همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷🌷 #زندگی نامه شهدای ویژه سی و پنجمین سالگرد رحلت امام خمینی رحمت الله علیه و بیست و دوّمین یادوار
🌷🌷🌷
#زندگی نامه شهدای ویژه سی و پنجمین سالگرد رحلت امام خمینی رحمت الله علیه و بیست و دوّمین یادواره شهدای بخش طغرالجرد،
《 پنجشنبه ها》
#زندگینامه شهید حاج لطفعلی
محسن بیگی
[ قسمت شانزدهم ]
#راوی خاطرات: مهدی محسن بیگی (فرزند شهید)
#کمک به مستمندان :
#پدرم از جبهه به مرخصی آمده بود و بسیار خسته بود. صبح روز بعد وقتی بیدار شدم، نبود. حدود ساعت ده آمد. در حیاط خانه ایستاد. از خستگی عرق میریخت.
☆من خیلی با پدرم صمیمی بودم. بعضی از اسرارش را به من میگفت. دیدم لباسش را می تکاند و بوی هیزم میداد. ☆پرسیدم: « کجا بودید؟» گفت: «بعضی از کارها را حتی به تو هم نباید بگویم شاید خدا از من قبول نکند».
#اصرار کردم و گفتم به کسی نمیگویم. گفت: «نمازم را که خواندم با الاغ به بیابان رفتم. زنی هست که سه دختر و یک پسر بچه ی یتیم دارد. هیزم برایش بردم»
☆اصرار کرد به کسی نگویی شاید خدا زحمت و این عرقی را که امروز در تيرماه ریختم قبول نکند و هدر برود.
ادامه دارد.
#منبع نشر زندگی نامه شهدای ویژه سی و پنجمین سالگرد رحلت امام خمینی رحمت الله علیه و بیست و دوّمین یادواره شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra