eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان سفر عشق ❤️ - برو بابا! تو هم با این فکر مسخره ات. - تو فکر کن مسخره است، ولی حقیقت داره... پارسال رو یادت رفته که مرضیه با خط خرچنگ غورباقه اش روی شله زرد یا علی نوشته بود و خدیجه خانم کلی ازش تعریف کرد؟! با این حرفش، به یاد ماه رمضون سال قبل افتادم که روز بیست و یکم طبق معمول خدیجه خانم برای افطار شله زرد درست کرده بود و ما برای کمک بهش به خونه شون رفته بودیم و مرضیه روی ظرفای شله زرد هنر نمایی می کرد و با دارچین، چیزای مختلف می نوشت. توی همین افکار بودم که سعیده دوباره به حرف اومد و گفت: ولی توی بی سلیقه فقط ضربدرای کج و کوله کشیدی. - نه که خودت ضربدر نمی کشیدی! - من با تو فرق دارم... من نیازی ندارم که امیر حیدر و مادرش و خواهراش، هنر نمایی و کد بانوییم رو ببینن. - حالا می گی چیکار کنم؟ - فعلا که چیزی به ذهنم نمی رسه، از شانس گند تو هم که امسال به جای شله زرد، می خوان آش بپزن و دیگه شله زرد نیست که هنر نمایی کنی! دهن باز کردم تا چیزی بگم، ولی با باز شدن در حیاط و وارد شدن سعید( برادر بزرگ سعیده) حرفم ر و خوردم و بعد اینکه رو به سعید سلام کردم، روی پام وایستادم و رو به سعیده گفتم: دیگه چیزی به اذان نمونده، من دیگه باید برم. سعیده تعارف کرد افطار رو پیششون بمونم، ولی من مخالفت کردم و بعد خداحافظی ازش، به سمت در حیاط رفتم و در رو باز کردم که یهو از دیدن کسی که پشت در وایستاده بود، ضربان قلبم بالا رفت و بدون اینکه از حیاط خارج بشم، به نیم رخ مردونه ی پسری که رو به روم وایستاده بود، خیره شدم، ولی اون حواسش بهم نبود و همون جور که رو به روش رو نگاه می کرد، گفت: می گم این ظر.... همانطور که حرف می زد، به سمت در برگشت و با دیدن من، حرفش رو نصفه رها کرد و باز هم سرش رو پایین انداخت و گفت: ببخشید! فکر کردم سعید در رو باز کرده. قلبم از دیدن امیر حیدر ، نزدیک بود از جا کنده بشه! از خجالت رو به موت بودم و دلم می خواست زمین دهن باز کنه و من رو ببلعه! نمی دونم من احساس می کردم یا واقعا نگاه امیر حیدر خندون بود و من فکر کردم چند روز پیش که روش افتادم رو به یاد آورده و داره می خنده. ۲۱ ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
رمان سفر عشق ❤️ مثل اینکه برق گرفته باشم چادر رو زیر گلوم محکم گرفتم و دو تا پا داشتم و دوتا هم قرض کردم و به سمت خونمون دویدم. بدترش این بود که وسط راه چادر مامان که بدون کش بود زیر پام اومد و چیزی نمونده بود با کله زمین بخورم، ولی خودم رو زود جمع و جور کردم و توی حیاط انداختم و در رو محکم به هم زدم. به در تکیه دادم و نالیدم: خدایا از این بدتر نمی شد! چادر رو با حرص مچاله کردم و غریدم: مزاحم عوضی... خواستم شوتش هم بکنم که با دیدن مامان منصرف شدم و برای اینکه به چیزی شک نکنه با روی باز وارد خونه شدم. داستان عاشقی من به دو سال قبل بر می گشت، به یه شوخی بچگانه! به روزی که با سعیده از مدرسه بر گشتیم و من به امیر حیدر که جلوی در خونمون وایستاده بود و با داداشم حسین، حرف می زد، سلام کردم. اونروز بعد از ظهر سعیده به خونمون اومد و در حالی که توی اتاقم و روی تختم لم داده بود، رو بهم گفت: فاطمه زهرا می دونی امروز که به امیر حیدر سلام کردی، من به چی فکر کردم؟! بی حوصله جواب دادم: نه!... به چی؟! - به اینکه تو و امیر حیدر زوج مناسبی برای هم می شین! مشتی به بازوش زدم و گفتم: گم شو!... تو فکر هم که نکنی، می دونیم که هستی! - ولی من دارم جدی می گم!... یه لحظه فکرش رو بکن! تو در کنار امیر حیدر باشی.. به عنوان همسرش ! - اووو... کی می ره این همه راه رو... - امیر حیدر هم خوش قیافه است و هم خوشتیپ... - خیلی چشم چرونی.... - نه که تو نیستی! - برای ازدواج فقط تیپ و قیافه مهم نیست. - ولی امیر حیدر از هر جهت کیس مناسبیه! هم تحصیل کرده است و هم با دین و ایمونه، تازه سپاهی هم هست که دیگه خدای ابهته!... با همه سرد و خشن با زنش مهربونم و لطیف... وای چه رمانتیک... به لحنش خندیدم و گفتم: ولی من با سپاهی جماعت کنار نمیام، من یه زندگی آروم و بی دغدغه می خوام.... - حالا تو دعا کن اون بیاد و تو رو بگیره! بعد براش ناز کن... ۲۱ ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
سفر عشق ❤️ اونروز با همین حرفای شوخی و به ظاهر ساده، رویا بافی من با امیر حیدر شروع شد و رفته رفته عشقش توی دلم جا خوش کرد و برای دیدنش به جاهایی می رفتم که می دونستم ممکنه حضور داشته باشه! توی ایام محرم و مناسبات دیگه که توی مسجد برگزار می شد، به همراه سعیده همیشه توی مسجد بودم و پسر سر به زیر و مذهبی محله که خالصانه توی مسجد خدمت می کرد رو دید می زدم و وقتایی که زیارت عاشورا یا دعاهای دیگه می خوند، من بیشتر از اینکه به دعا گوش کنم، غرق می شدم توی صوت دلنشینش. سعیده هم همیشه مسخره ام می کرد و می گفت تو به خاطر میای مسجد نه به امیر حیدر خاطر خدا! *** فردای اون روز مامان از بعد از ظهرش برای کمک به خدیجه خانم به خونشون رفته بود و حالا که سه ساعتی به اذان مغرب مونده بود، یک ربعی می شد که سعیده به خونه ی ما اومده بود تا آماده بشیم و ما هم به اونجا بریم تا توی چیدن سفره ی افطار بهشون کمک کنیم. از صبح بود که منتظر رسیدن این لحظه بودم! جلوی آینه وایستادم و برای چندمین بار روسریم رو در آوردم و دوباره سرم کردم و اون رو مدل لبنانی بستم، ولی باز هم راضی نشدم و بازش کردم که سعیده با لحنی آروم و توأم با خجالت پرسید: می گم این داداشت نمی خواد بیاد بهتون سر بزنه؟! با این سؤالش لبخندی روی لبم نشست و به چیزی که شک داشتم مطمئن شدم و باورم شد که سعیده نسبت به برادرم حسین، یه حساسی داره، ولی به سرم زد که سر به سرش بزارم و برای همین در مورد حسین که پزشکی خونده بود و الان یه ماهی می شد که توی مناطق محروم خدمت می کرد، رو به سعیده گفتم: چرا! آخر ماه رمضون میاد! به طرفش برگشتم و دیدم که از حرفم لبش خندون شده، ولی من بدجنسانه به روش لبخند زدم و ادامه دادم: می دونی؟! راستش قراره بیاد تا براش بریم خواستگاری! خشک شدن لبخند روی لبش و پریدن رنگ از صورتش رو به وضوح دیدم! ولی چیزی نگفتم و سعیده بعد لحظه ای که از بهت در اومد، با لحن پر از شک و دودلی پرسید: واقعا؟! مبارکه! حالا کی رو در نظر دارین؟ شونه ای بالا انداختم و گفتم: درست نمی دونم، ولی فکر کنم یکی از دختر دایی هام باشه! نگاهش رو ازم دزدید، ولی من حدس زدم که چشماش خیس شده و الانه که بزنه زیر گریه. دلم به حالش سوخت و برای اینکه بیشتر اذیتش نکنم، چادرم رو سرم کردم و کشش رو روی روسریم مرتب کردم و گفتم: ولی من احساس می کنم دل حسین پیش دختر همسایمون گیره! سعیده که می دونستم به خاطر بغض نمی تونه چیزی بگه، ساکت موند و من ادامه دادم: اسم دختر همسایمون سعیده است که اتفاقا خیلی هم نامرده، چون من زیر و بم احساس و زندگیم رو بهش می گم، ولی اون پنهون کاری می کنه و نمی گه عاشق داداشم شده! سعیده با چشمای درشت و از حدقه بیرون زده نگاهم کرد و گفت: منظورت چیه؟ کاملا رو به روش وایستادم و گفتم: منظورم اینه که تو خیلی نامردی!... من همه چیزم رو میام و به تو می گم، ولی تو این رو ازم پنهون کردی که نسبت به حسین یه حسی داری! ۲۱ ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم ... کانال مذهبی و انقلابی خفن 🫀✌🏾🇮🇷 در ضمن رمان عاشقانه مذهبی هم داریما😀🧡. https://eitaa.com/joinchat/3360620734C0bd3785399 . .🧡. 😌🏃‍♂ مذهبےهاعاشق‌ترند...!((:🖐🏽🧡 ):🕊 نیایی از دست دادی رمانشوو😉😃🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣ اول هر صبح قرار دعای ❤️ قرار عاشقی❣ ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
مرا عهدیست با جانان...❣ اول هر صبح قرار دعای ❤️ قرار عاشقی❣ ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
❣ 🔅السلام علیکَ فی اللیل اذا یَغشی و النَّهار اذا تجلّی 🌱سلام بر تو ای مولایی که در شب ظلمانی غیبت، مومنان چشم به راه طلوعت هستند و در صبح ظهور، شکرگزار آمدنت... 🌱سلام بر تو و بر صبح ظهورت... 📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان مے آیے از تمامِ جهان مهربانترین روزے بہ ربناے زمین، آسمانترین رخ میدهے میانِ تپشهاے روز ها اے اتفاقِ خوبِ من اے ناگهان ترین 🌸 ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
🍃 ⛅️ قال مولانا الامام المهدی علیه السلام : كان [الإمامُ العَسكَري عليه‏السلام] نُورا ساطِعا و قَمَرا زاهِرا اختارَ اللّه‏ُ عزّ و جلّ لَهُ ما عِندَهُ فَمَضى عَلى مِنهاجِ آبائِهِ حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ . 🔹 امام مهدى عليه‏السلام : او ( امام حسن عسکری علیه السلام ) نورى فروزان و ماهى درخشان بود كه خداوند آنچه را نزد خود بود براى او برگزيد . او راه و روش پدران بزرگوار خود را گام به گام دنبال كرد تا رحلت فرمود . 📖 بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 191 ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
🔴 پاداش کسی که دوست دارد در رکاب قائم باشد 💚 امام باقر علیه السلام فرمود: 🔸 آیا گمان میكنی كسی كه خود را برای خدا و خدمت به او نگه دارد خداوند برای او فرج و گشایشی قرار نمیدهد ؟ 🔹 آری به خدا سوگند خداوند برای او راه خروج و فرج قرار خواهد داد ، خدا رحمت كند بنده ای را كه خود را برای خدمت به ما نگهدارد ، خدا رحمت كند بنده ای را كه نام وامر ما را زنده میكند.. 🔸 عرض كردم : اگر قبل از آنكه حضرت قائم را ببینم بمیرم ، چه كنم؟ 💚حضرت فرمود : اگر كسی از شما بگوید چنانچه حضرت قائم را ببینم یاریش خواهم كرد ، گویا چنین است كه همراه آن حضرت جهاد نموده و همچنین شهید ركاب آن حضرت دو شهادت خواهد داشت... 📚منتخب الأثر ص ۴۹۵ ف ۱۰  ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
‍ 📚نجات شهید ثانی در بیابان توسّط امام زمان (علیه السلام): ✨شهید ثانی به همراه کاروانی در حال سفر بود. در بین راه به جایی به نام رمله رسیدند. شهید خواست به مسجدی که معروف است به جامع ابیض برود، بخاطر زیارت کردن انبیایی که در آنجا مدفون هستند. پس دید که در، قفل است ودر مسجد هیچ کسی نیست. ✨پس دستش را بر روی قفل گذاشت وکشید. به اعجاز الهی در باز شد. او داخل شد ودر آنجا مشغول به نماز ودعا گردید وبخاطر توجّه وی بسوی خداوند متعال، متوجّه حرکت کاروان نشد واز قافله جا ماند. پس متوجّه شد که کاروان رفته وهیچ کسی از آنها نمانده است. نمی دانست چه کار باید بکند ودر مورد رسیدن به آنها فکر می کرد، با توجّه به اینکه وسایل او نیز بار شتر بوده وهمراه کاروان رفته است. ✨بنابراین شروع کرد پیاده به دنبال کاروان راه رفتن تا اینکه از پیاده راه رفتن خسته شد وبه آنها نرسید واز دور هم آنها را ندید. ✨وقتی در آن وضعیّت سخت ودشوار گرفتار شده بود ناگهان مردی را دید که به طرف او می آمد، وآن مرد بر سوار استری بود. وقتی آن سوار به او رسید گفت: «پُشت سر من سوار شو». ✨پس شهید ثانی را پشت خود سوار کرد ومثل برق در مدّت کوتاهی او را به کاروان رساند واو را از استر پیاده کرد وفرمود: «پیش دوستانت برو». و او وارد کاروان شد. شهید می گوید: «در جستجوی آن بودم که در بین راه او را ببینم ولی اصلاً او را ندیدم وقبل از آن هم ندیده بودم». 📗نجم الثّاقب 🌸 ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
◌•یـَآمَوْلآنـٰایـَاصـآحـِبَ‌الـزَّمـٰآنِ🌻º ‹ مۍ‌شَـۅَدرۅشَنـۍ‌چِـشمِ‌مَـن‌‌اَزرـٰاه‌بِرسَـد اِنتِظـٰارمَـن‌‌اَزامـرۅز‌بِـہ‌آخـربِرسَـد.؟!' › ⬚صَلَۍاللّھُ‌عَلَیْڪ‌یـٰاصـٰاحِبَ‌الـزّمـٰان°💚 ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
گل نرگس بیا جانم فدایت❣ تمام هستی ام ریزم به پایت بیا ای یوسف زهرا که بی تو جهان معنی ندارد بی کفایت🍂 بیا آقا که بی تو زندگانی ندارد فایده تا بی نهایت🍂 بقربانت شوم ای حضرت عشق❣ بیا که بوده در این دیده جایت بیا تا در رکابت جان سپارم شوم من نوکر بی ادعایت❣ شوم‌ من تا ابد در خدمت تو دل و جان را دهم من در هوایت❣ کنم تقدیم تو هرآنچه دارم که جان و مال من گردد برایت❣ بلا گردان تو گردم همه عمر به جان من زند هر دم بلایت❣ به آخر می‌رسد کی غیبت تو بیا آخر به ما کن یک عنایت❣ بیا تا زندگی معنا بگیرد جهان گردد بهاران‌ با ندایت❣ 💕 اللهـم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج💚 ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
یکی از راه‌های نجات انسان از گناه پناه بردن به امام زمان(عج‌)است. ايشان به انتظار نشسته‌اند تا كسی دستش را به سمتشان دراز كند،تا ايشان او را هدايت كنند. 📚آیت‌الله‌جاودان ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر مشکلی داری برای فرج و سلامتی امام زمان(عج) دعا کنید، حضرت برای شما دعا میکنند...  ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
‼️ جاهلان شیعه، قلب امام زمان را به درد می‌آورند... 💚 امام‌زمان«علیه‌السلام» فرمودند: ✨ قَد آذانا جهلاء الشیعه و حُمَقـٰائِهِم 🔸 به تحقیق جاهلان شیعه و احمق‌های آن‌ها، ما را اذیت می‌کنند. 🔹 دقت کنیم، حضرت نمی‌فرمایند: دشمنان، من را اذیت می‌کنند، بلکه می‌فرمایند: جهال شیعه و احمق‌هایشان، من را اذیت می‌کنند. 🔴 براستی ما در مواقع بروز فتنه ها بصیرت کافی را داریم که باعث آزار و اذیت امام مان نشویم ؟ 📚بحارالانوار، ج ۲۵، ص: ۲۶۶ 📚احتجاج شیخ طبرسی، ج ۲،  ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
تشکرفضیلت و ثواب خواندن دعای معراج پیامبر (ص ) می‌فرماید: هنگام معراج تا به آسمان هفتم رسیدم بدون واسطه با خداوند سخن گفتن در آنجا دعایی را شنیدم که فرشتگان آن را زمزمه می‌کردند. به مقام جبرئیل رسیدم و پرسیدم: این چه دعایی است. ایشان پاسخ داد: یا محمد (ص) این همان دعایى است که از جانب حق به شما آوردم و خداى تعالى مى فرماید: هر که از آدم تا خاتم این دعا را بخواند یا با خود دارد عزیز و مکرم گردد و حاجتش برآورده شود. حق تعالى هیچ حجاب در میان او و خودش نگذارد و او را از جمیع بلایا محفوظ فرماید و اگر از آدم تا خاتم جمع شوند و جمیع دریا‌ها مرکب گردد و آسمان و زمین کاغذ شود چندان نویسنده که همه فرشتگان مانده شوند و دریا خشک شود و آسمان و زمین تمام شود نمى تواند ثواب این دعا را بنویسند و از هزار یکى نوشته نشود و خواننده و دارنده این دعا را تنگى دست ندهد و تا روز اجل بستگى در کار وى نشود و در روز قیامت حساب را از وى بردارند و بى حساب داخل بهشت شود. دارنده و خواننده این دعا رستگارى یابد. هر کس در عمر خود این دعا را یک بار بخواند و اگر نتواند گوش بدهد یا با خود دارد چنان باشد که چهل هزار ختم قرآن کرده باشد و چهل هزار حج کرده باشد و چهل هزار گوسفند قربانى کرده و چهل هزار بنده آزاد کرده و چهل هزار مسکین را طعام داده و چهل هزار برهنه را پوشیده باشد و تورات موسى و انجیل عیسى و زبور داوود و فرقان محمد المصطفى (ص) را خوانده باشد و اگر بیمار باشد چنانچه طبیبان از معالجه آن عاجز باشند، چون این دعا را به آن بیمار دهند و بر بالین وى گذارند شفا یابد. اگر کسى قرض دار باشد و این دعا را بخواند حق تعالى دین او را ادا فرماید و اگر کسى کاهل نماز باشد این دعا را با خود دارد حق تعالى دل او را روشن گرداند حریض نماز شود و اگر زن دشوار زاید این دعا را بر آب خواند بخورد به آسانى بار نهد و اگر کسى را بسته باشند این دعا را بر موم گیرند و بر کمر وى بندند فى الحال گشاده گردد. اگر بخت دختر بسته باشد این دعا را بخواند یا با خود دارد بخت او گشاده شود و اگر کسى را به پاى دار برند این دعا را بر وى بخوانند و بدمند یا در نزد آن کس باشد هیچ ضررى به او نرسد و اگر جهت فرزند بخواند خداوند عالم پسرى به وى عطا فرماید و دارنده این دعا از گزند مار و عقرب و زبان بدگویان ایمن گردد. خواننده و دارنده این دعا از درد گوش و دردسر و درد چشم و درد دل و جگر و فلج و لغوه و جمیع درد‌ها ایمن گردد و هر کس این دعا را با خود به گرد برد حق سبحانه او را ببخشد و سکرات موت را بر وى آسان گرداند و از عذاب قبر و سوال نکیر و منکر ایمن گردد و روز جزا چهل هزار فرشته به استقبال وى برآیند تا داخل بهشت شود. ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
فضیلت و خواص خواندن سوره بینه ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا