eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲• تصویر سردار و رهبری❤️
بفرمائید اینم هامون🌹😍 هدیه ۵۰۰تایی شدنمون لف ندید تروخدا💔 ولادت حضرت زهرا سوپرایز رمان داریم😊😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو از تبار مادری 🌹 پتوروڪنار زدم،چشمهام رو ریزوبه ساعت نگاه کردم.”سه نیمه شب!” خوابم نمیبرد…نگران حال پدربزرگم.. زهراخانوم اخرکارخودش روکرد ومن رو شب نگه داشت… بخود میپیچم… دستشویـےتوحیاطه ومن ازتاریڪـےمیترسم! تصورعبورازراه پله ورفتن به حیاط لرزش خفیفـےبه تنم میندازه‌ .بلندمیشم ،شالم رو روی سرم میندازم باقدمهای آهسته ازاتاق فاطمه خارج میشم.دراتاق علی بسته است.حتمن آرام خوابیده! یه دست رو روی دیوار وبااحتیاط پله هاراپشت سرمیذارم. آقاسجادبعدازشام برای انجام باقـےمانده ڪارهای فرهنگےپیش دوستاش به مسجدرفت.علی اکبر وعلےاصغرتو یڪ اتاق خوابیدند و من هم همراه فاطمه. سایه های سیاه،ڪوتاه وبلنداطرافم تڪون میخورن.قدمهام رو تندترکردم ووارد حیاط شدم. /چندمترفاصلس یاچندکیلومتره؟؟ زیرلب ناله کردم:ای خداچقد من ترسوام!… ترس ازتاریڪےروازڪودڪےداشتم. چشمهام رو میبندم و میدوم سمت دستشویـےڪه صدایـےسرجام میخڪوبم میڪنه! صدای پچ پچ…زمزمه!!… “نکنه…جن!!! ازترس به دیواچسبیدام وسعےمیڪردم اطرافم رو تو اون گنگـےوسیاهـےرصدڪنم! اماهیچ چیزنیست جزسایه حوض ،درخت وتخت چوبـے!! زمزمه قطع میشه وپشت سرش صدایـےدیگر…گویـےڪسےداره پاروی زمین میڪشه!!! قلبم گروپ گروپ میزنه،گیج ازخودم میپرسم:صدا ازچیهه!!!! سرم رو بـےاختیاربالامیگیرم..رو پشت بام.سایه یڪ مرد!!! ایستاده و بمن زل زده!!نفسم توسینه‌ام حبس شده. یڪ دفعه میشینه‌ ومن دیگه چیزی نمیبینم!!بـےاختیاربایڪ حرکت سریع ازدیوار جدا میشم وسمت درمیدوم!! صدای خفه درگلویم رو رهامیڪنم: دززززدددد…دزد رو پشت بومهه..!!!دزدد..!! خودم رو ازپله هابالامیڪشیدم !گریه وترس باهم ادغام میشن.. _ دزد!!! دراتاق علی اکبر باز شد ودسراسیمه بیرون اومد !!! شوڪه نگام‌ میکنه !! سمتش میرم ودیوانه وارتڪرارمیڪنم :دزددد…الان فرااارمیڪنههه _ کو!! به سقف اشاره کردم وبالکنت جواب دادم :رو…رو…پش…پشت…بوم..م.. فاطمه وعلـےاصغرهردوباچشمای نگران ازاتاقشون بیرون اومدن .. علی اکبر باسرعت ازپله ها پایین دوید… دستم رو روی سینه ام گذاشتم .هنوزبشدت میتپه .فاطمه ڪنارم رو پله نشسته وزهراخانوم برای آروم شدن من صلوات میفرسته. اماهیچ کدوم مثل من نگران نیستن! بخودم که اومدم فهمیدم هنگام دویدن و بالا اومدن ازپله هاشالم افتاده و علی اکبر منو با این وضع دیده!!! همین آتش شرم به جانم میزد!! علےاصغرشالم راازجلوی درحیاط اوردودستم داد . شالم روسرم کردم وهمون لحظه علی بامردی میانسال داخل اومد … علےاصغرهمینڪ اونومیبینه بالحن شیرین میگه‌: حاچ بابا!! انگار سطل آب یخ روی سرم خالےکردند‌ مردباچهره ای شکسته ولبخندی که که لابه لای تارهای نقره ای ریشش گم شده جلو اومد: _ سلام دخترم!خوش اومدی!! بهت زده نگاهش میکردم بازم گند زدم!!! ابروم رفت!!! بلند شدم و،سرم روپایین انداختم … _ سلام!!…ببخشید من!..من نمیدونستم که.. زهراخانوم دستم رو گرفت! _ عیب نداره عزیزم!ماباید بهت میگفتیم که اینجوری نترسی!!حاج حسین گاهـےنزدیڪ اذان صبح میره روی پشت بوم برای نماز..وقتی دلش میگیره ویادهمرزماش میفته! دیشبم مهمون یکی ازهمین دوستاش بوده.فک کنم زود برگشته یراست رفته اون بالا باخجالت عرق پیشانی ام راپاک کردم ،بزورتنهایڪ ڪلمه میگم: _ شرمنده…‌ فاطمه به پشتم زد: _ نه بابا!منم بودم میترسیدم!! حاج حسین بالبخندی که حفظش کرده گفت: _ خیلےبد مهمون نوازی ڪردم!مگه نه دخترم!! وچشمهای خسته اش رو بهم دوخت…
تو از تبار مادری 🌹✨ نزدیک ظهر بود گوشه چادرم را با یه دست بالاگرفتم وبادست دیگه ساڪم رو برداشتم.زهراخانوم صورتم رو بوسید _ خوشحال میشدیم بمونی!اماخب قابل ندونستی! _ نه این حرفاچیه؟؟دیروزم ڪلـےشرمندتون شدم فاطمه دستم رامحکم فشار داد: رسیدی زنگ بزن!! علےاصغرهم باچشمهای معصومش گفت :خدافس آله خم شدم و صورت لطیفش رو بوسیدم .. _ اودافظ عزیزخاله خداحافظـےکردم،حیاط رو پشت سر گذاشتم ووارد خیابون شدم. علی اکبر جلوی درایستاده ،کنارش می ایستم همانطور که به ساکم نگاه میکنه گفت: خوش اومدید…التماس دعا قراربود علی منو برسونه خونه عمه جون. اماڪسـےڪه پشت فرمون نشسته بود پدرش بود. یڪلحظه ازقلبم این جمله گذشت. …. وفقط این کلمه به زبونم اومد: محتاجیم…خدانگهدار چندروزی خانه عمه جون موندگار شدم تواین مدت فقط تلفنـےبافاطمه سادات درارتباط بودم! عمه جون بزرگترین خواهرپدرمهدومن خیلـےدوستش دارم .تنها تو خونه ای بزرگ ومجلل زندگی میکنه مادرم بلاخره بعدازپنج روز تماس گرفت.. صدای گوشخراش زنگ تلفن گوشم روڪر کردبشقاب میوه ام رو روی مبل گذاشتم وتلفن رو برداشتم. _ بله؟ _ . _ مامانـےتویـے؟؟…ڪجایـےشما!خوش گذشته موندگارشدی؟ _ . _ چراگریه میڪنـے؟؟ _ . _ نمیفهمم چےمیگیـــــ…. _ . صدای مادرم تو گوشم پیچید!بابابزرگ ….مرد! تمام تنم سرد شد! اشڪ چشمهام رو میسوزوند!بابایـے…یادڪودڪـےوبازی های دسته جمعـےوبازی های دسته جمعـےوشلوغ ڪاری تو خونه ی باصفاش!..چقدرزود دیرشد. حالت تهوع دارم!مانتوی مشڪیم روگوشه ی اتاق پرت کردم وخودم رو روی تخت انداختم . دوماهه ڪه بابابزرگ مرده !هنوز رفتنش رو باورندارم!همه چیز تقریبا بعد ازچهلمش روال عادی بخودگرفته! اما من هنوز…. رابطه ام هرروزبافاطمه بیشترشده و بارها خود او منو دلداری داده. باانگشت طرح گل پتوم رو روی دیوار میڪشم وبغض میڪنم چندتقه به درخورد _ ریحان مامان؟! _ جانم ماما!..بیاتو! مادرم بایڪ سینـےڪه روش یڪ فنجان شکلات داغ وچندتکیه کیک که درپیش دستـے چیده شده بود داخل میاد.روی تخت میشینه ونگام میڪنه _ امروز عڪاسـےچطور بود؟ میشینم یک برش بزرگ ازکیک رو تو دهانم میچپونم وشانه بالا میندازم!یعنـےبدنبود! دست دراز میکنه ودسته ای ازموهای لخت و مشڪےام راازروی صورتم کنار میزنه باتعجب نگاش میڪنم: چقدیهو احساساتی شدی مامان _ اوهوم!دقت نکرده بودم چقدر خانوم شدی! _ واع…چیزی شده؟! _ پاشوخودتوجم و جورڪن،خواستگارت منتظره مازمان بدیم بیاد جلو!.وپشت بندش خندید کیک به گلوم پرید به سرفه افتادم و بین سرفه هایم گفتم … _ چی…چ…چی دارم؟ _ خب حالا خفه نشو هنو چیزی نشده که! _ مامان مریم تروخداا..منک بهتون گفتم فعلاقصد ندارم _ بیخود میکنی!پسره خیلیم پسر خوبیه! _ عخی حتمن یه عمر باهاش زندگی کردی _ زبون درازیا بچه! _ خا کی هس ای پسر خوشبخت!؟ _ باورت نمیشه….داداش دوستت فاطمه! باناباوری نگاهش میکنم! یعنـےدرست شنیدم؟ گیج بودم . فقط میدونستم که .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣ اول هر صبح قرار دعای ❤️ قرار عاشقی❣ ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
مرا عهدیست با جانان...❣ اول هر صبح قرار دعای ❤️ قرار عاشقی❣ ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
💚 و تو آن خوب‌ترين خبري که خداوند، عالم را از شوق آن پُر خواهد کرد .... 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لولیک الفرج 🌤 ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
🔴 باید غربال شوید 🔹 قلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع مَتَى‏ يَكُونُ‏ فَرَجُكُمْ‏ فَقَالَ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَا يَكُونُ فَرَجُنَا حَتَّى تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا يَقُولُهَا ثَلَاثاً حَتَّى يُذْهِبَ [اللَّهُ تَعَالَى‏] الْكَدِرَ وَ يُبْقِيَ الصَّفْوَ. 🔺جابر جعفي يكى از اصحاب لايق امام باقر عليه السلام محضر امام باقر در مورد ظهور حضرت حجت عليه السلام سوال كردند : 🔸به امام باقر عليه السلام عرض كردم فرج شما چه وقت خواهد بود؟ حضرت فرمودند: هرگز! هرگز ! فرج ما صورت نمى پذيرد تا غربال شويد و سپس غربال شويد و باز غربال شويد ( سه مرتبه فرمودند) تا كدرها و نادرست ها ( نا خالص ها) بروند و جدا شوند و صاف ها باقي بمانند. 📚 الغيبه شيخ طوسي ص ٣٣٩ 🔵 باید بدانیم حوادث اخیر صرفا آزمون های رسیدن به حکومت ولی معصوم میباشد نه سقوطی در کار است، نه انقلابی و نه تجزیه ای، فقط و فقط در حال غربالیم ... ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
♥️ ✨ای روشنی تمام دل ها! ما منتظریم تا بیایی... ✨ای ماه و شکوه آسمان ها! ای خوب ترین! بگو کجایی؟ ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
°•🌻💜•° ای بهاری‌ترین آینه هستی یوسف کنعانی من، سلام آقا جانم ✋🏻 بیا و اذان عشق بخوان تا جهان سراسر مسلمان شود بیا و «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ....» را فریاد کن... چشم انتظار مانده‌ام؛ من سر خوشم از لذت این چشم به راهی‌ و چشم انتظار می‌مانم... ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون‌شرح..🌤! گر‌نباشے . . چھ‌کسے‌جاے‌تورامےگیرد؟ ‏گاهےاز‌تلخےاین‌فکربھ‌هم‌میریزم💔! السلام‌علیڪ‌یاخلیفة‌الله‌فےارضھ..✋🏻🌸- 💚 حُبُّ المـهـ❤️ـدی هُویَّتُنا... ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
⭕️ یعنی چه 🔰 برای غریب سه معنی ذکر شده است: 1⃣کسی که از وطنش دور است.(۱) 2⃣فرد تنهایی که هیچکدام از خانواده و دوستانش نزد او نیستند.(۲) 3⃣کسی که یار و یاوری ندارد.(۳) 🌼 همه ی معصومین غریب هستند؛ 🌸 اما بین آنها سه امام به صفت غریب توصیف شده اند: 💚امام حسین (علیه السلام ) 💚امام رضا (علیه السلام) 💚امام زمان (عجل الله) ✨ از بین سه امام غریب هم حضرت حجه ابن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف به خاطر طولانی بودن دوران غربت؛ زندگی مخفیانه؛ کمی یاران و تقسیم میراثش درحالی که زنده هستند؛ از همه غریب تر هستند. 🌼 تا جایی که امیرالمؤمنین (علیه السلام فرموده اند: 🍃 مهدی آواره و رانده شده و بی کس و تنهاست. (۴)💔 📚منبع: (۱):لسان العرب ذیل واژه ی غریب (۲):بحار الانوار ج۸ ص۱۲ (۳):مکیال ج۱ ص۱۶۵ (۴):کمال الدین ج۱باب۲۶ح۱۳  ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😔 مولای من با قلبی که انقدر گناه کرده هلاک شده صدات می‌کنم... ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🛑مصاحبه با مردم 😎😂 🔻اسم مامانتو چی سیو کردی؟ ⁉️ و چندتا سوال چالشی خفن! 📌جواب جالب مردم رو ببینین! ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌