4_6014921992321372241.mp3
8.01M
همین دیروز بود... #کسی داشت از خاطراتش میگفت... از پسری که داشت... و رفت... و شهید شد...
پیرمرد، سالهای زیادی را با غمِ رفتنِ فرزند، سر کرده بود اما... غمی عجیبتر بر چشمهایش نشسته بود که گاهی، در خلوت، یقهاش را میگرفت و آزارش میداد...
میگفتند اجازه نمیدهد علیاکبر به جبهه برود؛
دیگر دلش اینجا نیست؛
دنبال راهی میگردد...
یک روز صبح، پیرمرد از خواب بیدار میشود. پسر را صدا میزند. فقط حاج خانم را میبیند، تکیه داده به دیوار، ساکت، نشسته...
سالها خبری از علیاکبر نمیرسد...
باد، خبر همرزمانش را هم به جایی نمیبَرَد...
همگی، در عملیاتی سهمگین، به دست فراموشی سپرده میشوند...
هیچ کس، خبری از علیاکبر ندارد...
پیرمرد، امروز رفت، تا خبری از علیاکبر بیاورد...
و خبر، جاییست که علیاکبر آنجا زندگی میکند...
#مرگ
#شهادت
#زندگی
#بیکلام_گفت
هدایت شده از حیـّان🇵🇸
کاش میشد پرندهوار
سری به آسمان زد و همانجا ماند؛
این خاک برای زیستن
زیادی درد دارد..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربانا! مهمانمان کنید به یک بیت شعر...
به یک لحظه بودن در کنار خودتان...
چه شعری بهتر از این؟؟؟
#شب_گفت
May 11
هدایت شده از 🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
برایِ سوم اردیبهشت .mp3
5.28M
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
#کتاب #فردا_شکل_امروز_نیست
مبشریان گفت: آنچه شما میدانید چیزی نیست که من هم باید بدانم. من فقط چیزهایی را میدانم که بشود ازشان به سود بشر استفاده کرد. وقت مرا هم بیشتر از این نگیرید. من فقط یک تکه از مادهی اصلی تولیدات شما و شاکلههای مربوط به تولید و تبدیل و ترکیب آن را میخواهم.
صاحب، طاقتش تمام شد.
_ آقای مبشریان مثل این است که شما از پشت سلسله جبال البرز آمدهیید. آنچه شما میخواهید یک راز است آقا، یک راز و ممکن نیست یونایتد استیت آو امرررررریکا رازهایش را در اختیار کسی بگذارد.
مبشریان گفت: زِکّی. تَغَوُّط کردم توی رازتان مردکهی الدنگ! اگر یک راز علیه بشریت باشد که دیگر راز نیست جنایت است. بجنب وقت ندارم!
صاحب، که تازه فهمیده بود با یک خُل به تمام معنی رو به روست، خودش را خیلی خونسرد جلوه داد و گفت: تنها کاری که شما می توانید بکنید این است که صبر کنید تا محصولات ما به بازار بیاید و آن وقت یک تکه اش را بردارید آزمایش کنید. همین.
مبشریان گفت: اِ !؟ بیلاخ! بعد از اینکه محصول شما به بازار آمد و مردم آن را خوردند و مالیدند و پوشیدند و سوار شدند دیگر آزمایشهای من چه خاصیتی می تواند داشته باشد، گاومیش؟! هر انسان واقعی در برابر همهی انسانهای امروز و آینده مسئول هر فاجعهییست که سهمی از آن نصیب فرزندان بشر خواهد شد. سکوت و سازش بدترین نوع فاحشگیست. حتی بی اطلاعی از آنچه در شرف وقوع است ما را تبرئه نمی کند؛ بلکه جرم ما را به دلیل بی توجهی به ارزشِ اطّلاع، مضاعف میکند. وجدان من نمی تواند جوابگوی دردِ حتی یک بچهی یک روستای پرت افتادهای کشور همسایهام باشد که از کرم خوردگی دندان مینالد و گریه میکند، چه رسد به دردهای وحشت انگیز و ناشناختهیی که همهی بچه های سراسر عالم را تهدید می کند. می فهمی ننه سگ؟
#فردا_شکل_امروز_نیست
#نادر_ابراهیمی