eitaa logo
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
1.3هزار دنبال‌کننده
282 عکس
147 ویدیو
2 فایل
🔺 اینجا مطالب و محتواهایی رو از خودم و دیگران براتون به اشتراک میذارم. امیدوارم به دردتون بخوره. درخدمتم | @SoozosazAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه السلام مشکل گشای کارها باب الحوائج ذکر توسّل های ما باب الحوائج دارد هوای شیعه را باب الحوائج پیوسته می گوئیم «یا باب الحوائج» «پر می کشد دل های ما تا کاظمینش امشب عجب دارد تماشا کاظمینش» عیسای اهل البیت موسای کلیم است مانند بابایش کریم ابن الکریم است بین دعاهایش غریبه هم سهیم است بابای سلطان خراسان از قدیم است «دارد دمی مثل مسیحا کظم غیظش عبد خدا می سازد او با کظم غیظش» از هر بلایی شیعه ها را حفظ کرده زیر عبای خویش ما را حفظ کرده در سینه اش علم خدا را حفظ کرده اعجازهای انبیا را حفظ کرده «با یک نگاهش زیر و رو شد بُشر حافی مجذوب حُسن خُلق او شد بُشر حافی» آقای ما در کنج زندان چارده سال محروم از خورشید تابان چارده سال آزرده، زخمی، مو پریشان چارده سال مثل هزاران سال بود آن چارده سال «خلّصنی یارب گفتنش از حد گذشته پیداست در زندان به آقا بد گذشته» یک بار نه... بلکه هزاران بار افتاد در لحظه ی برخاستن بسیار افتاد دستش ز روی شانه ی دیوار افتاد آن لحظه یاد مادرش انگار افتاد «زنجیرها تاب و توانش را گرفتند یک عدّه ای نامرد امانش را گرفتند» یک تخته ی در عهده دار بردنش بود هر چند که زنجیرها دور از تنش بود اما هنوز آثار آن بر گردنش بود شکر خدا که بر تنش پیراهنش بود «دیگر سر او زیر دست و پا نیفتاد بر دختر او چشم خیلی ها نیفتاد» شاعر/ محمد فردوسی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
🗂 فهرست ، به شرح ذیل می باشد: 🔺راهنما/ برای استفاده از مطالب بیشتر و سهولت در جستجو حتماً از استفاده کنید. آنهایی که هشتگ ندارند، به زودی فعال می شوند. 📜 اشعار پیامبر و امامان: (ص) (ص) (ص) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) مرثیه_امام_هادی (ع) (ع) (ع) (ع) (عج) (عج) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜 اشعار بانوان اهل بیت: (س) (ع) (س) (س) (س) (ع) (س) (س) (س) (س) (س) (س) (س) (س) (س) (س) مرثیه_حضرت_ام_کلثوم (س) مدح_مرثيه_حضرت_رباب (س) مرثیه_حضرت_رباب (س) (س) (س) (س) (س) (س) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜 اشعار شهیدان کربلا: (ع) (ع) (ع) مرثيه_فرزندان_حضرت_زينب (ع) (ع) (ع) مرثیه_اصحاب_امام_حسین (ع) (ع) مرثیه_حضرت_عبدالله (ع) (ع) (ع) مدح_حضرت_علی_اصغر (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜 اشعار خاندان اهل بیت: (ع) مرثیه_حضرت_حمزه (ع) مرثیه_حضرت_محسن (ع) (ع) (ع) مرثیه_حضرت_عبدالعظیم (ع) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜 اشعار متفرقه: عروسی_مذهبی عید_مبعث عید_قربان روز_عرفه ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 📜🎵 اشعار و سبکهایی که هشتگ مشترک دارند: [هم شعر و هم سبک] [هم شعر و هم سبک] [هم شعر و هم سبک] [هم شعر و هم سبک] (ع) [هم شعر و هم سبک] 🌀 به مرور کامل می شود. ⚠️فعلاً هشتگ های فعال موجود هستن. فهرست سبکها و فیش ها در ادامه 👇
علیه السلام روایت است که هارون به دجله کاخی ساخت به وجد و عشرت و شادی خویشتن پرداخت مغنّیان خوش‌آواز و مطربان، در آن به گِرد مَسند او پای‌کوب و دست‌افشان... بگفت تا که بیاید ابوالعطا به حضور به شعر ناب فزاید بر آن نشاط و سرور ابوالعطاء که بر شعر و شاعریش درود ز بی‌وفایی دنیا زبان به نظم گشود ز مرگ و قبر و قیامت سرود اشعاری که اشک دیدۀ هارون ز چهره شد جاری چنان به محفل مستان به هوشیاری خواند که شعر او تن هارون مست را لرزاند زبان گشود به تحسین، که ای بلند‌مقام! کلام نغز تو شعر و شعور بود و پیام خلیفه را سخنان تو داد آگاهی ز ما بگو صلۀ شعر خود چه می‌خواهی بگفت گنج و درم بر تو باد ارزانی مرا به حبس بود یک امام زندانی مراست یار عزیزی چهارده سال است گهی به حبس و گهی گوشۀ سیه‌چال است ضعیف گشته به زیر شکنجه‌ها تن او بُوَد جراحت زنجیرها به گردن او من از تو هیچ نخواهم مقام و مکنت و زر به غیر حکم رهایی موسی جعفر چو یافت خواهش آن شاعر توانا را نوشت حکم رهایی نجل زهرا را نوشته را به همان شاعر گرامی داد بگفت صبح، امام تو می‌شود آزاد ابوالعطاء ز شادی نخفت آن شب را گشوده بود به شکرانه تا سحر لب را بدین امید کز او قلب فاطمه شاد است به وقت صبح، عزیزش ز حبس آزاد است علی الصباح روان شد به جانب زندان لبش به خنده و چشمش ز شوق اشک‌افشان اشاره کرد به سندی که طبق این فرمان عزیز ختم رسل را رها کن از زندان به خنده سندی شاهک جواب او را داد که غم مدار امامت شود ز حبس آزاد ابوالعطاء نگاهش به جانب در بود در انتظار عزیز دل پیمبر بود که در گشوده شد و شد برون چهار نفر به دوششان بدنی بود روی تختۀ در هزار جان گرامی فدای آن پیکر که بود پیکر مجروح موسی جعفر گشوده بود ستم پیشه‌ای به طعنه زبان که هست این بدن آن امام رافضیان امام، موسی جعفر که جان فدای تنش اگر چهار نفر شد مشیّع بدنش مشیّعین تن پاک یوسف زهرا شدند ده تن، هنگام ظهر عاشورا به اسب‌ها ز ره کینه نعل تازه زدند چه زخم‌ها که دوباره بر آن جنازه زدند چنان ز کینه عدو اسب بر تن او تاخت که در میانۀ مقتل سکینه‌اش نشناخت... شاعر/ غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام ای بنای حرم عدل و امان را بانی ای ز انوارِ تو، آفاق همه نورانی ای تو در مکرمت و جود، نبی را مانند ای تو در منزلت و قدر، علی را ثانی... آن جمال ملکوتی که تو داری، به مَلَک، از تماشای رُخت دست دهد حیرانی... تویی آن نوح، که خود روح نجاتی هر گاه گیتی از سیل حوادث بشود توفانی گردش چشم تو و گردش افلاک یکی‌ست نکند چرخ ز فرمان تو نافرمانی که گمان داشت که با آن همه تشريف و جلال یوسف فاطمه یک عمر شود زندانی؟ آب شد شمع وجود تو و خون شد جگرت آه از ظلمت زندان و شب ظلمانی از هجوم غم و اندوه به تنگ آمده بود روح قدسی تو در کالبد انسانی جان فدایت که به يک عطف نظر زنده کنی در دل و جان جهان عاطفۀ عرفانی از لب لعل تو، انوار هدایت جاری‌ست ای سحاب کرمت، در همه‌جا بارانی ای کلامُ اللَّه ناطق که تو را می‌خوانند شجر طیبه در معرفت قرآنی حبس و تبعید به فتوای تو محبوب‌تر است، از قبول ستم و سلطۀ بی‌ایمانی بر در قاضی حاجات مناجات‌کنان عرض حاجت بری ای سجدۀ تو طولانی آفتابی و سفر می‌کنی از شرق به غرب عجب از صبر تو در سایۀ سرگردانی... اهرمن گرچه بسی بهر فنایت کوشید حاش لِلَّه که شود جلوۀ یزدان، فانی شاهد مکتب توحیدی و در راه هدف بِاَبی اَنت و اُمّی که شدی قربانی روح و ریحان حریم تو دل از دستم برد باز ممنونم از آن رایحۀ روحانی تا مرا رخصت پابوس تو پیدا نشود منم و دست و گریبان غمی پنهانی... «گر چه دوريم به یاد تو سخن می‌گوییم بُعد منزل نبود در سفر روحانی» با تولّای تو، تا گلبن طبعم گل کرد عوض گریه کند دیده گلاب‌افشانی... چه بخواهم که تو خود حال مرا می‌بینی چه بگویم که تو خود درد مرا می‌دانی شاعر/ محمدجواد غفورزاده با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام چشم‌هایت اگرچه طوفانی قلبت اما صبور و آرام است شوق پرواز در دلت جاری‌ست شبِ اندوه رو به اتمام است روح تو آنقَدَر سبکبار است که اسیر قفس نخواهد شد لحظه‌ای با مظاهرِ دنیا همدم و همنفس نخواهد شد کور خوانده کسی که می‌خواهد بسته بیند شکوه بالت را چشم اگر وا کنند می‌بینند جبروت تو را، جلالت را چه غم از اینکه گوشۀ زندان شب و روزش کبود و ظلمانی‌ست در کنار فروغ چشمانت جلوۀ آفتاب پیدا نیست راوی اوج غربت و درد است آه و أمّن یجیب تو هر روز گریه در گریه: «رَبِّ خَلِّصنِی» ندبه‌های غریب تو هر روز از تمام صحیفۀ عمرت آه چند آیه‌ای به جا مانده شمع چشم تو رو به خاموشی‌ست از تنت سایه‌ای به جا مانده چه به روز دل تو می‌آورد کینۀ قاتل یهودی که... بر تن خستۀ تو گل می‌کرد آنقدَر سرخی و کبودی که... میله‌های کبود این زندان شب آخر، شده عصای تو زخم زنجیرها شده کاری رفته از دست، ساق پای تو پیکرت روی تکه‌ای تخته! غربت تو چقدر دلگیر است راوی روضه‌های بی‌کسی‌ات ناله‌های کبود زنجیر است شیعیان تو آمدند آن روز پیکرت روی دست‌ها گم شد آه اما غروب عاشورا بدنی زیر دست و پا گم شد... شاعر/ یوسف رحیمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام حس می‌شود همواره عطر ربنا از تو آکنده شد زندان هارون از خدا از تو در پهنۀ سجاده، ای خورشید عالم‌تاب! انگار که چیزی نمانده جز عبا از تو افطار شد -خورشید آمد خاکبوسی کرد- لب‌تشنه‌ای و می‌ترواد کربلا از تو... هرقدر دشنامت دهد هرچه بیازارد پاسخ نمی‌گیرد نگهبان جز دعا از تو حتی شده دلبسته‌ات هر حلقۀ زنجیر آن‌گونه که آسان نخواهد شد جدا از تو زندانی دنیا شدم، مولا دعایم کن! باب الحوائج خواستم تنها تو را از تو شاعر/ حسین عباس‌پور با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام عجب فضائل عرشی، عجب کمالی داشت چه قدر و منزلت و جلوۀ جلالی داشت به پیش پرتو خورشید، تیر‌گی محو است سپیده را چه غمی گر سیاه‌چالی داشت کجاست گر که عبایی از او فقط باقی‌ست میان شور مناجات خود چه حالی داشت نگشت مانع پرواز او غل و زنجیر برای سیر و سلوکش همیشه بالی داشت چراغ خلوت او بود ذکر یا قدوس که آن حقیقت روشن دل زلالی داشت نبود غافل از اندیشۀ خداجویی به قدر فرصت گل‌ها اگر مجالی داشت به گردنی که نشد خم، به پیش ظلم و ستم ز باغ سرخ شهادت عجب مدالی داشت تمام زندگی او قیام بود و جهاد چه روزهای عزیزی، چه ماه و سالی داشت از آن دعا که به لب داشت در شب هجران امید روشنی و مژدۀ وصالی داشت... شاعر/ سیدهاشم وفایی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم فیضش به گوشه گوشه‌ ی ایران رسیده است یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم هستی ماست نوکری اهل بیت او ما خانه زاد زینب موسی بن جعفریم قم آستان رحمت آل پیمبر است در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم با مهر و رأفتش دل ما را خریده است ما بنده‌ی مُکاتَب موسی بن جعفریم چشم امید اهل دو عالم به دست اوست مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم حتی قفس براش مجال پرندگی ست مدیون ذکر و یارب موسی بن جعفریم دلسوخته ز ندبه‌ی چشمان خسته اش دلخون ز ناله و تبِ موسی بن جعفریم «آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش با دست بسته غرق سجود است حضرتش» از طعنه های دشمن نادان چه می‌ کشید بین کویر، حضرت باران چه می‌ کشید در بند ظلم و کینه‌ ی قوم ستمگری تنها پناه عالم امکان چه می‌ کشید خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جود در بین این قبیله‌ ی عصیان چه می‌ کشید با پیکرش چه کرده تب تازیانه ها با حال خسته گوشه‌ ی زندان چه می‌ کشید شکر خدا که دختر مظلومه اش ندید بابای بی شکیب و پریشان چه می‌ کشید اما دلم گرفته ز اندوه دیگری طفل سه ساله گوشه‌ ی ویران چه می‌ کشید با دیدن سر پدرش در میان طشت هنگام بوسه بر لب عطشان چه می‌ کشید وقتی که دید چشم کبودش در آن میان خونین شده تلاوت قرآن چه می‌ کشید «می گفت با لب پر از آهی که جان نداشت: ای کاش هیچ سنگدلی خیزران نداشت» شاعر/ یوسف رحیمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |