ای هوسهای دلم بیا بیا بیا بیا
ای مراد و حاصلم بیا بیا بیا بیا
مشکل و شوریدهام چون زلف تو چون زلف تو
ای گشاد مشکلم بیا بیا بیا بیا
از ره منزل مگو دیگر مگو دیگر مگو
ای تو راه و منزلم بیا بیا بیا بیا
درربودی از زمین یک مشت گل یک مشت گل
در میان آن گلم بیا بیا بیا بیا
تا ز نیکی وز بدی من واقفم من واقفم
از جمالت غافلم بیا بیا بیا بیا
تا نسوزد عقل من در عشق تو در عشق تو
غافلم نی عاقلم باری بیا رویی نما
شه صلاح الدین که تو هم حاضری هم غایبی
ای عجوبه و اصلم بیا بیا بیا بیا
#دیوان_شمس
#مولوی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
☘☘☘☘
هر نفس آواز عشق
میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم
عزم تماشا که راست
ما به فلک بودهایم
یار ملک بودهایم
باز همان جا رویم
جمله که آن شهر ماست
خود ز فلک برتریم
وز ملک افزونتریم
زین دو چرا نگذریم
منزل ما کبریاست
گوهر پاک از کجا
عالم خاک از کجا
بر چه فرود آمدیت
بار کنید این چه جاست
بخت جوان یار ما
دادن جان کار ما
قافله سالار ما
فخر جهان مصطفاست
#مولانا
#ديوان_شمس
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
☘☘☘☘
آیه ۱۴ سوره علق
بسم الله الرحمن الرحیم
أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ🍀
آیا نمی داند که خداوند می بیند
🍃🍃🍃🍃
چه پرسش و خطاب جذاب و شیرینی است ، گویی نازنینی از پشت شما را در آغوش می گیرد و می پرسد اگر مرا شناختی ؟
آری خداوند می فرماید مرا نمی بینی که پیش روی تو ایستاده ام و از پنجره هر ذره ای تو را مشاهده می کنم ؟
این شرم حضور است که می تواند نگهبان ما از هر بدی باشد.
این احساس حضور است که فضیلت حیا و آزرم را می آفریند، که هان هوشیار باش:
اینجا کسی ست پنهان، خود را مگیر تنها
بس تیز گوش دارد، مگشا به بد زبان را
#دیوان_شمس
از پی آن گفت حق خود را بصیر
که بوَد دیدِ ویت هر دم نذیر
از پیِ آن گفت حق خود را سمیع
تا ببندی لب ز گفتار شنیع
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🦋
عشقت صنما چه دلبریها کردی
در کشتن بنده ساحریها کردی
بخشی همه عشقت به سمرقند دلم
آگاه نه ای چه کافریها کردی
#دیوان_شمس
#رباعیات
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌺گُل و گلاب🌺
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کان شاهد بازاری، وین پرده نشین باشد
#حافظ
خداوند هستی چنین تقدیر فرموده است که
پیام آوران و قاصدانی که مردمان
را از عالم غیب خبر می آورند چون گل شاهد بازاری باشند
تا همه کس در ایشان بنگرد و
از شرم چهره موزون و عطر دلاویز سخنشان
به هیچ ناپسندی میل نکنند و به هر کار پسندیده ای روی آورند:
مسلمانان مسلمانان، مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
#دیوان_شمس
اما اولیا و قدیسان را چون گلاب در پرده ای
از آبگینه نهاده اند که هرچند
عطر جان بخش آن گل را به مشام مشتاقان می رسانند
عامیان را بر دامن ایشان دست نیست
اگر چه بی حجاب در میان مردمان باشند:
آنکه گویند اولیا در کُه روند
پیش خلق ایشان فراز صد کهند
مهدی و هادی وی است ای راه جو
هم نهان و هم نشسته پیش رو
#مثنوی
🌹دکتر حسین الهی قمشه ای
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ای دوست شِکر بهتر یا آنکه شکر سازد
خوبی قمر بهتر یا آنکه قمر سازد
ای باغ تويى خوشتر یا گلشن گل در تو
یا آنک برآرد گل صد نرگس تر سازد
اى عقل تو بِه باشی در دانش و در بینش
یا آنک به هر لحظه صد عقل و نظر سازد
#مولانا
#ديوان_شمس
شب درازست از بهر رازگفتن و حاجات خواستن
بی تشویش خَلق و بی زحمت دوستان و دشمنان
خلوتی و سلوتی حاصل شده
و حق تعالی پرده فرو کشیده
تا عملها از ریا مصون و محروس باشد
و خالص باشد للهّ تعالی
و در شب تیره مرد ریايى از مخلص پیدا شود.
#مولانا
#فيه_مافيه
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ای روز برآ ، که ذرهها رقص
کنند
آنکس که از او چرخ و هوا رقص
کنند
جانها ز خوشی بیسر و پا رقص
کنند
در گوش تو گویم که کجا رقص
کنند
هر ذره که درهوا و در هامون
است
نیکو نگرش که همچو ما مفتون
است
هرذره اگرخوشست،اگرمحزون
است
سرگشته خورشید خوش بیچون
است
#دیوان_شمس
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
روز تویی ، روزه تویی حاصل در یوزه تویی
آب تویی،کوزه تویی آب ده این بار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی بر درِ اسرار مرا
#دیوان_شمس
🙏
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
" قصۀ نی "
غزلم به هوشیاری نمکی ندارد ای جان
قدحی دو موهبت کن چو ز من غزل ستانی
#دیوان_شمس
این تمثیل نی شدن برای رسیدن به درک حقایق اشیاء در همه فرهنگهای باستانی با تصویرهای گوناگون به چشم می خورد. چینیان معتقدند که تا کسی نی نشود نمی تواند نی را بکشد.
قصه نی در اساطیر یونان نیز قصه شیرین و عبرت آموزی است و ماجرای او با قصه نی مولانا هم آهنگ است.
داستان نی به روایت یونانیان چنین است که:
نی در آغاز دختر زیبایی بود. در بیشۀ سبز و خرمی زندگی می کرد و همه جوانان آن ناحیت بر او عاشق بودند. روزی یکی از عاشقان او که مجنون تر از دیگران بود او را دنبال کرد تا دامنش را بگیرد و با او معاشقه کند، اما او گریخت و در نیزاری انبوه خود را پنهان کرد و برای آنکه راه را بر آن جوان ببندد خود را به صورت یک نی درآورد تا در میانِ نی ها بکلی گم شود اما جوان آن نیِ خاص را شناخت و چید و بندهای آن را تهی کرد و سوراخهایی به آتش در آن پدید آورد و آنگاه آتشِ عشق خویش را در او دمید...
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد
#مثنوی_معنوی
#الهی_قمشه_ای
@TAMASHAGAH
غزل ۴۳۷
#دیوان_شمس/مولانای جان
هر جور کز تو آید بر خود نهم غرامت
جرم تو را و خود را بر خود نهم تمامت
ای ماه روی از تو صد جور اگر بیاید
تن را بود چو خلعت جان را بود سلامت
هر کس ز جمله عالم از تو نصیب دارند
عشق تو شد نصیبم احسنت ای کرامت
گه جام مست گردد از لذت می تو
گه می به جوش آید از چاشنی جامت
معنی به سجده آید چون صورت تو بیند
هر حرف رقص آرد چون بشنود کلامت
عاشق چو مستتر شد بر وی ملامت آید
زیرا که نقل این می نبود به جز ملامت
@TAMASHAGAH
غزل ۳۲۲
#دیوان_شمس/مولانای جان
آمدهاَم که تا به خود،
گوش کَشانْ کَشانَمَت
بی دل و بیخودت کُنم،
در دل و جانْ نِشانَمَت
آمدهاَم بهارِ خوش،
پیشِ تو ای درختِ گُل
تا که کِنار گیرَمَت؛
خوش خوش و میفَشانَمَت
آمدهاَم که تا تو را،
جِلوْه دَهَم دَر این سَرا
همچو دُعایِ عاشقان،
فوقِ فَلَک رَسانَمَت
آمدهاَم که بوسه ای
از صَنَمی رُبودهای
بازبِدِه به خوشدلی
خواجه که واسَتانَمَت
گُل چه بُوَد که گُل تویی،
ناطقِ امرِ قُل تویی
گَر دِگَری نَدانَدت،
چون تو منی بِدانَمَت
جان و رَوانِ من تویی،
فاتحه خوانِ من تویی
فاتحه شو تو یک سَری،
تا که به دل بِخوانَمَت
گویِ مَنیّ و میدَوی،
در چوگانِ حُکْمِ من
در پِیِ تو هَمیدَوَم،
گَر چه که میدَوانَمَت
🌼🍃🌼🍃🌼
سلااام به آنان که بوی خوش مهربانی دارند و تمام نمی شوند
روز و روزگارتان قرین عافیت و آرامش 💐✋
@TAMASHAGAH
1_5082519029407547665.mp3
3.55M
غزل ۳۰۲ #دیوان_شمس
در هوایت بیقرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
جان و دل از عاشقان میخواستند
جان و دل را میسپارم روز و شب
تا نیابم آن چه در مغز منست
یک زمانی سر نخارم روز و شب
تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه تارم روز و شب
میزنی تو زخمه و بر میرود
تا به گردون زیر و زارم روز و شب
ساقیی کردی بشر را چل صبوح
زان خمیر اندر خمارم روز و شب
ای مهار عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز و شب...
@TAMASHAGAH
هر طایفه با قومی خویشی و نسب دارند
من با غم عشق تو خویشی و نسب دارم
بیرون مشو از دیده ای نور پسندیده
کز دولت نور تو مطلوب طلب دارم
#مولانای جان
غزل ۱۴۵۴
#دیوان_شمس
@TAMASHAGAH
بر گرد ماهش میتنم بیلب سلامش میکنم
خود را زمین برمیزنم زان پیش کو گوید صلا
گلزار و باغ عالمی چشم و چراغ عالمی
هم درد و داغ عالمی چون پا نهی اندر جفا
#مولانای جان
غزل شماره ۵
#دیوان_شمس
@TAMASHAGAH
گر چه درد عشق او خود راحت جان منست
خون جانم گر بریزد،او بود صد خونبها
#مولانای جان/غزل ۱۵۵
#دیوان_شمس
@TAMASHAGAH
🍃
باز توام باز توام چون شنوم طبل تو را
ای شه و شاهنشه من باز شود بال و پرم
گر بدهی می بچشم ور ندهی نیز خوشم
سر بنهم پا بکشم بیسر و پا می نگرم
غزل ۱۳۹۴ / #دیوان_شمس
#مولانا
@TAMASHAGAH