eitaa logo
وصیت ستارگان 🌷💫
4.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
5 فایل
بسم رب الشهداء 🌷شهدا امام زادگان عشقند که مزارشان زيارتگاه اهل یقین است. آنها همچون ستارگانی هستند که می‌توان با آنها راه را پیدا کرد🇮🇷 🌹وصیت وزندگینامه شهیدان 🌹مفاهیم انقلابي،بصیرتی ارتباط با اعضا☆☆☆ @yazaynab72
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🥀🥀🇮🇷 همیشه میگفت : دوست دارم زمانی برسه که پیشت باشم و نبودم رو جبران کنم. به شوخی میگفت : انقدر نازِتو بکشم که دیگه احساس غربت نکنی ! پرسیدم : علی تو خوشبختی؟ گفت : راستشو بگم؟ ناراحت نمیشی؟ گفت : درمقایسه با مردهای دیگه ،آره خیلی خوشبختم خیلی ! اما اگه منظورت اون خوشبختیِ ایده آلِ .. اون خوشبختی فقط با شـهادت بدست میآد . . دعا کن به اون خوشبختی برسم . 🔰 رفتن به جبهه ها ... و دفاع از ڪيان اسلام و قرآن ، برای مردان خدا تڪليـــف و امتحان بزرگی محسوب می‌شود زيرا جبهه آزمايشگاه مردان خداست برای اين آزمايش ، بايستی از تمام وابستگی مادی و غير خدا گسست و عاشقانه بسوی خدا شتافت. 💫کانال وصیت ستارگان ❤️🇮🇷
سیری بر ستاره ای دیگر از آسمان وشهادت🇮🇷 شهید هفته کانال از شهید یونس زنگی آبادی چه می دانید؟/فرمانده ای که از ابتدای تولدش نام گرفت🔰 زنگی آبادی که نامش با لشکر ۴۱ ثارالله سلام الله علیه گره خورده است، همان جوانی است که در عملیات پنج به شهادت رسید.🌷🕊 درست اولین روز از سال 1340 بود که در روستای زنگی آباد کرمان و در خانواده ای که در نسبی به سر می بردند و پدر با و هیزم شکنی زندگی خانواده اش را می گذراند، فرزند پسری به دنیا آمد که چون تولدش مصادف شده بود با او را حاجی صدا کردند و چون نام یونس بود، نامش شد .🌸   کسب ملاحسین و دامان پاک و تقیدشان به رعایت آداب شرعی زمینه بسیار مناسبی برای رشد و پرورش یونس فراهم آورد. با اینکه بیش نبود اما با پدر و برادری که دو سال و نیم بعد از خودش به دنیا آمد، راهی مسجد می شدند و را به جماعت می خواندند و انگار ملاحسین دست کودکانش را گرفته بود و قدم به قدم آنها را با الفبای و درست زیست کردن آشنا می کرد.🌷  ... 🔵کانال وصیت ستارگان ╭━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╮ https://eitaa.com/V_setaregan ╰━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╯
وصیت ستارگان 🌷💫
. 🇮🇷《به نام او که یادش آرامش دلهاست》🤲 اسم تو مصطفاست🥺 🇮🇷زندگینامه #شهید مصطفی
. 🇮🇷《به نام او که یادش آرامش دلهاست》🤲 اسم تو مصطفاست🥺 🇮🇷زندگینامه مصطفی صدرزاده🌷 《قسمت ششم》 بالاخره این یه گُل آفتاب🕊 ..... 🇮🇷از وسط ابروانت رفت و اخم تو باز شد. روی سنگ سرد جابه‌جا می‌شوم و با دور تندتری را مرور می‌کنم. 🥺 دیگر آن‌قدر بزرگ‌ شده بودم که بفهمم راه‌اندازی و رسیدگی به ، کار سختی است. شورایی بالای سر پایگاه بود که برایش می‌کرد. ✨🦋✨ 🇮🇷دوستم زهرا که شورای پایگاه شده بود، شد فرمانده پایگاه، اما بعد از مراسم عقدش پایگاه را تحویل داد و از طرف شورا من شدم .🤍 🇮🇷فکرش را بکن! در هجده سالگی شدم فرمانده. البته زهرا باز هم کنارم بود. رشتهٔ او بود و رشتهٔ من . مدرسه‌هایمان هم کنار هم بود. از خانه تا پایگاه را با هم می‌رفتیم و برمی‌گشتیم. 💚💚 🇮🇷برای پیش‌دانشگاهی رفتیم . همان سال اول در کنکور دانشگاه شرکت کردم، اما قبول نشدم. دوست داشتم به بروم و از نظر دینی و عقیدتی، سطح بالایی را تجربه کنم، بعد بروم دانشگاه.🌼🌸 🇮🇷به این اعتقاد داشتم که وقتی از نظر و به سطح بالاتری برسم، تأثیر حرفم هم بیشتر خواهد بود. دختر همسایه‌ای داشتیم که به می‌رفت و هر وقت می‌آمد کلی از خوابگاه و درس‌هایی که می‌خواند و روح معنوی ای که در آنجا حاکم بود می‌کرد. 😊 🇮🇷خیلی دلم می‌خواست من هم بروم (س) . برای همین به همراه دو تن از دوستانم در دو جا آزمون دادیم: در حوزهٔ شهر و حوزهٔ علیه‌السلام. 📑 حالا ضمن آنکه حوزه می‌رفتم، در پايگاه هم مشغول بودم. همان سال بود که بچه‌های پایگاه اصرار کردند آن‌ها را ببرم .💜 🇮🇷کاغذی روی بُرد زدم:" هر کس مایل است، برای اردوی یک هفته‌ای مشهد کند." از این طرف هم با سپاه کردم و اتوبوس‌ گرفتم. بلاخره راهی شدیم و برای این سفر یک هفته‌ای، هم از فرماندهی حوزه گرفتم و هم نشانی مکانی برای اسکان زوّار در مشهد را.✉️📝 🇮🇷موقع حرکت متوجه شدم ده پانزده نفر از افرادی که کرده‌اند نیامده‌اند. بیشتر صندلی‌ها خالی بود، اما در طول راه همه چیز به خیر و خوبی پیش رفت و به همان‌هایی که بودند، حسابی .🚍☺️ 🇮🇷اذان صبح نشده بود که رسیدیم به که محل اسکان ما بود. تازه متوجه شدیم هم دور از هستیم و هم اتاق‌هایی که به ما می‌خواهند بدهند، طبقهٔ دون است و این موضوع باعث شد که دو پیرزن همراهمان اعتراض کنند.😔 🇮🇷یکی از آن‌ها کف حیاط نشست و را کوبید زمین که از اینجا تکان نمی‌خورم. هر چه التماس و خواهش کردم بی‌فایده بود. دیدم حریف نمی‌شوم. با دو تا از راهی شدیم و رفتیم نزدیکی های حرم گشتیم تا ای نزدیک حرم و طبقهٔ اول پیدا کردیم. قرارداد بستیم و برگشتیم دنبال مسافرها.🏨 قرار شد اول به حرم برویم، نماز صبح را بخوانيم و بعد برویم مسافرخانه.😍 راننده که بار دیگر اسباب و اثاثیه ها .... 🦋 ....🇮🇷 🔵کانال وصیت ستارگان 🕊 ╭━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╮ https://eitaa.com/V_setaregan ╰━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╯
وصیت ستارگان 🌷💫
زندگینامه شهید #شاخص هفته #شهید_رضا_قانع👇👇👇
زندگینامه شهید هفته 🇮🇷🌷 آن اسوه شجاعت و ایثار در پانزدهم آبان 1340 در یک خانواده مذهبی و کشاورز در شهرستان ( قمشه) دیده به جهان گشود. او اولین فرزند و تنها پسر خانواده بود.🌺 از همان دوران طفولیت عشق و علاقه فراوانی به مکتب اسلام داشت و علی رغم سن کم موذن محل بود. در عبادت کارهای و به جا آوردن عبادی آن چنان مقید بود که از هشت سالگی شروع به روزه گرفتن کرد. رضا تحصیلات خود را تا سوم دبیرستان با موفقیت پشت سر گذاشت و در تمام مراحل تحصیل از شاگردان ممتاز کلاس به شمار می رفت. در دوران خدمت که فرماندهی کل قوا  به دست بنی صدر بود و او از انجام هر گونه عملیات به دست برادران سپاه جلوگیری می کرد. اما ، دست به افشاگری خیانت های زد و چهرۀ منافقانه او را برای دیگران آشکار نمود.❤️ رضا در عملیات مختلفی از جمله، ثامن الائمه، طریق القدس و فتح المبین شرکت جست و چند بار شده بود اما این جراحت ها مانع ادامه حضور و مبارزه او نشد و نتوانست وی را به پشت جبهه ها بکشاند.🦜 در زمینه ی خصوصیات اخلاقی او یکی از همرزمانش می گوید:🔰 در یکی از جبهه ها از بس که خسته شده بودم پشت سر هم با صدای بلند نفس می کشیدم یک دفعه دیدم رضا که ما بود نیز به طور مصنوعی نفس زنان سینه خیز می رود به رضا گفتم برو جلو  گفت: نه من خسته شدم معلوم بود که خسته نشده بود و او چون فرمانده ما بود و نمی خواست که یک موقع من خجالت بکشم لذا به طور مصنوعی نفس می کشید. او رزمنده ای با اخلاص و همیشه متواضع و فروتن بود. حتی مسئولیت فرماندهی تیپ هم مانع تواضع او نمی شد و ضمن حفظ شئون فرماندهی با ، برادران، دوستانه برخورد می کرد. اما از نگاهی دیگر، او فرماندهی بود که شجاعت و دلاوریش توصیف ناپذیر بود؛ با سن کم خود در عملیات های بزرگ اوایل جنگ شرکت کرد و از خود شجاعت ها و ایثارگری های زیادی نشان داد. در میدان مبارزه هرگز از دشمن نهراسید و همیشه با روحیۀ عالی حاضر می شد. مجروح شدنش در چند نوبت نه تنها باعث ضعف روحیه اش نگردید بلکه روحیۀ دشمن ستیزی اش را مضاعف نمود.💚  گوشه ای از وصیت نامۀ : آن فرزند برومند اسلام، در وصیت نامۀ خود را در چندین صفحه و با مناجات خدا شروع کرده و نکاتی را یادآور شده که نشانگر روح بلند آن بزرگوار است.🕊 در بخشی از وصیت نامه اش آمده است: خدایا تو می دانی که مرا نه احساسات این جا آورده و نه کسی مرا به اجبار روانۀ جبهه هاکرده؛ بلکه من بنا به مسئولیتی که بر دوش خود احساس می کردم و ایمانی که به تو داشتم پا به جبهه نهادم. در جایی دیگر از وصیت نامه، برادران سپاه را مخاطب قرار داده و می گوید: ..... اما قدر خود را بدانید. به خدا قسم بزرگ ترین لیاقت این است که آیۀ شریفۀ و اعدوا لهم مستطعتم من قوه در سینه ی شما نصب شده است.🍃 و در پیامی به پدر و مادر خود می گوید:🌸 آخرین پیامم به شما پدر و مادر، این است که در سنگر خودتان(پشت جبهه ) از اسلام و مسلمین خوب پاسداری کنید و امام عزیز و را پشتیبان باشید و او را خوب بشناسید و یاری کنید؛ چون، هر کس که زندگی کند و ولایت را نشناسد و یاری نکند در آخرت بوی بهشت به مشامش نخواهد رسید.🥀 شهادت🇮🇷🕊 سرانجام این عابد شبهای طولانی جبهه های جنوب و شیر مرد بیشه های پیکار، فرزند پاک و مؤمن خانواده قانع، بلکه خانواده بزرگ ایران اسلامی، در حالی که بیش از 21 بهار از سن مبارکش نمی گذشت و هنوز ازدواج نکرده بود، در عملیات پیروزمند فتح المبین در تاریخ 4/1/1361 به همراهی جمعی دیگر از رزمندگان به رسید و سبکبال به سوی کوی دوست پر کشید.🥺🌷   🔵کانال وصیت ستارگان ╭━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╮   https://eitaa.com/V_setaregan ╰━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╯