#مثنوی_معنوی
حرف قرآن را بدان که ظاهریست
زیر ظاهر باطنی بس قاهریست
🍃
زیر آن باطن یکی بطن سوم
که درو گردد خردها جمله گم
🍃
بطن چارم از نبی خود کس ندید
جز خدای بینظیر بیندید
🌼🍃
تو ز قرآن ای پسر ظاهر مبین
دیو آدم را نبیند جز که طین
🍃
ظاهر قرآن چو شخص آدمیست
که نقوشش ظاهر و جانش خفیست
🍃
مرد را صد سال عم و خال او
یک سر مویی نبیند حال او
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
بی حس و بیگوش و بی فکرت شوید
تا خطابِ إرجِعی را بشنوید
اگر می خواهید خطاب حق تعالی را بشنوید باید از قید و بند حواس ظاهر و گوش ظاهر و عقل جزئیِ دنیاطلب رها شوید.
☄اِرْجِعی ( = بازگرد)
متّخذ است از آیه ۲۷ و ۲۸ سوره فجر: يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةَ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً .
«ای نَفسِ آرام یافته، باز آی به سوی پروردگارت در حالی که راضی به حق و مَرضیِ حق هستی.»
💥 منظور بیت: از قید و بند مقتضیات جسمانی و نفسانی، خود را رها کنید تا لیاقت آن یابید که به سوی حق تعالی رجوع کنید....
#مثنوی_معنوی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
☘☘☘☘
🍃💐
حکایتی مشترک میان مثنوی معنوی و تذکرةالاولیاء
"حكايت وامدار بودن احمد خضرويه"
تذكرةالاولياء:
«چون او را وفات نزديك آمد، هفتصد دينار وام داشت. همه به مساكين و به مسافران داده بود. در نزع افتاد. غريمانش بهيكبار به بالين او آمدند.
احمد در آن حال در مناجات آمد.
گفت: الهی مرا میبری و گرو ايشان جان من است، و من به گروم به نزديك ايشان. چون وثيقت ايشان میستانی كسی را برگمار تا به حق ايشان قيام نمايد، آنگاه جان من بستان.
در اين سخن بود كه كسی در بكوفت و گفت: غريمان شيخ بيرون آيند. همه بيرون آمدند و زر خويش تمام بگرفتند. چون وام گزارده شد جان از احمد جدا شد، رحمه الله عليه.»
مثنوی:
بود شیخی دائماً او وامدار
از جوانمردی که بود آن نامدار
ده هزاران وام کردی از مهان
خرج کردی بر فقیران جهان...
شیخ وامی سالها این کار کرد
میستد میداد همچون پایمرد
تخمها میکاشت تا روز اجل
تا بود روز اجل میر اجل
چونکه عمر شیخ در آخر رسید
در وجود خود نشان مرگ دید
وامداران گرد او بنشسته جمع
شیخ بر خود خوش گدازان همچو شمع
وامداران گشته نومید و ترش
درد دلها یار شد با درد شش
شیخ گفت این بدگمانان را نگر
نیست حق را چار صد دینار زر
کودکی حلوا ز بیرون بانگ زد
لاف حلوا بر امید دانگ زد
شیخ اشارت کرد خادم را به سر
که برو آن جمله حلوا را بخر
تا غریمان چونکه آن حلوا خورند
یک زمانی تلخ در من ننگرند...
چون طبق خالی شد آن کودک ستد
گفت دینارم بده ای با خرد
شیخ گفتا از کجا آرم درم
وام دارم میروم سوی عدم
کودک از غم زد طبق را بر زمین
ناله و گریه بر آورد و حنین...»
طرح داستان مثنوی با تذكره تفاوتهايی دارد. خريدن حلوا از كودك و ماجراهای آن به حكايت تذكره افزوده شده. در حقيقت مولانا حكايتی از اسرارالتوحيد را كه دربارهٔ ابوسعيد ابوالخير نقل شده با حکایت احمد خضرويه که در تذکره آمده، پیوند میدهد و البته از عهدهٔ ساخت و پرداخت داستان به خوبی بر میآيد به طوری كه ديگر حكايت مولانا از لحاظ ساختار و عناصر آن با حكايت تذكره قابل قياس نيست.
در حکایت مولانا گفتگوی خادم و كودك حلوا فروش به زيبايی ترسيم شده؛ خادم و كودك حتی بر سر قيمت با هم چانه میزنند.
در ابيات بعدی نيز خشم كودك از مغبون شدن در اين معامله در گفتار او هويداست:
«كاشكی من گرد گلخن گشتمی
بــر در ايـن خـانـقه نـگذشتمی
صـوفـيان طبـلخوار لقمهجو
سگدلان و همچو گربه روی شو»
مولانا در توجيه اينكه چرا يكی از صوفيانی كه در صحنه حضور دارد وام كودك را اگرچه بسيار اندك است نمیگذارد، این چنین استدلال میکند: «همت شيخ آن سخا را بند كرد» و در پايان حكايت نيز میگويد جوشيدن بحر رحمت الهی موقوف غريو كودك بود:
«تا نگريد كودك حلوا فروش
بحر رحمت در نمیآيد به جوش»
همين نتيجهگيری و خاتمه در اسرارالتوحيد نيز آمده است. در آنجا نيز ابوسعيد زر را در بند اشك كودك میداند. خلط اين دو حكايت در مثنوی یادآور این نکته است که برای مولانا نفس حكايت و اينكه واقعه برای چه شخصی رخ داده اهميتی ندارد، آنچه مهم است نتيجهایست كه قرار است از اين قصهها و حكايتها گرفته شود و بهرهای كه بايد نصيب مخاطب گردد.
در نهايت نیز میخواهد بگويد جوشش رحمت الهی در گرو انكسار قلب است و تمامی حكايت ظرفیست برای انتقال اين معنا و معانی ديگری كه در ميانهٔ آن در جای جای حكايت از زبان مولانا بيان میشود.
#مولانا
#مثنوی_معنوی
#عطار
#تذکرهالاولیاء
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
☘☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق در همه کائنات جاری است ...
#افلاطون #رساله_ضیافت
حکمت حق در قضا و در قدر
کرد ما را عاشقانِ همدگر
جمله اجزای جهان زان حکم پیش
جفت جفت و عاشقانِ جفتِ خویش
هست هر جزوی ز عالم جفتخواه
راست همچون کهربا و برگ کاه
آسمان گوید زمین را : مرحبا
با تو ام چو آهن و آهن ربا
آسمان، مرد و زمین، زن در خرَد
هرچه آن انداخت ، این می پرورد
#مثنوی_معنوی
دفتر سوم
☘☘☘☘☘☘
آینهٔ دل چون شود صافی و پاک
نقشها بینی برون از آب و خاک
هم ببینی نقش و هم نقاش را
فرش دولت را و هم فراش را
#مثنوی_معنوی
#دفتر_دوم
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
عاشق حالی نه عاشق بر منی
بر امید حال بر من میتنی
آنک یک دم کم دمی کامل بود
نیست معبود خلیل، آفل بود
وانک آفل باشد و گه آن و این
نیست دلبر لا احب افلین
هست صوفی صفاجو ابن وقت
وقت را همچون پدر بگرفته سخت
هست صافی غرق عشق ذوالجلال
ابن کس نه فارغ از اوقات و حال
غرقهٔ نوری که او لم یولدست
لم یلد لم یولد آن ایزدست
رو چنین عشقی بجو گر زندهای
ورنه وقت مختلف را بندهای
منگر اندر نقش زشت و خوب خویش
بنگر اندر عشق و در مطلوب خویش
#مثنوی_معنوی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
چون بمُردم از حواس بوالبشر
حق مرا شد سَمع و اِدراک و بَصَر
چونکِ من، من نیستم این دم ز هوست
پیش این دم هرکه دم زد، کافر اوست
#مثنوی_معنوی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ما همچون کاسه ایم بر سرِ آب.
رفتنِ کاسه بر سرِ آب، به حکمِ کاسه نیست،
به حکمِ آب است.
#فیه_مافیه
صورت ما اندرین بحر عذاب
میدود چون کاسهها بر روی آب
تا نشد پر بر سر دریا چو طشت
چون که پر شد طشت، در وی غرق گشت
#مثنوی_معنوی
کاسه های خالی روی آب شناورند،
ولی به محض پُر شدن در آب غرق می گردند.
کاسه ی وجود آدمی نیز تا از آب دریای حقیقت
خالی باشد بر سطح آب می رود.
ولی همینکه از عشق دریای الهی پُر شد
به مقام فنا می رسد و در آن دریا غرق میشود
و دیگر خود را احساس نمیکند..
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
کیمیایی بود صحبتهای تو
کم مباد از خانهٔ دل پای تو ❤️
#مثنوی_معنوی
#دفتر_چهارم
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
یا رزاق ...
هین توکل کن ملرزان پا و دست
رزق تو بر تو ز تو عاشقترست
گر ترا صبری بدی رزق آمدی
خویشتن چون عاشقان بر تو زدی
#مثنوی_معنوی
پروردگارا...
بهترین رزق معنوی و مادی را در این روز مبارک نصیبمان کن که تو بهترین رزق دهندگانی ...🥰❤️
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
چرخ را در زیرِ پا آر ای شُجاع!
بِشنو از فوق فَلک بانگِ سَماع!
پنبه وسواس بیرون کن زِ گوش!
تا به گوشَت آید از گردون، خروش
پاک کن دو چشم را از مویِ عیب!
تا ببینی باغ و سروستانِ غیب
دفع کن از مغز و از بینی، زُکام
تا که ریحُ الله درآید، در مشام
هیچ مَگذار از تب و صفرا اثر!
تا بیابی از جهان، طعمِ شَکر
#مثنوی_معنوی
#دفتر_دوم
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌹🌹
روستايى به شهر آمد و مهمان شهرى شد.
شهرى او را حلوا آورد و روستايى با اشتها بخورد آن را، گفت:
اى شهرى، من روز و شب به گَزَر خوردن آموخته بودم،
اين ساعت طعم حلوا چشيدم، لذت گَزَر از چشمم افتاد.
اكنون هر بارى حلوا نخواهم يافتن،
و آنچه داشتم بر دلم سرد شد. چه چاره كنم؟
چون روستايى حلوا چشيد، بعد از اين ميل شهر كند؛
زيرا شهرى دلش را برد، ناچار در پى دل بيايد.
#فیه_ما_فیه
🟢 در قرآن از اهل دنيا به
" اصحاب قريه" و اهل روستا تعبير شده است
و عارفان هر هفت اقليم زمين را دِهى ويران خوانده اند:
در هوس اين دو سه ويرانه ده
كار فلك بود گره در گره
#نظامى
🟢حال اگر روستاييان عالم، كه اينجا به ريشه علفى خو گرفته اند،
لقمهای از حلوای معرفت بچشند و جرعهای از شراب عشق بنوشند،
آن علف بر دل ایشان سرد شود و سالک شهر عشق گردند،
چنانکه #مولانا در نیایشی اشاره کرده است:
ای خدای بی نظیر، ایثار کن،
گوش را چون بهره دادی زین سخن.
چون به ما بویی رسانیدی از این،
در مبند این مشک را ای ربّ دین
#مثنوی_معنوی
🟢برگرفته از کتاب " گزیده فیه ما فیه "
شرح و توضیح دکتر الهی قمشه ای
🌹🌹
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیر کن با خلق، بهر ایزدت
یا برای راحت جان خودت
#مثنوی_معنوی
♥️🌹♥️
اگر به خدا و بازتاب عمل اعتقاد داری, به مردم نیکی بکن و اگر معتقد نیستی, حداقل برای اینکه خودت احساس خوبی داشته باشی و میان مردم به راحتی زندگی کنی, به مردم خوبی کن.
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌹
صد دل و جان عاشق صانع شده
چشم بد یا گوش بد مانع شده
#مثنوی_معنوی
#دفتر_ششم
حجاب بین ما و خداوند خود ما هستیم.
اگر عشق الهی را در این عالم نمیبینیم،
علت جسم ما است که هزار مانع در او
ایجاد شده و به تعبیر مولانا بد شده است.
گوش ما درست نمیشنود،
چشم ما درست نمیبیند
و کلا وجود ما حقیقت را
آنطور که هست درک نمیکند.
اگرچه روح آدمی یا همان جان در پی
درک حقیقت عالم و خداوند است
و در جستوجوی عشقی است
که در عالم سریان دارد، موانع و
آلودگیهای جسم و فکر حجابی سخت
و ضخیم ایجاد کرده است.
کاستن و یا در حد امکان زدودن این
موانع و آلودگیهای ذهنی و فکری،
تنها راه قرب به خداوند
و درک حقیقت عالم هستی است.
#علی_منهاج
🌹
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌹
چونک عاشق اوست تو خاموش باش
او چو گوشَت می کشد تو گوش باش
#مثنوی_معنوی
#دفتر_اول
جریان لطیف عشق فرآیندی دوطرفه است
که با کشف از جانب عاشق آغاز می شود
و پس از آن تماشاها و
کشف های مکرر رخ می دهد.
چون دو آینه که وقتی مقابل هم قرار می گیرند
تصاویر متعددی تا بی نهایت خلق می کنند.
کشف و تماشایی چنین شورانگیز
به نقطه اتحاد عاشق و معشوق و عشق
منجر می شود. در این نقطه هر یک
هم عاشق هستند و هم معشوق و
این لحظه های مکرر عاشقی و معشوقی
گویی عشق محض است.
در عشق الهی نیز سالک در جریان
کشف و تماشاهای مکرر اندک اندک
خود به عشق بدل می گردد و هر لحظه
طعم عاشق بودن حق را می چشد.
مولانا به چنین سالکی می گوید که
چون به لحظه ای رسیدی که
دریافتی او عاشق است از هر
کوشش و تقلایی دست بردار این نقطه،
نقطه خاموشی است.
اینجا لحظه ای است که او گوشتَ را کشیده
و به سوی خود می برد.
لحظه ای است که او تو را
به سوی خود می خواند.
حالا باید تمام وجودت گوش باشد
تا کلمات متبرک او را جرعه جرعه بنوشی.
#علی_منهاج
🌹
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
گفت ما اول فرشته بودهایم
راه طاعت را بجان پیمودهایم
سالکان راه را محرم بدیم
ساکنان عرش را همدم بدیم
پیشهٔ اول کجا از دل رود
مهر اول کی ز دل بیرون شود
در سفر گر روم بینی یا ختن
از دل تو کی رود حب الوطن
ما هم از مستان این می بودهایم
عاشقان درگه وی بودهایم
ناف ما بر مهر او ببریدهاند
عشق او در جان ما کاریدهاند
روز نیکو دیدهایم از روزگار
آب رحمت خوردهایم اندر بهار
نی که ما را دست فضلش کاشتست؟
از عدم ما را نه او برداشتست؟
ای بسا کز وی نوازش دیدهایم
در گلستان رضا گردیدهایم
بر سر ما دست رحمت مینهاد
چشمههای لطف از ما میگشاد
وقت طفلیام که بودم شیرجو
گاهوارم را کی جنبانید؟ او
گر عتابی کرد دریای کرم
بسته کی گردند درهای کرم
از برای لطف عالم را بساخت
ذرهها را آفتاب او نواخت
تا دهد جان را فراقش گوشمال
جان بداند قدر ایام وصال
گفت پیغامبر که حق فرموده است
قصد من از خلق احسان بوده است
آن یکی بازی که بد من باختم
خویشتن را در بلا انداختم
در بلا هم میچشم لذات او
مات اویم مات اویم مات او
#مثنوی_معنوی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
آه کردم
چون رسن شد آه من
گشت آویزان رسن در چاه من
آن رسن بگرفتم و بیرون شدم
شاد و زفت و فربه و گلگون شدم
در بن چاهی همیبودم زبون
در همه عالم نمیگنجم کنون
#مثنوی_معنوی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دکتر_الهی_قمشه_ای:
سخن را از نِی باید شنید
از آن کس که نیست.
آن کس که هست از هواهای خود میگوید
و حدیث نفس میکند
اما آن کس که بند بندِ وجودش را
از هواهای خویش خالی کرده
و چون نی، لب خود بر لب معشوق نهاده،
و دل به هوای او سپرده است،
حکایتی دیگر دارد.
در قرآن در صفت رسول اکرم آمده است:
و ما ینطِقُ عنِ الهَویٰ
إن هُوَ الّا وحیٌ یوحیٰ
او از هوای دل خویش سخن نمیگوید
و این (قرآن) نیست مگر آنچه به او
وحی شده است.
بدین بیان، نی مقام انسان کامل
یا کمال مرتبهٔ انسانی است
که در آن مرتبه، شخص هرچه گوید
همان است که معشوق در او دمیده
و هرچه کند همان است
که فرمانش از معشوق رسیده است و در
#مثنوی_معنوی به زیبایی تمام بیان شده:
از وجود خود چو نِی گشتم تهی
نیست از غیرِ خدایم آگهی
🎥#هوشنگ_ابتهاج:
ای نی محزون کجایی سوختیم...
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
" قصۀ نی "
غزلم به هوشیاری نمکی ندارد ای جان
قدحی دو موهبت کن چو ز من غزل ستانی
#دیوان_شمس
این تمثیل نی شدن برای رسیدن به درک حقایق اشیاء در همه فرهنگهای باستانی با تصویرهای گوناگون به چشم می خورد. چینیان معتقدند که تا کسی نی نشود نمی تواند نی را بکشد.
قصه نی در اساطیر یونان نیز قصه شیرین و عبرت آموزی است و ماجرای او با قصه نی مولانا هم آهنگ است.
داستان نی به روایت یونانیان چنین است که:
نی در آغاز دختر زیبایی بود. در بیشۀ سبز و خرمی زندگی می کرد و همه جوانان آن ناحیت بر او عاشق بودند. روزی یکی از عاشقان او که مجنون تر از دیگران بود او را دنبال کرد تا دامنش را بگیرد و با او معاشقه کند، اما او گریخت و در نیزاری انبوه خود را پنهان کرد و برای آنکه راه را بر آن جوان ببندد خود را به صورت یک نی درآورد تا در میانِ نی ها بکلی گم شود اما جوان آن نیِ خاص را شناخت و چید و بندهای آن را تهی کرد و سوراخهایی به آتش در آن پدید آورد و آنگاه آتشِ عشق خویش را در او دمید...
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد
#مثنوی_معنوی
#الهی_قمشه_ای
@TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دکتر_الهی_قمشه_ای:
سخن را از نِی باید شنید
از آن کس که نیست.
آن کس که هست از هواهای خود میگوید
و حدیث نفس میکند
اما آن کس که بند بندِ وجودش را
از هواهای خویش خالی کرده
و چون نی، لب خود بر لب معشوق نهاده،
و دل به هوای او سپرده است،
حکایتی دیگر دارد.
در قرآن در صفت رسول اکرم آمده است:
و ما ینطِقُ عنِ الهَویٰ
إن هُوَ الّا وحیٌ یوحیٰ
او از هوای دل خویش سخن نمیگوید
و این (قرآن) نیست مگر آنچه به او
وحی شده است.
بدین بیان، نی مقام انسان کامل
یا کمال مرتبهٔ انسانی است
که در آن مرتبه، شخص هرچه گوید
همان است که معشوق در او دمیده
و هرچه کند همان است
که فرمانش از معشوق رسیده است و در
#مثنوی_معنوی به زیبایی تمام بیان شده:
از وجود خود چو نِی گشتم تهی
نیست از غیرِ خدایم آگهی
🎥#هوشنگ_ابتهاج:
ای نی محزون کجایی سوختیم...
@TAMASHAGAH