eitaa logo
کانال روضه دفتری مداح دلسوخته(ترنم نور)
1.4هزار دنبال‌کننده
63 عکس
78 ویدیو
49 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته: کانال مداح اهل بیت (ع )حاج یوسف ارجونی @yousofarjonei مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت ابوالفضل ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ دعا_کنید_که_سقا دعا کنید که سقا … پاش برسه به دریا ۲ مشکو پرازآب کنه،بیاره تو خیمه ها عمو عمو ابالفضل … میخوای بشنوی؟نمیتونی بشنوی،تازه عموعمو گفتنشونم نمیشنوی چه برسه به واعطشا…اگه واعطشاشون رو بشنوی بیچاره میشی … دعا کنید که سقا…پاش برسه به دریا ۲ مشکو پرازآب کنه،بیاره تو خیمه ها عمو عمو ابالفضل … ابی عبدالله هرجوری بود اجازه داد قمربنی هاشم بره میدان؛ اما تعبیر حسین اینه”اُطلُب لهذه الاطفال الماء” حالا که میخوای بری،برو فقط برای این بچه ها آب بیار،یه جمله هم بهش فرمود،!فرمود:عباس من! تو پرچمدار منی! “لَقَد مَضَیتَ تَفَرَّقَ عسکری”یعنی اگه تو زمین بخوری لشگرم از هم میپاشه،فهمیدی چی گفتم؟من نمیدونم این جمله رو لشگر دشمن شنید یا نه! جایی ننوشتن اما همه حسین رو رها کردند،دنبال عباس رفتند،یه جا گیرش بندازند…رفت تو شریعه،مشکو پر از آب کرد،با چه هیبت و غروری آبی که تو دستش پر کرده بود مرکبش بنوشه،مرکبش نوشید؛”فذکر عطش الحسین فرمی الماء علی الماء”آب رو روی آب ریخت که همه بدونند من این آقام رو که “ماء العَذب علی الظَمئا”ست برا آب فرات و آب دنیا نمیفروشم،کی گفته که من میخواستم آب بنوشم؟! “فرمی الماء”آب رو پرتاب کرد،که اگه آب هم به خیالش این توهم رو کرد،از این دستا یه سیلی بخوره،تو هنوز عباس رو نشناختی! نانجیب تو مهریه ی مادر حسینی! تو معرفت نداشتی اما من که مثل تو نیستم! تا قیامت این آب از خجالت و شرمندگی حول قبر ابالفضل میگرده،تو سرداب اونایی که رفتن میدونن؛تا قیامت طواف میکنه،آقا مرا ببخش من نشناختم تورو؛یه توجهی به من کن!سوار مرکب شد،یا صاحب الزمان! نوشته اند چهار هزارتیرانداز کمین کردند؛اگر یک صدم این تیرها بهش خورده باشه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل…” دستاشو که قطع کردند،مرحوم علامه مجلسی مینویسد:مشکو به دندان گرفت؛هنوز داره به سمت خیمه ها میاد… یارب مکن امید کسی را تو ناامید… تا تیر به مشک آب خورد نوشته اند: “فَوَقَف متحیرا” سرگردان،متحیر… دست نداره که بجنگه،آب نداره که به خیمه ها برگرده…یا صاحب الزمان! بذار من روضه رو از زبان خودش بخوانم:مرحوم آشیخ محمدعلی خراسانی واعظ تو حرم خود عباس منبر رفت فقط یه گوشه از روضه رو اشاره کرد،اون گوشه ای که فرمود:تیر به چشمش زدند،اومد پایین مرحوم آسید ابراهیم قزوینی امام جماعت حرم عباسه گفت:آشیخ محمدعلی اشکم رو درآوردی؛دلم رو آتش زدی،اما این روضه ای که سندش ضعیفه رو نخون؛اومد منزل؛شب تو عالم رویا خود حضرت رو زیارت کرد، حضرت فرمود:آسید ابراهیم مگه تو کربلا بودی که بفهمی ضعیفه یا نه! حالا روضه رو خود عباس خوند؛فرمود:آسید ابراهیم!دستامو که بریدن،به مشکم که تیر زدن؛یه تیر به چشمم زدن؛هرکاری کردم دست نداشتم تیرو دربیارم ،سرمو تکون دادم این تیر از چشمم بیرون نیامد عمامه از سرم افتاد؛این زانوم رو آوردم بالا،تیرو بین زانوهام بذارم بلکه بتونم بیرون بیارم،چنان با عمود آهن به فرقم زدن…آی حسین… اومد کنار بدن برادر(فاطمه جان شاهد باش اینا همونایین که پیغمبر فرمود: مثل مادر بچه مرده زار میزنند)سی هزار نفر دارن نگاه میکنند؛دیدند حسین”فَوَقَفَ مُنحَنیا…”زبون حال بگم: تو مثل جون عزیزی،اگر که برنخیزی رقیه مو میبرد عدو برا کنیزی… آی حسین …
( علیه السلام ) ای آفتاب روشن شب های کربلا پیغمبر دوباره ي صحرای کربلا ای از تمام آدمیان برگزیده تر نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا یک کاروان به عشقِ نگاهت اسیر شد گیسو کمَندِ خوش قد و بالای کربلا آب فرات و علقمه و گُنبد حسین یا تل زینبیه و هر جای کربلا ... هر چند دیدنی ست ولی دیدنی تر است پائین پای مرقدِ آقای کربلا ( پائین پا که میری ، یه صفای دیگه ای داره ، اونجا صدای بابا میآد ، هی میگه ولدی ... ) نزدیک تر به محضر آقاست « جای تو ... » پائین پایی و همه پائین پای تو پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی خورشید بود جلوه ي طوری که داشتی شب زنده دار بودی و ذوب خدا شدی در بندگی گذشت حضوری که داشتی ای سر به زیر و از همگان سر بلندتر تسكين عمه بود غروري كه داشتي خلقاً و منطقاً همه مثل رسول بود در کوچه های شهر عبوری که داشتی ( امشب میخوام از زبان خودم و شما بگم ، بگم آقا همه صف زدیم ، نشستیم ، کاسه های گدایی مون رو گرفتیم ، یا علی اکبر ، امشب مارو دست خالی ردمون نکن ... ) این آفتاب توست که خورشیدمان شده یا که پیمبر است دوباره جوان شده ؟ يك لحظه اي كنار بزن اين نقاب را بيچاره كن به صبح دمي ، آفتاب را امشب خودي نشان بده تا سجده ات كنم از من مگير فرصت اين انتخاب را نورِ جبينِ نيمه شبِ در تهجّدت درهم شكست كوكبه ي ماهتاب را آباد باد خانه ات اي زلفِ پُر گِره من از تو دارم اين دلِ خانه خراب را دستار را ببند و كنارم قدم بزن شايد كمي نظاره كنم بوتراب را با قد كشيدنت جگري پير ميشود رنگ محاسن پدري پير ميشود ( وقتی سرِ امام حسین رو توو طشتِ طلا ، مقابلش گذاشته بود ، ابنِ زیادِ ملعون ، بعضی نقل ها داره ، یزید پلید ... یه طعنه ای زد ... گفت : حسین چه زود پیر شدی ؟ میدونی کی جوابش رو داد ؟ زینب کبری گفت : یزید ، داداشم داغ پسر دیده ... حالا که می روی جگرم را نگاه کن این چشم های محتضرم را نگاه کن در این لباس ها چقدر دیدنی شدی زینب بیا بیا پسرم را نگاه کن من پیر و تو جوان کمی آهسته تر برو افتادگیِ بال و پرم را نگاه کن ... ( روضه دیدنیه ، روضه شنیدنی نیست ، امشب التماس کن بگو آقا یک صحنه اش رو فقط ببینم ... ) باور نمی کنی که علی پیرتر شدم ... پیشم بیا و موی سرم را نگاه کن
( علیه السلام ) ( صاحب مَعالیُ السِبطِین میگه : چند جا امام حسین به حال احتضار دراومد ، یعنی چی ، یعنی به حال مرگ دراومد ، یکیش اون موقعی بود که علی اومد گفت بابا اجازه بده برم ... ، یه نگاه به قد و بالاش کرد ، سرش رو پائین انداخت گریه کرد ، گریه کرد ... « وَ أَرْخَى عَيْنَهُ وَ بَكَى » ... ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود آنقدر سخت بود ، امام مظهررافته ، امام مظهر رحمته الهیه ، ... وقتی اجازه داد بهش ، حضرت نفرین کرد ، فرمود : يَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي » ... عمر سعد ، خدا رحم ات را قطع کنه ... یااباعبدالله ، یااباعبدالله ... جای دومی که ایشون میگه حضرت به حالت احتضار دراومد ، وقتی نگاه کرد علی آماده رفتن شد ، یه مرتبه دید خواهرا و عمه هاش از خیمه بیرون ریختند ، دور علی رو گرفتند ، هر کسی یه زبان حالی داره ، یکی میگه علی مواظب خودت باش ، یکی میگه علی بابام غریبه ... اینجا ابی عبدالله به حالت احتضاردرآمد ، خیلی منقلب شد ... محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان کز عشق آن سروِ روان گویی روانم می‌رود او می‌رود ، دامن کشان من زَهرِ تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان کز دل ، نشانم می‌رود جای سومی که حضرت به حالت احتضار دراومد میدونی کجاست ؟ وقتی علی اکبر برگشت ، صورتش خون آلود بود ، بدنش مجروح بود ، اومد مقابل بابا ، یه جمله گفت ، بابا داد زد ، بابا گریه کرد ، گفت : بابا « الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي ... » حضرت بغلش گرفت ، بابا بابا بابا ... « يا بُنَىَّ هاتِ لِسانَكَ » زبونت رو بیرون بیار ، ... نمیدونم ، من که نمیفهمم ، هرکسی می فهمه نمیدونم طاقت داره یا نه ؟ وقتی زبونش رو درآورد توو لب بابا گذاشت ، توو دهان ابی عبدالله گذاشت ، خود علی شرمنده شد ، ... بابا من تشنه ترم ... حسین حسین حسین ... آخ بمیرم ... جای دیگری که حضرت محتضر شد ، به حالت مرک درآمد ، حضرت زینب میگه کنار و پشت خیمه داداشم قدم میزد ، محاسنش رو رودست گرفته بود ، یه مرتبه دیدم رنگش تغییر کرد ، زانواش خمدیده شد ، گفتم حسین جان چی شد ؟ گفت زینبم مگه نمیشنوی ، صدا علی داره میاد ، بابا خداحافظ ... اگه نفس داری نفست رو خرج کن ... حسییین ... ناگه از دشت یک صدا آمد ناله ی «ای پدر بیا »آمد پدر آمد ولی چه آمدنی چه کسی گفته روی پا آمد پورِ زهرا ، کنارنعش پسر با سرِ زانو ، از قفا آمد ( الهی هیچ بابایی ، روزِ حسین رو نبینه ... ، من خودم دیدم ، هم پدر ، هم مادر ... من خودم دیدم تا به یک مادری گفتند جوانت از دنیا رفته ، مادر خورد زمین ، دیگه زانواش گیر نداشت بلند بشه ... )
( علیه السلام ) روضه ات گشته شرح مُوت حسین وسط هلهله ، نوا آمد ( میخوام با من همراهی کنی ، نه ، با اربابت همراهی کن ... ) آنچنان نعره زد علی « ولَدی » ( نه اینکه گریه کنه ، نه ... نوشتند : فریاد میزد ، دستش رو روی سرش گذاشته بود ، هی صدا میزد « ولَدی » ... « صاحَ » ، صاحَ یعنی فریاد زدن ، « صاحَ الْإمامْ ، سَبْعَ مَرَّاتْ » : هفت بار امام فریاد زد ... مرحوم شیخ عباس قمی نوشته ، تا اون ساعت ، کسی صدای گریه ی امام حسین رو نشنیده بود ، اما دیگه دست از دلش کشید ، دیگه دست خودش نبود ، هی فریاد می زد : « ولَدی » ... ولَدی ، ولَدی ، ولَدی ... اونقدر بلند داد می زد ، گریه کنا ، صداش به خیمه ها رسید ، ... سیدا ، تا صداش به خیمه رسید ، عمه تون پابرهنه بیرون دوید ... عمه جان ... عمه جان ... اول ندایی که زد ، زینب کبری ... ، این دلیلشه که چرا از توو خیمه بیرون دوید ، اول فریادی که زد ، صدا زد : « وای اُخَیَّا » وای برادرم ، ... جی به سره حسینم اومده ؟ وقتی رسید کنار بدن ، دید بدن ارباً اربا ... حالا بگو حسیین ... حسییین ... امشب کسی ازکنار این بدن ارباً اربا ، دست خالی برنگرده ... دوتا کلمه هست ، توو این جمله : « فَقَطَّعوهُ » ... قطعوه که معلومه ، یعنی قطعه قطعه کردند ... ؟ « بِسُیوفِهِمْ اِرْباً اِرْباً » ... اِرْباً اِرْباً یعنی چی ؟ یعنی کردن ... یعنی نامنظم زدند ... چه به سرِ ابی عبدالله اومد ، نمیدونم ... دیدم که نیزه میزنند به پهلوات « علی » ؟ جواب نمیدی ، هر چی میزنم صدات «علی » ؟ نشسته لخته خون ، چقدر روی لبات « علی » ؟ هر کاری میکنم ، آروم بشم ، ولی باید بزارم سر به روی صورتت « علی » کنار پیکرت ، کف میزنند میخوان منو بسوزونند « کِل » میکِشند ... من که دلم نمیاد ، از پائین پا ، برم جای دیگه ... نمیدونم شما چطورین امشب ؟ حالتون چه جوره ؟ اما ، ... خدا رحمت کنه مرحوم حاج شیخ حسین کبیر را ... حاج حسین کبیر ، روضه خون بود ، پدر شهید بود ، میگفت از وقتی داغ پسرم رو دیدم ، هرچی آب یخ میخورم ، جگرم خنک نمیشه ... ؟ همیشه این دکمه های پیراهنش رو باز میکرد ... میگفت آخه جیگرم دارخ میسوزه ... وقتی روضه علی اکبر میخوند ، داد میزد ... ، خودش رومیزد ، عمامه اش رو برمیداشت ... بعد چند وقت دیدند ساکت شده ! آروم شده ... گفتند : هان شیخ حسین ، چی شد آروم شدی ؟ گفت به آقا متوسل شدم ، آقا یه شب ، توو خواب آرومم کرد ... سئوال کردند آقا چی بهت گفت ؟ ... گفت : خواب آقارو دیدم ، فرمودند : شیخ حسین چیه اینقدر گریه میکنی ؟ عرض کردم : آقا از موقعی که داغ پسرم رو دیدم ، جیگرم میسوزه ... هرچی آب یخ میخورم جیگرم خنک نمیشه ... آقا یه جمله بهم گفت ، دیگه خجالت کشیدم ... فرمود : شیخ حسین ، تازه تو بدن ارباً اربا ندیدی ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ﺍَﻟﺴّﻼﻡُ ﻋَﻠﯿﮏ ﯾﺎ ﺃﺑَﺎﺍﻟْﻔَﻀْﻞِ ﺍﻟْﻌَﺒّﺎﺱَ ﺑْﻦَ ﺃﻣِﯿﺮِﺍﻟﻤُﺆﻣِﻨِﯿﻦَ ﺍَﻟﺴّﻼﻡُ ﻋَﻠﯿﮏ ﺃﯾﻬَﺎ ﺍﻟْﻌَﺒْﺪُ ﺍﻟﺼّﺎﻟِﺢُ ﺍﻟْﻤُﻄِﯿﻊُ ﻟﻠّﻪ ﻭَﻟِﺮَﺳُﻮﻟِﻪِ ﻭَﻻِﺀﻣِﯿﺮِﺍﻟْﻤُﺆﻣِﻨِﯿﻦَ ﻭَﺍﻟْﺤَﺴَﻦِ ﻭَﺍﻟْﺤُﺴَﯿﻦِ اَلسّلامُ عَلیک یا قَمر بنی هاشم یا بابَ اَلْحَوٰائِج گدا اومد در خونه ی ابوالفضل.. بی بی ام البنین در و باز کرد... بفرما...چی می خوای... جواب داد من سائلم... گدای این خونه ام... روزی هر سالم و از اینجا می گیرم... این قدر خیر و برکت داره... که جای دیگه ای نمیرم... دخیلک...دخیلک...دخیلک... ام البنین رفت داخل... خانم جان زینب... گدای هر سال ابوالفضل اومده... آبروی عباسم... آبروی عباسم در خطره... هر چی بود جمع کردند... بهش دادند... دم در ایستاده... نگاهش به سمت خونه... نمیتونه از اینجا جدا بشه... گفتنش ای سائل... دیگه چی میخوای؟ جواب داد، کو اون آقا؟ _کدوم آقا؟! همون آقای قد بلند... همون آقای مهربون... همون آقا که هر بار می دیدمش قربون صدقه ی دستاش می رفتم... آه.... یه لحظه ناله ی ام البنین بلند شد برو بیچاره... اون آقایی که تو می گی کربلا شهیدش کردند... اون دستهایی که تو می گی... از تن بریدند... به چشم عباسم تیر زند‌‌‌... به فرقش عمود آهنین... اون قد و قامتی که گفتی پاره پاره کردند... عباسم رو لب دریا... با لبان تشنه... سر بریدند... به خاک و خون کشیدن... آه... الا مادر به قربون جمالت رخ چون بدر و ابروی حلالت شنیدم کام عطشان جان سپردی گل ام البنین شیرم حلالت... قمر در آسمون کامل قشنگه نگاه خسته ی سائل قشنگه شنیدم پهلوانی گفت الحق علم دست ابوفاضل قشنگه علمدار کربلا... دستم به دامنت ابوالفضل با وفا... دستم به دامنت یا ابوالفضل...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Rmezani_Babolharam_net_shab9.mp3
7.77M
روضه حضرت اباالفضل العباس علیهما سلام شب نهم محرم ۹۹ حاج مجتبی رمضانی