هر که یکی از دوستان خدا را ببیند ،
گویی خدا را دیده و او را یاد کرده است.
دوستان خداوند ،
بوی خوشِ وی در زمین اند ؛
که راست گویان آن را می بویند .
آن گاه آن بوی خوش
به دل هایشان رسیده
با توجه به منزلت شان ،
مشتاق پروردگارشان می شوند ...
🔰 سید عبدالقادر گیلانی
🔰رساله نوریه
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌼هوالحی🌼
در خرابات مغان نور خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه میبینی و من خانه خدا میبینم
خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن
فکر دور است همانا که خطا میبینم
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
این همه از نظر لطف شما میبینم
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چهها میبینم
کس ندیدهست ز مشک ختن و نافه چین
آن چه من هر سحر از باد صبا میبینم
دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید
که من او را ز محبان شما میبینم
حضرت_حافظ💐
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌺حضرت علی (ع )
ما رأیت شیئا الا و رأیت الله قبله و بعده و معه و فیه؛ من چیزی را ندیدم مگر این که خدا را قبل از آن و بعد از آن و با آن و در آن دیدم»
(علم الیقین فیض کاشانی، ج ۱، ص ۹۹) 🌷
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلسله ی موی دوست حلقه دام بلاست
هرکه در این حلقه نیست
فارغ از این ماجراست
سعدی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
عشق را صد ناز و استکبار هست
عشق با صد ناز می آید به دست
عشق چون وافیست، وافی می خرد
در حریف بی وفا، می ننگرد
تو به یک خاری گریزانی ز عشق
خود به جز نامی چه میدانی ز عشق
حضرت_مولانا ✨
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
هدایت شده از تماشاگه راز
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد
آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد
از نی آتش بیرون می آید نه باد
و این آتش عشق است
#مولوی
#مثنوی معنوی
دفتر اول
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
تماشاگه راز
آتش است این بانگ نای و نیست باد هرکه این آتش ندارد نیست باد آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است ک
با لب دمساز خود گر جفتمی
جمله ی ناگفتنی ها گفتمی
نی توخالی ، چون با لب دم ساز جفت گردد نفس دمساز در آن دمیده می شود
و اینچنین نفیر می زند
بل حقیقت در حقیقت غرقه شد
زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد
و این همان بازتاب گویش شمس است که گفت .حرف است که حرف را می پوشد . کلمه ی حق نور است و حرف غیر ، تفسیر نیست بلکه خاکی است که روی نور پاشیده می شود . حرف فخر رازی نور را می پوشد .
اندر این بحث ار خرد ره بین بدی
فخر رازی راز دار دین بدی
آتش است این بانک نای و نیست باد
این بانک نای آتشی است که می سوزاند نه این که
هر ک این آتش ندارد نیست باد
نمی گوید نباشد کسی که این آتش ندارد بلکه می گوید آتش داشته باش و در نی بدم و گرنه سر انجام دمیدن بدون آتش نابودی است
نی به آتش گفت کاین آشوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنی ات را سوختم
🍀🍀🍀
عزیز من! آن قطرهی جانی که در فراقِ دریا قرار گرفته باشد و یاد دریا نمیکند، گاهی در برگی میآویزد، گاهی درخاک میآمیزد، مگر بیادبی کرده است، که او را بند بر پای نهادهاند؛ بند زرین، بند سیمین، بند مُجوهر. او عاشقِ آن بند شده است، چنانکه از عشقِ سیم و زر، آن بند را بند نمیبیند او را پَند مَده که بند او از آن سختتر است که پند راه یابد.
مجالس_سبعه_مولانا
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
کوهنوردی در شب بالای صخره بود پایش در لغزید و به طناب آویزان شد . هاتفی ندا می داد که نجات در رها کردن طناب است اما او از ترس طناب را رها نمی کرد . این نوشته را صبحگاه که او را منجمد دیدند در جیب او یافتند در حالی که یک متر از زمین فاصله داشت.
🍀🍀🍀
نی حریف هر که از یاری برید
پرده ها اش پرده های ما درید
نی یار هرکسی است که در فراق یار است
پرده های موسیقی نی پرده های راز را برای ما درید
#مولوی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
تماشاگه راز
نی حریف هر که از یاری برید پرده ها اش پرده های ما درید نی یار هرکسی است که در فراق یار است پرده ها
حریف :
در سفالین کاسهٔ رندان به خواری منگرید
کاین حریفان خدمت جام جهانبین کردهاند
«حافظ»
دوستداران دوستکامند و حریفان باادب
پیشکاران نیکنام و صفنشینان نیکخواه
«حافظ»
صراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است
«حافظ»
آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید
تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد
«حافظ»
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید
«حافظ»
عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام
مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام
«حافظ»
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
«خیام»
عیسی حریف موسی یونس حریف یوسف
احمد نشسته تنها یعنی که من جدایم
«مولوی»
با کی حریف بودهای بوسه ز کی ربودهای
زلف که را گشودهای حلقه به حلقه مو به مو
نی تو حریف کی کنی ای همه چشم و روشنی
خفیه روی چو ماهیان حوض به حوض جو به جو
«مولوی»