«در انتظار آمدنت»
مثل درخت و سنگ
در رهگذار باد
در انتظار آمدنت
ایستادهایم
فردا به شهر نور میآیی
از راه روستا
از راه آفتاب
با دشمنان چو موج خروشان
با ما،
به مهربانی یک جویبار نرم
رفتار میکنی
✍🏻 #سلمان_هراتی
🏷 #شعر_انتظار
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«از این ستاره تا آن ستاره»
پدرم کارگر است
به مزرعه میآید
با آخرین ستاره
از آسمان صبح
و بازمیگردد
با اولین ستاره
در آسمان شب
پدرم خورشید است
✍🏻 #سلمان_هراتی
🏷 #پدر | #کارگر
🇮🇷 @Shere_Enghelab
بیدار نبود...
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
پیغام تو ورد سبز بیداران است
بیدار نبود آنکه بیمارت خواند
✍🏻 #سلمان_هراتی
🏷 #شعر_عاشورایی | #امام_سجاد علیهالسلام
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«در انتظار آمدنت»
مثل درخت و سنگ
در رهگذار باد
در انتظار آمدنت
ایستادهایم
فردا به شهر نور میآیی
از راه روستا
از راه آفتاب
با دشمنان چو موج خروشان
با ما،
به مهربانی یک جویبار نرم
رفتار میکنی
✍🏻 #سلمان_هراتی
🏷 #شعر_انتظار
🇮🇷 @Shere_Enghelab
فتح دریا
چون سیل ز پیچ و تاب صحرا میرفت
همراه سحر به فتح دریا میرفت
بیتاب نظیر جوشش چشمۀ دور
این رود به جستوجوی دریا میرفت
✍🏻 #سلمان_هراتی
🏷 #میرزا_کوچکخان_جنگلی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
آفتاب
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
پیشانیات از سپیده مشهورتر است
چشم تو به آفتاب پهلو زده است
✍🏻 #سلمان_هراتی
🏷 #امام_خمینی قدسسره
🇮🇷 @Shere_Enghelab
حرف عشق
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ، زَهرهٔ دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار
حتی علف اجازهٔ زیبا شدن نداشت
گم بود در عمیق زمین شانهٔ بهار
بیتو ولی زمینهٔ پیدا شدن نداشت
دلها اگرچه صاف، ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت
چون عقدهای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سرِ وا شدن نداشت
✍🏻 #سلمان_هراتی
🏷 #دهه_فجر | #امام_خمینی قدسسره
🇮🇷 @Shere_Enghelab
باغِ باران
یک روز مرا از این بیابان ببرید
از خالی بُهت شورهزاران ببرید
تا محضر سبز آب را دریابم
چشمان مرا به باغِ باران ببرید
✍🏻 #سلمان_هراتی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
قسم به فجر
در ضیافت تولدت
خاک در شکوه جنبشی دگر
رخت زرد خویش را درید
و تکان تازهای به خویش داد
هم بدین سبب به رود زد
تا غبار تاخت ستمگران دهر را
در گذار آب شستوشو دهد
انتظار سهم ماست
اعتراض نیز
ما ظهور نور را به انتظار
با طلوع هر سپیده آه میکشیم
ای دلیل جنبش زمین، قسم به فجر
تا تولد بهار عدل در جهان
ظالمان دهر را به دار میکشیم
گوش را به نبض تند خاک میدهیم
گام عادلی بزرگ را
منتظر، شماره میکند
در بهار، اعتراف سبز باغ را شنیدهام که میشکفت
اذن رویش بهار را تو دادهای
::
باور گلی به ذهن ساقههای سبز
لیک خود چو غنچهای صبور
بسته ماندهای
رسم غنچه نیست بسته ماندن
غنچههای نرگس این زمان
به ناز باز میشوند
ما ظهور عطر را ز غنچه تا به گل شدن
انتظار میکشیم
خاک تشنه است و ما از این کویر
خندقی به سمت جویبار میکشیم...
::
آفتاب
از جبین پاک تو طلوع میکند
در فضای پاک چشم روشنت
محو میشود غروب میکند
ایستادهای بلند
روشنان ماهتاب را نظاره میکنی
با تو آسمان تولدی دوباره یافت
پیشوای کاروان عشق!
کاروان حماسه میسراید اینچنین:
انتظار سهم ماست
اعتراض نیز
منجیا، یقین تو نیز منتظر
چشم بر اشارۀ خدا نشستهای!
✍🏻 #سلمان_هراتی
🏷 #شعر_انتظار
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«دوزخ و درخت گردو»
ای ایستاده در چمن آفتابی معلوم
وطن من!
ای تواناترین مظلوم
تو را دوست میدارم
ای آفتابشمایلِ دریادل
و مرگ در کنار تو زندگیست
ای منظومۀ نفیس غم و لبخند
ای فروتن نیرومند!
ایستادهایم در کنار تو سبز و سربلند
دنیا دوزخ اشباح هولناک است
و تو آن درخت گردوی کهنسالی
و بیش از آنکه من خوف تبر را نگرانم
تو ایستادهای
بگذار گریه کنم
نه برای تو
که عشق و عقل در تو آشتی کردهاند
که دستهای تو سبز است
و آسمان تو آبی
و پسران تو
مردان نیایش و شمشیرند
و مادران صبوری داری
و پدرانی به غایت جرأتمند
و جنگلهایی در نهایت سبزی و ایستادگی
و دریاهایی
با جبروت عشق هماهنگ
نه برای تو
که نام خیابانهایت را شهیدان برگزیدهاند
دوست دارم تو را
آنگونه که عشق را
دریا را
آفتاب را
کی میتوان از سادگی تو گفت
و هم
به دریافت خَرمُهرۀ «نوبل» نایل آمد
من فرزند مظلوم توام
نه پاپیون میزنم
و نه پیپ میکشم
مثل تو ساده
که هیچ کنفرانس رسمی او را نمیپذیرد
و شعر من
عربدۀ جانوری نیست
که از کثرت استعمال «ماریجوآنا»
دهان باز کرده باشد
بلکه زمزمهای است
که مظلومیت تو مرا آموخته
تو مظلوم سترگی
و نه ضعیفهای که
پیراهنش را دریده باشند
و من، آری من
برای «بلقیس» قصیده نمیگویم
ای شیرزَهرۀ بیباک
بگذار گریه کنم
نه برای تو
که پایان بیقراری تو پایان زمین است
و در خنکای گلدستههای تو
انسان به پرواز پی میبرد
ای مجمعالجزایر گلها، خوبیها
ای مظلوم مجروح
از جنگل، دستمالی خواهم ساخت
تا بر زخم تو گذارم
و دنیا را میگویم
تا از تو بیاموزد ایستادن را
اینسان که تو از دهلیزهای عقیم
سر برآوردی سبز و صنوبروار
ای بهار استوار
ستارگان گواه روشنان تواند
ای اقیانوس موّاج عاطفه و خشونت
دنیا به عشق محتاج است و نمیداند
بگذار گریه کنم
نه برای تو
که وقتی مرگ
از آسمان حادثه میبارد
تو جانب عشق را میگیری
ای کشتزار حاصلخیز
در باغهای تو خون
گل سرخ میشود
و «کالوخ» گندناک
در تو معطر شد و سنبله بست
شگفتا چگونه آب و عطش را دوست بدارم
ای شکیبای شکوهمند
چندین تابستان است
که در خون و آفتاب میرقصی
کجای زمین از توعاشقتر است؟
ای چشمانداز روشن خدا
در کجای جهان
این همه پنجره برای تنفس باز شده است
من از تو برنمیگردم تا بمیرم
وقتی خدا رحمت بیمنتهاش باریدن میگیرد
میگویم شاید
از تو تشنهتر نیافته است
تو را دوست میدارم
و بهشت زهرایت را
که آبروی زمین است
و میدانهای تو
که تراکم اعتراض را حوصله کردند
و پشتبامهای تو که مهربان شدند
تا من «کوکتل مولوتف» بسازم
و درختهای تو که مرا استتار کردند
و مسجدهای تو
که مرا به دریا مربوط کردند
ای آبی سیال!
چقدر به اقیانوس میمانی
برای تو و به خاطر تو
ای پهلوان فروتن!
خدا چقدر مهربانیاش را وسعت داد
در دورهای کویر طبس
آن اتفاق
یادت هست
نه من بودم و نه هیچکس
خدا بود و گردباد
بگذار گریه کنم
نه برای تو
نه نه نه! بل برای عاطفهای که نیست
و دنیایی که
انجمن حمایت از حیوانات دارد
اما انسان
پابرهنه و عریان میدود
و در زکام دفن میشود
برای دنیایی که زیستشناسان رمانتیکش
سوگوار انقراض نسل دایناسورند
دنیایی که در حمایت از نوع خویش
گاو شده است
بگذار گریه کنم
برای انسان ۱۳۵
انسان نیمدایره
انسان لوزی
انسان کجومعوج
انسان واژگون
و انسانی که
در بزرگداشت جنایت هورا میکشد
و سقوط را
با همان لبخندی که بر سرسره مینشیند
جاهل است
انسانی که
راهکورههای مریخ را شناخته است
اما هنوز
کوچههای دلش را نمیشناسد
برای دنیایی که
با «والیوم» به خواب میرود
و در مه غلیظی از نسیان
دستوپا میزند
دنیایی که چند صد سال پیش
قلب خود را
در سطل زبالۀ «کاپیتالیسم» قی کرده است
در این برهوت غولپرور
وطن من، آه ای پوپک مؤدب!
مظلومیت تو اجتنابناپذیر است
::
ای رویینتن متواضع
ای متواضع رویینتن
این میزبان امام
ای پوریای ولی
ای طیّب، ای وطن من!
درختان با اشارۀ باد
بر طبل جنگل سبز میکوبند
کبّاده بکش
علی را بخوان
صلوات بفرست!
✍🏻 #سلمان_هراتی
🏷 #شعر_پایداری | #شعر_ضداستکباری #شعر_اعتراض
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«از این ستاره تا آن ستاره»
پدرم کارگر است
به مزرعه میآید
با آخرین ستاره
از آسمان صبح
و بازمیگردد
با اولین ستاره
در آسمان شب
پدرم خورشید است
✍🏻 #سلمان_هراتی
🏷 #پدر | #روز_کارگر
🇮🇷 @Shere_Enghelab
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
پیغام تو ورد سبز بیداران است
بیدار نبود آنکه بیمارت خواند
✍🏻 #سلمان_هراتی
🏷 #شعر_عاشورایی | #امام_سجاد علیهالسلام
🇮🇷 @Shere_Enghelab