eitaa logo
نهج البلاغه و صحیفه سجادیه
333 دنبال‌کننده
172 عکس
29 ویدیو
5 فایل
📚حکمتهای نهج البلاغه ✔️هر روز یک حکمت بهمراه شرح آن انشالله https://eitaa.com/a_fatemi24/652 ✔️نکات قرآنی https://eitaa.com/a_fatemi24/660
مشاهده در ایتا
دانلود
✋مردگان زنده نما! 🔻مرحوم سيد رضى در ابتداى اين گفتار حكيمانه مى گويد: امام(عليه السلام) در سخن ديگرى كه در همين معنا (اشاره به گفتار حكيمانه قبل است) بيان كرده چنين مى فرمايد: 1️⃣👈 «گروهى از مردم با دست و زبان و قلب به مبارزه با منكرات و انكار منكر برمى خيزند. آن ها تمام خصلت هاى نيك را به طور كامل در خود جمع كرده اند»; (وَفِي كَلام آخَرَ لَهُ يَجْرِي هَذَا الْمَجْرَى: فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ، فَذلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ). 🔻امام(عليه السلام) تقسيم سه گانه اى در اين گفتار حكيمانه و پرمعنا براى آمرين به معروف و ناهين از منكر بيان كرده، 👈 كه اين قسمِ اوّلِ آن است و اشاره به كسانى است كه با تمام وجود خود و با استفاده از تمام وسايل به مبارزه با منكرات برمى خيزند. منظور از نهى از منكر با قلب (همانگونه كه در تفسير حكمت گذشته آمد) اين است كه انسان در دل از منكرات باشد و هرگز به آن رضايت ندهد هرچند نتواند بيش از اين كارى انجام دهد و يا بتواند و كوتاهى كند. 🔻منظور از مبارزه با واضح است: 🔹 نصيحت كند، 🔹اعتراض نمايد و گاه لازم است فرياد بكشد. 🔹معناى انكار منكر با دست هرگونه اقدام عملى است براى پيشگيرى از منكر يا برچيدن بساط منكرات موجود كه گاه منجر به درگيرى فيزيكى به سبب مقاومت عاملين به منكر و جسور بودن آن ها مى شود. قابل توجه اين كه امام(عليه السلام) اين سه را به ترتيب اهميت ذكر كرده است: نخست انكار با يد سپس لسان و بعد قلب. 🔻اين كه امام(عليه السلام) مى فرمايد: چنين كسى تمام خصال نيك را در خود جمع كرده، به سبب اين است كه كارى فراتر از آن تصور نمى شود و اين كه بعضى از شارحان نهج البلاغه كمك هاى مالى را قسم چهارم ذكر كرده اند صحيح به نظر نمى رسد زيرا كمك هاى مالى نيز جزء اقدامات عملى است كه با دست انجام مى شود. 2️⃣👈آنگاه امام(عليه السلام) به سراغ گروه دوم مى رود و مى فرمايد: «گروهى ديگر تنها با زبان و قلب به مبارزه برمى خيزند اما با دست كارى انجام نمى دهند آن ها به دو خصلت از خصلت هاى نيك تمسك جسته اند و يكى را ضايع كرده اند»; (وَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ، فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَمُضَيِّعٌ خَصْلَةً). 🔻شك نيست كه افراد و يا توانمند فاقد مسئوليت كامل، نخستين چيزى را كه ترك مى كنند اقدامات عملى در راه نهى از منكر است. تنها در قلبشان از آن متنفرند و با زبان هم نصيحت و اعتراض مى كنند. آن ها در برابر دو قسمتى كه انجام داده اند مأجورند و درباره ترك مبارزه عملى با منكر ـ👈 در صورتى كه قدرت داشته باشند ـ مسئوليت سنگينى در پيشگاه خدا دارند. 3️⃣👈سپس امام(عليه السلام) به سراغ گروه سوم مى رود و مى فرمايد: «گروهى ديگر تنها با قلبشان نهى از منكر مى كنند (و از آن بيزارند) ولى مبارزه با دست و زبان را ترك مى گويند اين گروه بهترين خصلت هاى اين سه را ترك گفته و تنها به يكى چنگ زده اند»; (وَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَالتَّارِكُ بِيَدِهِ وَلِسَانِهِ، فَذلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَة). 🔻تعبير امام(عليه السلام) به «اشرف الخصلتين» در واقع ازقبيل اضافه صفت به موصوف است و در معنا «الخصلتين الاشرفين» مى باشد. آرى آن ها مهمترين بخش از نهى از منكر را كه بخش عملى و زبانى است رها ساخته و به كمترين آن كه مزاحمتى براى هيچ كس توليد نمى كند قناعت نموده اند و آن ها ترين ناهيان از منكرند. ولى اين مرحله نيز داراى تأثير قابل توجهى است زيرا تنفر قلبى سبب مى شود كه شخص لااقل آلوده گناه نشود كه اگر اين تنفر نباشد او نيز به گناه خو مى گيرد و به صف گنهكاران مى پيوندد. 🔻👌 در حكمت 201 نيز گذشت كه اميرمؤمنان(عليه السلام)اشاره به داستان قوم ثمود مى كند كه يك نفر از آن ها آمد ناقه اى را كه معجزه آشكار صالح(عليه السلام) بود پى كرد و به قتل رساند ولى خداوند اين كار را به همه آن ها نسبت مى دهد و مى فرمايد: (فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ) و امام(عليه السلام) در توجيه آن مى فرمايد: «إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا; ناقه ثمود را يك نفر پى كرد ولى خداوند همه را مشمول عذاب ساخت زيرا قلباً به آن راضى بودند». 👇👇👇
🔻آنگاه امام(عليه السلام) به گروه چهارمى اشاره مى كند كه متفاوت با اين سه گروه اند و 4️⃣👈آن ها كسانى هستند كه تمام مراحل نهى از منكر را رها كرده و بى خيال از كنار منكرات جامعه مى گذرند. مى فرمايد: «گروهى ديگر نه با زبان نهى از منكر مى كنند و نه با قلب و نه با دست. اين ها (در حقيقت) در ميان زندگان هستند»; (وَمِنْهُمْ تَارِكٌ لاِِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ، فَذلِكَ مَيِّتُ الاَْحْيَاءِ). 🔻چه تعبير جالب و گويايى! زنده كسى است كه داراى حس و حركت باشد و مؤمن زنده كسى است كه در برابر زشتى ها حركتى از خود نشان دهد. كسى كه هيچ گونه حركتى حتى به صورت تنفر قلبى از خودش در مقابل مظاهر زشت و منكر جامعه نشان نمى دهد واقعاً در صف مردگان قرار گرفته است. 🔻🔻از ديدگاه اسلام (كتاب و سنت) گروهى ظاهراً از دنيا رفته اند و در ميان ما نيستند و جسم بى جان آن ها در قبرها نهفته است ولى در واقع زنده اند چراكه آثارشان در همه جا نمايان است. مگر زندگى چيزى جز نشان دادن آثار حيات است؟ همان گونه كه قرآن درباره شهدا مى گويد: (وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[. آل عمران، آيه 169.] 🔻اميرمؤمنان على(عليه السلام) در گفتار حكيمانه اى كه خطاب به كميل بيان كرد مى فرمايد: «هَلَكَ خُزَّانُ الاَْمْوَالِ وَ هُمْ أَحْياءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِى الدَّهْر; ثروت اندوزان مرده اند ولى علما و دانشمندان تا پايان دنيا زنده اند».[كلمات قصار، كلمه 147.] 🔻بنابراين، زندگى بى خاصيت مرگ است، مرگى توأم با آثار حيات مادى. 🔻❤️آنگاه امام(عليه السلام) در بخش ديگرى از اين كلام پرمعنا به بيان اهميت امر به معروف و نهى از منكر به صورت كلى پرداخته، مى فرمايد: «(بدانيد) تمام اعمال نيك و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر همچون آب دهان است در برابر دريايى عميق و پهناور»; «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللّهِ، عِنْدَ الاَْمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، إِلاَّ كَنَفْثَة فِي بَحْر لُجِّيٍّ). اين تعبير به راستى تعبير عجيبى است; 👌تمام كارهاى نيك: نماز و روزه و زكات و حج و حتى جهاد فى سبيل الله در برابر امر به معروف و نهى از منكر بسيار كوچك و ناچيز است. دليلش اين است كه اين دو وظيفه بزرگ اسلامى تمام آن كارهاى نيك و فرائض و واجبات است. اگر امر به معروف و نهى از منكر تعطيل شود به دنبال آن نماز و روزه و حج و جهاد نيز به تدريج به فراموشى سپرده مى شود و اين است دليل برترى اين دو بر آنها. 🔻آنگاه امام(عليه السلام) در آخرين بخش از كلام نورانى خود به افراد النفس هشدار مى دهد و مى فرمايد: «(بدانيد) امر به معروف و نهى از منكر نه كسى را نزديك مى كند و نه از روزى كسى مى كاهد (و بدانيد) از همه اين ها مهمتر سخن حقى است كه در برابر پيشواى ستمگرى گفته مى شود (و از مظلومى در مقابل آن ظالم دفاع مى گردد»; (وَ إِنَّ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ لاَ يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَل، وَ لاَ يُنْقِصَانِ مِنْ رِزْق، وَ أَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْل عِنْدِ إِمَام جَائِر). 🔺بسيارند كسانى كه گمان مى كنند اگر به سراغ انجام اين دو وظيفه بروند جانشان يا نانشان به خطر مى افتد در حالى كه چنين نيست. خداوند حافظ جان و نان آن هاست و اين تفكر، تفكرى است شرك آلود و بى گانه از حق. 👈جمله «وَ اَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ كُلِّهِ» حقيقت مهمى را بازگو مى كند و آن اين كه انسان بايد شجاع باشد و در برابر ظالمان، بى اعتنا به خطراتى كه ممكن است او را تهديد كند حق را بيان دارد و اى بسا بيان حق، آن ها را بيدار و يا حداقل شرمنده سازد و از انجام ظلم هايى بازدارد. 🔺جالب اين كه ابن ابى الحديد در ذيل اين جمله اشاره به 🤚 داستان زيد بن ارقم در برابر ابن زياد يا يزيد بن معاويه مى كند و مى گويد: مصداق اين سخن روايتى است كه مى گويد: زيد بن ارقم، ابن زياد ـ و گاه گفته شده يزيد بن معاويه ـ را ديد كه با چوبدستى خود به دندان امام حسين(عليه السلام)مى زند در آن زمانى كه سر آن حضرت را نزد او برده بودند. زيد بن ارقم فرياد زد و گفت: چوب را بردار. بسيار ديدم كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اين دندان ها را مى بوسيد.[شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 19، ص 307] 👇👇👇
📚نمونه ديگر آن سخنى است كه عبدالله بن عفيف ازدى در مسجد كوفه در برابر ابن زياد گفت و سخنان او را درهم كوبيد. هنگامى كه ابن زياد بعد از شهادت امام حسين(عليه السلام) و يارانش براى قدرت نمايى به مسجد كوفه آمد و بر فراز منبر رفت و در برابر انبوه جمعيت، خدا را حمد كرد كه پيروز شده و اهانت شديدى به حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) كرد و آن حضرت را به دروغگويى نسبت داد، عبدالله بن عفيف ازدى (كه چشمش نابينا بود) از ميان جمعيت برخاست و فرياد زد: «يا ابْنَ مَرْجانةَ! اِنّ الكذّابَ وَابنَ الكَذّابِ أنتَ و أبوكَ و مَنِ اسْتَعْمَلَكَ وأبوهُ يا عَدُوَّ اللهِ أتقتُلُونَ أولادَ النَّبِيِّين وَتَتَكَلَّمونَ بِهذا الكَلامِ على مَنابِرِ المُسلِمين؟; 🔸اى پسر مرجانه! دروغگو و فرزند دروغگو تويى و پدر توست و كسى كه تو را بر اين مسند نشانده و پدر اوست. اى دشمن خدا فرزندان پيامبران را به قتل مى رسانى و اين سخن زشت را بر منبر مسلمانان مى گويى؟». (قابل توجه اين كه او ابن زياد را ابن زياد خطاب نكرد بلكه به مادرش مرجانه نسبت داد تا آلوده بودن نسب او را با اين سخن آشكار كند و در ميان جمعيت رسوايش سازد). ابن زياد كه انتظار چنين سخنى را از هيچ كس نداشت خشمگين شد و گفت: گوينده اين سخن كيست؟ 🔸عبدالله بن عفيف گفت: منم اى دشمن خدا! آيا خاندان پاكى را كه خداوند آن ها را از هرگونه آلودگى پيراسته به قتل مى رسانى و مى پندارى مسلمانى؟ وا غوثاه; كجايند فرزندان مهاجر و انصار كه از تو و از آن طغيانگر (يزيد) نفرين شده فرزند نفرين شده توسط پيامبر(صلى الله عليه وآله)، انتقام بگيرند... . به اين ترتيب، عبدالله، بذر انقلاب بر ضد بنى اميه و خونخواهى امام حسين(عليه السلام)را در دل ها با سخنانش پاشيد و هرچند سرانجام در اين راه شهيد شد ولى كار خود را كرد. 📚مرحوم محقق شوشترى در شرح نهج البلاغه خود (بهج الصباغه) نمونه ديگرى ذكر مى كند و آن اين كه دستور داد روز عيد (فطر يا قربان) منبر را آماده كنند و قبل از اداى نماز عيد شروع به خواندن خطبه كرد. مردى برخاست و گفت: اى مروان تو مخالفت با سنّت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) كردى. اوّلاً منبر را روز عيد بيرون آوردى (در حالى كه خطبه را بايد ايستاده بخوانى نه نشسته بر منبر). ثانياً خطبه نماز عيد را قبل از نماز مى خوانى (در حالى كه خطبه نماز عيد، بعد از نماز است) ابوسعيد در آن صحنه حاضر بود، پرسيد: اين مرد كيست؟ گفتند: فلان شخص، فرزند فلان شخص. گفت: بدانيد اين مرد وظيفه خود را انجام داد. من از پيامبر(صلى الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود: هركس كار منكرى را ببيند اگر بتواند بايد آن را با دست خود و عملاً تغيير دهد و اگر نتواند با زبان و اگر نتواند با قلب (متنفر از آن باشد) و اين ضعيف ترين مرحله ايمان است.[شرح نهج البلاغه مرحوم شوشترى، ج 13، ص 193;] ↩️قابل توجه اين كه تغيير دادن زمان خطبه، از بعد از نماز عيد به قبل از آن ـ به گفته ابوبكر كاشانى (نويسنده كتاب بدائع الصنائع و از فقهاى اهل سنت) ـ به اين سبب بود كه سخنان بى اساسى در خطبه هاى خود مى گفتند و مردم مى دانستند و براى خطبه آنها نمى نشستند. ناچار زمان آن را تغيير دادند.[بدائع الصنايع، ج 1، ص 276.] 📚داستان معروف فرزدق و اشعار مشهورش درباره امام سجاد(عليه السلام) در برابر هشام بن عبدالملك در كنار خانه خدا نيز نمونه زنده و بارزى از اين گفتار امام(عليه السلام) است.[ بحارالانوار، ج 46، ص 123.] البته در ذيل اين داستان آمده است كه هشام سخت از اين اشعار عصبانى شد و فرزدق را از بيت المال قطع كرد ولى امام سجاد(عليه السلام) آن را جبران فرمود. و در نهايت اشعار فرزدق در تاريخ جاودان و ماندگار شد. داستان هاى زيادى در تاريخ اسلام از اين دست ديده مى شود. گرچه در بعضى از آن ها جان ناهى از منكر به خطر افتاد ولى اين در موارد نادرى بود كه با كليتى كه امام اميرمؤمنان(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه فرموده منافاتى ندارد زيرا همواره عمومات، استثنائاتى دارد. ***** 👇👇
🟩نكته: امر به معروف و نهى از منكر در تعليمات اسلامى: درباره اين دو فريضه اسلامى آيات فراوان و روايات بسيارى وارد گرديده و مقدار اهميتى كه به آن ها داده شده در هيچ موضوع ديگرى تا اين حد ديده نمى شود. 🔹قرآن مجيد، امت اسلامى را بهترين امت ها شمرده و در تأييد آن نكاتى فرموده كه نخستين آن مسئله امر به معروف و نهى از منكر و سپس ايمان به خداست. مى فرمايد: (كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللهِ).[8] در شش آيه قبل از آن دستور مؤكد ديگرى به صورت گروهى دراين باره مى دهد، مى فرمايد: «(وَلْتَكُنْ مِّنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ); بايد از ميان شما، جمعى دعوت به نيكى، و امر به معروف و نهى از منكر كنند! و آن ها رستگاران اند».[ آل عمران، آيه 104] 🔹به اين ترتيب، هم عنوان بهترين امت ها را داشتن و هم در گروه رستگاران بودن در سايه امر به معروف و نهى از منكر حاصل مى شود. امام باقر(عليه السلام) نيز درباره اهميت اين دو وظيفه در حديث معروفى مى فرمايد: «إِنَّ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْى عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِيلُ الأَنْبِياءِ وَ مِنْهاجُ الصُّلَحاءِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِها تُقامُ الْفَرائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَكاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظالِمُ وَ تُعْمَرُ الأَرْضُ وَ ينْتَصَفُ مِنَ الأَعْداءِ وَ يسْتَقِيمُ الأَمْرُ; امر به معروف و نهى از منكر راه انبيا و طريق صالحان است، دو فريضه بزرگ الهى است كه بقيه فرائض با آن ها برپا مى شود، و به وسيله اين دو، راه ها امن مى گردد، و كسب و كار مردم حلال و حقوق افراد تأمين مى شود، و در سايه آن زمين ها آباد مى گردند، از دشمنان انتقام گرفته مى شود، و در پرتو آن همه كارها روبه راه مى گردد».[ كافى، ج 5، ص 55 و 56.] 🔹براى اهميت اين دو فريضه الهى همين بس كه از روايات استفاده مى شود شرط قبولى دعا انجام آن هاست. همانگونه كه اميرمؤمنان(عليه السلام) در واپسين ساعات عمر در بستر شهادت فرمود: «لاَ تَتْرُكُوا الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْى عَنِ الْمُنْكَرِ فَيوَلَّى عَلَيكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ يُسْتَجَابُ لَكُمْ; امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد كه اشرار بر شما مسلط مى شوند سپس هرچه دعا كنيد مستجاب نمى گردد».[نهج البلاغه، نامه 47.] 🔹آيه 63 سوره مائده علماى اهل كتاب را سخت نكوهش مى كند كه براثر ترك امر به معروف و نهى از منكر، امت هاى آن ها آلوده انواع گناهان شدند و در پايان آيه مى گويد: چه زشت است كارى كه آن ها انجام مى دادند: (لَوْلاَ يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالاَْحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الاِْثْمَ وَأَكْلِهِمْ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَصْنَعُونَ). 🔹در خطبه قاصعه[خطبه 192 نهج البلاغه.] تعبير تند ديگرى درباره تاركان امر به معروف و نهى از منكر ديده مى شود، مى فرمايد: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِى بَينَ أَيدِيكُمْ إِلاَّ لِتَرْكِهِمُ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْى عَنِ الْمُنْكَرِ فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِى، وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِى; خداوند سبحان مردم قرون پيشين را از رحمت خود دور نساخت جز به اين سبب كه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كردند، لذا افراد نادان را به سبب گناه و دانايان را به علّت ترك نهى از منكر از رحمت خود دور ساخت». ✋فلسفه اين اهميت ـ همان گونه كه در بالا اشاره شده ـ اين است كه قوانين الهى در صورتى لباس وجود به خود مى پوشد و اجرا مى گردد كه نظارتى بر آن باشد و اين نظارت در درجه اول همان نظارت عمومى از ناحيه امر به معروف و نهى از منكر است كه اگر ترك شود اجراى احكام الهى يا متوقف مى شود و يا سست. درباره اهميت اين دو فريضه بزرگ الهى و معناى معروف و منكر و مراحل امر و نهى و شرايط آن مى توان كتاب يا كتاب ها نوشت و در فقه اسلامى نيز در كنار مسئله جهاد، كتابى به عنوان كتاب الامر بالمعروف و النهى عن المنكر ديده مى شود.[جواهرالكلام، ج 21]
در اين جا اين سخن را با حديث نابى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) كه در كتاب تهذيب الاحكام شيخ طوسى آمده است پايان مى دهيم، فرمود: «لاَ يزَالُ النَّاسُ بِخَير مَا أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى فَإِذَا لَمْ يفْعَلُوا ذَلِكَ نُزِعَتْ مِنْهُمُ الْبَرَكَاتُ وَ سُلِّطَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْض وَ لَمْ يكُنْ لَهُمْ نَاصِرٌ فِى الاَْرْضِ وَ لاَ فِى السَّمَاءِ; مردم همواره در طريق خير و سعادت اند تا زمانى كه امر به معروف و نهى از منكر را انجام مى دهند و تعاون بر نيكى و تقوا مى نمايند. زمانى كه اين ها ترك شود بركات الهى از آن ها قطع خواهد شد و بعضى بر بعض ديگر سلطه پيدا مى كنند و ياورى در زمين و آسمان نخواهند داشت»[. تهذيب الاحكام، ج 6، ص 181، ح 22.] *****
جلسه اول نهج البلاغه با موضوع اهمیت و نگاه کلی به نهج البلاغه با پنج نکته زیر برگزار شد👇 🔹معنای نهج البلاغه https://eitaa.com/a_fatemi24/1069 🔹معرفی خطبه های مهم https://eitaa.com/a_fatemi24/1046 🔹سید رضی چه کسی هست؟ https://eitaa.com/a_fatemi24/1066 🔹چرا نظر آيت الله مکارم عوض شد. https://eitaa.com/a_fatemi24/1065 🔹استاد انصاریان کتابخانه لنینگراد https://eitaa.com/a_fatemi24/1077 🔹جرج جرداق و نهج البلاغه https://eitaa.com/a_fatemi24/1072
سلام یه جلسه شب‌های پنجشنبه داریم. که جلسه اول اهمیت آن هست ک یه سیر از جلسه رو میفرستم👇
عنایت امام_سجاد به دختر دانشجو https://eitaa.com/fatemi222/12342 : با صحیفه سجادیه مأنوس بشوید https://eitaa.com/fatemi222/11712 دعا و هدایتگری https://eitaa.com/fatemi222/7869 نظر آیت الله مرعشی صحیفه سجادیه https://eitaa.com/fatemi222/2495 بانوی آلمانی و صحیفه سجادیه https://eitaa.com/fatemi222/6405 علامه مجلسی و صحیفه سجادیه https://eitaa.com/fatemi222/6404 دوران امام سجاد علیه السلام https://eitaa.com/fatemi222/6407 صحیفه کامله https://eitaa.com/fatemi222/6408 امام خمینی و صحیفه https://eitaa.com/fatemi222/6409 https://eitaa.com/fatemi222/4539
خطبه ۲۲۱ نهج البلاغه را حتما مرور بفرمایید. جناب ابن ابی الحدید در ذیل این خطبه می گوید: کسى که این خطبه را بررسى کند، کلام معاويه درباره على(عليه السلام) را باور خواهد کرد. او مى گفت: «وَاللهِ ما سَنَّ الْفَصاحَةَ لِقُريش غَيْرُهُ; به خدا سوگند فصاحت را براى قريش غير او بنيانگذارى نکرد». سپس به اين نکته مى پردازد که گاهى شعرا هنگام شنيدن اشعار فصيح و بليغ سجده مى کردند و مى گفتند همان گونه که قاريان قرآن مواضع سجود قرآن را مى دانند ما نيز مواضع سجود شعر را مى دانيم. آنگاه ابن ابى الحديد مى افزايد سزاوار است تمام فصحاى عرب اجتماع کنند و اين خطبه بر آنها خوانده شود و به جهت عظمت آن (براى آفريدگار) سجده کنند. آنگاه اضافه مى کند: من به راستى بسيار تعجب مى کنم از کسى که درباره جنگ خطبه اى مى خواند که نشان مى دهد طبع او همانند شيران است. سپس همان کس خطبه اى مى خواند که نشان مى دهد طبع او همچون زاهدى است که چشم از دنيا پوشيده که نه در عمر خود خونى ريخته و نه گوشت حيوانى خورده است، و يا همانند مسيح ابن مريم اسطوره زهد و ترک دنيا بود. از همه جالب تر اينکه مى گويد: من به کسى که به همه امتها سوگند مى خورد، قسم ياد مى کنم که در طول 50 سال از عمرم بيش از هزار بار اين خطبه را خوانده ام و هيچ زمان نبوده، که به هنگام تلاوت اين خطبه در من اثرى از خوف و پند و موعظه و لرزش در اندام من حاصل نشود. واعظان و خطبا و فصحا در اين زمينه بسيار سخن گفته اند و من بارها آنها را بررسى کرده ام; ولى هيچ کدام از آنها تأثير اين خطبه را در من نداشته است.
♦️ترجمه و شرح حکمت 399 نهج البلاغه: حقوق متقابل پدر و فرزند ✅وَ قَالَ (عليه السلام): إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ حَقّاً، وَ إِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ حَقّاً؛ فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ أَنْ يُطِيعَهُ فِي كُلِّ شَيْءٍ إِلَّا فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ؛ وَ حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ أَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ وَ يُحَسِّنَ أَدَبَهُ وَ يُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ. ✍️و فرمود (ع): فرزند را بر پدر حقى است و پدر را نيز بر فرزند حقى. حق پدر بر فرزند اين است، كه فرزندش در همه حال، فرمانبردار باشد و مگر در معصيت خداى سبحان و حق فرزند بر پدر اين است، كه براى او نامى نيكو برگزيند و نيكو ادبش كند و قرآنش بياموزد. ✅حقوق متقابل پدر و فرزند: امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به بخشى از حقوق پدران بر فرزندان و حقوق فرزندان بر پدران اشاره مى كند. براى حق پدر بر فرزند، تنها يك مورد را بيان مى فرمايد و براى حق فرزند بر پدر سه مورد، مى فرمايد: «فرزند را بر پدر حقى است و پدر را نيز بر فرزند حقى»; (إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ حَقّاً، وَ إِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ حَقّاً). 🔹 سپس درمورد حق پدر بر فرزند چنين مى فرمايد: «حق پدر بر فرزندان اين است كه در همه چيز جز در معصيت خداوند سبحان از وى اطاعت كنند»; (فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ أَنْ يُطِيعَهُ فِي كُلِّ شَيْء، إِلاَّ فِي مَعْصِيَةِ اللّهِ سُبْحَانَهُ). 🔹ظاهر اين است كه حقى را كه امام(عليه السلام) به اين گستردگى درباره پدران فرموده اعم از واجب و مستحب است و به تعبير ديگر، در مواردى اطاعت واجب است و آن جايى است كه اگر ترك كند سبب اذيت و آزار مى شود و منجر به عقوق پدر مى گردد 🔹 اما مواردى هست كه اگر اطاعت نكند پدر اذيت نمى شود. در اين جا مستحب است كه فرزند به امر پدر احترام بگذارد و اطاعت كند. البته گاهى مسائل سرنوشت سازى است كه اگر پسر بخواهد از پدر اطاعت كند گرفتار خسارت عظيمى مى شود هرچند داخل در عنوان معصيت نيست. مثلاً پدر از عروس خود ناراحت باشد و به فرزند دستور دهد كه همسرت را طلاق بده و يا اين كه پسر تجارت پرسودى با شريكى دارد و پدر از شريك ناراحت باشد و به پسر بگويد كه به شراكت خود خاتمه بده. در اين گونه موارد دليلى بر وجوب اطاعت پدر هرچند معصيت خدا نيست، نداريم. زيرا اطلاقات ادله از اين گونه مصاديق منصرف است و بيشتر ناظر به احترام پدر در مسائل مورد نياز او يا مرتبط با اوست. 🔹البته مسأله احترام به پدر و برخورد و متواضعانه با او و مصاحبت به معروف هرچند مسلمان نباشد مسأله جداگانه اى است كه در آيات قرآن به آن اشاره شده است آن جا كه مى فرمايد: «(وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيراً); و بال هاى تواضع خويش را از محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: «پروردگارا! همان گونه كه آن ها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمتشان قرار ده!» 📚همراه با نهج‌البلاغه وصحیفه @a_fatemi24 ┄┄┅═✧❁🌹💎🌹❁✧═┅
دعای 24 صحیفه سجادیه ( دعا برای گرامی بودن پدر و مادر نزد خدا )👇👇👇
صلوات بر محمد(ص) و اهل بیتش در جلب رحمت خدا مؤثر است. فراز 2 از دعای 24 ( دعا برای گرامی بودن پدر و مادر نزد خدا ) 1️⃣👈و اخْصُصِ اللَّهُمَّ وَالِدَيَّ بِالْكَرَامَةِ لَدَيْكَ ، وَ الصَّلَاةِ مِنْكَ ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ . خدایا! پدر و مادرم را به گرامی داشتن نزد خود و درود از جانب حضرتت برگزین، ای مهربان‌ترین مهربانان!
روش شناسی حقوق والدین 1. دعا در حق والدین فرزندان اگر در حق پدر و مادر خود دعا کنند، دعایشان برآورده می­شود، چون فرزند صالح یکی از صدقات جاریه[7] پس از فوت انسان است؛ یعنی همان‌طور که آنان در زمان حیات برای والدین ثواب جمع می­کنند، این ثواب پس از فوت آن‌ها نیز ادامه دارد. امام سجاد(علیه السلام) در فرازی از دعا می­گوید: «وَ اغْفِرْ لِی بِدُعَائِی لَهُمَا، وَ اغْفِرْ لَهُمَا بِبِرِّهِمَا بی‌مَغْفِرَةً حَتْماً؛[8] خداوندا! بیامرز مرا به وسیله دعایی برای ایشان، و ایشان را به سبب مهربانی‌شان به من بیامرز، آمرزش پا برجا»؛ یعنی اینکه در اجر این عمل که برای والدین دعا می­کنم، مرا مورد بخشش خود قرار بده
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ لِأَبَوَيْهِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ دعای آن حضرت است برای پدر و مادرش (علیهماالسّلام) ﴿1﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ ، وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّاهِرِينَ ، وَ اخْصُصْهُمْ بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِكَ وَ رَحْمَتِكَ وَ بَرَكَاتِكَ وَ سَلَامِكَ . (1) خدایا! بر محمّد بنده و فرستاده‌ات و بر اهل بیت پاکش درود فرست و آنان را به برترین درودها و رحمت و برکات و سلام خود، مخصوص گردان.
﴿2﴾ وَ اخْصُصِ اللَّهُمَّ وَالِدَيَّ بِالْكَرَامَةِ لَدَيْكَ ، وَ الصَّلَاةِ مِنْكَ ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ . (2) خدایا! پدر و مادرم را به گرامی داشتن نزد خود و درود از جانب حضرتت برگزین، ای مهربان‌ترین مهربانان!
﴿3﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَلْهِمْنِي عِلْمَ مَا يَجِبُ لَهُمَا عَلَيَّ إِلْهَاماً ، وَ اجْمَعْ لِي عِلْمَ ذَلِكَ كُلِّهِ تَمَاماً ، ثُمَّ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تُلْهِمُنِي مِنْهُ ، وَ وَفِّقْنِي لِلنُّفُوذِ فِيما تُبَصِّرُنِي مِنْ عِلْمِهِ حَتَّى لَا يَفُوتَنِي اسْتِعْمَالُ شَيْ‌ءٍ عَلَّمْتَنِيهِ ، وَ لَا تَثْقُلَ أَرْكَانِي عَنِ الْحَفُوفِ فِيما أَلْهَمْتَنِيهِ (3) خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و دانش آنچه از حقوق ایشان بر من واجب است، به من الهام کن؛ و دانش همۀ آن حقوق واجبه را برایم فراهم آور؛ سپس مرا به آنچه در این زمینه الهام کرده‌ای به کار گیر و برای انجام آنچه به دانستنش بینایم می‌کنی توفیق ده تا به کار بستن چیزی که به من آموخته‌ای از دستم نرود و اندامم از خدمت کردن بر اساس حقوقی که به من الهام فرموده‌ای، سنگین نشود. ♦️داشتن شناخت نسبت ‌به‌ پدر ‌و‌ مادر ‌و‌ حقوق ایشان، در مراتب بالای معرفتی، همچون معرفت الهی است ‌که‌ خداوند باید ‌از‌ ناحیه لطف ‌و‌ فضل خود، آنها ‌را‌ ‌به‌ آدمی الهام فرماید. «الهام» در لغت ‌به‌ معنای «چیزی در قلب انداختن» است. بنابراین، آدمی تنها ‌با اتکا ‌به‌ داشته ها ‌و‌ آگاهی های خود نمی تواند ‌به‌ درک مقام ‌و‌ موقعیت والدین نایل شود ‌و‌ باید لطف خداوند شامل حال ‌او شود ‌و‌ این معرفت ‌را‌ در دل آدمی بیندازد.
﴿4﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ كَمَا شَرَّفْتَنَا بِهِ ، وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، كَمَا أَوْجَبْتَ لَنَا الْحَقَّ عَلَى الْخَلْقِ بِسَبَبِهِ . (4) خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، چنانکه ما را به وجود مبارکش شرافت دادی و بر محمّد و آلش درود فرست، همان‌سان ‌که به سبب حضرتش حقّی به سود ما برعهدۀ مردم واجب فرمودی. ♦️از‌ ظواهر آنچه ذکر شده برمی آید ‌که‌ عمل ‌به‌ وظایف در قبال پدر ‌و‌ مادر، کاری دشوار است ‌که‌ هم توان روحی ‌و‌ هم قوای جسمی می طلبد ‌و‌ باید رسیدن ‌به‌ این تواناییها ‌را‌ ‌از‌ خداوند مسألت کنیم. ♦️در اینجا ‌با در ک بالاتری ‌از‌ حقوق والدین ‌و‌ آگاهی ‌از‌ سنگینی عمل کامل وظایفی ‌که‌ در قبال آنان بر عهده داریم، ‌از‌ خداوند می خواهیمکمک ویژه جسمی ‌و‌ روحی ارزانی فرماید، بدین معنا ‌که‌ گاهی انسان ‌از‌ وظیفه ای آگاهی دارد ‌و‌ برای انجام آن درخواست کمک می کند ‌و‌ گاهی ‌از‌ سنگینی ‌و‌ شدت سختی آن وظیفه اطلاع می یابد ‌و‌ می داند ‌که‌ ‌با شرایط عادی ‌از‌ پس آن بر نمی آید؛ بنابراین توان بیشتری ‌را‌ استمداد می کند. ♦️ امام زین العابدین(ع) در ذکر حقوق مادر می فرماید:از ‌او در مقابل تمام زحمات ‌و‌ خدمات سپاسگزاری کن، اما قادر ‌به‌ تشکر ‌و‌ سپاس مادر نیستی مگر ‌با استعانت ‌و‌ کمک خواستن ‌از‌ خداوند بزرگ ‌و‌ در این راه باید توفیق پروردگار یار ‌تو باشد ‌تا‌ بتوانی خدمات ‌او ‌را‌ جبران کنی. آیه 15 سوره احقاف نیز ‌به‌ همین مضمون اشاره می فرماید: «پروردگارا! مرا توفیق ده ‌تا‌ شکر نعمتی ‌را‌ ‌که‌ ‌به‌ ‌من‌ ‌و‌ پدر ‌و‌ مادرم دادی ‌به‌ جا آورم ‌و‌ عمل صالحی انجام دهم ‌که‌ ‌از‌ آن خشنود باشی.»
﴿5﴾ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَهَابُهُمَا هَيْبَةَ السُّلْطَانِ الْعَسُوفِ ، وَ أَبِرَّهُمَا بِرَّ الْأُمِّ الرَّؤُوفِ ، وَ اجْعَلْ طَاعَتِي لِوَالِدَيَّ وَ بِرِّي بِهِمَا أَقَرَّ لِعَيْنِي مِنْ رَقْدَةِ الْوَسْنَانِ ، وَ أَثْلَجَ لِصَدْرِي مِنْ شَرْبَةِ الظَّمْآنِ حَتَّى أُوثِرَ عَلَى هَوَايَ هَوَاهُمَا ، وَ أُقَدِّمَ عَلَى رِضَايَ رِضَاهُمَا وَ أَسْتَكْثِرَ بِرَّهُمَا بِي وَ اِنْ قَلَّ ،وَ أَسْتَقِلَّ بِرّي بِهِمَا وَ اِنْ كَثُرَ . (5) خدایا! چنانم قرار ده که از پدر و مادرم مانند ترسیدن از پادشاه ستمکار بترسم و به هر دو همچون مادری مهربان نیکی کنم. و اطاعت و نیکوکاری‌ام را به آنان، در نظرم از خواب خواب‌آلوده شیرین‌تر و برای سوز سینه‌ام، از شربت گوارا در ذائقۀ تشنه، خنک‌تر گردان تا خواستۀ هر دو را نسبت به خواستۀ خود بیشتر دوست داشته باشم و خشنودی آن‌ها را بر خشنودی خود پیش اندازم و نیکوکاری ایشان را در حقّ خود، هر چند اندک باشد، زیاد شمارم و نیکوکاری خود را دربارۀ ایشان هر چند بسیار باشد، اندک به حساب آورم.
﴿6﴾ اللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِي ، وَ أَطِبْ لَهُمَا كَلَامِي ، وَ أَلِنْ لَهُمَا عَرِيكَتِي ، وَ اعْطِفْ عَلَيْهِمَا قَلْبِي ، وَ صَيِّرْنِي بِهِمَا رَفِيقاً ، وَ عَلَيْهِمَا شَفِيقاً . (6) خدایا! صدایم را در محضر آنان آهسته و گفتارم را پاکیزه و دلنشین و خوی و خصلتم را نسبت به آنان نرم کن و دلم را به هر دو مهربان ساز و مرا نسبت به هر دو اهل مدارا و نرمش و مهربان و دلسوز گردان.
﴿7﴾ اللَّهُمَّ اشْكُرْ لَهُمَا تَرْبِيَتِي ، وَ أَثِبْهُمَا عَلَى تَكْرِمَتِي ، وَ احْفَظْ لَهُمَا مَا حَفِظَاهُ مِنِّي فِي صِغَرِي . (7) خدایا! آنان را به پاس پرورش من پاداش بخش و در برابر گرامی‌داشت من جزا عنایت فرما و هر چه را در کودکی‌ام نسبت به من منظور داشتند، در حقّ آنان منظور دار.
﴿8﴾ اللَّهُمَّ وَ مَا مَسَّهُمَا مِنِّي مِنْ أَذًى ، أَوْ خَلَصَ إِلَيْهِمَا عَنِّي مِنْ مَكْرُوهٍ ، أَوْ ضَاعَ قِبَلِي لَهُمَا مِنْ حَقٍّ فَاجْعَلْهُ حِطَّةً لِذُنُوبِهِمَا ، وَ عُلُوّاً فِي دَرَجَاتِهِمَا ، وَ زِيَادَةً فِي حَسَنَاتِهِمَا ، يَا مُبَدِّلَ السَّيِّئَاتِ بِأَضْعَافِهَا مِنَ الْحَسَنَاتِ . (8) خدایا! آنچه از جانب من آزار به ایشان رسیده، یا کار ناپسندی از سوی من نسبت به آن‌ها رخ داده، یا حقّی که از آنان بر عهدۀ من ضایع شده، همه را موجب ریختن گناهانشان و بلندی مقامشان و افزونی خوبی‌هایشان قرار ده، ای تبدیل‌کنندۀ بدی‌ها به چندین برابرش به خوبی‌ها.
﴿9﴾ اللَّهُمَّ وَ مَا تَعَدَّيَا عَلَيَّ فِيهِ مِنْ قَوْلٍ ، أَوْ أَسْرَفَا عَلَيَّ فِيهِ مِنْ فِعْلٍ ، أَوْ ضَيَّعَاهُ لِي مِنْ حَقٍّ ، أَوْ قَصَّرَا بِي عَنْهُ مِنْ وَاجِبٍ فَقَدْ وَهَبْتُهُ لَهُمَا ، وَ جُدْتُ بِهِ عَلَيْهِمَا وَ رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِي وَضْعِ تَبِعَتِهِ عَنْهُمَا ، فَإِنِّي لَا أَتَّهِمُهُمَا عَلَى نَفْسِي ، وَ لَا أَسْتَبْطِئُهُمَا فِي بِرّي ، وَ لَا أَكْرَهُ مَا تَوَلَّيَاهُ مِنْ أَمْرِي يَا رِبِّ . (9) خدایا! آنچه را پدر و مادرم، در سخن گفتن با من، اگر از اندازه بیرون رفتند، یا در کاری نسبت به من زیاده‌روی کردند، یا حقّی را از من به تباهی کشیدند، یا واجبی را نسبت به من کوتاهی کردند، همه را به آنان بخشیدم و همۀ آن‌ها را به هر دو نثار کردم و از تو می‌خواهم که وزر و وبال آن را از دوش آنان برداری؛ زیرا من آنان را نسبت به خود، در کوتاه آمدنشان از حقّم متهم نمی‌کنم و آنان را در نیکوکاری‌شان دربارۀ خود سهل‌انگار نمی‌دانم و از آنچه درباره‌ام انجام داده‌اند، ناراضی نیستم.
﴿10﴾ فَهُمَا أَوْجَبُ حَقّاً عَلَيَّ ، وَ أَقْدَمُ إِحْسَاناً إِلَيَّ ، وَ أَعْظَمُ مِنَّةً لَدَيَّ مِنْ أَنْ أُقَاصَّهُمَا بِعَدْلٍ ، أَوْ أُجَازِيَهُمَا عَلَى مِثْلٍ ، أَيْنَ إِذاً يَا إِلَهِي طُولُ شُغْلِهِمَا بِتَرْبِيَتِي وَ أَيْنَ شِدَّةُ تَعَبِهِمَا فِي حِرَاسَتِي وَ أَيْنَ إِقْتَارُهُمَا عَلَى أَنْفُسِهِمَا لِلتَّوْسِعَةِ عَلَيَّ (10) ای پروردگار من! حقّ آنان بر من، از حقّ من بر آنان واجب‌تر و احسانشان به من پیش‌تر و دیرین‌تر و نعمتشان نسبت به من عظیم‌تر از این است که بر اساس عدالت، کارشان را تلافی کنم، یا با آنان مانند آنچه را با من رفتار کردند، رفتار کنم. ای خدای من! اگر چنین کنم، روزگار مدیدی که به تربیتم مشغول بودند و زحمت سختی که در نگاهداری من تحمّل کردند و آن همه بر خود تنگ گرفتند تا در زندگی من گشایش باشد، چه می‌شود؟!
﴿11﴾ هَيْهَاتَ مَا يَسْتَوْفِيَانِ مِنِّي حَقَّهُمَا ، وَ لَا أُدْرِكُ مَا يَجِبُ عَلَيَّ لَهُمَا ، وَ لَا أَنَا بِقَاضٍ وَظِيفَةَ خِدْمَتِهِمَا ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَعِنِّي يَا خَيْرَ مَنِ اسْتُعِينَ بِهِ ، وَ وَفِّقْنِي يَا أَهْدَى مَنْ رُغِبَ إِلَيْهِ ، وَ لَا تَجْعَلْنِي فِي أَهْلِ الْعُقُوقِ لِلآْبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ ﴿يَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ﴾. (11) بعید است که بتوانند حقّ خود را به طور کامل از من دریافت کنند و من قدرت ندارم حقوقی که از ایشان برعهدۀ من واجب شده، تدارک کنم؛ و وظیفۀ خدمت را نسبت به آن دو به جا آورم، پس بر محمّد و آلش درود فرست و ای عطاکننده‌ترین کسی که از او درخواست و تقاضا شود! مرا بر ادای حقّ آنان یاری ده و ای راهنماترین کسی که به او رو کنند! مرا برای خدمت به پدر و مادر توفیق عنایت کن و روزی که هر انسانی به خاطر آنچه مرتکب شده جزا داده می‌شود و در برنامه جزا به آنان ستم نمی‌شود، مرا در زمرۀ آنان که عاقّ پدران و مادران‌اند قرار مده.