هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«وَأَدْخَلْنَاهُ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ»
و او (لوط علیهالسلام) را در رحمت خود داخل کردیم؛ و او از صالحان بود.
تفسیر:
سپس به آخرین موهبت الهى درباره لوط اشاره کرده مى گوید: ما او را در رحمت خاص خویش داخل کردیم (وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا).
چرا که او از بندگان صالح بود (إِنَّهُ مِنَ الصّالِحِینَ).
🌺🌺🌺
رحمت ویژه الهى، بى حساب به کسى داده نمى شود، این شایستگى و صلاحیت لوط بود که او را مستحق چنین رحمتى ساخت.
راستى چه کارى از این مشکل تر، و چه برنامه اصلاحى از این طاقت فرساتر که انسان، مدتى طولانى در شهر و دیارى که این همه فساد و آلودگى دارد، بماند و دائماً به تبلیغ و ارشاد مردم گمراه و منحرف بپردازد، و کارش به جائى برسد که حتى بخواهند مزاحم میهمان هاى او نیز بشوند، به راستى این استقامت جز از پیامبران الهى و رهروان آنها ساخته نیست، چه کسى از ما مى تواند تحمل چنین شکنجه هاى روحى جانکاهى را بکند؟!
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۷۵ سوره مبارکه انبیاء)
@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #استوری | مقام معظم رهبری: #فرزندآوری و تکثیر نسل یکی از آن وظایف مهم و اساسی است که بایستی انجام بگیرد...
#جمعیت | #پیری_جمعیت
@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختران علیه دختران!
قبولِ رابطه بدون تعهد از طرف ما دخترا نه فقط برای خودمون که برای همجنسهامون هم آسیبزاست...
@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* #هـــو_العشـــق🌹 #پـلاک_پنهـــان #قسمت141 ــ چرا خبرم نکردید؟ ــ سردار اینو از
* #هــــو_العشـــق🌹
#پـلاک_پنهــــان
#قسمت142
سمانه روی تخت نشست و با بغض به عکس کمیل روی دیوار خیره شد.
صداهای خنده در حیاط پیچیده بود،از صبح همه با شنیدن خبر امدن کمیل به خانه،آمده بودند.
دایی محمد و یاسین و محسن کمیل را به نوبت در آغوش گرفتند،و مردانه اشکـ ریختند.
صغری برای مدت طولانی در آغوش کمیل مانده بود و گریه می کرد،که با اسرارهای همسرش کمی آرام گرفت.
در طول روز سمیه خانم کنار کمیل نشسته بود و دستانش را در دست گرفته بود.
کمیل همه ی وقت یک نگاهش به همسر خواهرش بود و یک نگاهش به دَر خانه،در انتظار آمدن سمانه.
اما سمانه همه ی اتفاقات را از پنجره اتاق مشاهده می کرد،و از وقتی کمیل آمده بود به اتاقش رفته بود،حتی با اصرارهای مادرش و زهره و بقیه هم حاضر نشد که پایین بیاید.
در زده شد و صفرا وارد اتاق شد،سمانه لبخندی زد و گفت:
ــ داری میری؟
ــ اره،پایین نیومدی گفتم بیام بهات خداحافظی کنم
سمانه صغرا را در آغوش گرفت و آرام گفت:
ــ بسلامت عزیزم
صغری غمگین به او نگاهی انداخت و گفت:
.ــ سمانه اینکارو نکن،کمیل داغونه داغون ترش نکن
سمانه تشر زد:
ــ تمومش کن صغری
ــ باشه دیگه چیزی نمیگم،اما بدون کمیل بدون تو نمیتونه
ــ برو شوهرت منتظرته
ــ باشه
صغری بوسه ای بر گونه ی سمانه نشاند و از اتاق خارج شد.
همه رفته بودند،سمانه چمدانی که آماده کرده بود را روی تخت گذاشت،به طرف چادرش رفت که در اتاق باز شد و سمیه خانم وارد اتاق شد.
ــ دخترم سمانه،برات شام بز..
با دیدن چمدان آماده، حرفش نصفه ماند و با صدای لرزانی گفت:
ــ این چمدون چیه؟
ــ خاله گ..
ــ سمانه گفتم این چمدون چیه ؟
ــ دارم میرم خونمون
سمیه خانم تشر زد:
ــ خونه ی تو اینجاست ،میخوای تنهام بزاری؟
سمانه با صدای لرزونی گفت:
ــ پسرت برگشته ،دیگه تنها نیستی
ــ اون پسرمه،اما تو دخترمی ،عروسمی
ــ من دیگه عروست نیستم ،باید برم خاله
صدای سمیه خانم بالا رفت و جدی گفت:
ــ تو چهار سال اینجا زندگی کردی،تو این اتاق،کنار من.پس این خونه ی تو هستش،این خونه ی شوهرته پس جای تو اینجاست
ــ خاله لطفا ..
ــ سمانه با من بحث نکن
ــ من اینجا نمی مونم
در باز شد و کمیل وارد اتاق شد:
ــ دلیل رفتنت اومدن من به این خونه است؟
* ادامه.دارد.... *
💐شادے ارواح طیبہ شهدا و روح اموات صلوات💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اصلا #حجاب چه فایدهای برای جمهوری اسلامی دارد که آنقدر روی آن پافشاری میکند؟!
🎙#حجت_الاسلام_راجی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«وَنُوحًا إِذْ نَادَىَ مِن قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ»
و نوح (علیهالسلام) را (به یاد آور) هنگامی که پیش از آن (زمان، پروردگار خود را) خواند! ما دعای او را مستجاب کردیم؛ و او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات دادیم.
تفسیر:
بعد از ذکر گوشه اى از داستان ابراهیم(علیه السلام) و لوط(علیه السلام)، به ذکر قسمتى از سرگذشت یکى دیگر از پیامبران بزرگ یعنى نوح (علیهالسلام) پرداخته مى فرماید: به یادآور نوح را، هنگامى که قبل از آنها (قبل از ابراهیم و لوط) پروردگار خود را خواند و تقاضاى نجات از چنگال منحرفان بى ایمان کرد (وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ).
این نداى نوح(علیه السلام) ظاهراً اشاره به نفرینى است که در سوره نوح در قرآن مجید نقل شده، آنجا که مى گوید:
پروردگارا! احدى از این قوم بى ایمان را روى زمین مگذار! * چرا که اگر بمانند بندگان تو را گمراه مى کنند، و نسل آینده آنها نیز جز کافر و فاجر نخواهد بود.
و یا اشاره به جمله اى است که در آیه ۱۰ سوره قمر آمده: فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ: پروردگار خود را خواند و عرض کرد: خدایا من در برابر آنها مغلوبم مرا یارى کن .
تعبیر به نادى که معمولاً براى خواندن با صداى بلند مى آید، ممکن است اشاره به این باشد که آن قدر این پیامبر بزرگ را ناراحت کردند که سرانجام فریاد کشید و به راستى اگر حالات نوح را که بخشى از آن در سوره نوح آمده و بخشى در سوره هود درست بررسى کنیم، مى بینیم حق داشته فریاد بزند.
🌺🌺🌺
آنگاه اضافه مى کند: ما دعاى او را مستجاب کردیم و او و خانواده اش را از آن غم و اندوه بزرگ رهائى بخشیدیم (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ).
در حقیقت، جمله فَاسْتَجَبْنا اشاره اجمالى به اجابت دعاى او است و جمله فَنَجَّیْناه وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیْمِ شرح و تفصیلى براى آن محسوب مى شود.
در این که منظور از کلمه اهل در اینجا کیست؟ در میان مفسران گفتگو است; زیرا اگر منظور خانواده او باشد، تنها بعضى از فرزندان نوح را شامل مى شود; چرا که مى دانیم یکى از فرزندانش با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد و همسرش نیز در خط او نبود.
و اگر منظور از اهل، پیروان خاص و یاران با ایمانش باشد، بر خلاف معنى مشهورى است که اهل دارد.
اما مى توان گفت: اهل در اینجا معنى وسیعى دارد، هم بستگان مؤمن او را شامل مى شود و هم دوستان خاص او را; چرا که در مورد فرزند نااهلش مى خوانیم: إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ: او از خاندان تو نیست چرا که مکتبش را از تو جدا کرده.
به این ترتیب، آنها که پیوند مکتبى با نوح(علیه السلام) داشتند در حقیقت از خانواده او محسوب مى شوند.
ذکر این نکته نیز لازم است که واژه کَرْب در لغت، به معنى اندوه شدید است، و در اصل از کرب به معنى زیر و رو کردن زمین گرفته شده; زیرا اندوه شدید، دل انسان را زیر و رو مى کند، و توصیف آن به عظیم، نهایت شدت اندوه نوح(علیه السلام) را مى رساند.
چه اندوهى از این بالاتر که طبق صریح آیات قرآن، ۹۵۰ سال به آئین حق دعوت کرد، اما طبق مشهور میان مفسران در تمام این مدت طولانى تنها هشتاد نفر! به او ایمان آوردند و کار بقیه چیزى جز سخریه و استهزاء و اذیت و آزار نبود.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۷۶ سوره مبارکه انبیاء)
@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ احکام و شرایط نماز جمعه به زبان ساده
📎#نماز_جمعه
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌اتاق شخصی ممنوع
✅بچه ها باید سه جور با هم درگیر باشند :
1⃣ گفتاری
2⃣ رفتاری
3⃣ فیزیکی
#دکتر_سعید_عزیزی
@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* #هــــو_العشـــق🌹 #پـلاک_پنهــــان #قسمت142 سمانه روی تخت نشست و با بغض به عکس
* #هــــو_العشــــق🌹
#پـلاک_پنهـــان
#قسمت143
سمانه سکوت کرد و سرش را پایین انداخت تا کمیل حرف های دلش را مثل همیشه از چشمانش نخواند.
ــ سمانه من همه چیزو برات توضیح دادم،ولی نمیدونم چرا نمیخوای باور کنی
سمانه پوزخندی زد،که کمیل عصبی گفت:
ــ به جای پوزخند زدن برای من حرف بزن،بگو چته؟
ــ من حرفمو زدم،اینجا دیگه جای من نیست،میخوتم برم خونمون
ــ مامان هم گفت که اینجا خونه ی تو هستش،خونه ی شوهرت یعنی خونه ی تو
ــ من شوهری ندارم ،شوهرم چهارسال پیش شهید شد
کمیل عصبی به سمتش رفت و بازویش را در دست گرفت و فشرد!
ــ من محرمتم ،من شوهرتم سمانه اینو بفهم
سمانه بازویش را از بین دست کمیل بیرون کشید و عصبی فریاد زد:
ــ نیستی ،تو شوهر من نیستی،اگه بودی چرا گذاشتی تو همین خونه بیان خواستگاری من،اگه بودی چرا باید چهارسال من زجر بکشم،چرا باید تکیه گاه نداشته باشم،چرا چهارسال از ترس چهار ستون بدنم شب و روز بلرزه،چرا؟؟
از کمیل دور شد و به بیرون اشاره کرد و با صدای لرزان فریاد زد:
ــ اگه شوهر دارم چرا باید هر شب از نگاه کثیف مرد همسایه وحشت کنم،چرا باید از مردم حرف بشنوم،چرا وقتی کمک خواستم،تکیه گاه خواستم نبودی
میتونی جواب این چراهارو بدی ???
سمانه در سکوت به چشم های سرخ کمیل خیره شده بود،تنها صدایی که در اتاق میپیچید،صدای گریه های سمیه خانم بود.
سمانه نتوانست جلوی بارانی نشدن صورتش را بگیرد،اشک هایش را پاک کردو با بغض گفت:
ــ وقتی اومدم خونه و فهمیدم خاله مراسم خواستگاری برام راه انداخته،با خودم میگفتم اگه کمیل زنده بود گردن این خواستگارو میشکوند،کل این خونه رو با دادهایش روی سرش میگذاشت که چرا اجازه دادید خواستگار پا به این خانه بگذارد.
خنده ی تلخی کرد وگفت:
ــ اما ای دل غافل،شوهرم بود و کارد نکرد،شوهرم بود و حرفی نزد
هق هق اش امانش را برید و نتوانست حرفش را ادامه بدهد.
به دیوار تکیه داد،شانه هایش از شدت گریه میلرزیدند،و صورتش را با دو دست پوشانده بود.
کمیل که با شنیدن حرف های سمانه دیگر پاهایش او را برای ایستادن یاری نمی کردن.روی دیوار تکیه داد و کم کم نشست،چشمانش می سوخت،دستانش مشت شده برو روی زانوانش بود.
سمانه وسط گریه گفت:
ــ تو این چهار سال کارم شده بود شبا که خاله و صغری میخوابیدن بیام تو اتاقت و تا شب با عکست حرف بزنم و گریه کنم،قلبم میسوخت احساس می کر دم داره میترکه ،همیشه منتظره اومدنت بودم ،باور نمی شد که رفتی.
* ادامه.دارد.... *
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷زیارت #امام_زمان(عج) در روز جمعه
🎤با نوای استاد #فرهمند
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : مرگ بر اثر گناه بیشتر از مرگ به دلیل رسیدن أجل است
#آیت_الله_سید_حسن_عاملی
@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مستندی از حذف تدریجی حجاب در اروپا و پیامدهای آن | همه چیز از مچ پا شروع شد
#حجاب
@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
نتایج #مسابقه ۳۱ اردیبهشت ماه از همین کانال منتشر می شود، #مسابقه بعدی ما راجع به #غدیر خواهد https
مخاطبین گرانقدر کمکمان کنید همه بدانند زمان قرعهکشی #مسابقه را
https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ»
و او (حضرت نوح علیهالسلام) را در برابر جمعیّتی که آیات ما را تکذیب کرده بودند یاری دادیم؛ چرا که قوم بدی بودند. از این رو همه آنها را غرق کردیم!
تفسیر:
در آیه بعد، اضافه مى کند: ما او را در برابر قومى که آیات ما را تکذیب کردند یارى کردیم (وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).
چرا که آنها قوم بدى بودند، لذا همه آنان را غرق کردیم (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْء فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ).
این جمله بار دیگر تأکیدى است بر این حقیقت که مجازاتهاى الهى هرگز جنبه انتقامى ندارد، بلکه بر اساس انتخاب اصلح است، به این معنى که حق حیات و استفاده از مواهب زندگى براى گروهى است که در خط تکامل و سیر الى اللّه باشند و یا اگر روزى در خط انحراف افتادند، تجدید نظر کرده و بازگردند، اما گروهى که فاسدند و در آینده نیز هیچ گونه امیدى به اصلاحشان نیست جز مرگ و نابودى سرنوشتى ندارند.
🌺🌺🌺
نکته:
ذکر این نکته نیز لازم است که در سرگذشت ابراهیم (علیه السلام) و لوط (علیه السلام) که سابقاً خواندیم و همچنین ایوب و یونس (علیهماالسلام) که در آیات بعد خواهد آمد، همانند نوح، تکیه بر مسأله نجات و رهائى آنها از چنگال محنت ها، رنج ها و دشمنان جبار شده است.
گوئى برنامه این است: خداوند در این سوره انبیاء حمایت بى دریغش از پیامبران و نجاتشان را از چنگال مشکلات بازگو کند، تا مایه دلدارى براى پیامبر اسلام و امیدوارى براى مؤمنان باشد، مخصوصاً با توجه به این که این سوره، مکّى است و مسلمانان در آن هنگام شدیداً در ناراحتى و رنج بوده اند، اهمیت این مسأله روشنتر مى شود.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۷۷ سوره مبارکه انبیاء)
@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠موشن گرافیک احکام: خمس یادت نره !
🔸احکامی که باید بدانیم
#آموزش_احکام
@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 چگونه زندگیمان را با دیگران مقایسه کنیم؟!
🎙 حجتالاسلام استاد حسین دهنوی
@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* #هــــو_العشــــق🌹 #پـلاک_پنهـــان #قسمت143 سمانه سکوت کرد و سرش را پایین اند
* #هــــو_العشـــق🌹
#پــلاک_پنهــــان
#قسمت144
ــ همه ی این چهارسال برای من زجراور بود،کار من شده بود گریه های شبانه تو اتاقت،حتی نمیتونستم راحت گریه کنم جلوی دهنمو محکم با دست میگرفتم تا خاله نشنوه تا دوباره حالش بد نشه.
دوباره با دست اشک هایش را پاک کرد وادامه داد:
ــ مریض شدم تو نبودی،درد داشتم تو نبودی خاله حالش بد شد بستری شد اما تو نبودی،صغری ازدواج کرد بچه دار شد اما باز هم تو نبودی
کمیل تو،تو مهمترین لحظات زندگیموم نبودی،چرا؟کارت مهمتر بود؟نجات دادن ارش مهمتر
بود
سمیه خانم که نگران سمانه شده بود با چشمان اشکی به سمانه نزدیک شد و گفت:
ــ قربونت برم مادر آروم باش الان حالت بد میشه
ــ بزار بگم خاله بزار پسرت بشنوه تو این چند سال چی به من گذشته بزار بدونه دردم چیه
نگاهش را به سمت کمیل که نگاهش را به زمین دوخته بودسوق داد.
ــ منو نگاه کن،دارم میگم منو نگاه کن
کمیل چشمان سرخش را دو چشمان سمانه گره زد.
ــ میدونی درد من چیه؟
کمیل آرام زمزمه کرد:
ــ چیه
قطره ی اشکی از چشمان سمانه بر روی گونه های سردش نشست و با صدای لرزان گفت:
ــ تو هیچوقت منو دوست نداشتی،از اول هم به خاطر عذاب وجدان و مواظبت از من پیش قدم شدی ،حرف های اون شبت درست بود،خاله و صغری تورو مجبور به این وصلت کردن
کمیل از جایش بلند شد و به طرف سمانه آمد ،با خشم هر دو بازویش را در مشت گرفت و غرید:
ــ بفهم چی میگی؟فهمیدی.هزار بار بهت گفتم تورو من انتخاب کردم نه کسی دیگه،دوست دارم سمانه ،اون چند سال سکوتم هم بخاطر تو بود والا زودتر از اینا پیشقدم می شدم
ــ بسه نمیخوام بشنوم
به طرف چمدان رفت و قبل از اینکه دستش به ان برسد سمیه خانم با گویه جلویش ایستاد
ــ کجا میری دخترم
ــ اینجا دیگه جای من نیست
کمیل که دیگر تحمل بحث با سمانه را نداشت،گفت:
ــ من میرم تو بمون
* ادامه.دارد.... *