eitaa logo
🖤تنهامسیری های زنجان 🇵🇸🖤
913 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
51 فایل
به تنها مسیر آرامش زنجان خوش آمدید.🌼 کپی مطالب با ذکر صلوات برای فرج مولا ، آزاد میباشد.🌱🌱 آیدی ادمین @meraj1_313 لینک کانال با ما همراه باشید👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1759117344C4166aadb31
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️جزئیات تعطیلی روز شنبه مدارس و ادارات زنجان اعلام شد 🔹بر اساس تصمیمات متخذه، در روز شنبه 24 دی ماه همه دستگاه‌های اجرایی و بانک‌های استان به جز بانک‌های منتخب و دستگاه‌های خدماتی و امدادی و درمانی از ساعت 9 و 30 دقیقه آغاز به کار خواهند کرد. 🔹 همچنین کلاس‌های مدارس ابتدایی در روز شنبه نیز 24 دی ماه در بستر شبکه شاد به صورت مجازی برگزار می‌شود و سایر مدارس و دانشگاه‌ها دارای امتحان سر وقت برگزار خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤تنهامسیری های زنجان 🇵🇸🖤
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_هشتم گفتم: آخه لیلا ما تا کجا میخوایم پیش بریم؟ همینطور
تازه فهمیدم چی شد! گفتم وای پنجشنبه کتابخونه تعطیله! اکرم سری تکون داد و با تاسف گفت: ببخشید واقعا من اصلا حواسم نبود! بعد با نگرانی ادامه داد حالا تا کی باید تحقیقتون رو تحویل بدید؟ نگاهی به لیلا انداختم و گفتم: اکرم جون اشکال نداره؛ لیلا خانم خودش کارا رو انجام میده! لیلا ازحالت من فهمید منظورم چیه سریع و خیلی شیک جواب داد و گفت: آره بابا اصلا نگران نباشین! چنان تحقیقی آماده کنم نازی جون نمره کامل رو بگیره! بعد هم فنجون قهوه اش را سر کشید... گفتم: لیلا حالا جدی، جدی چکار کنیم ؟من که شنبه کلاس ندارم! گفت: نگران نباش! خودم شنبه درستش می کنم گفتم: لیلا خرابتر نکنی جون من! دیدی که امروزچه پروژه ای درست شد! گفت: خیالت راحت! توی ذهنم گفتم: دقیقا وقتی می گی خیالت راحت من باید نگران باشم! از بچه ها خدا حافظی کردم و راه افتادم سمت خونه، وقتی فکر می کردم امروز چه بساطی توی دانشگاه درست کردیم مو به تنم سیخ می شد! باید زودتر به با پدر و‌مادرم صحبت می کردم پنج شنبه و جمعه فرصت خوبی بود. می دونستم گفتنش خیلی سخته و اصلا توقع نداشتم راحت بپذیرند ولی خوب چاره ای هم نبود! باید زمان می گذشت تا به روال عادی برگردیم چه خودم چه خانوادم! و این جز صبر نمی طلبید خصوصا برای من... یکشنبه صبح رسیدم دانشگاه لیلا جلوی کلاسم ایستاده بود و داشت ناخنهای دستش رو می جوید رفتم جلو سلام کردم جواب سلام نداده برگشت گفت: معلوم هست کجایی؟ از دیروز هر چی زنگ میزنم به گوشیت میگه خاموشه! از حالتش فهمیدم یه چیزی شده گفتم: لیلا... نگو که دیروز خرابکاری کردی!؟ گفت: یعنی واقعا از قیافم مشخصه! گفتم: تعریف کن ببینم... گفت: نازنین راستش من با خودم کلی فکر کردم گفتم میرم به سعید میگم ما نتوانستیم بریم کتابخونه اگه امکانش هست شما یه وقته یک ساعته روز دوشنبه برای ما بذارید ما سوال هامون رو از شما بپرسیم دیگه هم مزاحم شما نمی شیم، اینطوری راحت میزدیم به هدف! چون امید هم دوشنبه بود و ماجرا رو می دید ولی‌... با استرس گفتم: ولی چی لیلا خوب چی شد؟ راستش اصلا فکر نمی کردم سعید همچین حرکتی بزنه! گفتم: لیلا میگی بالاخره چی شد؟ گفت: هیچی آقا سعید با یک لبخند ملیح گفت: خیلی دوست داشتم کمکتون کنم اما متاسفانه من وقت ندارم! بعد هم سریع یه برگه و خودکار از کیفش بیرون آورد یه شماره تلفن و آدرس نوشت و داد به من گفت این شماره خانم حسینی ... مطمئنم هر سوالی راجع به تحقیقتون داشته باشید راهنمایی تون می کنن فقط چون سرشون خیلی شلوغه من باهاشون تماس می گیرم همون دوشنبه صبح پیششون برید و بگید از طرف آقای صالحی اومدید... لیلا آب دهنش را قورت داد ادامه داد: نازی به جون خودم من بهش گفتم نکنه بخاطر ماجرای چند روز پیش اتفاق افتاد ناراحت هستید ما واقعا معذرت میخوایم ولی دست ما نبود که! گفت: نه اصلا اینطور نیست! من به خاطر یه اخطار کار خوب رو رها نمی کنم! اما چون وقت ندارم و اینکه مطمئنم ایشون کارتون رو راه می اندازه خیالم راحته! اگر به مشکل خوردید من در خدمتتونم! من همین جور هاج واج داشتم لیلا رو نگاه میکردم!!! غر زدن که فایده ایی نداشت! قرار شد فردا با هم بریم به همون آدرس، چون دیگه نمی شد این یکی رو مثل کتابخونه پیچوند! فردا صبح وقتی سوار ماشین شدیم نمی دونم چرا توی دلم آشوب بود ترس عجیبی وجودم را فرا گرفته بود! انگار لیلا هم حال من رو داشت گفت: نازی من نگرانم... بعد هم دستش را انداخت توی فرمون ماشین و درو میدون رو یه دور انگلیسی زد با حرص گفت:عجب خودمون رو دستی، دستی انداختیم تو هچل! نویسنده:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋ ♥️ تو بیا تا حال این دل‌هایمان بهتر شود ابر بارانی بیا تا شهر پر از شبنم شود... 🔅 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹@Zanjan_tanhamasir
•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄• سلام و ادب و صبح بخیر خدمت شما عزیزان حالتون خوبه؟ 😊 صبح اولین روز هفته‌ زمستونی‌تون به مهر و عافیت 🌺 امیدوارم یه روز عالی کنار دوستان و عزیزانتون داشته باشید❤️ و اول هفته یکی از بهترین روزهای عمرتون باشه✅ ان شاءالله به یمن این روزهای عزیز خیر و برکت تو کل زندگیتون جاری بشه🌹 و لحظه هاتون پر باشه از شادی و موفقیت پی درپی👌🌷 🌹@Zanjan_tanhamasir
شکر17 .mp3
6.72M
۱۷ از خودت سؤال کن: آیا من در طول روز؛ خلوتی کوتاه، برای تشکّر از خدا دارم؟ من، در روز چقدر مشتاقم تسبیحمو بردارم، و شرابِ ناب الحمــدلله رو سر بکشم؟ 🎤 تنها مسیر...🦋 🌹 @Zanjan_tanhamasir
🌹 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 با نام و یاد خدا و اِذن از آقا امام زمان عجل الله و یاری و حمایت ایشان تنهامسیرآرامش زنجان رو افتتاح کردیم 😊👇 اینجا میتونید بدون واسطه خرید و فروش و تبادل و تبلیغ محصولات و خدمات و هنر و حرفه و فن خودتون باشید. https://eitaa.com/joinchat/2963538174C92ed600b45
🖤تنهامسیری های زنجان 🇵🇸🖤
🌹 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 با نام و یاد خدا و اِذن از آقا امام زمان عجل الله و یاری و حمایت ایشان
این بازارچه فقط مختص محصولات و پوشاک نیست شما هر شغلی که داشته باشید به طور مثال 👇 نقاشی ساختمان، یا تعمیرات موبایل یا خیاطی، یا هر خدمت و حرفه ای و... اینجا تبلیغ میکنید و هم استانی های بزرگوار میتونن از خدمات شما استفاده کنن 😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیرین زبونی برای وقتایی که تازه با همسری آشتی کردین 😊 همسرم میدونستی ..⁉️ رابطه منو تو مثل چای وشکر میمونه که هر چی هم بخوره بیشتر قاطی میشیم 💞😌 بعله اینجوریااست 😉 🌹@Zanjan_tanhamasir
۱ 🌸 یادت باشه هر چند وقت یکبار از همسرت برای خوبیهاش تشکر کنی گاهی در خلوت خودتون گاهی جلوی دوستان ، فامیل ، فرزندان 🔹 دیگه هر کی ندونه شما می دونید، ما خانوما اگر اراده کنیم می تونیم در وصف خوبی‌های همسرمون کتاب بنویسیم و اگرم بخواهیم می تونیم از بدیهاش به اندازه شاهنامه حرف بزنیم و از چشم همه بندازیمش شما سعی کن موضوع تشکرت هر بار با دفعه قبلی متفاوت باشه. زیادم طولانیش نکن. یه عبارت کوتاه کافیه ، بگو و بگذر خیلی غلیظش نکن😂،تملق هم نباشه ، یعنی اون خوبیی که داری می گی حتما تو وجودش باشه. حواستو جمع کن افراط و تفریط هم نداشته باشی چند تا نمونه برات بگم 🔹خدا خیرت بده همیشه حواست به مامانم اینا هست که مرتب بهشون سر بزنیم. 🔸خدا رو شکر که همیشه به فکر بچه ها هستی. 🔹وقتی می بینم به پدرو مادرت اینقدر رسیدگی می کنی ، خوشحال می شم. خوبی تو وجودته اصلا. 🔹از خریدای خوبت ممنونم . 🔹چقدر خوش مسافرتی. این جملات هم تشکرند و هم تأئید. این تأئیدات به شارژ روحی مرد کمک می کنه تا به اون اقتداری که باید در زندگیش حس کنه، برسه. اگر این اقتدار از طرف همسر به مرد بخشیده بشه، اون هم برای این زندگی از هیچ چیزی کم نمی گذاره. اتفاقا اون و بچه هات هم یاد می گیرند ، از همدیگه و از شما تشکر کنند. این فرهنگ تشکر رو از بچه هات هم داشته باش. تشکر از کار خوب همسر و فرزند ، نشون می ده که اون کار خوب دیده شده و حس مثبت دیده شدن و مورد تشکر واقع شدن موجب تکرار اون کار خوب و کارهای خوب مشابه آن می شود. البته آقایان هم توجه کنند ، به همین روش به خوبی‌های خانم خونه اشاراتی داشته باشند.👌 🌹@Zanjan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤تنهامسیری های زنجان 🇵🇸🖤
#چهارشنبه_های #بر_اساس_واقعیت #قسمت_نهم تازه فهمیدم چی شد! گفتم وای پنجشنبه کتابخونه تعطیله! اک
... نگاهش کردم گفتم: انداختیم یا انداختی لیلا خانم!؟ نگاهی بهم کرد که چیزی بگه اما نگذاشتم حرف بزنه گفتم: آره می دونم من شروع کردم! دمت تو هم گرم که پایه بودی! تو شادیات جبران کنم ولی لیلا منم می ترسم! لیلا گفت: نازنین این جماعت از نزدیک انگار میخوان آدم رو بخورن!!! از حرفش خندم گرفت گفتم: یه چیزی میگا! بحث خوردن باشه تو ازهمه سبقت میگیری! ولی .... نمی دونم چی بگم، بریم ببینیم چی میشه! نزدیکترین محل به آدرسی که سعید داده بود، لیلا ماشین رو پارک کرد. پیاده که شدیم قلب جفتمون مثل گنجشک میزد! وقتی رسیدیم جلوی ساختمون با دیدن بازرسی جلوی ورودی شدت تپش قلبمون بالا رفت! لیلا با استرس گفت: مگه کلانتریه! عَه! نازی من نمیام اینجا یه جوریه! چرا بازرسی می کنن؟ گفتم: لیلا خودت رو لوس نکن مگه بار قاچاق همرات داری اینقدر ترسی! جمع کن خودت رو! فک نمی کردم اینقدر ترسو باشی! همون‌طور که لبش را می گزید با حرص گفت: عزیزم من ترسو نیستم این جماعت غول ان! گفتم: در هر صورت چاره ای نیست! بیا بریم داخل فقط اینکه اون محدودیت ها رو فعلا بکن تو تا از این محدوده رد بشیم! حالا هرچی شال نصفه نیمه اش رو میکشید جلو از پشت موهاش می ریخت بیرون ،شال رو می داد عقب از جلو موهاش می ریخت بیرون! خندم گرفت در حالی که لیلا خیلی عصبی شده بود وضع من بهتر بود مقنعه پوشیده بودم بالاخره خودم رو جمع و جور کردم ولی لیلا همچنان درگیر بود با خودش غر می زد اینم موضوع تحقیق بود من فاقد شعور گفتم!!! برای اینکه حالش رو عوض کنم شروع کردم بخوندن... چه بگویم نگفته ام پیداست... غم این دل مگر یکی و دوتاست.... بهمت ریخته است گیسویی... بهمت ریخته است مدتهاست... با کنایه و حرص دستهاش رو توی هوا چرخوند و گفت: باشه بخون! منم به موقع برات دارم نااااااازی جون... بالاخره با هر دردسری بود لیلا هم خودش رو جمع و جور کرد، ورودی ساختمان سرباز بلندقدی ایستاده بود با صدای زمختی گفت: خانما با کی کار دارید!؟ لیلا که که کلا لال شده بود! من گفتم: با خانم حسینی کارداریم... یه نگاهی به سر و وضع مون کرد و گفت: مستقیم انتهای سالن، سمت راست دفتر شون هست بفرمایید ... یه نفس عمیق کشیدیم ولی هنوز نمی دونستیم قراره با چه کسی روبه رو بشیم! تصوراتی که لیلا بیان می کرد غیر قابل تحمل به نظر می رسید! مدام غر می زد خیلی استرس داشت! من گفتم: لیلا اینقدر خودت رو اذیت نکن چند تا سوال می پرسیم تموم میشه میره دیگه! اصلا می خوای موضوع تحقیق رو‌عوض کنیم یه چیز دیگه بگیم آهان مثلا ضرورت حجاب در جامعه! اوووووف! چمیدونم یه چیزی توی این فازها! یه نگاه عصبی کرد و گفت: این همه استرس دارم می کشم! حرص می خورم! بعد موضوع را عوض کنم! نه اتفاقا بذار بریم حالشون رو بگیریم بلکه یه کم دلمون خنک بشه! چرا اینقدر حرف زور می زنن! بابا به پیر به پیغمبر هر کسی به دین خودش! اینا تو قبر هم حتما می خوان بیان به جای ما جواب بدن! تو دنیا که ولمون نمی کنن! بذار حداقل حرف دلمون رو بزنیم! درک که هر چی می خواد بشه! دستش را گرفتم و گفتم: لیلا باشه! باشه! حالا احساساتی نشو، حرص نخور ! بابا هنوز که این خانمه رو ندیدمش شاید اصلا اینجوری نباشه! لیلا سکوت کرد اما مطمئن بودم ذهنش آشوبه! با اینکه خودم هم حسابی استرس داشتم ولی سعی کردم منطقی فک کنم! هر چند که فشار روحیم آمپر چسبونده بود! رسیدیم پشت در اتاق... لیلا بلند گفت: خدایا این جماعت استغفرا... جای تو بشینن ما رو قعر جهنم هم جا نمیدن! خودت به ما رحم کن... بدون اینکه چیزی به لیلا بگم آروم در زدم... از داخل اتاق گفتند: بفرمایید داخل! لیلا چنان آب دهنش را قورت داد که صداش کامل شنیده شد و با حالت گارد شدیدی در اتاق را باز کرد! توی دلم گفتم: خدایش عجب غلطی کردیم... رفتیم داخل... منتظر هر واکنش بودیم... طبیعی بود که هر کسی داخل اتاق هست با دیدن قیافمون متعجب بشه یا خیلی یه جوری برخورد کنه.... نویسنده:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ التَّدْبيرِ... 🌱سلام بر تو ای تدبیرگر عالم هستی، ای مولایی که ظهورت چاره ی همه ی بیچارگان است. 📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها 💥ما‌را‌معرفی‌کنید 🌹@zanjan_tanhamasir
سلااااااام صبح برفی تون بخیر❄️⛄️🌧
🌱 💠وَ اِن یُرِدکَ بِخَیرِِ فَلَا رَادَّ لِفَضلِهِ ❤️اگر خدا برای تو خیری بخواهد کسی نمی تواند مانع لطفش شود. 🔅سوره یونس.آیه ۱۰۷ 💥ما‌را‌معرفی‌کنید👇 🌹@zanjan_tanhamasir
شکر18.mp3
6.89M
۱۸ لئن شَکَرتُم لَأ‌زیدَنَّکُُم ... یادت باشه؛ اگـه زیبائیِ نعمتی رو نبینی و زبان و قلبت به شکر باز نشه؛ به ازدیاد نعمتت، فکر نکن! رزق زیاد، در گروی شکـــــر بیشتره. 🎤 تنها مسیر...🦋 🌹 @Zanjan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
recording-20211210-134225.mp3
2.3M
🔶🌹 ازدواج یعنی برطرف کردن نقاط ضعف روحی خودمون ✅ اگه خانمی دچار شکست در ازدواج شد نباید زندگی خودش رو رها کنه... حاج آقا حسینی 🌹@Zanjan_tanhamasir
❤️💥 برخی مخاطبین کانال که جوان های مجرد هستند و میخوان ازدواج کنند اما مورد مناسب سراغ ندارند. در کانال زیر اطلاعات خوبی در مورد ازدواج تقدیم حضورتون میشه. ان شالله که براتون مفید واقع بشه:👇🏼👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/528351277C7fc860bfc5 ❇️🔸 به لطف خدا تا حالا ازدواج های زیادی بین جوانان تنهامسیری انجام شده که به همشون تبریک میگیم و امیدواریم ازدواج های بیشتری صورت بگیره
🖤تنهامسیری های زنجان 🇵🇸🖤
🔶🌹 ازدواج یعنی برطرف کردن نقاط ضعف روحی خودمون ✅ اگه خانمی دچار شکست در ازدواج شد نباید زندگی خودش
👆🏼 این فایل رو همه عزیزان با دقت گوش بدن ادامش رو الان تقدیم حضورتون میکنم. انصافا فوق العاده زیباست...👇🏼👇🏼
021.mp3
1.65M
🔶 صحبت های دکتر حبشی در مورد رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده "بخش بیست و یکم" 🌹 روش درست توجه بخشی به اطرافیان 💥 دکتر حمید 🌹@Zanjan_tanhamasir