eitaa logo
تماشاگه راز
281 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریه‌ای افتاد در من بی‌امان در میان اشک‌ها پرسیدمش: خوش‌ترین لبخند چیست؟ شعله‌ای در چشم تاریکش شکفت جوش خون در گونه‌اش آتش فشاند گفت: لبخندی که عشق سربلند وقت مردن بر لب مردان نشاند!  من ز جا برخاستم …. بوسیدمش! (ع) @TAMASHAGAH
هم‌چون علی اکبر مرا هم در عبایت جمع کن😔 زخم های متعدد زمانه را پریشانم کرده بیا و با دست امامت خود تکه های وجودم را به قلب پر از آرامش خودت متصل کن... @TAMASHAGAH
دلتنگی‌ را‌ گر‌ چاره‌ بود‌ ما‌ بی‌چاره‌ نبودیم! @TAMASHAGAH
4_5780801894792303309.mp3
5.86M
   🏴 صلّی الله علیک یا اباعبدالله الحسین 🎙یک انسانی که واقعاً آن فراق را کشیده باشد و دردِ فراق او را بیچاره کرده باشد از پا درآورده‌ باشد حالا برود به کربلا از حرم عبّاس بن علی سقّای کربلا یا ساقی کربلا، -هر کدامش را می‌گویی بگو- یک قطره از آن شرابِ محبّتِ حسینی در کامش بچشد این [انسان] دیگر دیوانه بشود دیگر مست بشود این خوب است... @TAMASHAGAH
برای من تو از آن مردهایی هستی که سایه حضورشان هم قدرت دارد. از آن مردهای بی حاشیه، اما قوی. از آن هایی که سکوتشان هم پر از عظمت است. تو هیچ خطبه ای نخواندی کم حرف بودی آقای عمل دائم خودت را جلوی چشم نکشیدی و فقط چشم هایت به دستور امام بود. آینه شدی که خورشید وجود امام بتابد او دیده شود او بگوید و تو فقط مطیع باشی چشم بگویی و در چشم ها نباشی اما خدا کاری کند، صاحب چشم هایی بشوی که تا دنیا دنیاست آدم ها را اهل و عاقل که نه... عاشق میکند. چشم های پر از چشم گفتنی که یادمان داد هرکس دنبال حرف امام برود زیبا میشود و هرکس بخاطر امام از دلم میخواهدهایش بگذرد دست بردارد از من، دست بدهد برای او، شبیه تو خواستنی می‌شود‌‌‌... بزرگ میشود..‌. باب حاجات میشود‌‌‌‌... می‌شود. این همه چشم در عالم اما چشم‌هایت زیباترین است این همه دست در عالم اما دست هایت، دستگیرترین است این همه روشنایی در عالم فقط خودت قمر هستی آقای سقای تشنه‌... آقای کم حرف آقای ماه... با نیت زیارت حرم سقا نگاشته شد با همین نیت چشم هایتان را میهمان این کلمات کنید.. تا چشمه‌های عنایتش را ببینید.. وقتی چشم باز کردید و دیدید مقابل تابلویی ایستاده اید که رویش نوشته السلام علیک یا ساقی عطاشا کربلا... آه... بطلب ای آقا @TAMASHAGAH
ورزیده و قوی باشی سال‌ها مشق رزم دیده باشی... استادت پدری مثل حیدرکرار باشد... چشم همه به سمت زور بازو و جنگاوری‌ات باشد... و خودت... خودت هم دل در دلت نباشد و منتظر لحظه موعود باشی تا سنگ تمام بگذاری... اما درست لحظه واقعه امام زمانت بگوید فقط آب برای بچه‌ها بیاور... نگاهی عمیق بیاندازی به شمشیرت... اما بی درنگ بدون توجیه بدون اما و اگر مَشک را برداری بی‌انتقاد و اعتراض بندبند وجودت بشود انجام مأموریت سقایی... بی آنکه حتی در خاطرت یک لیست پر از نارضایتی رژه برود که همین؟؟؟ بقیه بجنگند ... من بروم و آب بیاورم بقیه وسط میدان باشند... من در حاشیه...؟؟؟ بقیه توان شان را نشان بدهند... من کار معمولی را انجام دهم...؟؟؟ مثل اینکه به یک وزیر یا وکیل یا مدیر یا مقام بلند پایه اصلا بگو به یک فرمانده بگویند شما امروز اینجا بایست آب دست مردم بده...!!! و او حتی اگر انجام بدهد...هزار بار ژست مقام و منصب و مهارتش وسوسه‌ی جانش بشود که من!!! من بروم کار معمولی انجام بدهم... من خم بشوم...من کفشها را بردارم...؟؟؟ من!!!!!؟؟؟ تو با تمام عباس بودنت خاص بودنت نرفتی آب بیاوری... رفتی که حرف امام زمانت را به دست ..به چشم..حتی به دندان گرفته و بیاوری... همه این اعضا را هم بدهی... اما جز چَشم چیزی نگویی... مأموریت ویژه تو برای ما فقط روضه نیست لحظه به لحظه‌اش 👈درس است 👈 فرهنگ است👈الگوست👈افق است که در هر حادثه‌ای می‌توانی تطبیق دهی کاربردش را بسنجی و منِ پر از ادعای خودشیفته را بشکنی... چه بسا شاید همانجا که حس میکنی حق وجود تو ادا نشده نقطه‌ی آغاز رسیدن تو به جایگاهی بشود که امام معصوم در موردت بگوید ✨یغبطهُ بها جمیع الشّهدا...✨ یعنی هرکس در این عالم شهید است به جایگاه بهشتی او غبطه بخورد... هرکس شهید است... عجیب نیست؟؟؟... باب الحوائج شدن نقطه‌ی اتصال به امام حسین شدن عباس شدن... عجیب نیست؟؟؟ نه... نه... از فرزند ام البنین اطاعت از امرِ ولی بی هیچ چون و چرا..هیچ‌گاه عجیب نیست... تو یک راه میانبر باز کردی که من یاد بگیرم اگر خودم را زمین زدم و حرف امام را بالا بردم عباس می‌شوم... اگر در سخت‌ترین انتخاب‌های زندگی در کار و تحصیل و پوشش و معاشرت و رفاقت هایم... در نقطه صفر مرزی بین آنچه دلم میخواهد باشم و آنچه امامم می‌خواهد بدانم وظیفه‌ام چیست؟؟؟! فکر نکنم فقط اگر به آنچه دوست دارم برسم پیروز هستم! حتی اگر بهترین و خوب‌ترین کار عالم در نظرم باشد... امر امرِ امام زمان است... چون شاید همان فرمان، همان چشم گفتن رمز موفقیت باشد... ✨رمز عباس شدن باشد..✨ تو یادم دادی... انتخاب‌هایم را یک بار دیگر بررسی و به ✨سمت عباس شدن ✨حرکت کنم...
ماه محرم (ع) برای این است که با گریه و اشک، با تفکر و توبه هرچه غیر از خدا و اهل بیت ع در جای جای روحمان تلنبار کرده ایم را بسوزانیم و این اثر ویژه‌ای است که در مجلس روضه‌ی اباعبدالله وجود دارد... نگاهمان به امام حسین ع نگاه باشد. فرصتی استثنایی برای یک فوق العاده است. یا حسینِ شهید 🏴🏴 @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بال جبریل امین فرش محرم می کند دست سردار حسین... شر اسرائیل را از این جهان کم می کند دست سردار حسین... هیئتی که در اون از مظلوم گفته نشه برای نابودی ظالم دعا نشه از شمر و یزید زمانه و از علی اصغرهای امروز گفته نشه از غربال گری های آخرالزمانی و پیوستن پاکان دنیا به جبهه حق و جدا شدن دسته دسته‌ی مردم دنیا از فرهنگ منحط و به بن‌بست رسیده غرب گفته نشه از بیداری عالم به بهای مقاومت خونین و دردناک مظلومان گفته نشه از عاشورای امروز غزه گفته نشه دقیقا همون هیئتی هست که شیاطین عالم می‌خوان و دوستش دارن یک هیئت پرشور پرنذری پر سر و صدا اما بی خطر ..بی اثر بی طرف و بی خاصیت ...
تماشاگه راز
نمایی جانکاه از 💔غم انگیزترین مکان زمین @TAMASHAGAH
یادمون نمیره شما با اون همه طفل معصوم در غزه چیکار کردید... با اون همه مادر و پدری که بعد از در آغوش کشیدن جسم های کوچک پیچیده در کفن‌های نیم متری، هرگز آدم های قبل نخواهند شد... وحشت و لکنت و ترس و یتیمی و گرسنگی و تشنگی و بی پناه موندن هزاران بچه بیگناه یادمون نمیره... حمله به بیمارستان ها کشتن نوزادهای بیگناه با قطع برق دستگاه ها سوزاندن خیمه های آوارگان در رفح آزار و اذیت و اسارت زنان و کودکان ای پست تر و بی شرف تر از حرمله و سنان و شمر و خولی... ای یزیدهای زمانه این جنایت‌های جانکاه تون یادمون نمیره ... یادمون نمیره و پای این انتقام هستیم... امروز لبیک یا حسین یعنی گفتن از کربلای غزه💔🇵🇸 فریاد همه هیئت ها و دسته های عزاداری امروز و هرروز ✊👇 مرگ بر اسرائیل غزه شده کربلا مهدی بیا مهدی بیا 😭😭😭 🖤🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این بی تفاوت بودن زینبتو دق داده انگار نه انگار اینجا یه بی کفن افتاده 💔 @TAMASHAGAH
هوالنور🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«هیچ زنده‌ای نیست مگر آن‌که حیاتش از من است و هر نَفس آرزومندی، مطیع اراده من است هر سخنگویی با واژه‌های من سخن می‌گوید و هر بیننده‌ای با مردمکان چشم من می‌بیند هیچ خموشِ شنوایی نیست مگر آن‌که به گوش من می‌شنود و هیچ خشم گیرنده‌ای نیست مگر آن‌که از قدرت من نیرو می‌گیرد هیچ ناطقی جز من نیست و هیچ ناظری جز من نیست و هیچ شنوایی جز من نیست» الکبری / (عارف نامی سده ششم و هفتم قمری) @TAMASHAGAH
شیخ ما ابوسعید ابوالخیر را پرسیدند: ای شیخ، کدام است؟! گفت: و . با و با . تصحیح دکتر @TAMASHAGAH
🍃🍃 تاریخ بیهقی یکی از مهمترین کتابهای تاریخی ماست بانثری که به قول استاد بهمنیار:"درانتخاب کلمات فارسی یاعربی شرط فصاحت را نگاه داشته ودرترکیب جمله ها تا توانسته به جز الفاظ صحیح وسلیس ولغات ساده ونزدیک به فهم به کار نبرده اند" بیهقی درقضاوت رفتار وگفتار قهرمانان کتابش انصاف وبی طرفی رعایت کرده است. چنانچه درمورد بوسهل زوزنی که فردی شرور وفتنه چینی است هم هنرش را بیان کرده است هم عیبش را بیهقی می نویسد " این بوسهل مردی اما م زاده ومحتشم وفاضل وادیب بود اما شرارت وزعارتی درطبع وی موکد شده بود وهمیشه چشم نهاده بودی تا پادشاهی جبار برچاکری خشم گرفتی ... این مرداز کرانه بجستی وفرصت جستی وتضریب کردی واگر کرد دید وچشید" هرچند بیهقی درخلال بیان داستانها پند واندرز می دهد ومی گوید:"احمق مردا که دل دراین جهان بندد که نعمتی بدهد وزشت باز ستاند" گویا گوش شنوایی درتاریخ نبوده است ونخواهد بود و همه بنده ی حرص وآزبوده اند وخواهند بود 🍃🍃 @TAMASHAGAH
شهادت به جسم محدود نیست؛ به نفْس، تسرّی پیدا می‌کند و آن شهادتی است که در روح حادث می‌شود، به‌صورت کُشتنِ نفْس و مَنیِ خود، به منظور رسیدن به زندگیِ عِلوی‌ای که مقصدگاهِ عارف است. باید خود از میان برخیزد؛ تنها حجاب، این "خود" است. وقتی "خود" رفت همه‌ی درها گشوده می‌شود؛ بشر به انسانِ پهناور و قادر تبدیل می‌گردد که دیگر بینِ او و کلّ کائنات حائلی نیست، دیگر چیزی برای خود نمی‌خواهد زیرا همه چیز در او جای گرفته، چیزی بر او حرام یا ممنوع نیست؛ چه، او در درجه‌ای برتر از این ضوابط جای دارد... برای چنین کسی واسطه‌ها نیز معنی ندارند. زیرا با منبعِ نور، با منبعِ قدرت، با منبعِ فیض پیوند کرده است، جزئی از آن شده است؛ خود، آن شده است.                💎کانال دکتر محمّد‌علی اسلامی نُدوشن
💠 از کربلا به مدینه🕊 آخرین نامه‌ی حسین بن علی(ع)، به محمد بن حنفیه؛ در آستانه‌ی مرگ، کوتاه و ژرف. بِسمِ اللّه الرَّحمنِ الرَّحيمِ أمّا بَعدُ فَكَأَنَّ الدُّنيا لَم تَكُن وكَأَنَّ الآخِرَةَ لَم تَزَل وَالسَّلامُ ...دنيا چنان است كه گويى هرگز نبوده است و آخرت چنان است كه گويى همواره بوده است! والسلام. 📗 کامل‌الزیارات، ص۱۵۸. @TAMASHAGAH
🔸مثنوی عقاب (زنده‌یاد استاد دکتر پرويز ناتل خانلری)   گشت غمناک دل و جان عقاب                چو از او دور شد ايام شباب  ديد کش دور به انجام رسيد                آفتابش به لب بام رسيد بايد از هستي دل بر گيرد             ره سوي کشور ديگر گيرد خواست تا چاره ناچار کند                دارويي جويد و در کار کند صبحگاهي ز پي چاره کار              گشت بر بادِ سبک‌سير سوار گله کاهنگ چرا داشت به دشت              ناگه از وحشت پر ولوله گشت وان شبان بيم‌زده، دل نگران                شد پي بره‌ نوزاد دوان  کبک در دامن خاري آويخت             مار پيچيد و به سوراخ گريخت آهو اِستاد و نگه کرد و رميد             دشت را خط غباري بکشيد ليک صياد سرِ ديگر داشت  صيد را فارغ و آزاد گذاشت چاره مرگ نه کاريست حقير                 زنده را دل نشود از جان سير صيد هر روزه به چنگ آمد زود             مگر آن روز که صياد نبود آشيان داشت در آن دامن دشت              زاغکي زشت و بداندام و پلشت سنگها از کف طفلان خورده                 جان ز صد گونه بلا در برده  سال‌ها زيسته افزون زِ شمار                 شکم آکنده ز گند و مردار بر سر شاخ ورا ديد عقاب                     ز آسمان سوي زمين شد به شتاب گفت که اي ديده ز ما بس بيداد           با تو امروز مرا کار افتاد مشکلي دارم اگر بگشايی                  بکنم آنچه تو مي‌فرمايی گفت: ما بنده درگاه توایم               تا که هستيم هواخواه توايم بنده آماده بگو فرمان چيست؟             جان به راه تو سپارم، جان چيست؟ دل چو در خدمت تو شاد کنم               ننگم آيد که زجان ياد کنم اين همه گفت ولي در دل خويش           گفتگويي دگر آورد به پيش  کاين ستمکار قوي‌پنجه کنون             از نيازست چنين زار و زبون  ليک ناگه چو غضبناک شود                 زو حساب من و جان پاک شود  دوستي را چو نباشد بنياد                 حزم را بايدم از دست نداد در دل خويش چو اين راي گزيد             پر زد و دور تَرَک جاي گزيد زار و افسرده چنين گفت عقاب              که مرا عمر حبابی ‌است بر آب راست است اينکه مرا تيزپَر‌ است               ليک پرواز زمان تيزتر است من گذشتم به شتاب از در و دشت           به شتاب ايام از من بگذشت گرچه از عمر دل سيري نيست                مرگ مي‌آيد و تدبيري نيست من و اين شهپر و اين شوکت و جاه         عمرم از چيست بدين حد کوتاه؟ تو بدين قامت و بال ناساز               به چه فن يافته‌اي عمر دراز؟ پدرم از پدر خويش شنيد             که يکي زاغ سيه‌روي پليد  با دو صد حيله به هنگام شکار               صد ره از چنگش کردست فرار پدرم نيز به تو دست نيافت               تا به منزلگه جاويد شتافت  ليک هنگام دم باز پسين              چون تو بر شاخ شدي جايگزين  از سر حسرت با من فرمود                کاين همان زاغ پليدست که بود  عمر من نيز به يغما رفته است               يک گل از صد گل تو نشکفته است  چيست سرمايه اين عمر دراز؟             رازي اينجاست تو بگشا اين راز زاغ گفت: گر تو درين تدبيری             عهد کن تا سخنم بپذيري عمرتان گر که پذيرد کم و کاست                ديگران را چه گنه کاين ز شماست زآسمان هيچ نياييد فرود                  آخر از اين همه پرواز چه سود؟  پدر من که پس از سيصد و اند                 کانِ اندرز بُد و دانش و پند  بارها گفت که بر چرخ اثير               بادها راست فراوان تاثير  بادها کز زَبَر خاک وزند                 تن و جان را نرسانند گزند  هر چه از خاک شوي بالاتر                 باد را بيش گزندست و ضرر  تا به جايي که بر اوج افلاک              آيت مرگ شود پيک هلاک  ما از آن سال بسي يافته‌ايم              کز بلندي رخ بر تافته‌ايم  زاغ را ميل کند دل به نشيب             عمر بسيارش از آن گشته نصيب  ديگر اين خاصيت مردار است              عمر مردارخوران بسيار است  گند و مردار بهين درمان‌ است   چاره رنج تو زان آسان ‌است  خيز و زين بيش ره چرخ مپوی              طعمه خويش بر افلاک مجوي  آسمان جايگهي سخت نکوست             به از آن کنج حياط و لب جوست  من که بس نکته نيکو دانم                راه هر برزن و هر کو دانم  آشيان در پس باغي دارم             وندر آن باغ سراغي دارم  خوان گسترده الواني هست             خوردني‌های فراوانی هست آنچه زان زاغ ورا داد سراغ             گندزاري بود اندر پس باغ  بوي بد رفته از آن تا ره دور               معدن پشّه، مقام زنبور  نفرتش گشته بلاي دل و جان               سوزش و کوري دو ديده از آن  آن دو همراه رسيدند از راه               زاغ بر سفره خود کرد نگاه گفت: خواني که چنين الوان‌ است              لايق حضرت اين مهمان ‌است👇
می‌کنم شکر که درویش نی‌ام             خجل از ماحضر خويش نی‌ام گفت و بنشست و بخورد از آن گند            تا بياموزد از او مهمان پند  عمر در اوج فلک برده به سر              دم زده در نفس باد سحر ابر را ديده به زير پر خويش              حَيَوان را همه فرمانبر خويش  بارها آمده شادان ز سفر                      به رهش بسته فلک طاق ظفر  سينه کبک و تذرو و تيهو                 تازه و گرم شده طعمه او  اينک افتاده بر اين لاشه و گند              بايد از زاغ بياموزد پند؟ بوي گندش دل و جان تافته بود                حال بيماري دق يافته بود گيج شد، بست دمي ديده خويش              دلش از نفرت و بيزاري ريش  يادش آمد که بر آن اوج سپهر              هست پيروزي و زيبايي و مهر  فرّ و آزادي و فتح و ظفرست              نفس خرّم باد سحرست ديده بگشود و به هر سو نگريست               ديد گِردش اثري زينها نيست آنچه بود از همه سو خواري بود                وحشت و نفرت و بيزاري بود  بال بر هم زد و برجَست از جا             گفت: کاي يار ببخشاي مرا سال‌ها باش و بدين عيش بناز              تو و مردار تو و عمر دراز  من نيم در خور اين مهمانی               گند و مردار تو را ارزاني  گر بر اوج فلکم بايد مرد                   عمر در گند به سر نتوان برد شهپر شاه هوا اوج گرفت                  زاغ را ديده بر او مانده شگفت  سوی بالا شد و بالاتر شد                راست با مهر فلک همسر شد  لحظه‌‌اي چند بر اين لوح کبود              نقطه‌اي بود و سپس هيچ نبود
تماشاگه راز
می‌کنم شکر که درویش نی‌ام             خجل از ماحضر خويش نی‌ام گفت و بنشست و بخورد از آن گند        
🌱🌱 گاهی در زندگی انسانهابه اجبار یادلخواه راهی را بر می گزیند. سیاوش درزندگی راه مردانگی ووفای به عهدش را برگزید حربن یزید ریاحی راه امام حسین راه ورسم آزادگی را برگزید. جلال الدین خوارزمشاه شهادت درراه وطن را بر گزید عده ی بیشماری هم را نادرستی وناراستی را برگزیدند وبه لعنت ابدی گر فتار شدند. با خواندن شعر عقاب درمی یابیم که عقاب هم راه آزادگی وبی نیازی را بر گزیده است.. خانلری درشعر عقاب که یکی از بهترین سروده های معاصر است .. چه زییا وپر مفهوم وجذاب، انتخاب راه عقاب را به تصویر کشیده است.. 🌱🌱
هوالحی🍃 از بیرون به درون آمدم از منظر به نظّاره به ناظر نه به هیأتِ گیاهی نه به هیأتِ پروانه‌ای نه به هیأتِ سنگی نه به هیأتِ برکه‌یی من به هیأتِ «ما» زاده شدم به هیأتِ پُرشکوهِ انسان تا در بهارِ گیاه به تماشای رنگین‌کمانِ پروانه بنشینم غرورِ کوه را دریابم و هیبتِ دریا را بشنوم تا شریطه‌ی خود را بشناسم و جهان را به قدرِ همت و فرصتِ خویش معنا دهم که کارستانی از این‌دست از توانِ درخت و پرنده و صخره و آبشار بیرون است. @TAMASHAGAH
معيار شناخت حقّ إنّ الحقَّ لا يُعرَفُ بالرِّجالِ، اعْرِفِ الحقَّ تَعرِفْ أهلَهُ . عليه‌السلام : حقّ به شخصيت‌ها شناخته نمى‌شود ؛ خودِ حقّ را بشناس تا پيروان آن را بشناسی. مجمع البيان: 1/211 روضة الواعظين: 39 @TAMASHAGAH
تا کجا….. من نه خود می‌روم، او مرا می‌کشد.. کاو سرگشته را کهربا می کشد  چون گریبان ز چنگش رها می کنم  دامنم را به قهر از قفا می کشد  دست و پا می زنم می رباید سرم  سر رها می کنم دست و پا می کشد  گفتم این عشق اگر واگذارد مرا  گفت اگر واگذارم وفا می کشد… شعر : @TAMASHAGAH
چندان که گفتم غم با طبیبان درمان نکردند مسکین غریبان آن گل که هر دم در دست بادیست گو شرم بادش از عندلیبان یا رب امان ده تا بازبیند چشم محبان روی حبیبان درج محبت بر مهر خود نیست یا رب مبادا کام رقیبان ای منعم آخر بر خوان جودت تا چند باشیم از بی نصیبان نگشتی شیدای گیتی گر می‌شنیدی پند ادیبان @TAMASHAGAH
مائیم که گَه نهان و گَه پیدائیم گَه مؤمن و گَه یهود و گَه ترسائیم تا این دلِ ما قالب هر دل گردد هر روز به صورتی بُرون می‌آئیم مولانا» @TAMASHAGAH
4_5841476159048521357.mp3
17.02M
«در عاشقی پیچیده ام» شعر: مولانای جان @TAMASHAGAH
وَ هُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡۚ «و او با شماست ، هرجا كه باشيد» (حدید/۴)