eitaa logo
شعر انقلاب
2.7هزار دنبال‌کننده
538 عکس
172 ویدیو
2 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
سروها از پا نمی‌افتند جا مانده بود از هم‌قطارانش، از باکری، همت، سلیمانی این دفعه اما نوبت او بود، پرواز در یک عصر بارانی بعد از شلمچه فکه و مجنون، دنبال لیلای شهادت بود چل سال صبر و انتظار او، پایان گرفت آن‌سان که می‌دانی روباه‌ها هم‌دستشان بودند، در استتار فتنه و نیرنگ کفتارهای کینه جو کردند قصد شکار شیر ایرانی کشتند فخری زادۀ ما را، شهد شهادت نوش او اما از غیرت و مردانگی دور است، خنجر زدن از پشت، پنهانی دشمن بداند که خدا با ماست، در این نبردِ سخت پیروزیم تا ناخدا داریم باکی نیست، از موج‌های سخت طوفانی ما سربلندیم و سرافرازیم، یک لحظه هم خود را نمی‌بازیم اما برای او نمی‌ماند، ره‌توشه‌ای غیر از پشیمانی هرچه تبر داری بزن پاییز، این سروها از پا نمی‌افتند! سرسبزتر از قبل می‌رویند، دور از هیاهوی زمستانی ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خطاب به آنان که مردم نیستند! عاری‌ست از معنای آزادی بیان‌هاتان افتاده بر جانِ خیابان‌ها زیان‌هاتان ما هر فراخوانِ شما را خط به خط حفظیم خط می‌دهد دشمن به این خط و نشان‌هاتان ما هفت‌خوان‌ها دیده‌ایم و این فراخوان‌ها این بارهم خط می‌خورد با خونِ خان‌هاتان عُمری شرابی‌رنگ شد پیراهنِ عشاق تا که مبادا بشکَنَد تاک از تکان‌هاتان این میکده آبادتر شد گرچه چندین سال بَهرِ شکستِ ما به هم خورد استکان‌هاتان آنقدْر ناچیزید که حتی نیاندازیم چینی به ابرو از چنین‌ها و چُنان‌هاتان ما عاشقان تا وقتِ خون بر عهد خود هستیم با «آرمان»هامان مَگو از آرمان‌هاتان دریای میهن را رها کردید و افتاده‌ست گیرِ مبارزهایِ قُلابی دهان‌هاتان آه ای سخنران‌هایِ دورِ حجلۀ مهسا هنگامِ اشکِ آرتین‌ها کو زبان‌هاتان آری همان‌ها که براشان دُم تکان دادید یک روز می‌سازند کوه از استخوان‌هاتان.. مُرشد اگر رخصت دهد یک آن لگدکوبند زیر قدومِ پهلوانان قهرمان‌هاتان ما از شماها بدترش را هم ادب کردیم ما را بپرس از منبرِ تاریخ‌خوان‌هاتان ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
این حنجره، این باغ صدا را نفروشید «زنده‌یاد قیصر امین‌پور» آبادی همیشۀ ما را فروختند قیصر! بخوان که باغ صدا را فروختند باری به کفر، آیۀ ایمان خویش را باری به سنگ، آینه‌ها را فروختند میزان نبود بس که ترازوی درکشان آهن خریده، کوه طلا را فروختند دل، آن دلی که مخزن الاسرار عشق بود صندوق رازهای خدا را فروختند افسوس در ازای کمی دانه در قفس پرواز را، دو بال رها را فروختند نه زمزمی، نه زمزمۀ چشمه‌ای… چه مفت با هیچ‌وپوچ سعی و صفا را فروختند ما را خراب و خسته و افسرده خواستند حتی امید _رمز بقا_ را فروختند بلکه چراغ سبز به دشمن نشان دهند سربند قرمز شهدا را فروختند شعری بیار و از غم کنعان بگو که باز با چند سکه یوسف ما را فروختند ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
شهیدان نمرده‌اند! خو‌کردگان به خونیِ پررنگ لاکشان خوکانه کرده‌اند خیانت به خاکشان این بی‌حیا بزک‌شدگان وطن‌فروش سستی مرامشان شد و پستی ملاکشان نفرین به فکر روشن ظلمت‌فزای‌شان لعنت به قوم کوردل سینه‌چاکشان آیین‌شان دروغ و نفاق و سبکسری‌ست با ما که نیست بر سر دین اشتراکشان آلوده‌اند دامن خود را به خون عشق از هتک حرمت شهدا نیست باکشان گفتم شهید، آه... شهیدان غربت‌اند مانده‌ست روی آینه‌ها خون پاکشان ای قوم خوش‌خیال! شهیدان نمرده‌اند بر سینه‌های ماست کماکان پلاکشان ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
بندگی روزگار! وَ روبَهان به ریا رخنه در حرم کردند برادران مرا خصم جان هم کردند دوباره قوم قسم‌خوردۀ برادرکش فریبِ پیرهنِ پاره را علم کردند رواست مرگ کبوتر که خادمان سفیه شغال را به حرم‌خانه محترم کردند به هرکه خامۀ تزویر زد، بها دادند به هرکه لودۀ خوکان نشد ستم کردند چه سروهای بلندی که پشت عزت خویش به باد بندگی روزگار خم‌ کردند دلم پر است پر از حرف‌های ناگفته قلم کجاست که دستان من ورم کردند ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
نابرادر تازگی‌ها در پیِ سود و زیان افتاده بود او که حالا ناامید و ناتوان افتاده بود من به جان پروردمش از هیچ تا بالندگی بعد حالا او به فکر آب و نان افتاده بود ریشه زد در جان من در آب و خاک من ولی میوه‌هایش در حیاط دیگران افتاده بود نابرادرشاخۀ امروز هم‌دست تبر پیشتر از چشم‌های باغبان افتاده بود «بر درخت زنده بی‌برگی چه غم»، دل‌مردگی سهم برگی بود که دست خزان افتاده بود :: شکوه از دشمن ندارم، دوست اما... دوست، دوست دشنۀ دشمن به دست دوستان افتاده بود ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
معادله شیطان اگر چه کرد زمانی اجیرتان می‌خواست در تمامی عالم، حقیرتان در پشت این معادله می‌خواست بی‌گمان یک عمر سربلند که نه، سر به زیرتان.. ای واژه‌های سمی در حال انتشار باید که بر کنار شود سردبیرتان ایمان به آیه‌های ولایت نداشتید بی‌مایه بوده است از اول، خمیرتان با واژه مقدس «میهن» چه کرده‌اید؟ از ابتدای فتنه چه شد دستگیرتان؟ دارد شروع می‌شود اینجا حماسه‌ای دارد به سنگ می‌خورد ای قوم! تیرتان در آتش بصیرت ما ذوب می‌شوید فرقی نمی‌کنید صغیر و کبیرتان سنگر گرفته‌ایم و به گوشیم تا مباد روزی به انقلاب بیفتد مسیرتان ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
برگرد نمک نداشت به کامت مگر که نان وطن؟ که شعله می‌زنی ای بی‌وفا به جان وطن! برای اینکه بزرگی کنی، بزرگ شوی گرفته لقمه برایت وطن ز خوان وطن چقدر مادر میهن نوازشت کرده چقدر گفته به گوش تو داستانِ وطن گرفت دست تو را، درس راه رفتن داد ز رنج‌ها شدی آسوده در امان وطن پرنده باش ولی جلدِ خاک مادری‌ات ستاره باش، ستاره در آسمانِ وطن قدم گذار و به بالا برو ولی نشکن که هست رمز بقای تو نردبانِ وطن بریده باد زبانت که جز وطن گوید که بوده نام تو عمری سرِ زبان وطن ترانه‌ها همه از یاد می‌روند... فقط به یادگار بماند همین ترانه: وطن برای دشمنت آغوش وا نکن، برگرد بیا دوباره به آغوش رایگانِ وطن ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
بیدار شو شیراز و ایذه... حل نشد دیگر معمایت؟! کابوس شد توی خیابان ابر رؤیایت بنشین تماشا کن رفیق بی‌طرف کم‌کم آتش به تو خواهد رسید و آن متکایت پشت تو قایم شد تفنگ دشمن این خاک آتش به خرمن زد به نام بیش و کم‌هایت ای از تَوَهُّم خشمگین و کینه آغشته یک لحظه گوشَت را بگیر از بوقِ کرنایت.. نام شرف را وصله زد روی تن خنجر دستی که رگ می‌زد برای خشم بی‌جایت منگی مگر؟! بیدار شو این زوزۀ گرگ است در لابه‌لای نغمه‌های لای لا لایت شب خوش! لگد روزی تو را بیدار خواهد کرد چون خواب بودی موقع هشدار مولایت ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
ای گمشدۀ زن معاصر! در علم، زنی عالمه، عالی‌منصب در ذکر و تهجد اهل یارب یارب در عین عفاف، در مصاف و میدان ای گمشدۀ زن معاصر، زینب! ✍🏻 🇮🇷 @Shere_Enghelab
پیام شهدا اسطورۀ ایمان و وفا، یا زینب سرفصل نجابت و حیا، یا زینب زن با تو به سرمنزل مقصود رسید این است پیام شهدا، یا زینب ✍🏻 🇮🇷 @Shere_Enghelab
مردان خدا ..این عطر دل‌انگیز که از راه رسیده بخشیده طراوات به دل و نور به دیده شب رفت و نوشتند به دامان سپیده «از خون جوانان وطن لاله دمیده» با همت و جانبازی و ایثار دلیران مجد و عظمت خیمه برافراشت در ایران ما روی سخن، با دل بی‌درد نداریم ما واهمه از مردم نامرد نداریم ما فرصت تردید و عقب‌گرد نداریم ما چشم به تیری که خطا کرد نداریم با همت ما می‌شکند پای اجانب ما دین نفروشیم به دنیای اجانب زنهار که گل دستخوش خار نگردد تاریخ دگرگون شده تکرار نگردد اغیار به گِرد حرم یار نگردد با ساده‌دلی بار کسی بار نگردد عبرت نگرفتیم مگر زآنچه به ما رفت در دورۀ مشروطه و ملّی شدن نفت؟ آن روز در این کشور، یک مرد به پا خاست افزود به قدر وطن از هستی خود کاست وقتی که به او ضربه زدند از چپ و از راست «گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست» مردانه به جان‌ها هیجان داد «مُدرّس» تسلیم شهادت شد و جان داد «مُدرّس» مردان خدا پاک‌دل و پاک‌سرشتند در مزرع دل بذر محبت همه کشتند یاران شهیدی که خریدار بهشتند رفتند و به خون بر ورق لاله نوشتند در مکتب توحید تَوَکَّلتُ عَلی الله یک ملت و یک مذهب و یک رهبر و یک راه ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab