غم غریبه نبود آشنایی به نام چمران داشت بود فوق تخصصش در درد جبهه را کرده بود دانشگاه مصطفی درس عاشقی می‌داد مصطفی دکترای عرفان داشت گل شب‌بوی بی قراری که نرگس از چشم‌هاش روییده می‌شد از رنگ و بویش آدم مست باغ روحش چه روح و ریحان داشت.. نپذیرد تو را اگر دلبر دل به راهش نثار نتوان کرد نپسندد تو را گر دلدار به شهادت امید نتوان داشت.. مرگ را زیر پای خود له کرد حیف می‌شد اگر که او می‌مرد رفت خونین از این حوالی و ماند روی عهدی که با شهیدان داشت ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
چمران سال شصت ای خوب من! ایران نمی‌دانی چه بود حال ما از جبهه تا تهران نمی‌دانی چه بود می‌رسید از جبهه‌ها هر روز تابوت شهید ازدحام لاله و ریحان نمی‌دانی چه بود سوخت هم جان بهشتی ناگهان، هم باهنر هم رجایی، این غم سوزان نمی‌دانی چه بود جسم پیران غرق خون شد در دل محراب‌ها شور و حال خطبۀ آنان نمی‌دانی چه بود متحد بودند اما اهل شهر و روستا طعم یکرنگی، صفا، ایمان نمی‌دانی چه بود لذت همسایگی در کوچه و بن‌بست‌ها با وجود جنگ و بمباران نمی‌دانی چه بود انتخابات، آن زمان مثل عبادت بود و رأی، داشت عطر صفحۀ قرآن، نمی‌دانی چه بود در همین پایان خرداد از قضا در سال شصت کشته شد مردی که در عرفان نمی‌دانی چه بود در ظرافت گرچه روحی داشت نازک‌تر ز گل کارزارش با صف شیطان نمی‌دانی چه بود عزم او در مجلس شورا مدارا بود و عشق رزمش اما در دل میدان نمی‌دانی چه بود سوی ما ایرانیان انگار او برگشته بود از دل تاریخ چون سلمان، نمی‌دانی چه بود وای من! از او فقط نام خیابان مانده است آه فرزندم! ولی چمران نمی‌دانی چه بود! ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
دورۀ مستضعفان نام تو ای خورشید! عالمگیر خواهد شد از نام‌ها روزی که دنیا سیر خواهد شد فردای زیبایی که شاهان خواب می‌بینند در دورۀ مستضعفان، تعبیر خواهد شد کابوس راهب‌های مال‌اندوز می‌آید جادوی کاهن‌ها چه بی‌تأثیر خواهد شد ناقوس‌ها بر طبل رسوایی که می‌کوبند ذکر شب گلدسته‌ها تکبیر خواهد شد وقتی که می‌آیی خدا خشنود خواهد بود از «لات» و «عزّی» خانه‌اش تطهیر خواهد شد.. از مرگ می‌ترسم در این دنیای دور از تو می‌ترسم از روزی که دیگر دیر خواهد شد ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
باران رحمت آموختی به ما ادب و احترام را آداب احترام به حق امام را در هر فراز جامعه توصیف کرده‌ای رسم خشوع نزد امام همام را آموختی چگونه سخن گفتن از امام تا راه و رسم حرف زدن با امام را گفتیم «السلام علیکم... ذَوِی النُّهی» هر بار داده‌اید جواب سلام را باران رحمتید و خدا خلق کرده است از نورتان زمین و زمان، صبح و شام را عاشق شدیم، تجربه کردیم با شما آداب عاشقانهٔ بیت‌الحرام را هر سطر در مَعِیّت نورانی شما طی کرده‌ایم کرب‌وبلا، کوفه، شام را با کشتی ولایتتان سِیر کرده‌‌ایم وادی به وادیِ درجات و مقام را صبح است در کنار ضریحت نشسته‌ام خوش‌عطر کرده رایحه‌ات هر مشام را ✍🏻 🏷 علیه‌السلام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
درس ولایت سردار ستوده‌سیره‌ات باید خواند بر لشکر کفر، چیره‌ات باید خواند درس ادب و ولایت و ایمان را در جامعۀ کبیره‌ات باید خواند ✍🏻 🏷 علیه‌السلام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
اقیانوس وقتی به گل محمّدی مأنوسیم در خواب خوش ستمگران، کابوسیم دیروز اگر «غدیر» بودیم، امروز از یُمن ولایت تو «اقیانوسیم» ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab