روزی مست می آمد...
اندر میان راه، کاغذ پاره ای یافت
مر آن را به تعظیم برگرفت
بر آن نبشته دید که :
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
آن را معطر کرد و به جایی پاک بنهاد
آن شب مر خداوند_تعالی_را به خواب دید
که وی را گفت:
نام مرا خوشبوی گردانیدی،
به عزت من که نام تو را خوشبوی گردانم
در دنیا و آخرت
تا کس نام تو نشنود
الا آن که راحتی به جان وی آید
ذکر بشر حافی
کشف المحجوب هجویری
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
این شکل سفالین تنم جام دلست
و اندیشهٔ پختهام می خام دلست
این دانهٔ دانش همگی دام دلست
این من گفتم و لیک پیغام دلست
🌹🕊
حضرت مولانا
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
گفت: اگرچه از خفاش و اعمَش آفتاب را غم نیست و نور میپاشد، الاآفتابپرستان را خوف است که او از غصه با ایشان مَکری کند که از آفتاب دور مانند.
گفت: لیکن آفتابپرست را این اعتقاد ببایَد در حقِّ آفتاب که زَهره ندارد کسی در حرمتِ آفتاب که او را تعرض کند.
قُوَّتِ اعتقاد بباید معتقد را که از کوه گذاره کند، شیرِ هفتسر را ببیند، گوشش را بگیرَد به قُوَّتِ اعتقاد و عشقِ آفتاب و غم نخورَد.
اعتقاد و عشق، دلیر کنَد و همهی ترسها را ببَرَد.
#مقالات_شمس / نشرِ مرکز / چاپِ هشتم ۱۳۸۶ / صفحهی ۹۲)
خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
همای گو مفکن سایه شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
هوای کوی تو از سر نمیرود آری
غریب را دل سرگشته با وطن باشد
به سان سوسن اگر ده زبان شود #حافظ
چو غنچه پیش تواش مهر بر دهن باشد
https://eitaa.com/TAMASHAGAH