eitaa logo
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْ‌هٰا🇵🇸
136 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
795 ویدیو
122 فایل
انسان تنها موجودیست که تنها به دنیا آیَد، تنها زندگی کُند و تنها از دنیا رَوَد. در این میان، تَن ها فقط تنهاترش کُنند... . « #یک_محمد_غریبه » پیج اینستا: @tanhatarinhaa1401 لینک ناشناس: https://daigo.ir/secret/3442117788
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت که: من توی زندگیم، انقدر بازی خوردم که بازی کردنو یاد گرفتم... اونقدری بازی رو یاد گرفتم که بتونم همه‌تونو بازی بدم، ولی واسه کسی که بازی کردنو یاد گرفته، بازی دادنْ بچه‌بازیه... بازی دادن واسه بچه‌هاس... بچه‌ها رو بازی میدن‌... شما که عددی نیستی، اصن مال بازی کردن نیستی...
Nevermore.mp3
6.5M
و آنگاه که زمانِ رفتنْ فرا می‌رسد، باید رفت... در آن هنگام، ماندنْ چیزی جز درد نمی‌افزاید... 🍂 ❤️
حساس نباشید، روزگار دوست داره آدمای حساس رو بیشتر اذیت کنه... 🍂🕯️
چقدر سید تقی سیدی، این روز ها، حق میگه🥲👌🍂🕯️❤️ مخصوصا این آخرین کلماتش: حرف زدن هم بیهوده است، حتی توضیح دادن و تشریح كردن هم، همه ی انواع ارتباط بیهوده است، هرگز هیچ درک یکسانی از یک موضوع واحد در دو انسان شکل نخواهد گرفت…
ما داستان‌هایی دور از همدیگریم؛ که به وقتِ تمام شدنمان، یکی می‌شویم...
بسیاری از رنج هایی که ما می‌کشیم، محصول همنشینی با انسانهای احمقی‌ست که ما هیچ نقشی در انتخاب آنها نداشتیم... آنها آمده‌اند تا به ما رنج بزرگ شدن بچشانند... هیچ انسان عاقلی، وقت خود را برای جمع کردن خرده سنگ ها از جاده، تلف نمی‌کند... او به راه خود ادامه می‌دهد و به مقصد می‌رسد...
خطر کنید تا خاطره‌ای داشته باشید...🙂🍂🕯️
می‌گفت: روزگار تا وقتی بازی رو نفهمی، تکرار می‌کنه...💔🍂
من نمی توانم کسانی را که دم از حسین(ع) می زنند و باز هم ناامید هستند، باور کنم... یا دم نزن! یا اگر زدی، دیگر نباید نگران آوار شدن مشکلات بر سرت باشی... کسی که حسین را دارد، از هیچ چیز جز گناهان خود نمی ترسد... و ناامیدی، گناه کبیره ایست؛ که حسین، ناامیدان را به خیمه‌ی خویش، راه نمی دهد...
ما که هنوز بخاطر آمدن ها و رفتن ها ذوق می کنیم و روحمان نابود می شود، بسیار کوچک و نازک نارنجی تشریف داریم و در شان غمهای بزرگ نیستیم؛ پس حقمان است که عذابِ کوچک ماندنمان را بچشیم و دایم شکایت کنیم و ناله برآوریم از عالَم و آدم که اینجااا دیگر کجاااست که ما را آوردی و گرفتار کردییییی؟... و او نیز شایسته است که با نگاهی عاقل اندر سفیهانه در ما بنگرد و بگوید: بزرگ شو بیچاره!... داری عذاب کوچک ماندنت را تحمل می کنی... بزرگ شو... و ما تا زمانی که این ظرفیت را در خود ایجاد نکنیم، این قصه سر دراز خواهد داشت و ما زیر بارِ «بودن» لِه و لورده خواهیم شد و هییییچ اثری، هیچ اثری از ما نخواهد ماند؛ چرا که بزرگان، از آن رو ماندگار شده اند که نان از قِبَلِ بزرگی روحشان خورده اند و می خورند و همه را بر سر سفرۀ عظیم روح خویش، مهمان می کنند... بزرگ شو بیچاره!... بزرگ شو!
مَجنون‌صفتی باید که در نامِ لیلی شنیدن، جان توانَد باخت. فارغی از عشقِ لیلی چه خبر؟ عین‌القضات همدانی ⁃ نامه‌ها
علاقه داریم که بشنویم پس از رفتنمان، شاکله‌ی همه چیز در فراقمان از هم پاچیده و همگان در سوک از دست دادنمان، جامه‌ها از هم دریده باشند... چقدر هنوز کوچک و خُرد تشریف داریم پسر جان!... مگر مردم، بی‌کار و علاف‌‌ند؟... خیر آقا جان... از این خبر ها نیست... حواست به زندگی‌ت باشد که حواسشان به زندگی‌شان است...
به قولِ «ادیب‌ الممالک»: پایِ ما لَنگ است و رَه باریک و وادی هولناک!
ای وای... ... ... و در نهایت، همه‌‌ی‌مان، خاطره خواهیم شد... ای بابا... ای بابا...
های گوناگون را ورق زدیم و های جالب دیدیم؛ از بگیر تا و... شخصیت و افکار را مورد بررسی قرار دادیم... پیام‌های فراوان دریافت کردیم و همین‌جا بگویم که این پیام‌ها، روح تازه‌ای در کانال می‌دمیدند و خواندنشان لذت بی‌نظیری داشت... من از گفتن دردهای شخصی به جمعی اینچنینی، اِبایی عجیب داشتم و دارم... درد‌های شخصی و حتی موفقیت‌های شخصی را نباید زود جار زد... بخاطر همین، بسیاری از اتفاقات را در طول سال، نتوانستم به رشته‌ی تحریر در بیاورم و بابت این موضوع خوشحالم... چون از خریدن محبت و توجه دیگران، سخت بیزارم و حقارت آن را، هرگز به جان نمی‌خرم... از گفتیم... از ادبیات و و و اساتید بزرگ گفتیم... از عرفان و و و و و ... ها را شنیدیم و گوش دادیم... های و دیگر بزرگان را دیدیم... از گفتیم و از اتفاقات که یکی از بهترین لحظه‌ها برای من در این کانال، گفتن و دیدن وقایع تاریخی بود... ها را تماشا کردیم... سعی کردیم که به یکسری بحث ها، خوب کنیم... با عشق کردیم... را که یکی از حساس‌ترین و عجیب‌ترین صحنه‌های تاریخی زمانه‌مان بود، پشت سر گذاشتیم... دست را گرفتم و بردم رای دادیم... متن‌هایی تازه نوشتیم و گفتیم برای یکسری اتفاقات... ولی که عاشق حقیقی‌اش هستم را خیلی کم پرداختیم و اشتباه کردم... امیدورام زین پس، بیشتر به او بپردازم... را نیمه‌تمام گذاشتیم؛ چون کشش آنهمه حرف و داستان خوب را نداشتیم و در آستانه‌ی انفجاری غریب بودیم... گاهی گفتیم و گاهی و ... بارید و لحظه‌ها را ماندگارتر کرد... و حالا که رمضان است و لحظه‌های عاشقی، و من، که هنوز نمی‌دانم چگونه باید آخرین کلمات را نوشت تا لحظه‌ای جا نَمانَد... سال نو، پیشاپیش مبارک...🍃🌹🍀 «دیرگاهی‌ست که افتاده‌ام از خویش به دور! شاید این عید به دیدار خودم هم بروم» جعلی از
امروز خوابِ روزه‌دار، خیانت است نه عبادت...
ای کاش جوان، می‌دانست؛ و پیر، می‌توانست...
واحد اندازه‌گیریِ کتاب خواندن، تعداد صفحه یا دقیقه در روز نیست؛ بلکه مقدار تغییری‌ست که در شناخت هویت خودمان و یا ماهیت جهانِ اطرافمان ایجاد شده است... علم از طریق خواندن به دست نمی‌آید، بلکه بر اثر اندیشیدن به آنچه مطالعه کرده‌ایم و پیاده کردنِ آن در متن زندگی حاصل می‌شود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمین را گر شوی مالک، طمع بر آسمان داری... دمِ مُردن، هَمی بینی، نه این داری، نه آن داری🙂
سلاح، هیچ‌گاه از دست جدا نخواهد شد؛ و صلاح، در همین است...
از شدت جوگیری و بی‌ترمز بودنِ یک عده، میشه برق هسته‌ای تولید کرد...
نه دَم باقی نه غم باقی هو الباقی... هو الباقی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اما مراقب باش! که پس از رسیدن به "هر چیزی" از دنیا، شادی و خوشحالی در آن وجود ندارد...
این از حجم تولید محتوا در زمان حاضر، حقیقتا عادی نیست... به شکل فجیع و عجیبی در حال لِه شدن بین انبوهی از اطلاعات و داده‌ها هستیم. بشر، راه لغزانی ساخته و در آن پا گذاشته که خود نیز، از شر آن در امان نیست...
وقتی کیفیت شما را مأیوس می‌کند، در کمیت به دنبال رستگاری می‌گردید... "زیگموند باومن"
این نهایتِ دون‌پایگی و بی‌خِرَدیِ بشر است که به جای نقد افکار، افراد را زیرِ سُمِ اسب‌ِ نانجیبِ نقد خود، لِه کند... آیا شریف‌تر آن نیست که بذرِ سالمِ شناخت را در دل انسان‌ جای دهیم و برداشتِ محصولِ بار آمده را به خودِ او واگذار کنیم؟ نام را در بوته‌ی نقد قرار ندهیم... نام نداشته باشیم... ما را با نام، چه کار؟؟؟ پ.ن: لازم به ذکر این نکته هم هستیم که ما در مورد انسان حرف می‌زنیم. متوجه هستید که؟