﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_ابراهیم (ع)
#قسمت_بیست_نهم
آرزوى ابراهيم خليل عليهالسلام
شب بود، جمعى از اصحاب، در محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نشسته بودند و از بيانات آن بزرگوار، بهرهمند مىشدند، آن بزرگوار در آن شب اين جريان را بيان كرد و فرمود:
آن شب كه مرا به سوى آسمانها به معراج مىبردند (يعنى در شب 17 يا 21 ماه رمضان سال 10 يا 12 بعثت) هنگامى كه به آسمان سوم رسيدم، منبرى براى من نصب نمودند، من بر عرشه منبر قرار گرفتم و ابراهيم خليل در پله پايين عرشه، قرار گرفت و ساير پيامبران در پلههاى پايين قرار گرفتند.
در اين هنگام على عليهالسلام ظاهر شد كه بر شترى از نور، سوار بود و صورتش مانند ماه شب چهارده مىدرخشيد، و جمعى چون ستارگان تابان در اطراف او بودند، در اين وقت، ابراهيم خليل به من گفت: اين (اشاره به على عليهالسلام) كدام پيامبر بزرگ و يا فرشته بلندمقام است؟ گفتم:
او نه پيامبر است و نه فرشته، بلكه برادرم و پسرعمويم و دامادم و وارث علمم، على بن ابى طالب عليهالسلام است.
پرسيد: اين گروهى كه در اطراف او هستند، كيانند؟
گفتم: اين گروه، شيعيان على بن ابى طالب عليهالسلام هستند.
ابراهيم علاقمند شد كه جزء شيعيان على عليهالسلام باشد، به خدا عرض كرد: پروردگارا! مرا از شيعيان على بن ابى طالب عليهالسلام قرار بده.
در اين هنگام جبرئيل نازل شد و اين آيه (81 سوره صافات) را خواند:
وَ اءنّ مَن شيعَتِهِ لَاِبراهِيمَ؛
و از شيعيان او (در اصول اعتقادات) ابراهيم است.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اصحاب فرمود: هرگاه بر پيامبران پيشين صلوات فرستاديد، نخست به من صلوات بفرستيد، سپس به آنها، جز در مورد ابراهيم خليل كه هرگاه خواستيد به من صلوات بفرستيد، نخست به ابراهيم خليل صلوات بفرستيد،
پرسيدند: چرا؟
فرمود: به همين دليل كه بيان كردم (او آرزو كرد تا از شيعيان على بن ابى طالب باشد.)
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#ترجمه
#روخوانی
#تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh
﷽📚🕥📚🎆
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_محمد(ص)
#قسمت_بیست_نهم
🦋كوشش و كمك مالى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى اصلاح زن و شوهر🦋
🌱 خوله و اوس، زن و شوهر مسلمانى بودند كه در مدينه زندگى مىكردند. روزى اوس به همسرش اشتياق پيدا كرد، نزد او رفت تا با او همبستر شود، با اين كه بر زن لازم است به شوهر خود، پاسخ مثبت دهد، او تمكين نكرد. اوس خشمگين شد و به فكر طلاق همسرش افتاد و به رسم جاهليت گفت: انتَ عَلىَّ كَظَهرِ اُمِّى؛ تو بر من مانند پشت مادر منى.
سپس پشيمان شد و به همسرش گفت: گمانم تو بر من حرام شدهاى؟
🌻خوله از شنيدن اين سخن ناراحت شد و گفت: برو از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بپرس، شوهر اظهار شرم كرد، خوله گفت: پس به من اجازه بده از پيامبر بپرسم. اوس اجازه داد خوله به حضور رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شرفياب شد و ماجرا را به عرض رسانيد.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: تو بر او حرام شدهاى؟
🌱 زن اظهار ناراحتى كرده و گفت: به خدايى كه قرآن را بر تو نازل كرده سوگند شوهرم ذكرى از طلاق نكرد، او پدر فرزندانم است و از همه بيشتر او را دوست دارم، در اين باره راه اگر راه حلى هست بفرما.
🌻پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: تو به شوهرت حرام شدهاى و فعلا دستورى در مورد حل مشكل تو ندارم.
🌱خوله مكرر به رسول اكرم رجوع كرد و اظهار ناراحتى مىنمود و مىگفت شِكوه بيچارگى و نياز و ناراحتيم را به سوى خدا مىبرم. خداوندا! نجات مرا بر زبان پيامبرت بيندازد.
🌻مدتى از اين ماجرا گذشت تا پيك وحى بر پيامبر نازل گرديد و آيات اول تا چهارم سوره مجادله را در اين مورد نازل كرد، كه خلاصهاش اين است شوهر بايد به عنوان كفاره يك بنده آزاد كند، يا شصت روز روزه بگيرد، و يا شصت مسكين طعام بدهد، و سپس به همسرش رجوع نمايد.
🌱در اين ماجرا، هم زن مقصر بود و هم شوهرش، زن از آن نظر كه تمكين نكرد و باعث آن ناراحتى و گرفتارى گرديد، و شوهر از اين جهت كه شتابزدگى كرد و زود از كوره در رفت، و در نتيجه گرفتار گرديد، و اين سختى و دشوارى را خودشان به وجود آوردند.
🌻اين داستان در حقيقت اين درس را به همسران مىآموزد كه با همديگر مهربان باشند و در حفظ همديگر بكوشند، و براى خود ايجاد مشكل نكنند.
🌱اوس نزد پيامبر آمد و گفت: من توان هيچيك از اين سه كفاره را ندارم. پيامبر سومين كفاره (اطعام 60 مسكين) را براى او برگزيد و 15 من طعام تهيه كرد و به او داد.
🌻اوس با آن 15 من، خوراك يك دفعه شصت مسكين را فراهم نمود، و در اختيار آنها گذارد، و به زندگى خود بازگشت
🌱به اين ترتيب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى اصلاح زن و شوهر، دخالت نموده و آنها را با راهنمايى فكرى، و كمك مالى به زندگى خوش گذشته خود باز گردانيد.
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#دائره_المعارف
#تفسیر
@Targomeh