﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_ابراهیم (ع)
#قسمت_بیست_پنجم
پاك زيستى ابراهيم عليهالسلام
روزى ابراهيم عليهالسلام وقتى كه صبح برخاست (به آيينه نگاه كرد) در صورت خود يك لاخ موى سفيد ديد كه نشانه پيرى است، گفت:
الحمدُ للهِ الَّذِى بَلَغنى هذا المَبلَغَ وَ لَم اَعصِى اللهَ طَرفَةَ عَينٍ؛
حمد و سپاس خداوندى را كه مرا به اين سن و سال رسانيد كه در اين مدت به اندازه يك چشم به هم زدن گناه نكردم.
مهماندوستى ابراهيم عليهالسلام و لقب خليل براى او
1 - روزى پنج نفر به خانه ابراهيم عليهالسلام آمدند (انها فرشتگان مأمور خدا همراه جبرئيل، به صورت انسان نزد ابراهيم عليهالسلام آمده بودند). ابراهيم با اين كه آنها را نمىشناخت، گوسالهاى را كشت و براى آنها غذاى لذيذى فراهم كرد و جلو آنها نهاد، آنها گفتند: از اين غذا نمىخوريم، مگر اين كه به ما خبر دهى كه قيمت اين گوساله چقدر است؟!
ابراهيم گفت: قيمت اين غذا آن است كه در آغاز خوردن بسمالله و در پايان الحمدلله بگوييد.
جبرئيل به همراهان خود گفت: سزاوار است كه خداوند اين مرد را به عنوان خليل (دوست خالص) خود برگزيند.
2 - روزى ديگر، گروهى بر ابراهيم عليهالسلام وارد شدند، در خانه غذا نبود، ابراهيم با خود گفت: اگر تيرهاى سقف خانه را بيرون بياورم و به نجار بفروشم، تا غذاى مهمانان را فراهم كنم، مىترسم بتپرستان از آن تيرها، بت بسازند. سرانجام مهمانان را در اطاق مهمانى جاى داد و پيراهن خود را برداشت و از خانه بيرون رفت، تا به محلى رسيد و در آن جا مشغول نماز شد، پس از خواندن دو ركعت نماز، ديد پيراهنش نيست، دانست كه خداوند اسباب كار را فراهم نموده است، به خانه بازگشت، همسرش ساره را ديد كه سرگرم آماده نمودن غذا است، پرسيد: اين غذا را از كجا تهيه نمودى؟
ساره گفت: اين غذا از همان مواد است كه توسط مردى فرستادى، معلوم شد كه خداوند لطف فرموده و با دست غيبى خود آن غذا را به خانه ابراهيم عليهالسلام فرستاده است.
3 - امام صادق عليهالسلام فرمود: ابراهيم عليهالسلام پدر مهربانى براى مهمانان بود، هرگاه به او مهمان نمىرسيد، از خانه بيرون مىآمد و به جستجوى مهمان مىپرداخت. روزى براى پيدا كردن مهمان از خانه خارج شد و در خانه را بست و قفل كرد و كليد آن را همراه خود برد، پس از ساعتى جستجو، به خانه بازگشت ناگاه مردى يا شبيه مردى را در خانه خود ديد، به او گفت: اى بنده خدا! با اجازه چه كسى وارد اين خانه شدى؟
آن مرد گفت: با اجازه پروردگار اين خانه، اين سخن سه بار بين ابراهيم عليهالسلام و آن مرد تكرار شد، ابراهيم دريافت كه آن مرد جبرئيل است، خداوند را شكر و سپاس نمود. در اين هنگام جبرئيل گفت: خداوند مرا به سوى يكى از بندگانش كه او را خليل (و دوست خالص) خود كرده، فرستاده است.
ابراهيم فرمود: آن بنده را به من معرفى كن، تا آخر عمر خدمتگزار او گردم.
جبرئيل گفت: آن بنده تو هستى.
ابراهيم گفت: چرا خداوند مرا خليل خوانده است؟
جبرئيل گفت: زيرا تو هرگز از احدى چيزى را درخواست نكردى و هيچ كس هنگام درخواست از تو جواب منفى نشنيد.
..................................
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#ترجمه
#روخوانی
#تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh
﷽📚🕥📚🎆
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_محمد(ص)
#قسمت_بیست_پنجم
🦋كارشكنى يهود بنى قريظه و سرانجام ذلتبار آنها🦋
🌱 يهود بنىقريظه، ابتدا با اسلام و مسلمين از راه صلح و سازش وارد شدند (ولى از آن جا كه صلح و صفاى آنها ظاهرى بود) وقتى كه جنگ خندق پيش آمد به دشمن پيوستند و صلح و صفايشان مبدل به عداوت و بغض و دشمنى سختى شد.
🌿حى بن اخطب (رئيس يهوديان بنىنضير) در اين بحران كه خود را به مكه رساند و قريش را بر ضد پيامبر اسلام تحريك كرد و طوايف عرب را شديداً بر ضد اسلام و مسلمين برانگيخت. اين دشمن شناختهشده اسلام شخصاً به ميان يهود بنى قريظه رفت و احساسات آنها را به تحريكات گوناگون و وعدهها و وعيدها بر ضد اسلام به جوش آورد، و رئيس آنها كعب بن اسد را براى پيمان شكنى و جنگ با پيغمبر راضى كرد، با اين شرط كه خودش نيز در جنگ شركت كند.
🌱سپاه احزاب كه از احزاب مختلف تشكيل شده بود، به سوى مدينه براى از ميان برداشتن پيامبر و مسلمين روانه شدند، بنى قريظه در اين موقعيت، به آنها پيوستند، طولى نكشيد اطراف مدينه را محاصره نمودند.
🌿اين يهوديان فرصتطلب وقتى كه خود را قوى ديدند، همه عهد و پيمانهاى گذشته را فراموش كرده و شروع به ناسزاگويى و فحاشى نسبت به پيامبر و مسلمين نمودند.
🌱جنگ احزاب به نفع مسلمين پايان يافت، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از طرف خداوند مأمور شد كه به طرف يهود بنى قريظه لشكركشى كند، از اين رو على عليهالسلام را پرچمدار كرد و او را با جمعى روانه قلعههاى بنى قريظه نمود.
على عليهالسلام و همراهان 25 روز قلعههاى آنها را محاصره كردند، ادامه محاصره آنها را سخت در فشار قرار داد؛ رئيس آنها (كعب بن اسد) به آنها پيشنهاد كرد كه بايد يكى از سه كار را انجام دهيم:
1 - يا اسلام را بپذيريم و به پيامبر اسلام ايمان بياوريم.
- يا فرزندان خود را به دست خود كشته و شمشيرها را برداريم و از جان خود دست بشوييم و از قلعهها بيرون رويم و با لشكر اسلام جنگ كنيم تا آخرين نفر كشته شويم.
3 - روز شنبه، مسلمين مىدانند كه ما جنگ نمىكنيم، در اين روز مسلمين را غافلگير كرده و با آنها بجنگيم.
بنى قريظه پيشنهاد رئيسشان را رد كرده و گفتند: خوب است براى پيامبر اسلام پيغام بفرستيم تا ابولبابة بن عبدالمنذر را به سوى ما بفرستد، تا با او در اين باره مشورت كنيم. (ابولبابه دوست سابق آنها بود) پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در پاسخ اين پيشنهاد ابولبابه را نزد آنها فرستاد، آنها وقتى كه ابولبابه را ديدند، گريه و زارى كردند و با او به مشورت پرداختند و گفتند: چه صلاح مىدانى؟ آيا هر چه محمد حكم كرد بپذيريم؟ ابولبابه به زبان گفت: آرى، ولى با دست به گلويش اشاره كرد يعنى اگر حكم پيامبر را بپذيريد، حكم او اين است كه شما را خواهد كشت.
سرانجام بنىقريظه اعلام كردند كه فرمان رسول خدا را درباره خود مىپذيرند.
آنها چون با قبيله اوس، رابطه دوستى داشتند، قبيله اوس نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمده از آنها شفاعت كردند؛ كار به اين جا رسيد كه هم پيامبر و هم يهوديان بنىقريظه قبول كردند تا سعد بن معاذ كه از قبيله اوس بود درباره آنها حكم كند.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم سعد بن معاذ را با اين كه زخمى و مجروح بود احضار كرد؛ وقتى كه سعد حاضر شد آن حضرت مطلب را با او در ميان گذاشت و فرمود: براى سعد پيشامدى شده كه در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشكنندهاى نخواهد ترسيد.
وقتى كه حكميت به سعد واگذار شد، حكم كرد كه همه مردان بنى قريظه كشته شوند و زنان و فرزندانشان اسير گردند، و اموالشان گرفته شود.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حكم سعد را درباره آنها اجرا كرد تا آخرين افرادشان كه 600 يا 700 نفر و به قول بعضى بيشتر بودند جز عده كمى كه قبلا ايمان آورده بودند كشته شدند؛ تنها يك نفر از مردان آنها به نام عمرو بن سعدى آن هم در جريان عهد شكنى دخالت نداشت، پا به فرار گذاشت، و از زنان هم همه اسير شدند جز يك زن كه سنگ آسيا به سر خلاد بن سويد كوبيده بود و او را به قتل رسانده بود كه در نتيجه آن زن را به حكم قصاص كشتند و به اين ترتيب يهوديان از ميان رفتند. فقط يهود خيبر باقى مانده بودند، كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پس از نابود كردن يهود بنى قريظه، با تشكيل سپاهى روانه خيبر شد و پس از چند روز محاصره قلعههاى خيبر، على عليهالسلام پرچم را به دست گرفت و با عدهاى روانه قلعههاى خيبر شد، در قلعه را از جا كند و مرحب را كه از سركردگان يهود بود به قتل رساند، و قلعهها را يكى پس از ديگرى به تصرف اسلام در آورد.
آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بقيه يهوديانى را كه در مدينه و اطراف مدينه بودند بيرون كرد
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#دائره_المعارف
#تفسیر
@Targomeh