بخشای بر آنکه بخت یارش نبود
جز خوردن اندوه تو کارش نبود
در عشق تو حالتیش باشد که در آن
هم با تو و هم بیتو قرارش نبود
#شهابالدّین سهروردی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جان جانان من!
...و تمام جهان هم که بگویند تو نیستی،
من با تمام قلبم شهادت می دهم که هستی.
اینجا ، لابلایِ جانِ من
در رایحه ی این دم
در قطرات زلال اشک ، باران و شبنم...
روبروی جانم می نشینم و به این یقین شیرین می اندیشم.
سپاسگزارم عشق جان
سپاسگزارم 🙏
نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم
ندارم دستت از دامن به جز در خاک و آن دم هم
که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم
فرو رفت از غم عشقت دمم دم میدهی تا کی
دمار از من برآوردی نمیگویی برآوردم
شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز میجستم
رخت میدیدم و جامی هلالی باز میخوردم
«حافظ»غزلیات
@TAMASHAGAH
خَمِ زلفِ تو دامِ کفر و دین است
ز کارستانِ او یک شَمه این است
جمالت مُعجِزِ حُسن است لیکِن
حدیثِ غمزهات سحرِ مُبین است
ز چشمِ شوخِ تو جان کی توان برد؟
که دایم با کمان اندر کمین است
بر آن چشمِ سیه صد آفرین باد
که در عاشق کُشی سِحرآفرین است
عجب عِلمیست عِلم هیئت عشق
که چرخِ هشتمش، هفتم زمین است
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد؟
حسابش با کِرامُ الْکاتِبین است
مشو حافظ ز کیدِ زلفش ایمِن
که دل برد و کنون در بندِ دین است
@TAMASHAGAH
بر گرد ماهش میتنم بیلب سلامش میکنم
خود را زمین برمیزنم زان پیش کو گوید صلا
گلزار و باغ عالمی چشم و چراغ عالمی
هم درد و داغ عالمی چون پا نهی اندر جفا
#مولانای جان
غزل شماره ۵
#دیوان_شمس
@TAMASHAGAH
فربه و پرباد توام مست و خوش و شاد توام!
بنده و آزاد تـــوام بنده شیطان نشوم
شاه زمینی و زمان همچو خرد فاش و نهان
پیش تو ای جان و جهان جمله چرا جان نشوم
#مولانای جان
@TAMASHAGAH
گر چه درد عشق او خود راحت جان منست
خون جانم گر بریزد،او بود صد خونبها
#مولانای جان/غزل ۱۵۵
#دیوان_شمس
@TAMASHAGAH
⭕️پندانه
شخصیت افراد را کردارشان توصیف میکند ، هرگز فریب گفتارشان را نخورید ..
@TAMASHAGAH
هر چه هست ، اوست و هر چه اوست ، تویی!
او تویی و تو اوست ، نیست دوئی...
#عطار نیشابوری
دوئی: دو بودن
@TAMASHAGAH
در خرابات مُغان نور خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای مَلکالحاج که تو
خانه میبینی و من خانهخدا میبینم
خواهم از زلف بُتان نافهگشایی کردن
فکر دور است، همانا که خطا میبینم
سوز دل، اشک روان، آه سحر، ناله شب
این همه از نظر لطف شما میبینم
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چِهها میبینم
کس ندیدهست ز مشک خُتن و نافهی چین
آن چه من هر سحر از باد صبا میبینم
دوستان عیب نظربازی #حافظ مکنید
که من او را ز محبان شما میبینم
@TAMASHAGAH
«هرچیزی را ببوییدم بویش برآمد،
این جهان را ببوییدم، بویِ نبودنی برآمد.»
#ابوالحسن خرقانی
@TAMASHAGAH
و گفت: اگر شبی به صدق با خدای، کار کنم دوستتر دارم از آنکه در راه خدای شمشیر زنم.
#تذکرة_الأولیاء
#ذکر_یوسف_اسباط
@TAMASHAGAH
عشق همان چیزی است که به شما این امکان را میدهد که بعد از هر سختی ،بارها و بارها متولد شوید.
#باربارا_دی_آنجلس
@TAMASHAGAH
گل نگاهی اگر چیدهای ز باغ وصال
به روز هجر ز مژگان تر گلابْ طلب
#بیدل
@TAMASHAGAH
📚الهی تو را کجا طلب کنم...
داود پیغمبر علیه السلام گفت:
الهی ترا کجا طلب کنم و تو کجا باشی؟
جواب داد که " اَنا عند المُنکسره قُلوبُهم لاَجلی"
از بهر آن که هر که چیزی دوست دارد ذکر آن بسیار کند" مَن اَحبَّ شیاً اَکثرَ ذِکره" "اَنا جَلیسُ مَن ذکرنی" همین معنی دارد..
"لا یعنی اَرضی و لا سمائی و وسِعَنی قلبُ عبدی المومن".
آسمان با او چه معرفت دارد که حامل او باشد؟
و زمین با او چه قربت دارد که موضع او بود!؟
قلب مؤمن خم مونس اوست و هم محبّ اوست و هم موضع اسرار اوست "قلبُ المؤمن عرش الله"
هر که طواف قلب کند
مقصود یافت
و هر که راه دل غلط و گم کند چنان دور افتاد که هرگز خود را باز نیابد!
شبی در ابتدای حالت ابویزید گفت:
الهی راه به تو چگونه است؟
جواب آمد: "اِرفع نفسک مِنَ الطریق فَقَد وَصَلت" گفت: تو از راه برخیز که رسیدی
چون به مطلوب رسیدی طلب نیز حجاب راه بود ترکش واجب باشد...
گفتم ملکا ترا کجا جویم من
وز خلعت تو وصف کجا گویم من
گفتا که مرا مجو بعرش و ببهشت
نزد دل خود که نزد دل پویم من
#تمهیدات /ص۲۴
همه متن کتاب تمهیدات همین گونه فربه از معارف و دریای توحیدی است که هر جوینده ای را صید خود می کند تا در دریای توحید غرق نماید...
@TAMASHAGAH