eitaa logo
درسهایی از قران کریم ( ترجمه و آموزش و روخوانی و تجوید و دائره المعارف ....... )
3هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
6هزار ویدیو
18 فایل
آنچه که از قران کریم می دانیم کپی مطالب آزاد و فقط یه صلوات به روح پدر و مادرم بفرست 💗💗💗
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 🦋نقش دانشمند حكيم در نجات قوم از بلاى حتمى‏🦋 🔰يونس عليه‏السلام به قوم خود گفته بود كه عذاب الهى در روز چهارشنبه نيمه ماه شوال بعد از طلوع خورشيد نازل مى‏شود، ولى قوم، او را دروغگو خواندند و او را از خود راندند و او نيز همراه عابد (تنوخا) از شهر بيرون رفت، ولى روبيل كه عالمى حكيم از خاندان نبوت بود در ميان قوم باقى ماند. هنگامى كه ماه شوال فرا رسيد، روبيل بالاى كوه رفت و با صداى بلند به مردم اطلاع داد و فرياد زد: 🌿اى مردم! موعد عذاب نزديك شد، من نسبت به شما مهربان و دلسوز هستم، اكنون تا فرصت داريد استغفار و توبه كنيد تا خداوند عذابش را از سر شما برطرف كند. 🔰مردم تحت تأثير سخنان روبيل قرار گرفته و نزد او رفتند و گفتند: ما مى‏دانيم كه تو فردى حكيم و دلسوز هستى، به نظر تو اكنون ما چه كار كنيم تا مشمول عذاب نگرديم؟ 🌿 روبيل گفت: كودكان را همراه مادرانشان، به بيابان آوريد و آن‏ها را از همديگر جدا سازيد، و همچنين حيوانات را بياوريد و بچه هايشان را از آن‏ها جدا كنيد، و هنگامى كه طوفان زرد را از جانب مشرق ديديد، همه شما از كوچك و بزرگ، صدا به گريه و زارى بلند كنيد و با التماس و تضرع، توبه نماييد و از خدا بخواهيد تا شما را مشمول رحمتش قرار دهد... 🔰همه قوم سخن روبيل را پذيرفتند هنگام بروز نشانه‏هاى عذاب، همه آن‏ها صدا به گريه و زارى و تضرع بلند كردند و از درگاه خدا طلب عفو نمودند. ناگاه ديدند هنگام طلوع خورشيد، طوفان زرد و تاريك و بسيار تندى وزيدن گرفت، ناله و شيون و استغاثه انسان‏ها حيوانات و كودكانشان از كوچك و بزرگ برخاست و انسان‏ها حقيقتاً توبه كردند. 🌿روبيل نيز شيون آن‏ها را مى‏شنيد و دعا مى‏كرد كه خداوند عذاب را از آن‏ها دور سازد. خداوند توبه آن‏ها را پذيرفت و به اسرافيل فرمان داد كه طوفان عذاب آن‏ها را به كوه‏هاى اطراف وارد سازد. وقتى مردم ديدند عذاب از سر آن‏ها برطرف گرديد به شكر و حمد خدا پرداختند، روز پنجشنبه يونس و عباد، جريان رفع عذاب را دريافتند، يونس به سوى دريا رفت و از نينوا دور شد و سرانجام سوار بر كشتى شده در آن جا ماهى بزرگ او را بلعيد (كه در داستان قبل ذكر شد) و تنوخا (عابد) به شهر بازگشت و نزد روبيل آمد و گفت: من فكر مى‏كردم به خاطر زهد بر تو برترى دارم، اكنون دريافتم كه علم همراه تقوا، بهتر از زهد و عبادت بدون علم است. از آن پس عابد و عالم رفيق شدند و بين قوم خود ماندند و آن‏ها را ارشاد نمودند. کانال 👇 @Targomeh
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 🦋نجات يونس و بازگشت او به سوى قوم خود🦋 🌻 آرى، حضرت يونس عليه‏السلام وقتى كه در شكم ماهى بزرگ قرار گرفت در همان جا دل به خدا بست و توبه كرد، خداوند به ماهى فرمان داد، تا يونس را به ساحل دريا ببرد و او را به بيرون دريا بيفكند. 🌿يونس همچون جوجه نوزاد و ضعيف و بى بال و پر، از شكم ماهى بيرون افكنده شد، به طورى كه توان حركت نداشت. 🌻لطف الهى به سراغ او آمد، خداوند در همان ساحل دريا، كدوبُنى رويانيد يونس در سايه آن گياه آرميد و همواره ذكر خدا ميگفت و كم كم رشد كرد و سلامتى خود را بازيافت. 🌿در اين هنگام خداوند كرمى فرستاد و ريشه آن درخت كدو را خورد و آن درخت خشك شد. 🌻خشك شدن آن درخت براى يونس، بسيار سخت و رنج آور بود و او را محزون نمود. خداوند به او وحى كرد: چرا محزون هستى؟ او عرض كرد: اين درخت براى من سايه تشكيل مى‏داد، كرمى را بر آن مسلط كردى، ريشه‏اش را خورد و خشك گرديد. 🌿خداوند فرمود: تو از خشك شدن يك ريشه درختى كه، نه تو آن را كاشتى و نه به آن آب دادى غمگين شدى، ولى از نزول عذاب بر صد هزار نفر يا بيشتر محزون نشدى، اكنون بدان كه اهل نينوا ايمان آورده‏اند و راه تقوى به پيش گرفتند و عذاب از آن‏ها رفع گرديد، به سوى آن‏ها برو. 🌻و به نقل ديگر: پس از خشك شدن درخت، يونس اظهار ناراحتى و رنج كرد، خداوند به او وحى كرد: اى يونس! دل تو در مورد عذاب صدهزار نفر و بيشتر، نسوخت ولى براى رنج يك ساعت، طاقت خود را از دست دادى. يونس متوجه خطاى خود شد و عرض كرد: 🌿يا رَبّ عفوَكَ عَفوَكَ؛ پروردگارا، عفو تو را طالبم، و در خواست بخشش مى‏كنم. 🌻يونس به سوى نينوا حركت كرد، وقتى كه نزديك نينوا رسيد، خجالت كشيد كه وارد نينوا شود، چوپانى را ديد نزد او رفت و به او فرمود: برو نزد مردم نينوا و به آن‏ها خبر بده كه يونس به سوى شما مى‏آيد. 🌿چوپان به يونس گفت: آيا دروغ مى‏گويى؟ آيا حيا نمى‏كنى؟ يونس در دريا غرق شد و از بين رفت. 🌻به درخواست يونس، گوسفندى با زبان گويا گواهى داد كه او يونس است، چوپان يقين پيدا كرد، با شتاب به نينوا رفت و ورود يونس را به مردم خبر داد. مردم كه هرگز چنين خبرى را باور نمى‏كردند، چوپان را دستگير كرده و تصميم گرفتند تا او را بزنند، او گفت: من براى صدق خبرى كه آوردم، برهان دارم، گفتند: برهان تو چيست؟ جواب داد: برهان من اين است كه اين گوسفند گواهى مى‏دهد. همان گوسفند با زبان گويا گواهى داد. مردم به راستى آن خبر اطمينان يافتند، به استقبال حضرت يونس عليه‏السلام آمدند و آن حضرت را با احترام وارد نينوا نمودند و به او ايمان آوردند و در راه ايمان به خوبى استوار ماندند و سال‏ها تحت رهبرى و راهنمايى‏هاى حضرت يونس عليه‏السلام به زندگى خود ادامه دادند. کانال 👇 @Targomeh
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 🦋ملاقات يونس با قارون در اعماق زمين‏🦋 🌿از اميرمؤمنان على عليه‏السلام نقل شده: هنگامى كه حضرت يونس عليه‏السلام در شكم ماهى بزرگ، قرار گرفت، ماهى در درون دريا حركت مى‏كرد به درياى قُلزُم رفت و سپس از آن جا به درياى مصر رفت، سپس از آن جا به درياى طبرستان (درياى خزر) رفت، سپس وارد دجله بصره شد، و بعد يونس را به اعماق زمين برد. 🔰قارون كه در عصر موسى عليه‏السلام مشمول غضب خدا شده بود (و خداوند به زمين فرمان داده بود تا او را در كام خود فرو برد) فرشته‏اى از سوى خدا مأمور شده بود كه او را هر روز به اندازه طول قامت يك انسان، در زمين فرو برد. يونس عليه‏السلام در شكم ماهى، ذكر خدا مى‏گفت و استغفار مى‏كرد. قارون در اعماق زمين، صداى زمزمه يونس عليه‏السلام را شنيد، به فرشته مسلط بر خود گفت: اندكى به من مهلت بده، من در اين جا صداى انسانى را مى‏شنوم! خداوند به آن فرشته وحى كرد به قارون مهلت بده. او به قارون مهلت داد، قارون به صاحب صدا (يونس) نزديك شد و گفت: تو كيستى؟ 🌿يونس: انَا المُذنِبُ الخاطِى‏ءُ يُونُسُ بنِ مَتَّى؛ من گنهكار خطاكار يونس پسر متى هستم. قارون احوال خويشان خود را از او پرسيد، نخست گفت: از موسى چه خبر؟ يونس: موسى عليه‏السلام مدتى است كه از دنيا رفته است. قارون: از هارون برادر موسى عليه‏السلام چه خبر؟ يونس: او نيز از دنيا رفت. قارون: از كلثُم (خواهر موسى) كه نامزد من بود چه خبر؟ يونس: او نيز مرد. 🔰قارون، گريه كرد و اظهار تاسف نمود (و دلش براى خويشانش سوخت و براى آن‏ها گريست) فَشَكَرَ اللهُ لَهُ ذالِك؛ همين دلسوزى او (كه يك مرحله‏اى از صله رحم است) موجب شد كه خداوند نسبت به او لطف نمود و به آن فرشته مأمور بر او خطاب كرد كه عذاب دنيا را از قارون بردار (يعنى همانجا توقف كند و ديگرى روزى به اندازه يك قامت انسان در زمين فرو نرود كه عذاب سختى براى او بود) 🌿و در حديث امام باقر عليه‏السلام آمده: هنگامى كه آن ماهى به درياى مسجور رسيد، قارون كه در آن جا عذاب مى‏شد زمزمه‏اى شنيد، از فرشته موكلش پرسيد: اين زمزمه چيست؟ فرشته گفت: زمزمه يونس عليه‏السلام است... 🔰آن فرشته به التماس قارون، او را نزد يونس آورد، قارون احوال خويشانش را از يونس عليه‏السلام پرسيد، وقتى دريافت آن‏ها از دنيا رفته‏اند، گريه شديدى كرد، خداوند به آن فرشته فرمود: اِرفَع عَنهُ العَذابُ بَقيةَ الدُّنيا لِرَقَّتِهِ عَلى قَرابَتهِ [كه ترجمه‏اش ذكر شد . کانال 👇 @Targomeh
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 🦋چند درس آموزنده و بزرگ از داستان يونس عليه‏السلام‏🦋 🔰در زندگى و داستان كوچك حضرت يونس عليه‏السلام كه در قرآن آمده، درسهاى بزرگ است كه در اين جا به پاره‏اى از آن‏ها اشاره مى‏شود: 🌱1 - بايد در امور به خصوص نفرين براى نابودى افراد، شتابزدگى نكرد، و تا احتمال هدايت وجود دارد، با كمال صبر و مقاومت و وقار، براى هدايت مردم تلاش نمود. 🌿پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم بر همين اساس رفتار مى‏كرد، در يكى از موارد، سرسختى و لجاجت مشركان به جايى رسيد كه نزديك بود پيامبر اسلام آن‏ها را نفرين كند. خداوند به او خطاب نموده و فرمود: 🌱3 - خداوند در بيان نجات يونس عليه‏السلام مى‏فرمايد: 🌿فَنَادَى فِى الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فاستَجَبنا لَهُ وَ نَجَّيناهُ مِنَ الغَمِّ و كَذلكَ نُنجِى المُؤمِنينَ؛ 🌿يونس در آن ظلمتهاى متراكم (داخل شكم ماهى) فرياد زد: خداوندا! جز تو معبودى نيست، تو منزّه هستى، و من از ستمكارانم - ما دعاى او را به اجابت رسانديم و او را از آن اندوه نجات داديم و همين گونه مؤمنان را نجات مى‏دهيم. 🔰از جمله: وَ كَذلكَ نُنجِى المُؤمِنينَ؛ و همين گونه مؤمنان را نجات مى‏دهيم. فهميده مى‏شود كه اين يك قانون سرنوشت‏ساز براى همه مؤمنان است و اختصاصى به يونس عليه‏السلام ندارد، هر مؤمنى بايد داراى اين ويژگى‏ها باشد يعنى: 🌱1 - به حقيقت توحيد و معبود يكتا توجه كند. 🌱2 - ذات پاك خدا را از هر گونه عيب و نقص منزه بداند. 🌱3 - به گناه خود اعتراف و اقرار كند. 🌿چرا كه مجازات‏هاى الهى بر دو گونه است: 🌱1 - مجازات استيصال 🌱 2 - مجازات تنبيهى، در مجازات تنبيهى قبل از ورود مجازات، اثر مجازات به بنده مى‏رسد، و اگر بنده خود را پاك سازد، نجات پيدا مى‏كند. 🌱4 - پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام در مناجات و راز و نياز خود به خدا عرض مى‏كردند: اَلّلهُمَّ لا تَكِلنِى الى نَفسِى طَرفَةَ عَين اَبَداً؛ 🌿خدايا مرا به اندازه يك چشم به هم زدن، هرگز به خودم وانگذار. 📌 ادامه داستان در پیام بعدی👇 کانال 👇 @Targomeh
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 📌ادامه داستان……… 🌿ام سلمه عليهاالسلام شبى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را در اين حال ديد كه اين دعا را مى‏كرد، علت را پرسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ايمن نيستم. خداوند يك لحظه يونس عليه‏السلام را به خودش واگذارد، آن همه دچار بلا شد. 🔰ابن ابى يعفور مى‏گويد: امام صادق عليه‏السلام را ديدم دستهايش را به طرف آسمان بلند كرده و قطرات اشكش از روى محاسنش جارى بود و مى‏گفت: 🌱رَبِّ لا تَكِلنِى الى نَفسِى طَرفَةَ عَين اَبَداً لا اَقَلَّ مِن ذلكَ و لا اَكثَرَ؛ پروردگار! مرا به اندازه يك چشم به هم زدن، و نه كمتر و نه زيادتر از اين به خودم وانگذار. 🌿سپس رو به من كرد و فرمود: خداوند يونس عليه‏السلام را به اندازه كمتر از يك چشم به هم زدن به خودش واگذاشت و چنان گناه (ترك اولى) و مكافاتى به سراغش آمد. 🌿عرض كردم: آيا حالش به حالت كفران رسيد؟ فرمود: نه، ولى اگر كسى در اين گونه حالت باشد و (بى‏توبه) بميرد، هلاك مى‏شود. 🔰آرى، راه، بسيار باريك است، بايد از درگاه خدا همواره استمداد نمود، وگرنه يك لحظه هوسرانى، يك عمر پشيمانى را به دنبال خواهد آورد. 🌱5 - عرفا گويند: (چنان كه در اشعار مثنوى آمده:) گرچه قرار گرفتن يونس عليه‏السلام در شكم ماهى يك نوع مكافات بود، ولى همان معراج او بود كه عجايب دريا را ديد، و ساخته و تربيت شد و پاك و با صفا بازگشت. اگر معراج پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در آسمان‏ها بود، معراج يونس در درياها بود. براى خدا بالا و پايين فرقى ندارد. 🌿بنابراين بايد همچون يونس عليه‏السلام در سختى‏ها و شدت‏ها با گفتن لا اءله اءلا الله سُبحانَكَ اءِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمينَ خود را به معراج ببريم، و در ملكوت اعلى سير كنيم تا نجات يابيم. به قول يكى از عرفا؛ يونس عليه‏السلام در چهار تاريكى امتحان شد: 🌱1 - تاريكى ذلت 🌱 2 - تاريكى بيم و عقوبت 🌱 3 - تاريكى دريا و تلاطم 🌱 4 - تاريكى شكم ماهى. 🌿پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: لا تُفَضِّلُونى عَلى يُونُسَ بنِ مَتَّى؛ 🔰مرا (در اين جهت كه يونس ترك اولى كرد و در شكم ماهى قرار گرفت) بر او ترجيح ندهيد. گفت پيغمبر كه معراج مرا نيست بر معراج يونس اجتبا آن من بالا و آن او نشيب زآن‏كه قرب حق برون است از حسيب قرب نى بالا، نه پستى رفتن است قرب حق از حبس هستى رستن است نيست را چون بالايست و زير نيست را نه رود و نه زود و نه دير كارگاه صنع حق در نيستى است غَرّه هستى چه دانى نيست چيست 🌿كوتاه سخن آن كه: چنان كه مولانا در اين اشعار گويد: پله‏ هاى معراج به محو شدن و خود را هيچ دانستن در برابر عظمت خدا است، كسى كه در حقيقت خدا را شناخت و با تمام وجود ا قرار به تقصير و ناچيزى خود كرد، در مسير معراج قرار گرفته است. يونس عليه‏السلام چنين كرد، و به معراج رسيد و سرانجام بر قله معراج راه يافت. 🌿پايان داستان‏هاى حضرت يونس عليه‏السلام🌿 کانال 👇 @Targomeh
﷽📚🕥 📖 🦋 🦋بروز اشموئيل و طالوت و جالوت، پس از موسى عليه‏السلام‏🦋 🌿چنان كه قبلا گفته شد، پس از رحلت موى عليه‏السلام بنى‏اسرائيل به فرماندهى يوشع بن نون وصى موسى عليه‏السلام به جنگ با زورمندان شام و فلسطين پرداختند، تا ارض فلسطين و شهرهاى آن را فتح كنند و اين جنگ همچنان ادامه داشت. ✨بنى اسرائيل پس از موسى عليه‏السلام داراى پيامبرى بودند كه در آيه 246 و 247 و 248 سوره بقره از اين پيامبر به عنوان نبى (پيامبر) ياد شده، ولى نام او ذكر نشده است، كه اكثر مفسران به استناد روايات معتقدند كه اين پيامبر به نام اشموئيل بود. 🌿اشموئيل كه از نژاد بنى اسرائيل بود. زمام رهبرى بنى اسرائيل را در دست گرفت و به بازسازى آن‏ها براى خودسازى و جهاد با دشمنان پرداخت. 🌻اشموئيل احساس كرد كه لشگر بنى اسرائيل نياز به يك فرمانده شجاع، نترس، كاردان و دلاور دارد. خود بنى اسرائيل نيز كه از ناحيه گزند دشمنان به ستوه آمده بودند، نياز به چنين فرماندهى را احساس نمودند. نزد اشموئيل آمده و از او درخواست كردند كه فرماندهى شجاع و كارآمد انتخاب كند تا تحت فرماندهى او با دشمن بجنگند، اشموئيل كه سستى و بى‏همتى آن‏ها را تجربه كرده بود به آن‏ها فرمود: 🌿بيم آن دارم كه شما از پيروى چنين فرماندهى سرپيچى كنيد، و از نبرد با دشمن، شانه خالى نماييد. ولى آن‏ها قول دادند كه با انتخاب چنان فرمانده يا اطاعت قوى از او با دشمن جنگ خواهند كرد. 🌻اشموئيل از درگاه خداوند درخواست چنين فرماندهى با كفايت نمود. خداوند به او وحى كرد كه چنين فرماندهى را نزد تو مى‏فرستيم، فرماندهى و پرچم سپاه را به دست او بسپار. 🌻اين فرمانده لايق همان طالوت بوده كه مردى بلندقامت، تنومند، داراى اعصابى محكم و اراده‏اى قوى به علاوه دانشمندى زيرك و با تدبير بود. او در اين هنگام شهرتى نداشت. با پدرش در ساحل رودخانه‏اى مى‏زيست و چهارپايان پدرش را به چرا مى‏برد و كشاورزى مى‏كرد. 🌱روزى بعضى از چهارپايان در بيابان گم شدند. طالوت همراه يكى از دوستانش در اطراف رودخانه به جستجوى آن‏ها پرداخت، در اين جستجو تا نزديك شهر صوف رسيدند - اشموئيل در شهر صوف سكونت داشت - دوست طالوت به طالوت گفت: ما در نزديك شهر صوف هستيم، اشموئيل پيامبر در اين شهر است، بيا نزد او برويم، تا او در پرتو وحى ما را به پيدا كردن چهارپايان گمشده راهنمايى كند. 🌻طالوت پيشنهاد دوستش را پذيرفت و با هم به شهر صوف نزد اشموئيل آمدند همين كه چشمان طالوت و اشموئيل به همديگر افتاد، ما بين دلهايشان آشنايى برقرار شد. اشموئيل در همان لحظه طالوت را شناخت، دريافت كه اين شخص همان است كه خداوند او را به عنوان فرمانده لايق نزدش فرستاده است. 🌿طالوت سرگذشت گم شدن چهارپايانش را براى اشموئيل شرح داد. اشموئيل گفت: چهارپايانت هم اكنون، در راه دهكده به طرف باغستان پدرت در حركتند، نگران آن‏ها نباش، ولى من تو را براى كار بزرگترى كه مربوط به نجات بنى اسرائيل از گزند دشمن است دعوت مى‏كنم. 🌻طالوت در آغاز از اين پيشنهاد تعجب كرده ولى سپس دعوت اشموئيل را پذيرفت، حضرت اشموئيل عليه‏السلام طالوت را به بنى‏اسرائيل معرفى كرد، فرمود: 🌱خداوند اين شخص را براى فرماندهى شما برگزيد، از او پيروى كنيد، و خود را براى جهاد با دشمن آماده سازيد. 🌿بنى اسرائيل بهانه‏تراشى كردند، زيرا اوصاف يك فرمانده لايق را در ظاهر طالوت نمى‏ديدند، زيرا او را نمى‏شناختند، ولى اشموئيل به آن‏ها اطمينان داد كه طالوت از نظر علمى و معنوى و جسمى، رادمردى قوى و با تدبير است و بر شما برترى دارد. ✨بنى اسرائيل مطالبه دليل و نشانه كردند اشموئيل به آن‏ها گفت: 🌿نشانه انتخاب طالوت آن است كه صندوق عهد يادگار مهم موسى عليه‏السلام‏ را كه مايه دلگرمى و اطمينان شما است و اكنون در دست دشمن است به سوى شما باز مى‏گردند. طولى نگذشت كه صندوق عهد به گونه معجزه‏آسايى به دست بنى اسرائيل افتاد. 🌻در تاريخ آمده است: هنگامى كه صندوق عهد در جنگ‏ها به دست بت‏پرستان فلسطين افتاد، آن را به بتكده خود بردند تا آن صندوق در آن جا بود، آن‏ها گرفتار ناراحتى‏هاى گوناگونى شدند، بعضى گفتند: اين ناراحتى‏ها هم به خاطر آن صندوق عهد است. از اين رو تصميم گرفتند آن را از شهر خود خارج سازند، و چون كسى حاضر نبود اين كار را بكند، آن صندوق را به دو گاو بستند، و آن دو گاو را به سوى بيابان حركت دادند. آن گاوها آن صندوق را كشيدند و از شهر خارج كرده و در بيابان به ميان بنى اسرائيل آوردند، البته فرشتگان و امدادهاى غيبى در پشت پرده، اين حركت را راهنمايى مى‏كردند. کانال 👇 @Targomeh
﷽📚🕥 📖 🦋 پيروزى بنى اسرائيل به فرماندهى طالوت‏ 🌻طالوت از سوى اشموئيل و بنى اسرائيل به عنوان فرمانده كل قواى بنى اسرائيل منصوف شد، طالوت سپاهيان را بازسازى و منظم كرد و به سوى جبهه روانه ساخت، در مسير راه براى آن كه آن‏ها را آزمايش كند، با اين كه تشنه بودند و آب نداشتند، به آن‏ها گفت: ✨ در سر راه به نهر آبى مى‏رسيد، خداوند شما را به وسيله آن آب آزمايش مى‏كند، آن‏ها كه به هنگام تشنگى از آب بنوشند از من نيستند، و آن‏ها كه جز يك پيمانه با دست خود، بيشتر از آن نخورند از من هستند. همه لشگر - جز اندكى - از آن آب نوشيدند. 🌿طالوت دريافت كه افراد محكم و با ايمان امتحان داده كه مى‏توان با آن‏ها جنگيد همان گروه اندكند كه از آب ننوشيدند يا به اندازه يك كف دست نوشيدند. 🌱طالوت با همان گروه اندك از نهر آب گذشتند، عده‏اى از آن‏ها با مقايسه كمى افراد خود با انبوه فراوان دشمن، گفتند: ما توانايى مقابله با دشمن به فرماندهى جالوت را نداريم. ولى آن‏ها كه به لقاء الله و روز رستاخيز اعتقاد داشتند، با اراده قاطع گفتند: كَم مِن فِئَةٍ قليلَةٍ غَلَبَت فَِةٌ كثيرةً بِاِذنِ اللهِ و اللهُ مَعَ الصابرين. چه بسيار گروه‏هاى كوچكى كه به فرمان خدا بر گروه‏هاى عظيمى پيروز شدند، و خداوند با صابران (و استقامت كنندگان) است. 🌿لشكر اندك بنى اسرائيل به حركت خود به سوى جبهه ادامه دادند، در حالى كه طالوت در پيشاپيش آن‏ها حركت مى‏كرد تا به جايى رسيدند كه لشگر نيرومند جالوت نمايان و ظاهر شد. طالوتيان در برابر آن قدرت عظيم قدرت كشيدند و دست به دعا برداشته و گفتند: رَبَّنا أفرِغْ عَلَينا صَبرو ثَبِّت اَقدامَنا عَلَى القَومِ الكافِرينَ؛ 🌻پروردگارا! پيمانه مقاومت و تحمل و صبر را بر ما بريز، و گام‏هاى ما را ثابت بدار، و ما را بر جمعيت كافران پيروز گردان. اين گروه اندك با اراده‏اى محكم و روحيه‏اى عالى به فرماندهى طالوت فرمانده لايق و با ايمان به قلب لشگر دشمن زدند. ✨در آن وقت حضرت داوود به عنوان جوان ناشناس در ميان لشگر بنى اسرائيل بود. به وسيله فلاخنى كه در دست داشت، در پيشاپيش لشگر، جالوت فرمانده دشمن را هدف قرار داد و يكى دو سنگ به سوى او افكند، آن يك سنگ يا دو سنگ به او اصابت كرد به طورى كه جالوت جيغ و فرياد كشيد و بر زمين افتاد و در خون خود غوطه ور شد و به هلاكت رسيد. با كشته شدن جالوت، سپاه او فروپاشيدند و فرار را بر قرار ترجيح دادند. 🌿به اين ترتيب طالوت با لشكر اندك بنى‏اسرائيل بر دشمنان پيروز شدند. حضرت داوود عليه‏السلام از آن وقت داراى موقعيت عظيم در نزد اشموئيل و بنى اسرائيل گرديد و سرانجام داراى مقام نبوت و حكومت گرديد. ................................... کانال 👇 @Targomeh
📚🕙📚 (ع) 🔷 ویژگیهای حضرت ادریس علیه السلام : يكى از پيامبران كه نامش در قرآن دو بار آمده‏(72) و در آيه 56 سوره مريم به عنوان پيامبر صديق ياد شده، حضرت ادريس است كه در اين جا نظر شما را به پاره‏اى از ويژگى‏هاى او جلب مى‏كنيم: ادريس كه نام اصيلش اخنوخ است در نزديك كوفه در مكان فعلى مسجد سهله مى‏زيست. او خياط بود و مدت سيصد سال عمر نمود و با پنج واسطه به آدم عليه‏السلام مى‏رسد. سى صحيفه از كتاب‏هاى آسمانى بر او نازل گرديد. تا قبل از ايشان مردم براى پوشش بدن خود از پوست حيوانات استفاده مى‏كردند، او نخستين كسى بود كه خياطى كرد و طرز دوختن لباس را به انسان‏ها آموخت و از آن پس مردم به تدريج از لباس‏هاى دوخته شده استفاده مى‏كردند. او بلندقامت و تنومند و نخستين انسانى بود كه با قلم خط نوشت و بر علم نجوم و حساب و هيئت احاطه داشت و آن‏ها را تدريس مى‏كرد. كتاب‏هاى‏ آسمانى را به مردم مى‏آموخت و آن‏ها را از اندرزهاى خود بهره‏مند مى‏ساخت، از اين رو نام او را ادريس (كه از واژه درس گرفته شده) نهادند. خداوند بعد از وفاتش، مقام ارجمندى در بهشت به او عنايت فرمود و او را از مواهب بهشتى بهره‏مند ساخت. ادريس عليه‏السلام بسيار درباره عظمت خلقت مى‏انديشيد و با خود مى‏گفت: اين آسمان‏ها، زمين، خلايق عظيم، خورشيد، ماه، ستارگان، ابر، باران و ساير پديده‏ها داراى پروردگارى است كه آنها را تدبير نموده و سامان مى‏بخشد، بنابراين او را آن گونه كه سزاوار پرستش است، پرستش كن.(73) .......................................... کانال 👇 @Targomeh 🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📚🕙📚 (ع) 🔷 فرازهايى از اندرزهاى ادريس عليه‏السلام‏ اى انسان! گويى مرگ به سراغت آمده، ناله‏ات بلند شده، عرق پيشانيت سرازير گشته، لبهايت جمع شده، زبانت از حركت ايستاده، آب دهانت خشك گشته، سياهى چشمت به سفيدى دگرگون شده، دهانت كف كرده، همه بدنت به لرزه در آمده و با سختى‏ها و تلخى‏هاى مرگ دست به گريبان شده‏اى. سپس روحت از كالبدت خارج شده و در برابر اهل خانه‏ات جسد بدبويى شده‏اى و مايه عبرت ديگران گذشته‏اى. بنابراين هم اكنون به خودت پند بده و درباره مرگ و حقيقت آن عبرت بگير، كه خواه ناخواه به سراغت مى‏آيد و هر عمرى گرچه طولانى باشد به زودى به دست فنا سپرده مى‏شود. اى انسان! بدان كه مرگ با آن همه دشوارى، نسبت به امور بعد از آن كه حوادث هولناك و پروحشت قيامت مى‏باشد آسان‏تر است، متوجه باش كه ايستادن در دادگاه عدل الهى براى حسابرسى و جزاى اعمال آن قدر سخت و طاقت‏فرسا است كه نيرومندترين نيرومندان نيز از شنيدن احوال آن ناتوانند.(74) .............................................. کانال 👇 @Targomeh 🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📚🕙📚 (ع) 🔷 هدايت شدن هزار نفر با راهنمايى‏هاى ادريس عليه‏السلام‏ ادريس همچنان با بيانات شيوا و اندرزهاى دلپذير و هشدارهاى كوبنده، قوم خود را به سوى خدا دعوت ميكرد. در اين مسير با طايفه‏اى از قوم خود ملاقات نمود كه همه بت پرست بودند و در انواع انحراف‏ها و گمراهى‏ها گرفتار بودند. ادريس به اندرز و نصيحت آن‏ها پرداخت و آن‏ها را از انجام گناه سرزنش نموده و از عواقب گناه هشدار داد و به سوى خدا دعوت كرد. آن‏ها يكى پس از ديگرى تحت تأثير قرار گرفته و به او پيوستند. نخست تعداد هدايت‏شدگان به هفت نفر و سپس به هفتاد نفر رسيد. به همين ترتيب يكى پس از ديگرى هدايت شدند تا به هفتصد نفر و سپس به هزار نفر رسيدند. ادريس از ميان آن‏ها صد نفر از برترين‏ها را برگزيد، و از ميان صد نفر، هفتاد نفر، و از ميان هفتاد نفر ده نفر، و از ميان ده نفر، هفت نفر را انتخاب نمود. ادريس با اين هفت نفر ممتاز، دست به دعا برداشتند و به راز و نياز با خدا پرداختند، خداوند به ادريس وحى كرد، و او و همراهانش را به عبادت دعوت نمود، آن‏ها همچنان با ادريس به عبادت الهى پرداختند تا زمانى كه خداوند روح ادريس عليه‏السلام را به ملأ اعلى برد.(76) کانال 👇 @Targomeh 🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📚🕙📚 (ع) 🔷 مبارزه ادريس با طاغوت عصرش‏ ادريس عليه‏السلام تنها به عبادت و اندرز مردم اكتفا نمى‏كرد، بلكه به جامعه توجه داشت كه اگر ظلمى به كسى شود، از مظلوم دفاع كند و در برابر ظالم، ايستادگى نمايد. به عنوان نمونه به داستان زير توجه نماييد: در عصر او پادشاه ستمگرى حكومت مى‏كرد، ادريس و پيروانش از اطاعت شاه سر باز زدند و مخالفت خود را با طاغوت، آشكار ساختند، از اين رو آن‏ها را از اطراف دستگاه آن شاه جبار، به عنوان رافَضى (يعنى ترك كننده اطاعت شاه) خواندند. روزى شاه با نگهبانان خود در بيابان، به سير و سياحت و شكار مشغول بود كه به زمين مزروعى بسيار خرم و شادابى رسيد، پرسيد: اين زمين به چه كسى تعلق دارد؟ اطرافيان گفتند: به يكى از پيروان ادريس. شاه صاحب آن ملك را خواست و به او گفت: اين ملك را به من بفروش. او گفت: من عيالمند هستم و به محصول اين زمين محتاج‏تر از تو مى‏باشم و به هيچ عنوان از آن دست نمى‏كشم. شاه بسيار خشمگين شد، و با حال خشم به قصرش آمد، چون همسرش او را خشمگين يافت، علت را پرسيد و او جريان را بازگو كرد و با همسرش در اين مورد به مشورت پرداخت، و به اين نتيجه رسيدند كه رهنمودهاى ادريس، مردم را بر ضد شاه، پرجرأت و قوى دل كرده است.  همسر شاه كه يك زن ستمگر و بى‏رحم بود گفت: من تدبيرى مى‏كنم كه هم تو صاحب آن زمين شوى و هم مردم با تبليغات وارونه، رام و خام شوند. شاه گفت: آن تدبير چيست؟ زن كه حزبى به نام ازارقه (چشم كبودها) از افراد خونخوار و بى‏دين تشكيل داده بود، به شاه گفت: من جمعى از حزب ازارقه را مى‏فرستم تا صاحب آن زمين را به اينجا بياورند و همه آن‏ها شهادت بدهند كه او آيين تو را ترك كرده، در نتيجه كشتن او جايز مى‏شود، تو نيز او را مى‏كشى و آن سرزمين خرم را تصرف مى‏كنى. شاه از اين نيرنگ استقبال كرد و آن را اجرا نمود و پس از كشتن آن شيعه ادريس، زمين‏هاى مزروعى او را تصرف و غصب نمود. حضرت ادريس از جريان آگاه شد و شخصاً نزد شاه رفت و با صراحت به او اعتراض كرده، آيين او را باطل دانست و او را به سوى حق دعوت نمود، و سرانجام به او گفت: اگر توبه نكنى و از روش خود برنگردى، به زودى عذاب الهى تو را فراخواهد گرفت، و من پيام خود را از طرف خداوند به تو رساندم. همسر شاه، به او گفت: هيچ ناراحت مباش، من نقشه قتل ادريس را طرح كرده‏ام، و با كشتن او رسالتش نيز باطل مى‏شود. آن نقشه اين بود كه چهل نفر را مخفيانه مأمور كشتن ادريس كرد، ولى ادريس توسط مأموران مخفى خود، از جريان آگاه شد و از محل و مكان هميشگى خود به جاى ديگر رفت، و آن چهل نفر در طرح خود شكست خوردند و مدت‏ها گذشت تا اين كه عذاب قحطى، كشور شاه را فرا گرفت كار به جايى رسيد كه زن شاه، شب‏ها به گدايى مى‏پرداخت تا اين كه شبى سگ‏ها به او حمله كردند و او را پاره پاره نموده و دريدند. بلاى قحطى نيز بيست سال طول كشيد و سرانجام، آن‏ها كه باقى مانده بودند به ادريس و خداى ادريس ايمان آوردند و كم كم بلاها رفع گرديد. و ادريس پيروز شد.(77) پایان کانال 👇 @Targomeh 🍀🌺🍀🌺🍀🌺
مباحث ✨ قارون ✨ نام قارون 4 بار در سه سوره از قرآن آمده است. در بخشی از آیات سوره قصص سخن از درگیری بنی اسرائیل با این مرد ثروتمند و سرکش به میان آمده، قارونی که مظهر ثروت آمیخته با کبر و غرور و طغیان بود.حضرت موسی علیه السلام در طول زندگی خود با سه قدرت طاغوتی تجاوزگر مبارزه کرد: فرعون که مظهر قدرت حکومت بود و قارون که مظهر ثروت بود و سامری که مظهر صنعت و فریب و اغفال بود. (گر چه مهمترین مبارزه موسی علیه السلام با قدرت حکومت است ولی دو مبارزه اخیر نیز برای خود واجد اهمیت و محتوی درسهای آموزنده و بزرگ است) 🔔 قارون از نظر اطلاعات و آگاهی، معلومات قابل توجهی از تورات داشت، نخست در صف مؤمنان بود ولی ضعف ایمان و غرور و ثروت و کمی ظرفیت، او را به آغوش کفر کشانید. کانال 👇 @Targomeh 🍀🌺🍀🌺🍀🌺