جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
_میگفت خدایا امام حسین خیلی زحمت ما رو کشیده ما رو جهنمی قرار نده بخاطر امام حسین که محبوبته ما سیاه
_شـدممثـلبَچہاۍکِہپـٰاشومیکوبہزَمیـن
میگِہ؛اِلابِلامَنهَمیـنومیـخوام!
مَنکَربَلامیـخوام..💔:)
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت
کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد
#زینبِ_من
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد #زینبِ_من 『#جَوانانِـ_مَــهـد
کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود💔'
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
_حَنینی إلَیك یَقتُلُنی..
دلتنگےاَتمرامیکُشد؛حسینمن💔
#اباعبداللّٰھ🖤🌱
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
العجل یا منتقم، محمد رضا طاهری.mp3
5.85M
🏴 العجل یا منتقم
🎤 حاج محمد رضا طاهری
🏷 #امام_حسین_علیه_السلام #امام_زمان_عج #عاشورا
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🏴 مصیبتی که امام زمان (عج) در آن بجای اشک، خون گریه میکنند.
🔘 شیخ جلیل حاج ملّا سلطان علی روضهخوان تبریزی که از جمله عبّاد و زهّاد بود، نقل کرد:
▫️ در عالم رؤیا به حضور حضرت بقیّه اللّه ارواحنا فداه مشرّف شدم و خدمت ایشان عرض کردم:
🔹 مولای من، آنچه در زیارت ناحیه مقدّسه ذکر شده است که میفرمایید:
📜 فلاندبنّک صباحا و مساء و لا بکینّ علیک بدل الدّموع دما،
صحیح است؟
▫️ فرمودند:
🔸 بلی صحیح است.
▫️ عرض کردم:
🔹 آن مصیبتی که در آن بجای اشک خون گریه میکنید، کدام است؟ آیا مصیبت حضرت علی اکبر است؟
▫️ فرمودند:
🔸 نه، اگر علی اکبر زنده بود، در این مصیبت او هم خون گریه میکرد.
▫️ گفتم:
🔹 آیا مصیبت حضرت عبّاس است؟
▫️ فرمود:
🔸 نه؛ بلکه اگر حضرت عبّاس علیه السّلام در حیات بود، او هم در این مصیبت خون گریه میکرد.
▫️ عرض کردم:
🔹 لابد مصیبت حضرت سید الشّهداء علیه السّلام است.
▫️ فرمود:
🔸 نه، حضرت سید الشّهداء علیه السّلام هم اگر در حیات بود، در این مصیبت، خون گریه میکرد.
▫️ عرض کردم:
🔹 پس این کدام مصیبت است که من نمیدانم؟
▫️ فرمودند:
🔸 آن مصیبت، مصیبت اسیری حضرت زینب علیها السّلام است.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۲۸۳
🏷 #امام_زمان_عج #شام_غریبان #حضرت_زینب_س
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
مداحی - یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجة.mp3
1.58M
🏴 مداحی - یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجة
🎤 کربلایی حسین طاهری
🏷 #امام_حسین_علیه_السلام #عاشورا #امام_زمان_عج
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
گریه امام زمان برای اسارت حضرت زینب (س).mp3
1.67M
🏴 گریه امام زمان (عج) برای اسارت حضرت زینب (س)
🏷 #امام_زمان_عج #شام #حضرت_زینب_س
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🏴 امان از شام!
☑️ از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:
🔹 سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟
▫️ در پاسخ سه بار فرمودند:
🔸 الشّام، الشّام، الشّام...
امان از شام!
در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
🗡 ۱. ستمگران در شام اطراف ما را با شمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
🩸 ۲. سرهای شهداء را در میان کجاوههای [۱] زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم (علیها سلام) نگه داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم (علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم چارپایان قرار میگرفت.
🔥 ۳. زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
🎺 ۴. از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند:
🔹 «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
✡ ۵. ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند:
🔹 اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند و امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
⛓ ۶. ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
💥 ۷. ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...
📝 پی نوشت:
[۱] چیزی چون سبدی بزرگ و سایبانی بر سر آن که بر پشت اشتر نهند و بر آن نشینند.
⬅️ برگرفته از کتاب تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشان
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
رمــــان
"آنلاین در پناه زهرا 💕"
#قسمتچهلویکم
" از زبان هدیه "
امروز رحلت امامخمینی(ره) بود؛
واسه همین تمام تیپم رو مشکی زدم..
از اتاق بیرون اومدم،
_خب من دیگه باید برم،فعلا خداحافظ
زندایی:
-مگه ناهار نمیخوری؟!
_نه باید برم امتحان بدم..
_همونجا یه چیزی میخورم..
همگی خداحافظی کردن و اومدم بیرون،
سوار هاچبکجون شدم و حرکت کردم..
رسیدم دانشگاه...
"وااای دیرم شده بود"
سریع با یه عذرخواهی نشستم رو یکی از صندلیها..
بعد امتحان اومدم بیرون...
ناری:
-خبخب بگو ببینم شیری یا روباه..؟!
_یه چیزهایی مابینِش..
فاطمه:
-یعنی پاس میشی..؟!
_آره،خدا کنه
_بچهها امروز مراسم برا رحلت امام نداریم؟!
ناری اومد جواب بده که صدای شخصی اومد
طبق معمول آقایراد:
-میبینم امروز سالگرد خمینی جونتونه؛
سیساله مرده هنوز براش یادبود و ... میگیرید
واقعا که..
ناری:
--حالا نه اینکه شما بزرگداشت کوروش بعد هزاران سال هنوزه که هنوز نمیگیرید..؟!
راد:
-باز کوروش یه کاری کرده،
مال شما جز بدبختی چیکار کرد..؟!
-امام شهدا..!هع..!
_ببین آقایراد کوروش و هزاران سرباز دیگه که بعضیهاشون هم تو همین تختجمشید خاک هستن برای همین جون دادن و ارزش دارن
_شهدای هشت سال دفاع مقدس ما هم برای همین مردم رفتن جنگیدن که امام و رهبرشون آیتاللهخمینی(ره)بود که چه بسا اگر امامخمینی(ره) نبودن این جنگ پیروزی نداشت
_چرا درباره کوروش حرف میزنیم میشیم روشنفکر ولی درباره شهیدهای هشت سال دفاع مقدس حرف میزنیم میشیم عقب مونده..؟!
_مگه هر دو گروه برا کشور نجنگیدن..!!
_پس چرا فرق میگذارید..؟!!
_واقعا متأسفم..
بدون حرفی رفتم سمت آبخوری و آبی زدم به صورتم..
مهدیار:
--نمیخواد خودتون رو آنقدر اذیت کنید..
_سلام
مهدیار:
-سلام،
میگم نمیخواد خودتون رو اذیت کنید..
-باید با کسی بحث کنید که بدونید منطقی هست و قانع میشه اما پسری مثل راد هیچ وقت قانع نمیشه پس نباید باهاش بحث کرد..
_آخه نمیدونید چه حرفایی میگفت که!
مهدیار:
-میدونم ولی بعضی وقتها باید سکوت کرد
-حیف شما نیست با این کَلکَل میکنید؟!
_بله درست میفرمائید
فاطمه:
-وااای هدیه حالت خوبه؟!
ناری:
-هدیه خوشم میاد جوری جوابش رو دادی هنوز تو هپروته..
برگشتم سمتش:
_خب مزاحم نمیشم،یاعلی..
مهدیار:
مواظب خودتون باشین،علی یارتون..
یه نگاه به فاطمه و ناری کردم،
داشتن میگفتن و میخندیدن..
من هم یه زمانی همینقدر بیدغدغه بودم..
ولی بعضی وقتها زندگی یه کارهایی و شوخیهایی میکنه با آدم که هیچوقت فکرش رو نمیکردی..
من که تو خودم عاشقشدن نمیدیدم
"پس منتظر اتفاقهای یهویی زندگیت باش"
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱